این کتاب تألیف دکتر علی شریعتی است و انتقاداتی بر آن وارد است:
این جزوه نوعی توجیه تاریخ است بر اساس مادی و مارکسیستی؛ نوعی روضه مارکسیستی است برای امام حسین (ع) که تازگی دارد. طبق این کتاب، آغاز تاریخ بشر اشتراکیت و برابری است، سپس نابرابری و حق و باطل یعنی مالکیت آغاز میگردد و از اینجا جامعه بشر دو بخش میشود؛ آن چنانکه دجله و فرات از یک سرچشمه میجوشند و سپس دو بخش میگردند و از یکدیگر جدا میشوند. دو بخش انسان یعنی دوطبقه: طبقه برخوردار و استثمارگر و طبقه محروم و استثمار شده.
طبقه حاکم و برخوردار و استثمارگر سه چهره دارد: سیاست، اقتصاد، مذهب؛ یا صاحبان زر و صاحبان زور و صاحبان تزویر که کار اولی برده ساختن و کار دومی غارت کردن و کار سومی فریب دادن است. قصر و دکان و معبد، سه شعبه یک بنگاهاند. تیغ و طلا و تسبیح یک کار میکنند.
نظام حاکم بر تاریخ همواره همین بوده است و آنچه غیر از این بوده نهضتهایی بوده محکوم، قیامها و انقلابهایی بوده دلسوزانه و مذبوحانه؛ و چون زیربنا فاسد بوده، از همه آن نهضتها که بهوسیله ابراهیمها و موسیها و عیسیها و محمدها و علیها و حسینها صورت گرفته نتیجه معکوس گرفته شده است. آنچه بنا بوده قاتق نان بشر بشود بلای جانش شده و زنجیری دیگر بر دست و پایش.
آزادی سبطی بیدوام بوده (ص 22). نوای امام حسین (ع)، خاموش اما بانگ گوسالههای سامری همیشه بلند است (24). سرنوشت محتوم همه وارثان آدم اسارت و گرفتاری است (ص 28). وراثت آزادی و عدالت و بیداری، نهضت محکوم تاریخ است و وراثت بردگی و بیداد و مذهب خواب، نظام حاکم بر تاریخ (ص 39). امام حسین مظهر شکست آدم است. (ص 47)
در این جزوه سرزمین بینالنهرین سمبل تمام زمین و تاریخش نمایشگر تاریخ تمام زمین است. دو نهر دجله و فرات سمبل دو جناح متضاد بشری است که از هم جدا شده و در نزدیکی بغداد بهطور دروغین به هم میپیوندند آن چنانکه در دوره خلافت اسلامی، این وحدت دروغین پیدا شد (صفحات 9، 29، 39) و بار دیگر به شکل فجیعتری جنایت برقرار میشود.
همه جنایتکاران جهان در هر یک از سه چهره در چهرههای سهگانه خلافت اسلامی ظهور و حلول میکنند و بدبختی آغاز میشود که در جهان سابقه ندارد. (صفحات 15، 27، 28، 35) آنچه بدان همه دارند این تنها دارد.
سرنوشت دجله و فرات این است که درنهایت به دریا بریزند و آرامش یابند. سرنوشت بشریت و پایان تاریخ بشر نیز اشتراکیت و سوسیالیسم است و تنها در آنوقت است که بشر از بلای مالکیت و نظام طبقاتی نجات مییابد و زیربنا خراب میشود و زیربنای واقعی عدل و داد واقعی درست میشود. تلاشهای انقلابیون تاریخ با زیربنای طبقاتی، دلسوزانه ولی مذبوحانه و بینتیجه بوده است. فقط با محو طبقات است که جامعه به سعادت واقعی خویش نائل میگردد (ص 9) الا بالاشتراکیه تطمئن القلوب.
امام حسین (ع) به سوی مرگ میشتابد تنها و بی امید (ص 23). او مظهر شکست آدم است و تعصبی بیحاصل به خرج میدهد. (ص 47)، در این کتاب بهطور کلی کلمه آدم یا انسان، سمبل انسان سوسیالیست است و توحید جهان، توجیه توحید و وحدت جامعه است؛ کما اینکه شرک اعتقادی سایهای است از شرک و ثنویت حیات.
با این بیان بار دیگر جنبه مارکسیستی کتاب روشن میشود که وجدان هر کس را مولود و انعکاسی از وضع اجتماعی او میدانند و میتواند مبین نظر دورکهیم باشد نه نظر کارل مارکس. آنچه در این کتاب به چشم نمیخورد شخصیت امام حسین و آثار نهضت او است. مبنای کتاب بر این است که در جامعه طبقاتی همه تلاشها بیحاصل است. انقلابیون تاریخ، وارث آدم یعنی انسان اشتراکی میباشند و قیامشان برای حق بوده و حق یعنی عدالت، برابری، یعنی اشتراکیت.
امام حسین این کتاب همان امام حسین مظلوم و محکوم روضهخوانها است که هیچ نقشی در تاریخ ندارد؛ با این تفاوت که امام حسین روضهخوانها لااقل سفره گریهای برای توشه معاد یکی از اصول دین پهن کرده و امام حسین این جزوه بهوسیله روضهها و گریهها ابزاری است در دست جناح حاکم برای بهرهکشی طبقه محکوم. در این جزوه معبد همیشه در کنار قصر و دکان و روحانی همواره در کنار حاکم و سرمایهدار است و البته آنچه در کنار است معبد است نه خصوص کلیسا و یا دیر و صومعه و یا کنشت و یا بتخانه که شامل مسجد هم میشود. طبعاً تکلیف روحانی هم روشن است.
سطح فکری و نبوغ شریعتی قابل مقایسه نیست من کتاب دو بزرگوار رو خوندم شریعتی متاثر از سارتر هست و سارتر متاثر از مارکس و هر انسان مطلعی متاثر از هر دو کتاب آقای مطهری در مورد امام حسین بیشتر توجیه و همچنین اصلاح خرافاتی هست که به وجود آمده است و در سطح همان مکتب و منبر قابل توجیه است و منطقی که ذائقه منبر نشین را قلقلک میدهد اما دکتر شریعتی دیدگاه جدید نسبت به امام حسین به ما میدهد و در زمان خودش (به گفته خود دکتر شریعتی هر اتفاقی را نسبت به زمان خودش بسنجید) که انقلاب های مارکسیستی کمونیستی و آزادیخواهی نسنجیده و آماتوری همه ی دنیا شکل گرفته بود گفته شده است این دید جغرافیایی تاریخی بسیار زیبا و مفهومی و حتی یک اثر هنری کاربردی هست نمونه اش رو در کتاب حج میعاد با ابراهیم و داستان زندگی پیامبر و شبعه جزیزه عربستان میبینیم که بسیار زیبا به نقش کشیده اند فی الحال اگر جناب مطهری زمان خودش را برای نظر خودش صرف میکرد بسیار عزیز تر بود
با احترام نقد شمارو قبول ندارم. من اولین باری که این کتاب رو خوندم تازه به اهمیت فداکاری امام حسین (علیه السلام) پی بردم. اینکه کربلا و روز عاشورا نقطه عطفی در تاریخ بشریت است. شریعتی به نحو بسیار مطلوبی امام حسین رو معرفی میکنه و زاویه جدیدی از عاشورا رو به تصویر میکشونه. همانطور که خودتون نوشتید قیام حسین (که پدرومادرم به فدایش) دقیقا زمان یکی شدن حق و باطل (دجله و فرات) است. حسین (علیه السلام) نگذاشت حق و باطل به هم آمیزند و یکی شود. این مسیر را بار دیگر جدا کرد تا قیام مهدی موعود. امام حسین روز عاشورا خطی کشید که یک سمت حق و سمت دیگه باطله. و مابین ندارد. یا حقی و یا باطل. شریعتی در این کتاب خیلی زیباتر از مطهری قیام عاشورا را به تصویر کشید. هر چند مطهری دانشمندی ست که سوای درک ما میفهمید. شریعتی در این کتاب حسین (علیه السلام) را فردی شکست خورده نشان نمیدهد بلکه فداکاری نشان میدهد که تاریخ بشریت را به سوی امید و به سوی پیروزی حق با ظهور مهدی(عج) ورق میزند. اتفاقا شریعتی امام حسین را خیلی خوب معرفی میکنه. و نشان میدهد که بدون حضور حضرات معصومین و بدون منتهی شدن تاریخ بشر به سمت ظهور مهدی ، دنیا پوچ و بی ارزش و مظلومیت مظلومان است. ازتون خواهش میکنم نقدرو اصلاح بفرمایید. یا حق یا حق