به گزارش کرب و بلا، اندکی پس از واقعه عاشورا، یعنی از اوایل سده دوم، بهتدریج کتابهایی درباره سرشت و ماهیت نهضت حسینی و ظلم و ستمی که بر امام (ع) و یاران و خانواده ایشان رفته بود، نگاشته شدند. البته روایتهای گفتاری عاشورایی همراه با این واقعه شکل گرفته بودند و در میان مردم دهان به دهان میگشتند.
درهرحال، مجموعه شنیدهها، روایتها و نوشتههایی که تا به امروز درباره این قیام گردآوریشده، گنجینهای را میسازد که میتوان با مراجعه به آن به شناخت حرکت عاشورا پرداخت. اشتباه است اگر فکر کنیم که بر این گنجینه معارف (حسینی) امروزه افزوده نمیشود. هماکنون اندیشمندان شیعی تلاش دارند تا این معارف را در پرتو سنجش و نقد متون تاریخی عاشورایی بازخوانی کنند و به بررسی و کاوش بگذارند. در این راستا گفتوگویی است با حجتالاسلام رسول جعفریان، پژوهشگر و نویسنده و استاد دانشگاه درباره لزوم بازخوانی معارف حسینی و چگونگی حفظ پیام اصیل عاشورا ترتیب دادهایم که در ادامه میخوانید:
پیش از هر چیز بفرمایید که وقتی از معارف حسینی سخن میرود، بهطور آشکار مقصود چیست؟
مجموعه آنچه را که ما از عاشورا در اختیار داریم، میتوانیم بهعنوان معارف حسینی معرفی کنیم. دین، تاریخ و ادبیات، 3 رکن اصلی این معارف هستند. آنچه از زاویه دین در عاشورا داریم، آنچه تاریخ به ما میگوید و آنچه ادبیات عاشورایی به ما میآموزد، همه بخشی از معارف حسینی هستند. هرکدام اینها حاوی آموزهها و ارزشهایی هستند که زیر سایه قرآن و سنت میتوانند راه زندگی را برای ما روشن کنند و به ما این امکان را بدهند که هم شناخت بهتری از دین داشته باشیم و هم احساس رضایت خاطر بیشتری از رفتن به راهی که میرویم در خود بیابیم. داشتن حسین (ع) با نداشتن آن از زمین تا آسمان تفاوت دارد؛ همانطور که داشتن علی (ع) و نداشتن او. اینکه یک مسلمان تکیهگاهش علی (ع) و حسین (ع) باشد، با تمام معارف و ارزشهایی که در آنها هست، بسیار مهم است. اینها احساس آرامش را در درستی راهی که آدمی میرود به انسان میدهند و این خیلی اهمیت دارد. نباید اجازه دهیم این تکیهگاه ضعیف شود یا خدایناکرده از دست برود و یا تحریف شود.
از آنجا که معارف حسینی کل میراث نوشتاری و گفتاری را درباره امام حسین (ع) و نهضت ایشان در طول تاریخ در برمیگیرد، آیا از طریق این معارف میتوان به شناخت درست و دقیق نهضت حسینی پرداخت؟
به نظر بنده همه آنچه را که برای شناخت نهضت حسینی لازم داریم، میتوانیم از دل میراث حسینی که به دست ما رسیده درآوریم. درواقع، مورخان تلاش زیادی کردهاند تا روایات درست تاریخی را برای ما نگاه دارند و ازاینجهت ما قدردان آنها هستیم. در اینجا مقصودم مورخان اصیل و قدیمی است نه آنچه بعدها به آن تاریخ افزوده شده است. اگر ما همان چند مقتل اصیل کهن را کنار هم بگذاریم، منهای برخی از اختلافنظرهای جزئی، میتوانیم به یک شناخت یکدست، جامع و دقیق از نهضت عاشورا دسترسی داشته باشیم. البته معارف حسینی صرفاً تاریخ کربلا نیست، همانطور که عرض کردم، بخش ادبیات عاشورایی هم بخش مهمی از معارف حسینی است. اخبار و احادیث دینی و تفسیرهایی هم که از آنها درباره امام حسین (ع) شده، زیارات مختلف مربوط به امام حسین (ع) که بخش مهمی از کتابهای زیارتی ما را که در ادبیات ما با نام «کتاب المزار» میشناسیم، همه اینها دریایی است از معارف عاشورایی و حسینی. حتی ادبیات تعزیهای ما هم که بهگونهای دیگر معارف حسینی را بازگو میکند، بسیار ارزشمند است. البته همۀ اینها نقاط آسیبپذیر هم دارد که باید بهطور مداوم روی آنها تأمل شود.
مردم دائماً نیاز به تغذیه فکری درست دارند. ما باید آن معارف را در سطح عموم عرضه کنیم. بهعلاوه آنها را در شکلهای ادبی تازه بریزیم و بهصورت ارزشهای عمومی درآوریم و ترویج کنیم
شما در جایی اشاره کردهاید که معارف حسینی از سویهها و جنبههای تاریخی دور شدهاند و عناصری بر آنها غلبه کردهاند که ما را از آن حرکت اصیل عاشورایی دور ساختهاند. دلایل این امر به نظر شما چیست؟
هر بخش از معارف متعلق به عاشورا به دلیلی میتواند در اوج باشد یا در مقابل، به دلیل یا دلایلی گرفتار انحراف و ضعف شود. در بخش تاریخ کربلا، رها کردن آنچه از متون قدیم به ما رسیده و چسبیدن به روایات داستانی میتواند ما را از واقعیت تاریخی ماجرای کربلا دور کند. ما باید آب را از سرچشمه برداریم و بنابراین استفاده کردن از متون کهن را اساس کار عاشوراشناسی قرار دهیم. این رویه برای مدتی از چشم مورخان و همچنین از منبریهای ما دور بود و ما در یک دوره طولانی تاریخ، منابع قدیم را کنار گذاشتیم. در سالهای گذشته، احیای این متون کمک زیادی به فهم بهتر معارف تاریخی عاشورایی کرده و آثار بسیار خوبی در این زمینه تألیف شده است اما در بخش معارف دینی عاشورا، تلاشهایی صورت گرفته و پیامهای دینی و مذهبی عاشورا مورد تأمل واقع شده است. به نظر من، تفسیرهای سیاسی و روز از عاشورا، آسیب زیادی به اصل این ماجرا زده و حجابی برای درک درست آن ایجاد کرده است. بحثهایی که درباره اهداف دینی و سیاسی عاشورا شده، اغلب گرفتار برداشتهای سیاسی روزانه شده است. این مسئله مانع از بررسی واقعیت کربلا از دید نهضت حسینی شده است. در این بخش «هرکسی از ظن خود شد یار من» مصداق روشنی دارد و آنچه دراینباره از اختلافنظر داریم، محصول همین تحمیل نگرشهای نادرست است. ما باید کربلا را آنگونه که بوده بشناسیم نه آنگونه که میخواهیم.
بنابر آنچه شما اکنون اشاره کردید تصویری که برخی از امام حسین (ع) و قیام وی عرضه میدارند خیلی با واقعیت تاریخی مطابقت ندارد. درست است؟
ما این مشکل را در تاریخ با بخشهایی که خیلی به آنها علاقهمند هستیم داریم. مشکل این است که چون ما عاشق هستیم، تفسیرهای خودمان را داریم و اینجاست که گاه به قدر و اندازه معرفت خودمان، درست یا غلط، آن واقعیت خارجی را تفسیر میکنیم؛ درحالیکه ما درباره بسیاری از مفاهیم دینی که این مشکل را داریم، باید مراقب باشیم. فکر میکنید غلو و افراط در دین از کجا پدید میآید؟ اینکه خداوند در قرآن خطاب به اهل کتاب میفرماید: «یا أهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم و لا تقولوا علیالله الا الحق. یعنی ای اهل کتاب، در دین خود افراط مکنید و جز حق دربارۀ خدای مگویید» به چه معناست؟ حق گفتن درباره خدا یعنی چه؟ یعنی همانکه خداوند خود درباره خویش فرموده ما باید بگوییم نه جز آن. آنچه حق است، یعنی عین واقع است. درباره نوع مفاهیم دینی ما باید این اصل را رعایت کنیم که «عین حق» را بگوییم نه بیشتر و نه کمتر. اینکه ائمه هم تأکید دارند: «أحبونا حبالاسلام ولا ترفعونا فوق حدنا. ما را براساس آنچه اسلام بیان کرده دوست بدارید و بالاتر نبرید.» همین است. برخی فکر میکنند اگر در این کارها افراط کنند دیندارتر هستند، درحالیکه خروج از مرزهای الهی، چه تفریط باشد چه افراط، انحراف و مصداق نهی صریح خداوند است. آنچه برخی از ما درباره کربلا و عاشورا میشناسیم، در دام انحراف افراط افتاده و ریشه آن هم غالباً حب بیش از حد و عشق افراطی بوده است. عشق افراطی در هر زمینه، چشم آدم را روی واقعیات میبندد. ما باید تعادل فکری خود را در حب و بغض حفظ کنیم. این عین دینداری است نه افراط کردن. به همین دلیل است که اسلام رهبانیت را هم که نوعی زهد افراطی است، نمیپذیرد. بههرحال مقصودم این است که ما باید مراقب حجابهایی که بین ما و معارف حسینی فاصله میاندازد باشیم؛ حجابهایی که از جنس دوستی افراطی است و سبب شده تا مثلاً مورخی برای اینکه بگوید امام حسین (ع) یا ابوالفضلالعباس (ع) خیلی شجاع بودهاند، رقم کشتههای دشمن را به چند هزار برساند. البته همه انواع اشکال و انحراف اینها نیست؛ اما نتیجه همه آنها یکی است و آن ناشناخته ماندن چهره واقعی امام حسین (ع) و عاشوراست.
به نظر میرسد که منابع تاریخی نزدیکتر به واقعه عاشورا که در سدههای سوم و چهارم شکل گرفتند، امروزه یا کمتر در دسترس هستند یا به دلایلی از میان رفتهاند. به نظر شما چگونه میتوان در غیاب یا کمبود این منابع، معارف اصیل حسینی را بازسازی کرد؟
متون تاریخ اسلام، همه مثل هم هستند. در مرحله اول یعنی در قرن اول بیشتر به شکل جزوه و کتابچه بهصورت نامنظم نوشته میشدند. حتی قدیمیترین سیره نبوی هم که نوشتهشده مربوط به نیمه اول قرن دوم است. البته قبلش نوشتههای خردتری بوده، اما برای نگارش آثار منسجمتر و حجیمتر نیاز به زمان بود تا مسلمانان با نوشتن و تألیف آشنا شوند. درباره حدیث هم همینطور است. قدیمیترین کتاب حدیثی اهل سنت، یعنی کتاب بخاری از قرن سوم به جا مانده است. بااینحال کسانی بودند که از همان زمان بهآرامی روایات و اخبار را گردآوری میکردند و این متنهای نامنظم کمکم پایه نگارشهای بهتری شد. دربارۀ کربلا هم همینطور است. قدیمیترین نوشته از ابومخنف است که در نیمۀ اول قرن دوم تألیف شده و تقریباً بیش از 80 درصد آن برجایمانده است. اهلبیت (ع) هم دربارۀ حفظ تاریخ عاشورا تلاش کردند و روایات فراوانی از آن بزرگواران در کتابهای حدیثی مانده است. بعد از ابومخنف، یک راوی مهم دیگر یعنی هشام بن محمد کلبی هم کتاب تازهای از اخبار کربلا گردآوری کرد. کتاب او هم در اختیار مؤلفان بعدی بوده است. آثار بیشتری در قرن سوم نوشته شد که گزارش آنها را در جای دیگری آوردهام. مقصود این است که وقتی از متون اصلی صحبت میکنیم، همین آثار کهن است. در سالهای اخیر روی این متنها کارهای زیادی انجام شده و خوشبختانه کتابهای فراوانی دربارۀ آنها تألیف شده است؛ اما اشکال این است که این آثار کمتر مطالعه میشود؛ بهخصوص اهل منبر و مداحان باید روی این کتابها متمرکز شوند. بنده به شما اطمینان میدهم در متون کهن آنقدر روضۀ درست هست که هیچ نیازی به این ساختوسازهای دروغین نیست. البته من مخالف اینکه همان متنهای مسلم و متقن موجود در متون قدیم تاریخی، با ادبیات نوینی در مداحی و روضهخوانی گفته شود نیستم، چون کار را تا حدی هنری میدانم؛ اما بهطورکلی عرض میکنم که بهاندازۀ کافی متنهای اصیل داریم و میتوانیم روی آنها تکیه و تأکید کنیم.
تحریفات عاشورا در دوره قاجار به اوج خود رسید. حتی از دورۀ صفوی هم بیشتر شد. دلیلش این بود که انزوای علمی ما در این دوره بیشتر و بیشتر شده و همین امر سبب شده بود تا ما به تاریخ بهصورت یک پدیده داستانی نگاه کنیم
بنابراین از دید شما، مهمترین آسیبی که امروزه بر سر راه تدوین درست معارف حسینی وجود دارد، چیست؟
باید عرض کنم الآن در عرصه علمی، دربارۀ معارف حسینی در ابعاد مختلف کارهای زیادی انجام میشود که جای بسی خوشحالی است. یک دورۀ کامل با نام موسوعه امام حسین (ع) در آموزشوپرورش کار شد و به چاپ رسید که اثری ماندگار است. مشابه آن در قم، چند کار دائرهالمعارفی دربارهامام حسین (ع) چاپ شد که آنها هم آثار بسیار خوبی است. برخی نیمۀ راه است و مجلداتی از آنها منتشر شده و بقیه در حال انتشار است. در حوزه ادبیات عاشورا نیز کارهای مختلفی انجام میشود. الان مشکل ما در اصل این معارف نیست، اینها در دسترس است؛ مهم این است که اینها را تبدیل به مطالبی کنیم که برای عامۀ مردم بیان شود و بتواند ذهنها را که گاه تحت تأثیر برخی از مطالب پیشین و نادرست است، اصلاح کند. بهعلاوه اینکه مردم دائماً نیاز به تغذیه فکری درست دارند. ما باید آن معارف را در سطح عموم عرضه کنیم. بهعلاوه آنها را در شکلهای ادبی تازه بریزیم و بهصورت ارزشهای عمومی درآوریم و ترویج کنیم. در حال حاضر مشکل ما ایجاد نوعی پل ارتباطی بین متون علمی عاشورایی با تودههای مردم است. ما این توفیق را در سالهای گذشته داشتهایم که شماری از اهل مطالعۀ ما با متون اصلی تاریخی کربلا آشنا شدند و بهتدریج فرق بین متون اصلی و فرعی یا تاریخی و داستانی را میدانند. باید بازهم بر این مطلب تأکید و به مخاطبان عمومی هم تفهیم کرد. باید آنها آگاه باشند تا بتوانند در مقابل کسانی که داستانسرا هستند بایستند، اعتراض کنند، پرسش کنند و اجازه ندهند که هرکس هر چیزی که خواست بگوید.
بهعنوان پرسش پایانی؛ شما به آسیبشناسی معارف حسینی آنگونه که شهید مطهری و شهید هاشمینژاد به آن پرداختهاند، توجه دارید. اگر اینگونه باشد، به نظرم باید معتقد باشید که برخی خواسته یا ناخواسته قصد دارند پیام عاشورا را در میان این خوانشهای غیر تاریخی و غیر اصیل از واقعۀ کربلا گم کنند.
بهطورکلی باید عرض کنم که تحریفات عاشورا در دوره قاجار به اوج خود رسید. حتی از دورۀ صفوی هم بیشتر شد. دلیلش این بود که انزوای علمی ما در این دوره بیشتر و بیشتر شده و همین امر سبب شده بود تا ما به تاریخ بهصورت یک پدیدۀ داستانی نگاه کنیم که سابقه هم داشت. بعد از مشروطه، خردگرایی در ایران تقویت شد و همین سبب شد تا هم انتقاد نسبت به فرهنگ رایج عاشورایی میان نسل جدید بیشتر شود و هم کسانی از متدینین تلاش کنند به اصلاح برخی از گفتهها بپردازند. این رویه ادامه یافت و یکی از بهترین اشخاصی که در این زمینه قلم زد استاد مطهری بود. وی دینشناس بود و از همین زاویه هم بهنقد فرهنگ رایج عاشورایی پرداخت. دیگران هم تلاش کردند و برخی از انقلابیها هم تحت تأثیر نگرشهای انقلابی اصلاحاتی را مطرح کردند که باید عرض کنم خود این مشکلاتی را پدید آورد. هر چه بود ما یک گام به جلو رفتیم؛ اما بعد از انقلاب که تاریخ اسلام جدیتر مورد تأمل قرار گرفت تا الان که روشهای علمیتری در پژوهشهای تاریخ اسلامی داریم، بحث اصلاحات جدیتر شده است. در عوض رونق گرفتن کار مداحان بهخصوص در سالهای اخیر، مشکلات را هم بیشتر کرده است. ما باید تلاش کنیم تا میان دانش عاشورایی اصیل و معارف واقعی حسینی با نسلی از مداحان که بیشتر به خاطر صدایشان شهرت دارند و معمولاً سواد اندکی دارند، رابطه برقرار کنیم. این کاری است که برخی از نهادهای فرهنگی تبلیغی میتوانند بکنند و تا آنجا که من میدانم تلاش هم میکنند که البته کار بسیار دشواری است.
یکی از رسالتهای «کربوبلا» اطلاعرسانی در حوزه امام حسین علیهالسلام است که در راستای این رسالت، رویدادهای خبری را پوشش میدهد و مصاحبه با افراد صاحب نظر را به صورت غیرجانبدارانه در جهت تبیین دیدگاههای مختلف منتشر میکند. در نتیجه نظر افراد مصاحبه شونده لزوما همان دیدگاه «کربوبلا» نخواهد بود.
چرا از یک فرد حاشیه دار و مسئله دار، مطلب میگذارید؟