ولید بن عتبه والی مدینه بهحکم یزید بن معاویه در شبِ شنبه، سه روزْ باقىمانده از ماه رجب سال اقدام به گرفتن بیعت از امام حسین علیهالسلام و عبدالله بن زبیر کرد. امام حسین (ع) از بیعت خودداری کردند. پسر زبیر، همان شب از مدینه به سمت مکّه خارج شد. صبحگاهان، ولید، مردانى را در پى او فرستاد. او هشتاد سواره از افراد بنى امیّه را در جستجوى او فرستاد؛ ولى به وى دست نیافتند و بازگشتند.
آخرهاى روز شنبه، ولید، مردانى را در پى امام حسین (ع) فرستاد تا در مجلس او حضور یافته، با ولید از طرف یزید بن معاویه بیعت نماید. امام حسین (ع) به آنان فرمود: «تا فردا شود و ببینیم چه مىکنیم». آنان آن شب، دست از امام حسین (ع) برداشتند و به وى براى بیعت اصرار نکردند.
در همان شب یعنى شب یکشنبه، دو شب مانده از ماه رجب، امام به سمت مکّه حرکت کرد.[1] امام حسین (ع) هنگام خروج از مدینه این آیه را خواندند:
«فَخَرَجَ مِنْهٰا خٰائِفاً یَتَرَقَّبُ قٰالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ»[2]
«از آن دیار، با ترس و هراس، بیرون رفت و اوضاع را مىپایید. گفت: پروردگارا! مرا از قوم ستمگر، رهایى بخش».
مسلم بن عقیل بن ابیطالب، به امام حسین (ع) گفتند: اى پسر دختر پیامبر خدا! اگر از راه اصلى کنارهگیرى و راهى دیگر انتخاب کنیم چنانکه عبدالله بن زبیر انجام داد، بهتر است. مىترسم جستجوگرانِ حکومتى، به ما برسند.
امام حسین (ع) به وى فرمود: «نه به خدا، اى پسرعمو! هرگز از این راه، جدا نمىشوم، تا آنکه خانههاى مکّه را ببینم، یا خداوند، آنچه را دوست مىدارد و از آن خشنود است، مقدّر فرماید.»
امام حسین (ع) براى پسر زبیر، سنگینترینِ خلق خدا بود؛ زیرا مىدانست مردم مکّه تا وقتیکه ایشان در آن شهر است، با او بیعت نمىکنند
آنگاه امام حسین (ع) شعر یزید بن مُفَرِّغ حِمیَرى را به زبان آورد:
لا سَهَرتُ السَّوامَ فی فَلَقِ الصُبحِ مُضیئا ولا دُعیتُ یَزیدا
یَومَ اُعطى مِنَ المَخافَهِ ضَیـماً وَالمَنایا یَرصُدنَنی أن أحیدا
«من شترچرانها را در صبحدمان نترساندهام با شبیخون زدن، و مرا یزید [بن مُفَرِّغ] نخوانند،
در آن روزى که از ترس، دست در دست ظلم بگذارم و از کمین مرگ، [هراسان] کنار بکشم».[3]
امام حسین (ع) خواهرانش و دخترش و برادرزادهاش قاسم بن حسن بن على را بر مَحمل، سوار کرد. سپس با بیستویک مرد از یاران و خانوادهاش ازجمله: ابوبکر بن على، محمد بن على، عثمان بن على، عباس بن على، عبدالله بن مسلم بن عقیل، علیاکبر و علیاصغر رهسپار مکه شد.[4]
امام حسین (ع) براى پسر زبیر، سنگینترینِ خلق خدا بود؛ زیرا مىدانست مردم مکّه تا وقتیکه ایشان در آن شهر است، با او بیعت نمىکنند و از او پیروى نخواهند کرد؛ چراکه امام حسین (ع) در نزد مردم مکّه، عزیزتر و گرامىتر از پسر زبیر بود و فرمانش مُطاعتر از او بود.
امام قبل از حرکت در سخنانی به برادرش محمد بن حنفیه فرمود: من تصمیم رفتن به مکّه را دارم و براى این سفر، خودم، برادرانم، برادرزادههایم و شیعیانم را آماده ساختهام؛ آنان را که رأى و نظرشان، رأى و نظر من است، و تو اى برادر مانعى ندارد که در مدینه بمانى و از جانب من مراقب اوضاع باشى و چیزى از کارهاى آنان را از من مخفى مدارى.[5]
امام حسین (ع) پس از رسیدن به مکه، به خانه عباس رفت و عبدالله بن عباس، به آنها جا داد. در آن هنگام، فرماندار مکّه از جانب یزید، عمرو بن سعید بن عاص بود. امام حسین (ع) مؤذّنى را به پا داشت تا با صداى بلند، اذان بگوید و مردم را به نماز فراخواند.
ابن سعید ترسید که حاجیان به سمت حسین (ع) کشیده شوند؛ چون رفتوآمد فراوانِ مردم را از تمام نقاط جهان با ایشان دید. بدینجهت به سمت مدینه حرکت کرد و جریان را براى یزید نوشت.[6]
چون امام حسین (ع) در مکه ساکن شد مردمان مکّه شروع کردند به رفتوآمد با ایشان و نزد ایشان مىآمدند. همچنین عمرهگزاران و مردمانِ سایر شهرها نزد ایشان مىآمدند.
پسر زبیر نیز در مکّه، ملازم کعبه بود و تمامروز را در مسجدالحرام نماز مىگزارد و طواف مىکرد و به همراه بازدیدکنندگان، نزد امام حسین (ع) مىآمد. گاه هرروز و گاه یک روز در میان، نزد ایشان مىآمد و همیشه براى نظر دادن، مردم را به امام حسین (ع) احاله مىداد.
امام حسین (ع) براى پسر زبیر، سنگینترینِ خلق خدا بود؛ زیرا مىدانست مردم مکّه تا وقتیکه ایشان در آن شهر است، با او بیعت نمىکنند و از او پیروى نخواهند کرد؛ چراکه امام حسین (ع) در نزد مردم مکّه، عزیزتر و گرامىتر از پسر زبیر بود و فرمانش مُطاعتر از او بود.[7]
در سال شصت هجری در ماه رمضان، یزید بن معاویه، ولید بن عُتبه را به سبب کوتاهىهایش، از حکومت مدینه برکنار کرد و حکومت مدینه را به عمرو بن سعید بن عاص، نایب مکّه، سپرد. عمرو در ماه رمضان، به مدینه وارد شد.[8]