مشهور است که ولادت آن حضرت در مدینه در سوم ماه شعبان بوده و شیخ طوسی رحمه‌الله روایت کرده است که: «بیرون آمد توقیع شریف به‌سوی قاسم بن علاء همدانی وکیل امام حسن عسکری علیه‌السلام که مولای ما حضرت حسین (ع) در روز پنجشنبه سوم ماه شعبان متولدشده، پس آن روز را روزه‌دار و این دعا را بخوان: اللهم انی اسئلک بحق المولود فی هذا الیوم 1...»

 ابن شهرآشوب  رحمه‌الله  ذکر کرده که ولادت آن حضرت  ده ماه و بیست روز بعد از ولادت برادرش امام حسن  (ع) بوده و آن روز سه‌شنبه یا پنجشنبه پنجم ماه شعبان سال چهارم از هجرت بوده است و روایت‌شده که مابین آن حضرت و برادرش فاصله نبوده، مگر به‌قدر مدت حمل و مدت حمل، شش ماه بوده است 2.

سید بن طاووس و شیخ ابن نما و شیخ مفید در (ارشاد) نیز ولادت آن حضرت را در پنجم شعبان ذکر فرموده‌اند، 3 و شیخ مفید در (مقنعه) و شیخ در (تهذیب) و شهید در (دروس)، آخر ماه ربیع‌الاول ذکر فرموده‌اند، 4 و به این قول درست می‌شود روایت (کافی) از حضرت صادق (ع) که «مابین تولد حسن و حسین علیهم السلام  فاصله کم بوده است و میلاد آن دو بزرگوار  در شش ماه و ده روز واقع‌شده»5 والله العالم؛ و درمجموع اختلاف بسیار در باب روز ولادت آن حضرت است

اما کیفیت ولادت آن جناب

پیامبر خدا(ص)  به اسما: می‌گریم بر  فرزند دلبند خود که گروهی کافر ستمکار از بنی‌امیه او را خواهند کشت، خدا به ایشان شفاعت مرا نرساند، او را مردی که رخنه در دین من خواهد کرد خواهد کشت و به خداوند عظیم کافر خواهد شد، پس گفت: خداوندا! سؤال می‌کنم از تو در حق این دو فرزندم آنچه را که ابراهیم در حق ذریه خود سوال کرد!

شیخ طوسی رحمه‌الله و دیگران به سند معتبر از حضرت امام رضا (ع)  نقل کرده‌اند که چون حضرت امام حسین (ع) متولد شد، حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله و سلم به اسماء بنت عمیس فرمود که فرزند مرا ای اسماء، بیاور. اسماء گفت: آن حضرت را در جامه سفیدی پیچیده به خدمت حضرت رسول (ص) بردم، حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت، پس جبرئیل نازل شد و گفت: حق‌تعالی به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید که چون علی (ع)  نسبت به تو به‌منزله هارون است نسبت به موسی (ع) پس او را به اسم پسر کوچک هارون نام بگذار که شبیر است و چون زبان تو عربی است او را حسین نام گذار. پس حضرت رسول (ص) او را بوسید و گریست و فرمود که تو را مصیبتی عظیم در پیش است ،خداوندا! لعنت کن کشنده او را. پس فرمود که اسماء، این خبر را به فاطمه سلام‌الله‌علیها  مگو. چون روز هفتم شد حضرت رسول  (ص) فرمود که بیاور فرزند مرا، چون او را به نزد آن حضرت بردم گوسفند سیاه‌وسفیدی از برای او عقیقه کرد یک رانش را به قابله داد و سرش را تراشید و به وزن موی سرش نقره تصدق کرد و خلوق بر سرش مالید، پس او را بر دامن خود گذاشت و فرمود: ای اباعبدالله! چه بسیار گران است بر من کشته شدن تو، پس بسیار گریست. اسماء گفت: پدر و مادرم فدای تو باد این چه خبر است که در روز اول ولادت گفتی و امروز نیز می‌فرمایی و گریه می‌کنی؟! حضرت فرمود: که می‌گریم بر  فرزند دلبند خود که گروهی کافر ستمکار از بنی‌امیه او را خواهند کشت، خدا به ایشان شفاعت مرا نرساند، او را مردی که رخنه در دین من خواهد کرد خواهد کشت و به خداوند عظیم کافر خواهد شد، پس گفت: خداوندا! سؤال می‌کنم از تو در حق این دو فرزندم آنچه را که ابراهیم در حق ذریه خود سوال کرد!

خداوندا! تو دوست دار ایشان را و دوست دار هر که دوست می‌دارد ایشان را و لعنت کن هر که ایشان را دشمن دارد لعنتی چندان‌که آسمان و زمین پر شود. 6

شیخ صدوق و ابن قولویه و دیگران از حضرت صادق (ع) روایت کرده‌اند که چون حضرت امام حسین (ع) متولد شد حق‌تعالی جبرئیل را امر فرمود که نازل شود با هزار ملک برای آنکه تهنیت گوید حضرت رسول (ص) را از جانب خداوند و از جانب خود، چون جبرئیل نازل می‌شد گذشت در جزیره‌ای از جزیره‌های دریا، به ملکی که او را (فطرس) می‌گفتند و از حاملان عرش الهی بود. وقتی حق‌تعالی او را امری فرموده بود و او سستی کرده بود پس حق‌تعالی بالش را درهم‌شکسته بود و او را در آن جزیره انداخته بود پس فطرس هفتصد سال در آنجا عبادت حق‌تعالی کرد تا روزی که حضرت امام حسین (ع) متولد شد.

و به روایتی دیگر حق‌تعالی او را مخیر گردانید میان عذاب دنیا و آخرت، او عذاب دنیا را اختیار کرد پس حق‌تعالی او را معلق گردانید به مژگان هر دو چشم در آن جزیره و هیچ حیوانی در آنجا عبور نمی‌کرد و پیوسته از زیر او دود بدبوئی بلند می‌شد چون دید که جبرئیل با ملائکه فرود می‌آیند از جبرئیل پرسید که اراده کجا دارید؟ گفت: چون حق‌تعالی نعمتی به محمد (ص) کرامت فرموده است، مرا فرستاده است که او را مبارک باد بگویم، ملک محمد (ص) کرامت فرموده است، مرا فرستاده است که او را مبارک باد بگویم، ملک گفت: ای جبرئیل! مرا نیز با خود ببر شاید که آن حضرت برای من دعا کند تا حق‌تعالی از من بگذرد. پس جبرئیل او را با خود برداشت و چون به خدمت حضرت رسالت (ص) رسید تهنیت و تحیت گفت و شرح‌حال فطرس را به عرض رسانید. حضرت فرمود که به او بگو که خود را به این مولود مبارک بمالد و به مکان خود برگردد. فطرس خویشتن را به امام حسین (ع) مالید، بال برآورد و این کلمات را گفت و بالا رفت عرض کرد: یا رسول‌الله! همانا زود باشد که این مولود را امت تو شهید کنند و او را بر من به این نعمتی که از او به من رسید مکافاتی است که هر که او را زیارت کند من زیارت او را به حضرت حسین (ع) برسانم و هر که بر او سلام کند من سلام او را برسانم و هر که بر او صلوات بفرستد من صلوات او را به او می‌رسانم. 7


درزمان ولادت امام حسین (ع) رسول خدا انگشت ابهام خویش را دردهان حسین (ع) می‌گذاشت و او می‌مکید. بعضی گفته‌اند که زبان مبارک را دردهان حسین (ع) می‌گذاشت و او را زقه می‌داد چنانچه مرغ جوجه خود را زقه می‌دهد تا چهل شبانه‌روز رزق حسین (ع) را حق‌تعالی از زبان پیغمبر (ص) گردانیده بود، پس رویید گوشت حسین (ع) از گوشت پیغمبر (ص) و روایات به این مضمون بسیار است.

و موافق روایت دیگر چون فطرس به آسمان بالا رفت می‌گفت کیست مثل من حال‌آنکه من آزادکرده حسین بن علی و فاطمه و محمد (ع) هستم. 8

ابن شهرآشوب روایت کرده که هنگام ولادت امام حسین (ع) ، فاطمه علیهاالسلام مریض شد رسول خدا (ص) دایه‌ای طلب کرد یافت نشد پس ‍ خود آن حضرت تشریف آورد به حجره فاطمه علیهاالسلام و انگشت ابهام خویش را دردهان حسین (ع) می‌گذاشت و او می‌مکید. بعضی گفته‌اند که زبان مبارک را دردهان حسین (ع) می‌گذاشت و او را زقه می‌داد چنانچه مرغ جوجه خود را زقه می‌دهد تا چهل شبانه‌روز رزق حسین (ع) را حق‌تعالی از زبان پیغمبر (ص) گردانیده بود، پس رویید گوشت حسین (ع) از گوشت پیغمبر (ص) و روایات به این مضمون بسیار است. 9

و در (علل الشرایع) روایت‌شده که حال امام حسین (ع) در شیر خوردن بدین منوال بود تا آنکه رویید گوشت او از گوشت پیغمبر (ص) و شیر نیاشامید از فاطمه علیهاالسلام و نه از غیر فاطمه. 10

و شیخ کلینی در (کافی) از حضرت صادق (ع) دروایت کرده که حسین (ع) از فاطمه علیهاالسلام و از زنی دیگر شیر نیاشامید او را به خدمت پیغمبر (ص)  می‌بردند حضرت ابهام مبارک را دردهان او می‌گذاشت و او می‌مکید و این مکیدن او را، دو روز سه روز کافی بود. پس گوشت و خون حسین (ع) از گوشت و خون حضرت رسول (ص) پیدا شد و هیچ فرزندی جز عیسی بن مریم و حسین بن علی (ع)  شش‌ماهه از مادر متولد نشد که زنده بماند، 11 و در بعضی روایات به‌جای عیسی، یحیی نام‌برده شده است.