«دحوالارض» یعنی پهن شدن زمین از زیر خانه کعبه و آن در روز 25 ذیقعده الحرام واقع شده است. شب و روز بسیار بابرکتی دارد که با اعمال خاصهای نیز توأم است و در مفاتیحالجنان آمده است اما از یاد نبریم که طبق حدیث، خلقت زمین کعبه به خاطر زمین کربلا بوده و نیز خلقت زمین کربلا پیش از زمین کعبه رخ داده است.[1]
«دحوالارض» از آن دسته موضوعات است که بین سخنپردازان و سخنسنجان مغفول مانده است و در عرصه شعر و ادب چندان پُربار نیست و بسیار اندکند شعرایی که در این مقوله، منظومهای به یادگار از خود گذاشته باشند.
این موضوع غیر از آن که به تنهایی میتواند منشأ مضامین و مفاهیمی در شعر و ادب باشد میتواند به پشتوانه روایات، ارتباط عمیقش با کربلا را نیز به رخ بکشد و یادآور شود.
یکی از آنان که این توفیق، رفیقش شده است، «خوشدل تهرانی» است. او از شعرای پُرکار عرصه شعر مذهبی است. خوشدل، این عالم روحانی و شاعر معاصر تهرانی، متولد 1293 ه.ش و متوفی 1365 ه.ش است.
«دیوان خوشدل تهرانی» چندین بار چاپ شده و اخیرا هم با اینکه سه دهه از درگذشت او میگذرد، برخی آثارش با عناوین «دهه عاشورا» و «بهترین اشعار خوشدل تهرانی» و «مراثی خوشدل» که هر سه به کوشش مهدی آصفی سر و سامان یافته، منتشر شده است. جالب است بدانیم که با این حال، هنوز آثار چاپ نشده هم دارد.
این نوشتار، بهانهای است تا دو مثنوی از او را با حال و هوای کعبه و کربلا مرور کنیم:
مباهات کربلا به کعبه[2]
شنیدم چون ز رحمت، بعد افلاک
زمین را خلق کردی، ایزد پاک
زمین مکه را اول بنا کرد
سپس از آن، بنای شهرها کرد
به ذیقعده، به روز بیست و پنجم
شدی دریای رحمت، در تلاطم
ز خاک مکه، چون خلق جهان شد
ز فخرش، کعبه، سر بر آسمان شد
چو شد گسترده ز آن جا، خوان عامش
از آن گردید «دَحْوُ الاَرْض»، نامش
غرض؛ چون مکه آمد، بر سرِ فخر
گشودی از شرف، بر رخ، درِ فخر
که من اول زمینم، در زمانه
خدا را، در دل من، هست خانه
نه تنها، قبلهگاه خاکیانم
مَطاف و کعبه افلاکیانم
هنوزش این سخن اندر دهان بود
که کردی کربلایش، راه مسدود
که هان! ای مکه! تا کی ژاژخایی؟
کجا در رتبه، چون کرببلایی؟
تو گر هستی سرای رب ذوالمن
به هفتاد و دو تن، قربانگهم من
اگر زمزم تو را، آب حیات است
ولی در کربلا، آب فرات است
بنایت از خلیل، ار استوار است
مرا معمار، دستِ کردگار است
بود زوار او، از زایرت، بِه
سر خود را به پای زایرش، نِه
که اندر عرش جای زایر اوست
ببین جایش، به نزد حق، چه نیکوست
دعا در نزد قبرش، مستجاب است
که اجر زایرینش، بیحساب است
به اطراف ضریحش، جمع هستند
همه پروانه آن شمع هستند
زیارت میکنند آن تشنه لب را
ببین از زایرین، حال طلب را
به روز عید قربان، اجر زوار
بود اول ز من، تو آخر کار
خدا زوار این عرشْ آستان را
کند اول نظر، پس حاجیان را
سزد گر فخرها سازم به افلاک
که بگرفتم، به بر آن جسم صد چاک
در آن ساعت که عطشان شاه دینم
فتاد از خانه زین، بر زمینم
نبُد کس اندر آن دم یاور او
به جز غمدیده زینب، خواهر او
فغان زان دم که آن مظلومه زار
حسین خویش را دیدی گرفتار
دو دست از بیکسی، بر سر نهادی
ز دیده، در اشک و خون، فتادی
ز چاره، چون که دستش گشت، کوتاه
به سوی ابنسعد آمد به صد آه
که ای ظالم! چسان داری نظاره؟
شود جسم حسینم، پاره پاره
خوشا! اکنون به حال زایر او
که بگرفتند جا، در حایر او
الا «خوشدل»! لب از گفتار بربند
پریشانی زهرا را تو مپسند
جامه کعبه، سیاه است چرا؟![3]
نیمههای شب و در بیتِ حرام
مرد و زن، گرم طوافند تمام
هر نژادی ز سیه تا به سپید
دارد از صاحب این خانه، امید
ترک و تازی و عجم، هندی و روم
هیچ کس را نکند حق، محروم
من به یک گوشه آن خانه، مقیم
در مقامی که بُوَد ز ابراهیم
کرد پرسش دلم از من، ناگاه
که چرا جامه کعبه است سیاه؟
شادی افزای جهان، این حرم است
پس سیه پوشیِ وی، از چه غم است؟!
بود از این فکر، مرا سر در جیب
که ندا آمدم از عالم غیب
که عزادار بُوَد، خانه ما
بهر آن گوهر یکدانه ما
چشم این خانه، به دنبال شهی است
که جهان را به وی از عشق، رهی است
رفت از هجرت احمد، چون شصت
داد این خانه، عزیزی از دست
دارد این خانه، چو ما شیون و شین
از غم قبله عشاق، حسین
کعبه را، کرببلا دادی زین
که عجین آمده با خونِ حسین
گر چه این خانه ز داور باشد
بی علی اکبر و اصغر باشد
کعبه گر قبلگهِ ناس بود
فاقد قاسم و عباس بود
عرش حق را شرف و قائمه است
گلسِتان پسر فاطمه است
گلسِتانی که گلش، پرپر بود
گل پرپر شدهاش، اصغر بود
«خوشدلا»! کعبه دل، کرببلاست
که در آن خوابگهِ خونِ خداست
برای مشاهده مجموعه اشعار خوشدل تهرانی در سایت کربوبلا اینجا را کلیک کنید. همچنین میتوانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کرب و بلا مراجعه کنید.
[1]. اینجا کربلاست، ج 1، ص 76 ـ 77 (به نقل از کامل الزیارات).
[2]. دهه عاشورا، ص 106 ـ 107.
[3]. دهه عاشورا، ص 66.