اسرا را پیش ابن زیاد آوردند. زینب کبری سلام الله علیه نگاهی به وی انداخت و کناری نشست. ابن زیاد گفت: کیست آنکه نشست؟ پاسخش نداد. دوباره پرسید. جواب نداد. یکی از حاضران گفت: او زینب دختر علی بن ابیطالب است. ابن زیاد گفت: خدا را شکر که شما را رسوا ساخت و سخنان شما دروغ از آب درآمد. زینب گفت: سپاس خدایی را که با پیامبرش محمد)ص( ما را گرامی داشت و با قرآنش ما را پاک داشت. فاسق رسوا میشود و فاجر دروغ میگوید. ابن زیاد پرسید: چگونه دیدی آنچه را خداوند با برادر و خاندانت کرد؟ فرمود: جز زیبایی ندیدیم! آنان گروهی بودند که خداوند شهادت را بر آنان رقمزده بود و به شهادتگاهشان برون آمدند. ای ابن زیاد! خدا میان آنان و تو را در قیامت جمع میکند، با هم احتجاج و تخاصم میکنید. ببین آن روز چه کس پیروز است و چه کس مغلوب!
مادرت به عزایت بنشیند ابن زیاد! ای پسر مرجانه! ابن زیاد خشمگین شد و گویا قصد جانش را کرد. عمرو بن حریث مخزومی گفت: او یک زن است، زن را که برای گفتارش مؤاخذه نمیکنند! ابن زیاد گفت: ای زینب! از آنچه بر سر حسین و پیروان سرکش او آمد دلم خنک شد. زینب فرمود: به خدا قسم سرورم را کشتی، شاخهام را بریدی، ریشهام را برآوردی، اگر با این دلت خنک میشود، باشد!
ابن زیاد گفت: این زن، سجعگوی است. به جانم قسم پدرش نیز شاعر و سخنسرا بود. زینب فرمود: ای پسر زیاد! زن کجا و سجعگویی کجا؟ رنجم کافی است که از سجعگویی بازمیدارد.[1]
سید بن طاووس گفت:
آنگاه ابن زیاد ملعون رو به علی بن الحسین -ع - کرد و پرسید: او کیست؟ گفتند: علی بن الحسین. گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ امام سجاد -ع - فرمود: برادری داشتم به نام علی بن الحسین که مردم او را کشتند. گفت: نه خدا کشت. امام فرمود: امام فرمود: «خدا جان انسانها را هنگام مرگ میگیرد.» ابن زیاد گفت: هنوز جرأت داری که جوابم میدهی؟ ببرید گردنش را بزنید. عمهاش زینب این سخن را شنید، گفت: ابن زیاد! تو کسی را از ما باقی نگذاشتهای. اگر میخواهی او را بکشی مرا هم با او بکش. امام سجاد -ع ک- به عمهاش فرمود: عمه جان! ساکت باش تا من با او حرف بزنم. آنگاه رو به ابن زیاد کرد و فرمود: آیا مرا به کشتن تهدید میکنی؟ آیا نمیدانی که کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست؟
آنگاه ابن زیاد دستور داد علی بن الحسین -ع - و خانوادهاش را به خانهای کنار مسجد بزرگ کوفه ببرند. زینب فرمود: هیچ زن عربی بر ما وارد نشود، مگر کنیز و برده، آنان هم مثل ما اسیر شدهاند.[2]