تهاجم فرهنگى دشمن، رمز قیام سیدالشهدا (ع)
و در این میان مردم بیچاره و ضعیف بودند که در مقابل این تهاجم نظامى و فرهنگى، پایمال و مطیع او میگشتند و این یکى از رموز مهم و علل عمده قیام امام حسین علیهالسلام هست.
چرا که وظیفه مهم انبیاء الهى روشن نمودن راه حق از باطل است «لیهلک من هلک عن بینه و یحیى من حى عن بینه، راه حق و باطل باید جدا باشد تا هر که هلاک میشود از روى آگاهى و هر که هدایت هم میشود از روى آگاهى باشد.»، «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»
و معاویه میخواست، این امر را مشتبه کند تا این هدف بزرگ انبیاء نابود گردد.
اینجا بود که امام حسین (ع) اسلام را با خطرى مواجه میبیند که اگر اقدام نکند، آنهمه تلاشهای رسولالله (ص) در معرفى اهل بیت و آنهمه روایات متواتر و سنگین در فضائل اهل بیت در معرض خطر جدى و نابودى قرار گرفت.
معاویه میخواهد با جعل احادیث دروغین، احادیث پیامبر را خنثى و بیاثر کند، او میخواهد چهرههای ناهنجار تاریخ را به فضائل دروغین زیبا کند و سفیدرویان تاریخ را ناهنجار جلوه دهد.
اینجاست که نالههای زهرا مرضیه (س) و جهاد سخت او و مظلومیت سیساله حضرت على (ع) و خاندان عترت و تلاشهای آنها و در نتیجه، راه مستقیم و روشن اسلام، در معرض خطر قرار میگیرد، در این مرحله صحبت اکراه و اجبار نیست، صحبت انحراف عقیده است تا مردم را بدبین کنند و امام حسین (ع) تنها بازماندهای است که با شخصیت بیتردید و همگانی خود میبایست در مقابل این زخم کهنه اقدام کند و به هر ترتیب که شده راه حق را براى مردم از باطل جدا کند، بهگونهای که براى هیچکس در پیروى از حق یا باطل عذرى نباشد و چه نیکو از عهده این مهم برآمد.
مزدوران معاویه در جعل حدیث
از جمله مزدورانى که معاویه را در این راستا کمک کردند، سمره ابن جندب است، معاویه چهارصد هزار درهم به سمره داد تا در شام خطبه خواند و آیه «و من الناس من یعجبک قوله فى الحیاه الدنیا الایه» را نسبت به حضرت امیر تفسیر کند و گفت که این آیه در شأن على نازل شده است (مفاد آیه این است که برخى از مردم، زیبا سخن میگویند، اما خداوند شاهد است که در دل، دشمنى سختى دارند و در زمین براى فساد و از بین بردن زراعت و نسل تلاش میکنند) و از آن طرف آیه مبارکه «و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله؛ یعنى برخى از مردم جان خود را در راه خدا میفروشند» (که در مورد فداکارى حضرت على (ع) در لیله المبیت و خوابیدن در بستر پیامبر به خاطر نجات جان پیامبر است.)، این آیه را در فضیلت ابن ملجم مرادى تفسیر نمود.[1]
سمره ابن جندب کیست؟
و این سمره ابن جندب همان است که از جانب زیاد بر بصره حکومت میکرد و در کشتار مردم اسراف نمود، انس ابن سیرین گوید: «سمره هشت هزار نفر را کشته است»، معاویه به او گفت: «آیا نمیترسی که بیگناهی را کشته باشى؟» جواب داد: «اگر همانند اینها را هم بکشم واهمهای ندارم.»[2]
ابو سوار عدوى گوید: «سمره در یک بامداد چهل و هفت نفر از قوم مرا که قرآن را جمع کرده بودند کشت.»[3]
و این بدبخت پس از آنکه معاویه او را عزل کرد گفت: «خدا معاویه را لعنت کند، اگر آن چنانکه معاویه را اطاعت کردم، خدا را عبادت میکردم، هرگز مرا عذاب نمیکرد.و او همان کسى است که بیگناهانی را که شهادتین بر لب جارى میکردند، یکى پس از دیگرى در یک مجلس کشته تا به بیست و چند نفر رسید.»[4]
نمونهای از احادیث دروغین
ازآنجا که پیامبر خدا بسیارى از افراد ناشایست را به خاطر کارهاى زشت آنها مورد لعنت و نفرین قرار داده است، مثل اینکه دشمنان على (ع) را لعنت کرده است و یا متخلفین از لشکر اسامه را لعنت کرده است، حکم ابن عاص و مروان و معاویه و بنیامیه را لعنت کرده است و مواردى از این قبیل، دست تبهکاران به خاطر شستن این لکه ننگ از دامن اینها، شروع کردند به جعل حدیثى از پیامبر اکرم (ص) که حضرت فرموده است: خدایا من هم انسان هستم (یعنى خطا میکنم) هر بندهای را که من ناسزا گفتم و یا تازیانه زدم و یا نفرین کردم و او اهلیت آن را نداشت، این را براى او کفاره و موجب نزدیکى (به خودت) در روز قیامت قرار بده.
تلاش بیهوده و رسوایی بزرگ
این حدیث دروغین را بخارى و مسلم در صحیح و ابن کثیر در تاریخ خود آوردهاند، آنگاه ابن کثیر و مسلم از این حدیث براى توجیه نفرین پیامبر بر معاویه بهره جستهاند جریان از این قرار است که ابن عباس گوید: «پیامبر به من فرمود معاویه را صدا بزن بیاید، من رفتم و او را خواندم، اما گفتند او مشغول خوردن است، به پیامبر جریان را گفتم، حضرت فرمود برو بگو بیاید، بار دوم نیز گفتند مشغول خوردن است، باز به حضرت گزارش کردم، در دفعه سوم پیامبر فرمود: «خداوند شکمش را سیر نکند» و لذا بعد از این هرگز سیر نمیشد.»[5]
اما دستِ تحریف همین نفرین پیامبر را از مناقب معاویه میشمارد و ابن کثیر گوید: «معاویه از این نفرین در دنیا و آخرت بهره جست! اما در دنیا، او روزى هفت بار غذا میخورد، همراه با میوه و شیرینى بسیار»، در آخر گوید: «به خدا که سیر نشدم ولى خسته شدم و این خود نعمتى و شکمى است که پادشاهان به آن متمایلاند!»
و اما در آخرت، به خاطر آن حدیثى که گذشت نفرین پیامبر براى او رحمت است!
براى توجیه اعمال زشت معاویه و امثال معاویه، اینان راضى شدند تا پیامبر اسلام را در نظرها تحقیر کنند و بگویند پیامبر بیجا و بدون گناه مردم را لعن و نفرین میکرده است و مرتبه حضرت را با آن اخلاق کریمه اینقدر تنزل دهند تا شاید امثال معاویه را نجات دهند.
این بیچاره نمیدانسته که اگر کار با این دروغها درست میشد، امثال معاویه و ابوسفیان و مروان که مورد لعن پیامبر بودند، خود به این حدیث استناد میکردند تا از طعن و سرزنش صحابه در امان باشند.
براى توجیه اعمال زشت معاویه و امثال معاویه، اینان راضى شدند تا پیامبر اسلام را در نظرها تحقیر کنند و بگویند پیامبر بیجا و بدون گناه مردم را لعن و نفرین میکرده است و مرتبه حضرت را با آن اخلاق کریمه اینقدر تنزل دهند تا شاید امثال معاویه را نجات دهند.
نمونهای از احادیث دروغین در مقابله با اهل بیت (ع)
و به همین جهت است که شما هر حدیثى که در فضائل اهل بیت (ع) پیدا کنید، در مقابل آن یک حدیث براى مخالفین آنها جعل کردهاند.
1. پیامبر فرمود: «انا مدینه العلم و على بابها» یعنى من شهر علم هستم و على درب آن است آنها جعل کردند که پیامبر فرموده است: «انا مدینه العلم و ابوبکر اساسها و عمر حیطانها و عثمان سقفها و على بابها؛ من شهر علم هستم و ابوبکر پایه آن و عمر دیوار آن و عثمان سقف آن و على درب آن است!»
2. پیامبر فرمود: بر ساق عرش نوشته است «لا اله الا الله، محمد رسولالله، على ولى الله»
آنها جعل کردهاند که «لا اله الا الله، محمد رسولالله و وزیراه ابوبکر الصدیق و عمر الفارق»
یعنى: ابوبکر صدیق و عمر فاروق دو وزیر او هستند!
3. پیامبر فرمود: «مبغضک مبغضى و مبغضى مبغض الله؛ (یا على) دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست.»
آنها جعل کردهاند «من ابغض عمر فقد ابغضى؛ یعنى هر که عمر را دشمن دارد مرا دشمن داشته است!»
4. پیامبر فرمود: «لا یحبک الا مؤمن و لا یبغضک الا منافق؛ (یا على) ترا دوست نمى دارد جز مؤمن و دشمن نمى دارد مگر منافق.»
اینها جعل کردند: «عن الله جلجلاله، ما احب ابوبکر و عمر المؤمن تقى و لا ابغضهما الا منافق شقى؛ خداوند فرموده است عمر و ابوبکر را جز مؤمن باتقوا دوست ندارد و جز منافق شقى دشمن ندارد.»
5. پیامبر فرمود: «حضرت آدم خداوند را بهحق محمد و على و فاطمه و حسن و حسین قسم داد تا آمرزیده شد و آنها بهصورت اشباحى مقابل عرش قرار داشتند.»
آنها جعل کردند: «خداوند، پیامبر و ابوبکر و عمر و عثمان و على را بهصورت اشباح خلق کرد و حضرت آدم خدا را به این پنج نفر سوگند داد تا توبه او پذیرفته شد!»
6. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه؛ حسن و حسین دو سرور جوانان بهشت هستند.»
آنها جعل کردند که: «ابوبکر و عمر سیداکهول اهل الجنه؛ عمر و ابوبکر دو سرور پیرمردهاى بهشت هستند!»[6]
با اینکه در بهشت اصلاً پیرمرد وجود ندارد!
اثر تبلیغات سوء در مردم نسبت به اهل بیت (ع)
1. در صحیح بخارى از ابى اسحاق نقل کند که مردى از او پرسید آیا على در جنگ بدر حضور داشت؟! او پاسخ داد:
آرى مبارزه کرد و پیروز شد.[7]
آرى از حضور مردى در جنگ بدر سؤال میکنند که جنگ بدر جز با همت بلند او پیروز نشد و او به تنهائى معادل ملائکه و مسلمین جهاد کرد و کفار را قلع و قمع نمود.
2. در شهر حران مردم آنچنان سب و بدگوئى از حضرت امیر (ع) را لازم میشمردند که میگفتند: «لا صلاه الا بلعن ابى تراب» یعنى (العیاذ بالله) نماز درست نیست مگر با لعن حضرت على (ع).
3. در جنگ صفین از سپاه معاویه جوانى در حالى که رجز میخواند به میدان آمد و شروع کرد به حضرت امیر (ع) ناسزا گفتن.
یکى از یاران حضرت بنام هاشم مرقال به او گفت:« بعد از این نبرد باید حساب پس داد، از خدا بترس تو نزد خدا خواهى رفت و از هدف و جایگاه فعلى تو سؤال خواهد نمود.»
آن جوان گفت: «من با شما میجنگم چون صاحب خدا (حضرت على (ع)) آنچنان که به من گفتهاند، نماز نمیخواند، شماها هم نماز نمیخوانید، با شما میجنگم چون صاحب شما خلیفه ما (عثمان) را کشته است، شما هم کمک کردهاید»، سپس هاشم مرقال جوان را موعظه کرد و فرمود: «اما اینکه گفتى صاحب ما نماز نمیخواند، او اول کسى است که با پیامبر نماز خوانده، از همه در دین خدا آگاهتر و نزدیکتر به پیامبر است، اما اطرافیان او همگى قاریان قرآن هستند که شب را به تهجد بیدارند.»[8]
4. عبدالله ابن محمد واسطى وقتى حدیث طیر[9] را در فضیلت امیرالمؤمنین (ع) در شهر واسط قرائت نمود، مردم به او حمله کردند و او را بیرون نموده و جاى او را شستند.[10]
5. احمد ابن شعیب نسائى که صاحب یکى از صحاح ششگانه اهل سنت است، زمانى به دمشق رفت، در آنجا از او راجع به فضائل معاویه درخواست کردند، او پاسخ داد: «آیا معاویه راضى نیست که مثل یک نفر آدم باشد، میخواهد برتر شود» و در روایت دیگرى گفت: «من براى معاویه فضیلتى نمیشناسم مگر اینکه پیامبر فرمود: «خدا شکمش را سیر نکند»، مردم با شنیدن این کلمات، او را زیردست و پا له کردند، بهگونهای که وقتى او را باحالت مجروح به بیرون شهر بردند، جان سپرد.»[11]
6. در ایام متوکل عباسى بود که نصر ابن على ابن صهبان روایتى نقل نمود که پیامبر اکرم (ص) دست امام حسن و حسین را گرفت و فرمود: «هر که این دو را و پدر و مادر این دو را دوست بدارد با من در قیامت هم درجه است»، متوکل دستور داد تا او را هزار تازیانه بزنند، در این میان فردى بنام جعفر ابن عبدالواحد آنقدر وساطت کرد و گفت این مرد از اهل سنت است تا اینکه متوکل دست از او برداشت![12]
ادامه را در اینجا بخوانید