«آب»، حداقل چیزی است که میزبان با آن از مهمانش پذیرایی میکند؛ اما میهمانی و میزبانی کربلا طور دیگری بود و گونه دیگری رقم خورد. به قول محتشم:
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
آخر مگر فرزند رسول خدا صلوات الله علیه، بیدعوت آمده بود؟ مگر هزاران نامه برایش ننوشته بودند؟ جودی خراسانی خوب گفته که:
نامه بنوشتند تا در کوفه مهمانش کنند
یا بر او بندند آب و منع از نانش کنند
هفتم محرم روزی است که آب را بر کاروان امام حسین علیهالسلام بستند. روز عطش و تشنگی است. موضوع عطش را بهانه کرده و سه غزل به ردیف «آب» و با قوافی «ـاب» از سه شاعر آیینی را مرور میکنیم و آب از دیده میباریم.
سرایندگان سه غزل مورد نظر، «سید رضا حسینی»، «علی انسانی» و «صفا تویسرکانی» هستند. این سه سخنپرداز شعر ولایی معاصرند و زندگینامه مختصر هر یک از آنان این است:
سید رضا حسینی:
سید رضا حسینی معروف به «سعدی زمان» در سال 1289ه.ش، در خیابان منجم تبریزی به دنیا آمد. سرانجام پس از سالها تحمل بیماری، در 15 تیرماه 1365 در تهران درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) مدفون شد.
علی انسانی:
از شاعران و ذاکران خاندان عصمت و طهارت (ع) است. متولد 1326 در کاشان است ولی اکثر عمر را در تهران گذرانده و غیر از دو مجموعه «دل سنگ آب شد» و «گلاب و گل» کارهای تحقیقی و ادبی هم دارد؛ مثلا منظومه عاشورایی «الهامی کرمانشاهی» با نام شاهدنامه و گزیده صائب تبریزی و گزیده بیدل دهلوی از آن جملهاند.
صفا تویسرکانی:
علی سهرابی متخلص به «صفا» و مشهور به صفا تویسرکانی که در سال 1299 ه.ش در تویسرکان در محلهای به نام جولستان دیده به دنیا گشود. «شوق پروانه» و «اشک شمع» نام دو اثر از اوست. وی در هفدهم آبان 1385 ه.ش چشم از جهان بربست و در بهشت زهرا سلام الله علیها، قطعه 236، ردیف 36، شماره 49 به خاک سپرده شد.
سید رضا حسینی
بستند چون به عترت «ختمی مآب»، آب
رفت از زمین به اوج فلک، بانگ آب آب
در حیرتم که خاک نشد از چه ناپدید؟
روزی که خواست زاده «اُمالکتاب»، آب
سوز حرارت عطش و سوز آفتاب
جا دارد ار روان شود از آفتاب، آب
طغیان چو کرد سیل سرشک مخدرات
گفتی روان شده است مگر از سحاب، آب
هر کس که دید گریه اصغر، گمان نمود
سوزد به روی آتش و ریزد کباب، آب
قنداقهاش به دست، امام مبین گرفت
گفتا به قوم دون، شده طفلم ز تاب؛ آب
فرمود: ای سپه! ز چه رو بی حمیتید!
بر طفل من دهید ز راه ثواب، آب
این طفلِ بیگنه که ز نسلِ پیمبر است
آتش گرفته، خواهد از اهل عذاب، آب
در هیچ مذهبی نبُوَد طفل را گناه
شورا کنید، بلکه شود انتخاب، آب
مادر نشسته است، «حسینی»! به خیمهگاه
میگفت میدهند به طفلم، رباب، آب؟
سهل است این که آب ندادند، کوفیان
دادند با خدنگ سه پهلو، جواب، آب
علی انسانی/ تا آخرین نفس [1]
از آتش عطش، جگرم شد کباب، آب
هم سوز تشنهکامی و هم آفتاب، آب
ای آب! آبروی خود امروز، حفظ کن
خود را رسان به تشنهلبان با شتاب، آب!
ای ابر خشک دیده! ندیدی که اشکریز
از بعد اصغرش شده ذکر رباب، آب
سقای من کُجاست، ببیند؟ طلب کند
دلبند بوتراب، به روی تراب، آب
ای ذُوالجناح! رُو به حرم، گو به دخترم
تا آخرین نفس پدرت گفت: آب، آب
من آب آب میکنم و میزبان دون
با سنگ و تیر و نیزه بگوید جواب، آب
اظهار تشنگی است ولی کاخ ظلم را
چون سیلِ ریشهکن کند از بُن خراب، آب
صفا تویسرکانی / قیمت جان[2]
نایاب شد چو در حرم بوتراب، آب
شد قلب کودکان همه از التهاب، آب
ورد زبان خیل عزیزان بوتراب
بودی در آن زمین به دو صد اضطراب، آب
بر آل بوتراب ندادند از جفا
در کربلا چو مردم دور از صواب، آب،
پس آه تشنگان به جهان، آتشی فروخت
تا شد ز شعلهاش، جگر شیخ و شاب، آب
افغان «العطش» به فلک بر شد از زمین
بودی نوای عترت «ختمی مآب»، آب
شد رنگ خون و راه بیابان گرفت، پیش
از نالههای «العطش» بیحساب، آب
پژمرده گشت، گلشن طاها ز تشنگی
با آن که بود از شه «مالک رقاب»، آب
اصغر ز هوش رفت به گهواره از عطش
از بس که با اشاره همی گفت آب، آب
ناخورده شیر، کودک آزرده رباب
بودش زبان حال به صد پیچ و تاب، آب
خشکید شیر مادر و کودک به پیچ و تاب
ماهیصفت همی طلبید از رباب، آب
بالا گرفت کار عطش آن چنان که خواست
از کوفیان به قیمت جان، آن جناب، آب
آخر نداد خصمِ بداندیش، جرعهای
بهر ثواب بر پسر بوتراب، آب
عطشان، گلوی کودک شه بود و ای دریغ!
از نوک تیر خورْد، سر دست باب، آب
آتش گرفت خرمن جانها ز قحط آب
با سوز دل نوشت «صفا» در کتاب: «آب»
برای مشاهده مجموعه اشعار سید رضا حسینی در سایت کربوبلا اینجا، مجموعه اشعار علی انسانی اینجا و مجموعه اشعار صفا تویسرکانی اینجا را کلیک کنید. همچنین میتوانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کربوبلا مراجعه کنید.
[1] دل سنگ آب شد، ص1 ـ 320.
[2] اشک شمع، ص 244.