با فرارسیدن ماه محرم و ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان، افکار عمومی جامعه و همچنین رسانهها معطوف به واقعۀ مهم عاشورا میشود. در محرم امسال نیز، تبلیغاتی در این زمینه انجام شد که تلاش داشت تا شخصیتهای امروزی را با شخصیتهای حاضر در واقعۀ عاشورا مرتبط کند. همین امر بهانه ما شد تا پای صحبتهای سید جواد میری، عضو هیأت علمیپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بنشینیم و از دیدگاه وی این موضوع و پیامدهای آن را بررسی کنیم.
در طول ماههای محرم و صفر، آثار تبلیغاتی مربوط به امام حسین (ع) را در سطح شهر تهران چطور دیدید؟
به اعتقاد بنده گفتمان عاشورا در جامعۀ ایران را باید به گونهای بازخوانی کرد و این نوع نگاهی که در جامعۀ ما از طریق ارگانهای رسمی و حکومتی مانند صدا و سیما و سایر رسانههای جمعی و منبرها و... به عاشورا میشود، باید بازخوانی شود.
حقیقت امر این است که تقریباً در یکی، دو دهۀ اخیر وضعیت دیگری در جامعۀ ما شکل میگیرد و آن این است که از عاشورا یک قرائت رسمی و واحدی ارائه میشود؛ آن قرائت واحد را به نوع نگاههای سیاسی تقلیل میدهند. آن نوع نگاههای سیاسی را به یک جناح خاصی تقلیل میدهند که اگر از آن عدول شود، گویا پیام عاشورا و پیام امام حسین (ع) مسخ شده است و سایر نگاهها غلط و اشتباه است و باید با آن برخورد شود. این نوع نگاهها را ما در جامعه و منبرهای مختلف میبینیم و در موعظههایی که گوش میکنیم، متوجه چنین نگاههای جناحی میشویم؛ که یک نوع نگاه جناحی را ارائه میدهند و برای اینکه این نگاه را مستدل کنند، سعی میکنند یک همسانسازی بین شخصیتهای کلیدی در گفتمان عاشورا و شخصیتهای سیاسی و مذهبی و حتی روشنفکرانی که در ایران و جهان معاصر وجود دارند، انجام دهند و بگویند به عنوان مثال «طلحه» و «زبیر» در تاریخ اسلام وجود داشته و عین همان زمان! الان در دوران امروز ما برخی از سیاستمداران طلحه و زبیر هستند!
این همسانسازیها که ناشی از نگاه تقلیلگرایانه است و به گونهای انحصاری، گفتمان پیچیده و چند لایۀ عاشورا را به یک لایه تقلیل میدهد؛ این را نوعی مدرنیسم میدانم. ممکن است بپرسید این نگاه معمولاً نگاه سنتی قلمداد میشود؛ اما بنده چطور آن را به مدرنیسم گره میزنم؟ یا اینکه چطور برخی از مداحان و روضهخوانان میتوانند پیرو مدرنیسم باشند؟
حقیقت امر این است که اگر نگاهی به سیر روضهها و تبلیغاتی که در ایام محرم و صفر در طول تاریخ پر فراز و نشیب ایران و جهان اسلام بیاندازیم، متوجه میشویم که گفتمان و پیام عاشورا یک وجهی نبوده است. یک بعد آن جهاد در برابر ظلم و ستم است؛ به عنوان مثال باید در مقابل کسانی که میخواهند به حقوق شما تجاوز کنند بایستی؛ ولی اگر به ابعاد دیگر پیام عاشورا نگاه کنیم، در مسیر حرکت امام حسین (ع) از مکه به سمت صحرای کربلا اتفاقا وجوه دیگری وجود دارد که اینها همه پر از پیامهای اخلاقی، عرفانی، معنوی است. به گونهای نشان از این دارد که اتفافاً پیام عاشورا سطوح ظاهری و باطنی دارد. به عنوان مثال از امام علی (ع) میپرسند دین و قرآن چیست؟ میفرمایند: «قرآن یک ظاهری دارد و آن ظاهرش یک باطن دارد که در آن، هفتاد باطن دیگر نیز نهفته است.»
این یعنی مفاهیم عرفانی، معنوی، دینی هرکدام از اینها لایه لایه هستند. فهم هر لایه از واقعیت و حقیقت یک فهمی است که نشان از نگاه حِکَمی دارد. نگاه حِکَمی به جهان هستی، انسان و پدیدههایی که در این هستی اتفاق میافتد، همیشه لایه لایه است. در مقابل این نگاه، بینش مدرنیستی، بینشی است که اصلاً لایه لایه بودن، باطن نگاههای معنوی، نگاههای درهم پیچیده و... را نمیتواند برتابد و معتقد است که باید نگاه تک بعدی و خطی داشته باشیم.
عاشورا یک گفتمان چند وجهی است و خود عاشورا هم از داخل دین آمده و دین هم یک پیام و پدیدۀ چند وجهی دارد؛ اما کسانی سعی میکنند آن را تقلیل دهند که نگاه و بینششان در تقلیل آن به یک لایه یا یک وجه، مدرنیستی است. اتفاقاً اگر به منابر آنها دقت کنیم میبینیم اگر کسی به عنوان مثال حرکت یا بینش عاشورایی را از یک جنبۀ معنوی یا باطنی نگاه کند، میگویند که این فرد سیاست را کنار گذاشته یا بی بصیرت است؛ آن یکی اصلاً حرکتش ضد عاشورایی است و باید به حاشیه رانده شود! نکتهای که ما باید مقداری به آن بیشتر توجه کنیم این است که در پنج دهۀ اخیر، حتی پیش از انقلاب، ما درست بر خلاف ادعاهایمان حرکت میکنیم. ما میگوییم در مقابل نگاههای اروپا مدارانه یا ماتریالیستی میخواهیم گفتمان اسلامی و دینی را مطرح کنیم؛ ولی اتفاقاً وقتی میآییم این مهم را اعمال کنیم، دقیقاً از همان سیره و روش مادی گرایانه و اروپا محورانه استفاده میکنیم. یعنی تقلیدگرایی در ذات گفتمانهای ما رخنه کرده است و این موضوع خودش را در بیان و فهم گفتمان عاشورا هم نشان میدهد.
آیا انسان اصولاً به عنوان یک متفکر و سوژه، این قدرت را دارد از همۀ باورها، پیشداوریها صرفنظر کند و بهطور مثال به چهارده قرن پیش برگردد و موضوع را همانطور که اتفاق افتاده مطرح کند؟
حال از این منظر چگونه میتوانیم تبلیغاتی با مضامین عاشورایی و تشابهسازیها را بررسی کنیم؟ مفهوم تبلیغ در دل خودش یک نوع آگاهی دادن به جامعه را دارد. به عنوان مثال «جورج دیتر» جامعهشناس آمریکایی بحثی را مطرح میکند و میگوید: «تغییر و تحولاتی که در جامعۀ جهانی اتفاق افتاده است ،به گونهای زمان و مکان را فشرده کرده است و باعث شده انسان زمان کافی برای بر طرف کردن نیازهای حقیقی خودش نداشته باشد.» مثلاً یکی از نیازهای حقیقی تغذیه و خواب است. یکدیگر از نیازهای حقیقی ما تفکر و اندیشه است. اگر فضا، زمینه و بستری برای اندیشه وجود نداشته باشد، آرام آرام انسانیت خودمان را هم از دست میدهیم و حتی از نظر فیزیولوژیک هم ممکن است متلاشی شویم. مثلا انسان مدرن از فست فود استفاده میکند، وقت ندارد آشپزی کند؛ بنابراین استفاده از فست فوت به عنوان راهکاری برای بر طرف کردن نیازهای فیزیولوژیکی مطرح میشود. حالا برای تفکر در آیات قرآن در جامعۀ امروز اصلاً فرصت آن چنانی پیش نمیآید. مگر یک عدۀ خاص که در وضعیتی خاص تفکر کنند و اندیشههای خود را از طریق گفتمانهایی به جامعه منتقل کنند. باز هم همه نمیتوانند ماحصل گفتههای آنها را گوش کنند. باید چه کار کنند؟ تبلیغ یا آگهی به صورت فشرده و خیلی خلاصه راهکار خوبی است. با تبلیغ میتوان کل تاریخ اسلام را به صورت فشرده به مردم منتقل کنند. این موضوع میتواند به افراد جامعه شعوری بدهد که از شعارزدگی بپرهیزند؛ اما آیا واقعا تبلیغات امروز در جهان این کار را انجام میدهد؟ به نظر میآید به دلیل پولی شدن جوامع و نفوذ سرمایهداری در تمامی ارکانها و ابعاد جامعه، هرکدام از این ارکان ممکن است در خدمت کمپانیهای مختلف باشند که واقعاً نخواهند به مردم حتی به صورت فشرده و خلاصه هم آگاهی بدهند؛ در حالی که کسانی که نگاه انتقادی دارند و میخواهند به مردم آگاهی بدهند. به هر حال این قبیل مسائل در جوامع وجود دارد. این نوع نگاه و بینش در جامعۀ ما هم نفوذ کرده است و تبلیغات به جای اینکه به مردم بینش، شعور و آگاهی بدهد، به یک نوع اعتراض سیاسی، جناحی تقلیل پیدا کرده تا هرکدام از این جناحها که زورش بیشتر بود و در سطح جامعه تأثیر گذاری بیشتری داشت، انحصار طلبی را در جامعه رواج دهد و به قولی مراسم محرم و صفر را مصادره به مطلوب کند. وقتی به این واقعیت آگاهی پیدا میکنیم که در تبلیغات سطح شهر تفکر کنیم و از خودمان میپرسیم این تبلیغات از کدام نوع است؟ آیا میخواهد به مردم در این هستی بینش و جهتهای درستی بدهد؟ یا نه تبلیغات فقط یک نوع نگاه سیاسی و جناحی صرف است. ببنید «کاربوس لاتون» یک مفهومی دارد که در این زمینه میتواند به ما کمک زیادی بکند. مفهوم او این است که جهان مدرن بعد از فروپاشی کلیسا و پس از فروپاشی سیطرۀ دین به معنای چتر متافیزیک، انسان را به سمت فردگرایی برده است. این نظریه میگوید انسان به جای اینکه حسن و ایدهآل جامعه را در نظر بگیرد، خود محوری و فردیت خودش را در نظر میگیرد. این نظریه میگوید انسان یک نقصانی را در خودش ایجاد میکند. چون انسان نیازمند این است که بتواند خود خویشتن را بارور و شکوفا کند و این خود شکوفایی نباید باعث نفی دیگران شود و حتی آنها را پایمال کند. اگر در جامعه تبلیغاتی بشود که انسان در رابطه با عاشورا بخواهد فردیت خودش را به منصۀ ظهور برساند، و آن ایدهآلهایی که در عاشورا وجود دارد مانند فداکاری، ایثار، جوانمردی و ظلم ستیزی را نادیده بگیرد، تبلیغات اثر مثبتی نخواهد داشت.
برخی از کسانی که با تبلیغات تشابهسازی موافق هستند، معتقدند که مفاهیم عاشورا برای مردم عصر حاضر در مترو، خیابان، اتوبوس و... باید کاربردی شود. ما چطور میتوانیم شخصیتهای واقعۀ عاشورا را به شکل شایسته و مفاهیم عاشورا را به صورت کاربردی به مردم معرفی کنیم؟آیا میتوان بین انسان واقعه عاشورا با انسان امروزی نسبتی برقرار کرد؟
در مکاتب تاریخی ما دو نوع نگرش کلان داریم؛ یک نوع نگرش این است که میگوید مکاتب تاریخی را باید در بستر تاریخی خودش نگاه کرد و هیچ حب و بغضی، گرایش و تمایلاتی را در بررسی آن واقعه ربط ندهیم. نگرش دیگر در مکاتب و فلسفه تاریخی این است که وقتی مسألهای مطرح میشود، آیا انسان اصولاً به عنوان یک متفکر و سوژه، این قدرت را دارد از همۀ باورها، پیشداوریها صرفنظر کند و بهطور مثال به چهارده قرن پیش برگردد و موضوع را همانطور که اتفاق افتاده مطرح کند؟
در جمهوری اسلامی شیوۀ حکومت باید مبتنی بر اقناع و قرآن باشد. اینجاست که میبینید آن اساس و پیش فرضی که در نگاه حکمی شیعه وجود دارد، چقدر مترقی است
در واقع در عصر حاضر وقایع تاریخی نوعی از پرسشها را بر ما تحمیل میکند و این دغدغهها و گرایشها باعث میشود جوابهای ما متفاوت باشد. سؤالهایی که شاید آن موقع نبوده است و باید اکنون به آنها پاسخ داده شود؛ به عبارت دیگر وقتی در مورد عاشورا صحبت میکنیم، باید دوره و زمان خودمان و نسبتمان با عاشورا را بازبینی کنیم. مثلاً عاشورایی که برای آل بویه یا صفویه مطرح بوده یا برای شیعیان امروز نیجریه مطرح است، متفاوت است. این وضعیتها نسبت خود را بهطور متفاوتی با عاشورا نشان میدهند. بی شک اکنون فلسفۀ عاشورا برای فردی که در سوریه مقابل داعشیها قرار گرفته یا در عراق، متفاوت است.
نظر شما در مورد اینکه ما بخواهیم یک سری شخصیتهای خاصی را که با قرائت امروز سیاسی و جناحی ما همخوانی دارد را به عنوان خیر مطلق معرفی کنیم و کسانی را که با قرائت امروز و نگرشهای جناحی و سیاسی ما همخوانی ندارد را به عنوان شر مطلق معرفی کنیم چیست؟
بنده میخواهم کمی از سؤال شما عبور کنم و بی پردهتر حرف بزنم. کسانی که امروز سعی میکنند برخی شخصیتها و گروههای سیاسی را شر مطلق نشان بدهند و بگویند این افراد اساساً شمر ذوالجوشن هستند؛ این افراد همان نگاه تقلیلگرایانه را دنبال میکنند و میخواهند مفاهیم دینی و تاریخی را مصادره به نفع کنند. اما واقعیت امر این است که دین پدیدهای چند وجهی، چند بعدی و چند لایهای است. همانگونه که هستی، انسان و خداوند وجودی است که نمیتوان آنها را با ساختههای ذهنی تقلیل داد. عاشورا هم مفهومی است برخاسته از حرکات و ایدهآلهای دینی که به معنای وسیع و متفکرانه باید آن را تبلیغ کرد. مثلا پیامهای امام حسین (ع) در عاشورا به گونهای است که فردی چون گاندی که اصلاً از سنت اسلامی چندان آگاه نبود، از حرکت امام حسین (ع) الهام گرفت. امام حسین (ع) در وسط صحرای کربلا به دشمنانش میگوید: «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.» بنابراین عاشورا فقط یک قرائت خاص ندارد و نمیتوان برای آن تاریخ انقضایی در نظر گرفت.
انسانها در جامعۀ امروز درگیر عصر مدرنیته شدهاند؛ بنابراین چارهای نیست جز اینکه ما حتی مفاهیم دینی را از طریق تبلیغات فشرده بیان کنیم. تقریباً از دوران پهلوی دوم ایران درگیر دو راهی مدرنیته و سنت بوده است. حتی شخصیتهایی چون دکتر شریعتی و امام (ره) هم در این خصوص از مصداق گرایی استفاده کردند. اگر تبلیغاتمان را به صورت مدرنیته ارائه دهیم، دچار تک بعدی نگری میشویم. اگر هم سنتی تبلیغ کنیم به گونهای دیگر متهم میشویم. به نظر شما چگونه باید با این مسأله برخورد کرد؟
نکتههای که در مورد سؤال شما میتوان گفت، این است که کسی در این دوران و موقعیتی که جامعۀ ایران دارد، نمیپرسد که ما سنتی بمانیم یا به سمت مدرنیته برویم. واقع امر این است که ما در فضای مدرنیته غوطهور شدهایم و همه اضلاع جامعه درگیر مدرنیته شدهاند. به قولی ما در موقع و مقام آقامحمدخان قاجار یا عباس میرزا نیستیم که حالا این راه را برویم یا نرویم. ما کاملاً یک جامعۀ متجدد شدهایم. بحث اصلی این است که آیا ما میتوانیم سخنی از تجدد بزنیم که با تاریخ، گفتمان و تحولات سوژۀ ایرانی مطابقت داشته باشد و در عین حال بتواند از دستاوردهای روز جهان به گونهای مطلوب برای بهبود شرایط خود استفاده کند؟ حتی افراد سنتی جامعه و حکومت ما هم هیچگونه ابایی در استفاده از وسایل مدرن و روز دنیا ندارند. باید بگوییم مدرنیته به گونهای ما را تسخیر کرده است. صحبتی که اندیشمندانی مثل شریعتی میکردند این بود که آیا ما باید تجربۀ تجدد را مساوی با سوژۀ اروپا مداری فرض کنیم؟ یا اینکه امکان مدرنیتههای متکثر وجود دارد؟ آیا چارۀ دیگری هست و ما چطور پیام عاشورا را به مخاطبانمان منتقل کنیم؟ شاید بهتر باشد سؤالمان را به گونهای دیگر مطرح کنیم. آیا اساساً در جامعۀ ما شیوۀ حکمرانی نهاد حکومت یا دولت به گونهای شده که بدون استاندارد فرضی، ارکان یک جناح خاص بتواند یک فضای آزاد و شفاف، نگاهی متکثر را در خودش نهادینه کند؟ اگر ما بتوانیم به این سؤال جواب بدهیم، آن موقع این تبلیغات و نگاهها به عاشورا و حتی مفاهیم دیگر میتواند به صورت کارآمد درآید. اما واقعیت امر این است که دولت، حکومت، نظام و شیوۀ حکمرانی ما هنوز به آن سطح از آگاهی نرسیده که بتواند به صورت بی طرفانه در سطح حکمرانیاش شیوههای متکثر را ارائه دهد.
سعی نکنیم امام حسین (ع) و حرکت عظیم حسینی را به شیوۀ خاص از سیاستمداریمان که ممکن است وجود داشته باشد، تقلیل بدهیم
جامعهشناسان سیاسی مفهوم حکومت را زور و فشار سیستماتیک تعبیر میکنند؛ درحالی که حکومت مبتنی بر حکمت است و مردم باید با حکمت حکومتها را بپذیرند نه با زور. اعمال این فشار هم در نظامهای مختلف فرق میکند. خِمِرهای کامبوجی (نام گروهی با تفکرات و ایدئولوژی مائویستی) این فشار را به صورت خیلی عریان اعمال میکنند؛ اما در سیستم لیبرالیزم آمریکایی این فشار را به انحاء مختلف و به زبانهای لطیف مختلف اعمال میکنند. در جمهوری اسلامی شیوۀ حکومت باید مبتنی بر اقناع و قرآن باشد. اینجاست که میبینید آن اساس و پیش فرضی که در نگاه حکمی شیعه وجود دارد، چقدر مترقی است.
این تبلیغاتی که با عنوان «صحابۀ حسینی و یاران خمینی» در متروی تهران وجود داشت و بین شخصیتها و کاراکترهای عاشورایی و امروزی تشابهسازی میکرد، چه تأثیری میتواند در جامعه داشته باشد؟
اولین کاری که میتواند بکند این است که دو دستگی را با پول بیتالمال در جامعه نهادینه میکند. به جای اینکه یک نگاه همه جانبۀ وحدت ملی را به جامعه القاء کند، به جای اینکه مردم را به هم نزدیک کند، چند دستگی را به جامعه، آن هم به صورت سیستماتیک و عریان ترزیق میکند. با این کار ابتدا این پیام را به مردم میرساند که حرکت امام خمینی (ره) دقیقاً در امتداد حرکت امام حسین (ع) است؛ سپس این پیام را به مخاطب میرسانند که کسانی که به گونهای امروز با نگاه ما نسبت به حرکت امام خمینی (ره) همخوانی ندارند، در صف یزید هستند. هرکسی که باشد خلاف باورها و پیش فرضهای شیعی است. ما بیاییم بیشتر از چهارده معصوم قائل باشیم و عصمت خودمان را قبول کنیم و این را بگوییم هرکسی که با ما نیست، یعنی در صف مخالفان امام حسین (ع) قرار دارد. این درست نیست و این مسأله اشتباه فاحش است و باعث میشود چند دستگی در جامعه به وجود بیاید. امروز یکی از مشکلاتی که در جامعۀ ما وجود دارد این است که برخی تفکر خودشان را مطابق با نگاه قرآن، نگاه عصمت و دین میدانند. این مسأله ضربۀ بزرگی به دین، آیین و وحدت ملی میزند. ایران کشوری است با نگاهها، ادیان و مذاهب متکثر و با شیوۀ زیست متکثر. حکمرانی مطلوب حکمرانی است که همۀ نگاهها را زیر چتر حمایتی خود اداره و مدیریت کند؛ مدیریتش هم زمانی میتواند ارائه کند که مردم را به یک گروه یا طایفۀ خاص تقلیل ندهد. همانگونه که ادبیات سیاسی در برخی از سیاستمداران بوده است که بیایند و مرز خودی و ناخودی ایجاد کنند. همۀ ما خودی هستیم؛ چون همۀ ما در این نظام و سرزمین زندگی میکنیم و پای ایران ایستادهایم و همۀ ما عاشق کیان و وطنمان هستیم. اگر قرار است کسی ناخودی باشد، آن کسی است که میخواهد مردم را در تقابل هم قرار دهد. سعی کنیم از این نوع نگاههای تقابلگرایانه، انحصارگرایانه، حذفی و حاشیهساز جلوگیری کنیم و این مسائل را در تبلیغات خودمان مد نظر قرار دهیم. سعی نکنیم امام حسین (ع) و حرکت عظیم حسینی را به شیوۀ خاص از سیاستمداریمان که ممکن است وجود داشته باشد، تقلیل بدهیم.
فکر میکنید واقعاً آن تبلیغاتی که بتواند هم مفاهیم عاشورایی را به مخاطب برساند و هم وحدت ملی را تقویت کند، باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
ما فکر میکنیم کسی که میخواهد مداحی کند باید صوت خوبی داشته باشد. مثلاً دعبل خزاعی مداح اهل بیت بوده است. او آدمیبوده که فلسفۀ تاریخ میفهمیده، فلسفۀ دین را میفهمیده؛ کسی که میخواهد در این حوزه تبلیغ کند باید فلسفۀ تاریخ و فلسفه دین را بداند. مطالعات تطبیقی دین را بفهمد. قدرت تجزیه و تحلیل علمی داشته باشد و واقعاً بینش داشته باشد. نه اینکه فقط بتواند یک همسان سازی بکند و بگوید شمر زمانه فلان شخصیت است و یزید زمانه فلان! نه برادر من! مبلغ اسلام باید به معنای واقعی کلمه «فقیه» باشد. واقعاً بینش داشته باشد و جهان دیده باشد و با مطالعه، اهل تفکر و اهل تدبر باشد و بداند که در جامعه و زمانهای زندگی میکند که خطرات بی شماری هم اسلام، هم ایران و هم جهان اسلام را تهدید میکند. بالاتر از همه اینکه انسان معاصر دچار بیکاریهای بسیاری است. تبلیغاتچی باید این موارد را بفهمد و مفهوم سازی کند. بعد بتواند از قدرت سینما، هنر، تصویر، نقاشی، موسیقی، تبلیغات و.... برای بیان دردها و محنتها استفاده کند. افرادی با چنین ویژگیهایی میتوانند اسلام و فرهنگ عاشورا را آنطور که لازمهاش هست تبلیغ کنند؛ نه آدمهایی که بخواهند در جهت اغراض سیاسی خود تبلیغ کنند. بی شک این شیوهها فایدهای نخواهد داشت.
یکی از رسالتهای «کربوبلا» اطلاعرسانی در حوزه امام حسین علیهالسلام است که در راستای این رسالت، رویدادهای خبری را پوشش میدهد و مصاحبه با افراد صاحب نظر را به صورت غیرجانبدارانه در جهت تبیین دیدگاههای مختلف منتشر میکند. در نتیجه نظر افراد مصاحبه شونده لزوما همان دیدگاه «کربوبلا» نخواهد بود.