«علیاکبر صلحخواه»، فرزند رحیم، متخلص به «خوشدل»، متولد هشتم شوال 1332 ه.ق برابر با 9/4/1293 ه.ش در تهران است.
تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش و علوم دینی را در مدرسه مروی نزد حاج شیخ علی رشتی گذارند و در اصفهان و شیراز به تکمیل ادبیات، منطق و قدری فلسفه پرداخت.
آثار او در زمان حیاتش چند بار با عنوان «دیوان خوشدل تهرانی» چاپ شد و اخیرا هم شاهد سه اثر از اشعار وی به همت «مهدی آصفی» با نامهای «دهه عاشورا»، «بهترین اشعار خوشدل تهرانی» و «مراثی خوشدل» بودهایم؛ با این حال چندان پُرکار بوده که هنوز آثار چاپ نشده دارد.
او که در دوم مهر ماه 1365 ه.ش دنیا را به سوی عقبا ترک کرد، در ابنبابویه به خاک شهر ری رخ نهاد. این بیت مشهور عاشورایی از اوست:
بزرگ فلسفه نهضت حسین این است
که جنگ سرخ به از زندگی ننگین است
این نوشتار، بهانهای است تا پنج غزل عاشورایی زیر را از او مرور کنیم:
خضاب خون[1]
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود، در اضطراب آوردهام
رأس خونین تو بر نی بود با من همسفر
خود تو دانی زآن چه از شام خراب آوردهام
ای کتاب الله ناطق! بین تو بر بیمار خویش
آیهای از سوره «اُمُّ الکتاب» آوردهام
تا ز قلب داغدارت، گَرد غم شویَم ز مهر
از سرشک دیدگان، بهرت گلاب آوردهام
سر زدم بر چوب محمل تا سرت دیدم به نی
وین سر بشْکسته را، از خون خضاب آوردهام
پیش چشم من، عزیزت، در خرابه جان سپُرد
سختجانی بین که با این غصه، تاب آوردهام
کودک ششماههات گر خفته روی سینهات
از پی دیدار او، همره رباب آوردهام
ای شه خونینکفن! ای نور چشم بوتراب!
بهرت، ای عطشان جگر! از دیده آب آوردهام
«خوشدلا»! بربند لب از ماتم سلطان دین
چون براتِ رحمتِ «یومُ الحساب» آوردهام
جگر سوختگان[2]
بهرت، ای کربوبلا! آمده مهمانی چند
دیده بگشا و ببین، موکب سلطانی چند
بر مه و مهر فلک سای سر خود که تو را
داده دادار جهان، نیر تابانی چند
خاک تو، وادی مقصود مِهین قافلهای است
که نمودند همی طی بیابانی چند
پس از این، کربوبلا! با سر و سامان گردی
که شوی خوابگه بی سر و سامانی چند
تیره رخسار فرات تو شود! گر نکند
رحم بر تشنگی کودک عطشانی چند
چند روز دگر، اینجاست که بر عرش رَود
ز جگرسوختگان، ناله و افغانی چند
اندر اینجاست که از داغ جوانان حسین
تا به دامن بشود چاک، گریبانی چند
اندر اینجاست که بشکفته شود از دم تیغ
ز گلستان نبی، غنچه خندانی چند
لالهزار شه خوبان شوی، ای کربوبلا!
چند روز دگر از خون جوانانی چند
چون سکینه به برِ پیکر صد پاره شاه
بنشینند هَزاران نواخوانی چند
گیسوی حور به فردوس، پریشان گردد
ز غم بیکسی مویپریشانی چند
ای حسینی! که بخوانده است سرت بر سر نی
به ره شام بلا، آیه قرآنی چند،
صله کن لطف به «خوشدل» که به غمگینی ساخت
ز بیان غم تو، دفتر و دیوانی چند
سرباز کوی عشق[3]
از بام این پیام دهد، آشنای تو
کای شاه سرفراز! سر من فدای تو!
شهباز قُدسیام من و سرباز کوی عشق
در سینه دل تپد چو کبوتر، برای تو
لب، غرق خون و ریخته دندان، به ضرب تیغ
با این لب بُریده، سرایم ثنای تو
از بام، جسم بیسر من، گر نگون شود
غم نیست زآن که میکشم این غم، به پای تو
بندند ریسمان اگرَم، کودکان به پای
شادم که هست، رشته مهر و وفای تو
جانا! میا به کوفه که اکبر بُوَد جوان
سخت است، داغ مرگ پسر، از برای تو
جانا! میا به کوفه که زینب شود اسیر
گیرد تمام عمر به عالم، عزای تو
«خوشدل»! به یاد مسلم مظلوم، خون ببار
تا اجر بخشدت به قیامت، خدای تو
قحط آب[4]
چون در حریم خسرو دین، قحط آب شد
دلهای کودکان حسینی، کباب شد
اصغر به گاهواره ز سوز عطش، پریش
چون گیسوان مادر زارش، رباب شد
آه از دمی! که همره بابش به قتلگاه
میرفت و در حرم ز غمش، انقلاب شد
آمد به رزمگاه و به دشمن، خطاب کرد
در گفتوگو، چنین پسر بوتراب شد:
کای قوم! طفل را گنهی نیست؛ پس چرا
آب روان به بستن رویش، صواب شد؟
شه گرم این سخن که جوابش بداد، خصم
پیکان حرمله، به سؤالش، جواب شد
جان داد روی دست پدر، طفل شیرخوار
وز این ستم، قلوب محبان، کباب شد
افشانْد خون کودک ششماهه بر سپهر
رنگ شفق به چهره گردون، خضاب شد
گشتی مدال سینه شه، خون اصغرش
«خوشدل»! که حفظ، مذهب و دین و کتاب شد
صد هزار دست[5]
«وا حسرتا»! که یافت به من روزگار، دست
وز من گرفت، دشمن کافر شعار، دست
بی دست و فرقْ منشق و در دیده، تیر کین
دیدی چگونه یافت به من روزگار، دست؟
ای پای! استوار بمان بر سر وفا
در پیکرم کنون که ندارد قرار، دست
چون در طریق اوست، چه با اعتبار، پای!
چون شد نثار دوست، چه با افتخار، دست!
ناچار سر نَهم به سر زین که کار، زار
گردد، بُوَد ضرور پی کارزار، دست
با صورت اوفتم به روی خاکِ رزمگاه
زیرا بُوَد ستونِ تنِ هر سوار، دست
دادم دو دست تا که بگیرم ز عاصیان
در روز حشر، با مدد کردگار، دست
او جای دست، مشک به دندان گرفت و داد
در حفظ آب و آبرو این شاهکار، دست
«خوشدل»! دو دست در ره یکتا خدا چو داد
از چارسو بُوَد به سویش، صد هزار دست
برای مشاهده مجموعه اشعار علیاکبر صلحخواه (خوشدل تهرانی) در سایت کربوبلا اینجا و مجموعه اشعار مهدی آصفی اینجا را کلیک کنید. همچنین میتوانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کربوبلا مراجعه کنید.
[1] دهه عاشورا، ص 408.
[2] دیوان خوشدل تهرانی، ص 753.
[3] دهه عاشورا، ص 128.
[4] دهه عاشورا، ص 242.
[5] دهه عاشورا، ص 307.