حکومتداری معاویه به عنوان کسی که مدعی خلافت پیامبر (ص) است چه تفاوتی با زمان آن حضرت دارد. یعنی معاویه برای رسیدن به اهداف خود تا چه اندازه از ارزشهای آن دوران فاصله گرفت؟
برای پاسخ به این سوال اول باید ببینیم پیامبر (ص) چه نگاهی به نظام سیاسی حاکم داشتند. نظام پیامبر متکی بر ولایت است و نگاه پیامبر یک نگاه ولایی است و یک منظومه دارد که نقطه کانونی آن امت است نه قبیله یا جناح خاص. و این امت باید با دو ویژگی سامان پیدا کند، اولی عدالت است یعنی قسط که طبق آیه قرآن پیامبران برای این آمدهاند که نه فقط خودشان عادل باشند بلکه جامعه را برای عدالت تربیت کنند. عدالت به معنی توزیع عادلانه ثروت و قدرت و منزلت است. دومی عقیده است که عبارت است از باور متکی بر دلیل که آگاهانه و آزادانه انتخاب شده باشد. «لااکراه فی الدین» نیز همین را بیان میکند.
در نظام سیاسی هم بیعت اختیاری هست، حتی پیامبر در زمانهای مختلف از مردم بیعت اختیاری گرفته است. در دوره بعد از پیامبر ولایت با این مفهوم تبدیل به خلافت میشود. عدالت هست هر چند توزیع نابرابر فتوحات وجود دارد و عقیده هم با نوعی مشکل مثل شکلگیری نوعی تعصبات و ...روبرو میشود ولی در هر حال شکلی از ولایت سعی شده است حفظ شود.
اما معاویه این منظومه را کاملا وارونه میکند و ولایت و خلافت را به ملوکیت تبدیل میکند. سلطنتی کاملا موروثی که در آن قبیله جای امت مینشیند. در بین قبایل هم قریش حرف اول را میزند. نظام عطا ،پول، هدیه و توزیع قدرت بر اساس قبیله شکل میگیرد. عدالت کاملا امحا میشود و سیستم بی عدالتی تئوریزه میشود، عقیده به سمت تعصب و باورهای کور و پذیرشهای بی چون و چرا میرود. بیعت اختیاری نیز تبدیل به بیعت اجباری میشود.
در دوره یزید همین چارچوب را داریم ولی درمورد بیعت اینگونه است که یا بیعت میکنند ویا میمیرند. در حالی که در دوران معاویه اگر کسی بیعت نمیکرد فقط کنار گذاشته میشد.
معاویه چه اقداماتی برای خلافت یزید انجام داد؟ به طور کلی معاویه از چه زمانی اندیشه خلافت یزید را در سر داشت؟ و چه زمانی آن را علنی کرد؟
این امر را تاریخ نمیتواند به ما پاسخ دهد ما باید این را در منطق بنی امیه جست و جو کنیم. البته میشود نقاط آغازی در تاریخ ذکر کرد. در منطق بنی امیه همواره رقابتی با بنی هاشم وجود داشت. بنی امیه معتقد بود که در جامعه جاهلی منطق و سیادت بنی امیه بر سیادت معنوی و فرهنگی بنی هاشم رحجان دارد. بنی هاشم همواره سیادت فرهنگی معنوی داشته ولی بنی امیه عمدتا سیادت نظامی داشته است. بر همین اساس بنی امیه معتقد است که این سیادت نظامی به بافت فرهنگ جامعه آن زمان نزدیکتر است و او باید به دلیل این تناسب و نزدیکی، نقش اصلی را در مدیریت کلان جامعه داشته باشد.
در تاریخ میتوان جستجو کرد که هر بار بنی امیه فرصتی پیدا کرده، هوشمندانه از آن استفاده کرده است. در قرارداد صلح که من نامش را نوعی متارکه میگذارم، دقیقا یکی از بندهای آن نشان میدهد که امام حسن (ع) کاملا توجه دارد به اینکه بنی امیه به دنبال جانشینیاند و به همین دلیل این بند را در قرارداد گنجاند که معاویه حق ندارد بعد از خودش جانشین انتخاب کند. دلیل حضرت این بود که ماهیت و فرهنگ اموی را رصد کرده بود و میدانست که معاویه به دنبال تداوم بنی امیه است و بنابراین این بند را در قرارداد لحاظ کرد.
بعد هم در تاریخ میبینیم که معاویه بعد از شهادت امام حسن (ع) بلافاصله خلافت موروثی را پایه گذاری کرد. درست است که در تاریخ آمده که این ایده را مغیره داده است اما مغیره یکی از پیچیدهترین شخصیتهای تاریخی است، اگر بخواهیم دو شخصیت مکار که نقشهای کلیدی در تاریخ داشتهاند را نام ببریم بدون شک یکی عمروعاص است و دیگری مغیره.
شخصیت مغیره کمتر معرفی شده امام باید گفت عمروعاص در مکر و حیله حتی شاگرد شاگرد مغیره هم نمیشود. اینکه مغیره این پیشنهاد را میکند دقیقا حکایت از این دارد که همه خواستهای معاویه را میداند و با این کار خودش را در مجرای آن خواست قرار میدهد نه اینکه آغاز کننده بوده باشد.
یعنی میتوان گفت مغیره آغازگر جریان خلافت یزید نیست فقط توصیه کننده است و میداند که بنی امیه به دنبال سیادت خودشان هستند.
ریشههای این سلطنت به دوران جاهلیت قبل از پیامبر (ص) بازمیگردد و پس از آن دوران عثمان و فتوحات. در دوره معاویه این حکومت به خاطر فرصت طلبی معاویه در دمشق پایه گذاری میشود و با متارکه امام حسن (ع) بنای آن اساس میشود و تداوم پیدا میکند.
معاویه در اواخر عمرش به این نتیجه رسیده بود که باید مساله خلافت یزید را جا بیندازد و بایستی اول در مدینه این کار را میکرد بنابراین به سراغ امام حسین علیه السلام آمد.
جامعهشناسی مدینه در زمان مطرح شدن خلافت یزید توسط معاویه چگونه بوده است؟ چرا امام از مدینه خارج میشود؟
مدینه بحث مفصلتری دارد. غلبه مدینه با بنی هاشم یا بنی امیه نبوده است و بیشتر تحت تاثیر جریان فکری ابوبکر و عمر است. علویها را محترم میدانند ولی اینگونه نبود که حاضر باشند در راه دفاع از بنی هاشم بجنگند. البته بعد از جریان کربلا نقش بنی هاشم در مدینه پررنگتر شد. بحث جامعه شناسی مدینه و کوفه مفصل و متفاوت است.
وقتی در مدینه به سراغ امام میآیند تا از او برای یزید بیعت بگیرند، حضرت در سخنرانی بزرگی به مردم میگوید که چرا یزید نمیتواند خلیفه باشد و خلافتش با منطق سازگار نیست. وی لاابالی و فاسد و اهل سگ بازی و ... است. در آخر هم صراحتا اعلام میدارد که هرکس که مثل من است یعنی هرکس که این اندیشه را قبول دارد نمیتواند با یزید بیعت کند. نه فقط من، هرکسی که اینگونه به سنت پیامبر میاندیشد نمیتواند یزید را به عنوان خلیفه بپذیرد.
توصیفات امام حسین (ع) نشان میدهد که معاویه از همان زمان به دنبال موروثی کردن خلافت بوده است و نهایتا موفق شد و یکی از عوامل مهم قیام امام حسین (ع) این بود که اعلام کند این نوع انتخاب مشروعیت سیاسی ندارد.
چرا امام حسین (ع) در زمان معاویه قیام نکرد؟
چون نمیخواست در فضایی قیام کند که از قیامش نتیجه نمیگیرد. چون میتوانستند بی سر و صدا وی را ترور کنند و به گردن شخص ناشناسی بیندازند. حضرت منتظر فرصت بود تا فضای مناسب ایجاد شود. قیام امام حسین (ع) فقط به خاطر خلافت یزید نبود، حضرت کلیت این نوع حکومت را قبول ندارد و منتظر زمان مناسب است برای اقدام موثر. این فرصت را مرگ معاویه و برآمدن یزید به امام میدهد.
معاویه نتوانست در مدینه از امام حسین (ع) بیعت بگیرد اما از طرفی هم تلاش دارد و معتقد است یزید باید بر مسند خلافت بنشیند بنابراین توصیههایی به یزید در مورد رفتارش با برخی افراد از جمله امام حسین (ع) میکند. یزید تا چه حد به این توصیهها عمل میکند؟
بله معاویه به پسرش گفت هوای اینها را داشته باش. عبدالله بن عمر و 3 تا عبدالله دیگر. اما یزید در عین حال که حماقتهایی میکند، هوشی دارد و با اینکه پدرش توصیه کرده بود که با اینان کاری نداشته باش ولی میدانست که امام حسین (ع) به دلایل عدیده او را نخواهد پذیرفت.
یزدی هوش دنیایی بالایی دارد چرا که میداند شخصیت امام حسین (ع) اینگونه نیست که اگر با وی کاری نداشته باشد او نیز کاری با یزید و سبک حاکمیتش نخواهد داشت. به همین دلیل هم هست که میگوید یا بیعت و یا مرگ. او میداند که امام حسین (ع) معاویه را به دلایل دیگری تحمل میکرد چون میدانست که در دوره معاویه به خاطر وجود مکر و تزویر و حیله کسی صدای حضرت را نمیشنود و میتوانند به راحتی امام را حذف کنند. امام حسین (ع) در حال رصد بوده است تا فرصتی ایجاد شود. مرگ معاویه این فرصت را ایجاد میکند. یزید میخواست جلوی فرصت برای اقدام امام را بگیرد، اما همین کار او فرصت دیگری برای امام فراهم کرد. وقتی در مدینه از امام حسین (ع) بیعت خواستند بلافاصله حرکت کرد و از فرصت طلایی خود استفاده کرد.
حرکت امام حسین (ع) سه مرحله داشت، مرحله اول نفی مشروعیت سیاسی این نوع نظام، گام دوم که از مکه شروع میشود جنبه اثباتی دارد، گام سوم که دیگر راهی باقی نیست مقاومت در برابر این نوع نظام سیاسی را برمیگزیند. نظامی که نه مبنای شرعی و سیاسی دارد و نه مبنای عقلی و هرکسی موظف است که مانند امام حسین (ع) تا پای جان در برابر این نظام بایستد.
چرا امام بعد از مدینه به مکه رفت و چه شد که در مکه نیز نماند؟
دلیل خروج امام از مدینه این بود که به راحتی در مدینه درگیر نشود و از فرصتش به راحتی نگذرد که بتوانند به راحتی اورا حذف کنند. مکه در آستانه حج بود و رسانه امام محسوب میشد. در خطبههای خود دقیقا تحلیل میکند که چرا به اینجا رسیدیم و چرا اینگونه شد. نوک پیکان امام در خطبه به سمت علما و روحانیون است، میفرماید شما کوتاه آمدید و سکوت کردید که کار جامعه به اینجا رسید. اگر جیبهایتان را با طلا پر نمیکردند اکنون وضعیت جامعه اینگونه نبود .
اینجاست که پیغام آمده و خبردار میشود که میخواهند ترورش کنند. امام میدانست که میتوانند صحنه سازی کنند و اورا بکشند. اما حواسش جمع بود که فرصت را از دست ندهد. امام فرصتی پیدا کرده که میخواهد به بهترین نحو ممکن حرف خود را علنی کند. بنابراین مکه را نیز ترک میکند. از سویی بخاطر حرمت مکه از تقابل در این شهر میپرهیزد.
و سوال آخر اینکه چرا امام حسین (ع) زنان و فرزندان را با خود میبرد؟
خاندان امام حسین (ع) حاضر نبودند اورا در این راه تنها بگذارند و زنان خانواده منفعل و بیاراده نبودند. نقش زنها در کربلا اگر از مردان بیشتر نباشد، کمتر نیست. از طرفی امام تصویری از این نظام دارد که آنقدر منحط شده که حاضر است بچه و زن وی را به بدترین شکل شکنجه دهد تا امام را تسلیم کند. حضرت را در دوراهی انتخاب فرزند و عقیده قرار دهند.
یکی از رسالتهای «کربوبلا» اطلاعرسانی در حوزه امام حسین علیهالسلام است که در راستای این رسالت، رویدادهای خبری را پوشش میدهد و مصاحبه با افراد صاحب نظر را به صورت غیرجانبدارانه در جهت تبیین دیدگاههای مختلف منتشر میکند. در نتیجه نظر افراد مصاحبه شونده لزوما همان دیدگاه «کربوبلا» نخواهد بود.
متن خوبی بود به طور خلاصه وإجمالی به موضوع پرداخته بود
امام بسیار اگاهانه عمل نمودند و در مکه هم رسالت اگاه سازی خود را به بهترین شکل انجام دادند و دلایل نپذیرفتن بنی امیه را به روشنی بیان نمودند.در ضمن روی صحبت امام با علما و روحانیون و وظیفه ی مهم انان در اگاه سازی مردم بوده است