به گزارش کرب و بلا، پرداختن به تاریخ اسلام از منظر بررسی زندگی بزرگان دین به ویژه پیامبر اسلام، منسوبین و نزدیکان آن حضرت از جمله موضوعات مورد توجه و دغدغه کارشناسان و مستشرقین غربی بوده است. پیرامون این موضوع با صغری یاریقلی؛ محقق و پژوهشگر تاریخ ادیان و اسلام و عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان گفتوگویی ترتیب دادهایم که در ادامه میخوانید:
به عنوان اولین سوال بفرمایید نوع نگاه مستشرقین به مطالعات تاریخ اسلام و به ویژه تشیع چگونه است؟
برای پاسخ به این سوال باید به سیر تاریخی و گذشته مطالعات شرقشناسی در خصوص اسلام و مکتب تشیع، توجه داشت. این نگاه از این منظر اهمیت دارد که شناخت غربیها، چه متفکران و چه عامه مردم از اسلام، بر مبنای تفکر و آثار غالب اهل سنت بوده و از این رو نمیتوان انتظار داشت که شناخت درستی هم از مکتب تشیع داشته باشند.
به صورت دقیق باید گفت که مطالعات و آثار مستشرقان درباره سیره پیامبر (ص) به قرن هفتم میلادی باز میگردد. «یوحنا دمشقی» نخستین کسی است که کتاب مستقلی درباره حضرت محمد (ص) نوشت و به تبیین شخصیت حضرت و تواناییهای ذاتی او برای تأسیس جامعه جدید و رفتار ایشان با شهروندان پرداخت. وی کتاب خود را «حقوق شهروندی» نام نهاد .این اثر در 730 میلادی عرضه شد. البته وی این اثر را از سر تعصب و عناد نوشت و اتهامات ناروایی به حضرت محمد (ص) وارد کرد. در واقع، او را میتوان بنیانگذار سیرهنگار منفی لقب داد. او نزدیک به عصر رسالت بود. یوحنا 38 سال بعد از اولین سیرهنویس مسلمان، یعنی «عروه بن زبیر» میزیست.
البته پیش از یوحنا هم اروپاییان نوشتههایی درباره حضرت نوشتهاند، ولی هیچ کدام مستقل نبودند، بلکه ضمن آثار دیگر به پیامبر اکرم (ص) نیز پرداخته بودند؛ برای نمونه، کسی به نام «سبئوس» (660 م) گاهنامه یا گاهشماری درباره ارامنه نوشت و ضمن آن به حضرت محمد (ص) هم پرداخت. برخلاف نظر یوحنا دمشقی، سبئوس، محمد (ص) را احیاگر یکتاپرستی معرفی کرد و نوشت: محمد خدای ابراهیم را به مردم معرفی کرد و فرمان خداوند را به مردم شناساند.
در مقابل شناخت از تشیع با تأخیر صورت پذیرفت. شناخت از مکتب تشیع زمانی هم که صورت گرفت بر مبنای آگاهی از نوع نگاه صاحبان فرق اهل سنت به تشیع یا افکار و اندیشهها و آثار هفت امامیان و یا اسماعیلیان بوده است. در حقیقت آشنایی دنیای غرب با مکتب تشیع دوازده امامی به زمان شکلگیری دولت صفوی در ایران برمیگردد. اوج مطالعات شیعهشناسی نیز در جوامع آکادمیک غرب با پیروزی انقلاب اسلامی ایران روند سریعتری به خود گرفت. حال با این پیشزمینه باید گفت که مستشرقان از جهت اهداف و انگیزهها و در نتیجه افکار و آثار علمى در یک سطح نبوده، بلکه طیف وسیعى از غرضورزان معاند تا محققان منصف را تشکیل مىدهند.
در خصوص رویکرد شرقشناسها به تشیع باید گفت که آنها عموماً پیشفرضهایی برای تحلیل در ذهن داشتهاند و بر اساس آن پیشفرضها دست به بررسی زدهاند؛ به همین دلیل بسیاری از آنان از فهم واقعیت بازماندهاند. به گفته «اسنوک هرگرونیه»، بررسیهای جدید نشاندهنده عقیم بودن پژوهشهای تاریخی است. باید گفت اگر چه عدهای از شرقشناسها نسبت به تشیع موضعی خصمانه دارند و عدهای دیگر موضعی معتدل و حتی همدلانه، اما در حقیقت، تفاوت آنها فقط در درجه دشمنی و ضدیت با اسلام است، نه در نوع نگاه به اسلام و پیامبر (ص).
نکته شایان توجه این است که با وجود مشاهده رویکردهای علمی و مثبتی که در دهههای اخیر در شرقشناسی پدید آمده است، هنوز هم نمونههایی از تکرار سخنان واهی درباره پیامبر (ص) و تشیع در آثار آنها یافت میشود. امروزه باید گفت که آگاهی شرقشناسان نسبت به تشیع و شیعیان بیشتر شده و این رویکردها در آثارشان کاملاً مشخص است.
«ادوارد گیبون»، مورخ قرن 18 انگلستان: «در طی قرون آینده بشریت و در سرزمینهای مختلف، شرح صحنه حزنآور مرگ امام حسین (ع) موجب بیداری قلب خونسردترین افراد خواهد شد.»
آیا میشود در خصوص نوع نگاه مستشرقین به اهلبیت (ع)، تفکیک قائل شد و دستهبندیهایی در این خصوص ارائه داد؟
در این زمینه نمیتوان اهداف همه مستشرقین را یکی دانست چرا که برخی از شرقشناسان، خود مسلمان شدهاند. امروزه حجم زیادی از محققان اسلامشناسی دانشگاههای غربی را خود مسلمانها تشکیل میدهند، یعنی همکار شدهاند. وقتی میگوییم رویکرد مستشرقان به اسلام چگونه است، باید بین تلاشی که عالمان اسلامی در مجامع و حوزههای اسلامی انجام میدهند با آنچه غربیان انجام میدهند، تفاوت قائل شد.
پرسشها و رویکردها متفاوت است و این خیلی مهم است. رویکرد اسلامشناسان غربی، تاریخی است؛ آنها اولاً به دنبال پدیدههایی هستند که سبب تاریخی پیدایش یک مسأله علمی در میان مسلمانان شدهاند، ثانیا اینکه تاریخ تحولات نظریاتی که حول آن مسأله شکل گرفته، چگونه بوده است.
با این حال مستشرقانی که درباره جهان اسلام و تشیع کار کردهاند را عمدتا میتوان به سه دسته کلی تقسیم کرد؛ دسته اول کسانی هستند که صرفاً نگرشی علمی تاریخی به مطالعات شرقشناسی داشتهاند، دسته دوم کسانی هستند که درصدد تخریب و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان برآمده و با مأموریتهایی از قبل تعیینشده کارهایی را صورت دادهاند. البته باید در نظر داشت که وجه اشتراک همه اینها مطالعات علمی و تاریخی بر موضوعات در حوزه شرقشناسی بوده است. در مقابل این دو گروه، دیدگاه دیگری وجود دارد که مبتنی بر نگرش کسانی است که ذیل نگرش علمی خود به موضوعات و تفکرات اسلامی، زیبایی و لطافت این اندیشه را یافتند و مستبصر و مسلمان شدند.
به صورت کلی، چه برداشتهایی از قیام امام حسین (ع) در بین مستشرقان وجود دارد؟
برای پاسخ به این سؤال یک نکته بسیار مهمی از «ادوارد گیبون»، مورخ قرن 18 انگلستان بیان میکنم که در کتاب «انحطاط و سقوط امپراطوری روم» چنین مینویسد: «در طی قرون آینده بشریت و در سرزمینهای مختلف، شرح صحنه حزنآور مرگ امام حسین (ع) موجب بیداری قلب خونسردترین افراد خواهد شد.» این نکته را به این خاطر گفتم که چندی پیش مطلبی را خواندم که چگونه راه امام حسین (ع) جلوی تکفیریها را در عراق گرفت.
پس میبینیم که برخی از مستشرقان واقعاً پیام امام حسین (ع) را درک کردهاند. به هر حال در نوع نگاه مستشرقین غربی به قیام امام حسین (ع) یک اشتباه فاحش وجود دارد و آن اینکه عملاً به منابع اصلی رجوع نمیکنند و عموماً به منابع دست چندم رجوع میکنند و یا اصلاً به خود سخنان امام (ع) توجه نمیکنند. این سؤال مطرح است که چرا آنان به سخنان خود امام رجوع نمیکنند تا پیامش را بگیرند؟ چرا به سراغ دیگران میروند و آن وقت به قول زید و دیگران استناد میکنند و در این رویکرد امام (ع) را متهم به سیاسیکاری، کسب قدرت و امور دیگر متهم میکنند و فلسفه قیام، امربه معروف و نهی از منکر را درک نمیکنند.
این کجفهمی باعث میشود که بگویند شیعه در عاشورا متولد شد. مگر تشیع چیزی جز اسلام بود که در عاشورا متولد شود؟ همه اینها در نگاههای مستشرقین درباره قیام امام حسین (ع) وجود دارد.
در نوع نگاه مستشرقین غربی به قیام امام حسین (ع) یک اشتباه فاحش وجود دارد و آن اینکه عملا به منابع اصلی رجوع نمیکنند و عموما به منابع دست چندم رجوع میکنند و یا اصلا به خود سخنان امام (ع) توجه نمیکنند.
قیام امام حسین (ع) بیشتر از چه زوایایی در پژوهشهای غربیها مورد توجه قرار میگیرد؟ اجتماعی، سیاسی، نظامی و...؟
در این خصوص نگاههای مختلفی وجود دارد و به عبارت دیگر هر مستشرقی از زاویه خاصی به این موضوع مینگرد. برای نمونه میتوان به چند مورد از دیدگاههای مستشرقان اشاره کرد. «ادوارد براون»، مورخ و دانشمند انگلیسی از جمله کسانی است که به عاشورا و قیام امام حسین (ع) از منظر هیجان دادن به مکتب تشیع نگاه میکند. وی در این خصوص مینویسد: بعد از جریان عاشورا پیروان مکتب تشیع، هیجان و از خودگذشتگی بیشتری پیدا کردند.
«توماس کارلایل»؛ دانشمند بزرگ انگلیسی از منظر ایمان به خدا به موضوع عاشورا مینگرد و بر این باور است که آنچه در کربلا صورت گرفت و منجر به پیروزی ابدی حسین (ع) شد، ایمان واقعی و قلبی او به خدا بود که توانست در برابر سپاه چند ده برابری ایستادگی کند و روشن کردند که تفوق عددی در جایی که حق و باطل روبهرو میشوند اهمیت ندارد. پیروزی حسین (ع) با وجود اقلیتی که داشت موجب شگفتی من است.
«کارل بروکلمان»، خاورشناس و محقق آلمانی هم بر این باور است که شهادت حسین (ع) علاوه بر نتایج و اثرات سیاسی، موجب تحکیم و اشاعه مذهب شیعه گردید.
در نهایت در تقابل دو سنت علوی و اموی، قیام امام حسین (ع) چگونه تحلیل میشود؟
یکی از زوایایی که میشود قیام امام (ع) را در قالب آن مورد بررسی قرار داد، تقابل دو سنت علوی و اموی است. در این خصوص «مادام انگلیسی» از نویسندگان دائرههالمعارف قرن نوزدهم فرانسه بر این باور است که بزرگترین دلیل مسلمانان برای اثبات مظلومیت امام حسین (ع)، قربانی شدن بچه شیرخوارهاش بود که در هیچ تاریخی سابقه ندارد. بچه شیرخواری را برای طلب آب بیاورند و آن قوم ظالم عوض دادن آب، او را طعمه تیر جفا قرار دادند. این عمل دشمن، اثبات مظلومیت حسین (ع) را نمود و به همین نیروی مظلومیت بساط عزت خاندان مقتدر بنیامیه را برچید و رسوای عالمشان نمود. در اثر جانبازیهای او و اهل بیتش دین محمد (ص) حیات نوینی به خود گرفت.
یکی از رسالتهای «کربوبلا» اطلاعرسانی در حوزه امام حسین علیهالسلام است که در راستای این رسالت، رویدادهای خبری را پوشش میدهد و مصاحبه با افراد صاحب نظر را به صورت غیرجانبدارانه در جهت تبیین دیدگاههای مختلف منتشر میکند. در نتیجه نظر افراد مصاحبه شونده لزوما همان دیدگاه «کربوبلا» نخواهد بود.