بار بگشایید اینجا کربلاست
حالا به سرزمین موعود میرسی، به مهبط فرشتگانی که آشفته موی و خاک آلود تا پایان دنیا به سوگت خواهند نشست. به سرزمینی که تا عرش بالا رفت و بهشت را به زمین آورد.
اینک به کربلا رسیدهای، به قرارگاه جنود رحمانی.
به سرزمینی که عشق را به تمام و کمال به تفسیر مینشیند.
به خاکی که میزبان وجود افلاکیات خواهد بود.
به خاکی که توتیای چشم عاشقانت خواهد شد.
به سرزمینی که خون خدا را به هدیه خواهد گرفت و آرزوی مشتاقان خواهد شد.
به تربتی که با عطرتو بوی بهشت را به مشام جانها خواهد برد و شفای دردها خواهد شد.
اینک به کربلا میرسی. اینجا همه هستیات را نثار دوست میکنی وآیینهی تمام نمای رضای او میشوی.
اینجا همانجاست که خون اصغرت به تبرک در میان فرشتگان دست به دست میشود.
همان جایی که با تلألؤ الماسهای پیکر اکبرت درخششی خیرهکننده خواهد یافت.
اینجاست که با اشکهای خواهران و دخترانت طراوتی جاودانه مییابد.
آغوش این خاک، میزبان دستهای پرچمدارعشق میشود، همان دستگیِر بیدست عالمیان.
اینجا وعدهگاه هزاران مجنون، با لیلایی به خون خفته است.
آری به سرزمین موعود رسیدهای. بار بگشایید که تا دیدار دوست، زمانی اندکی بیش نمانده است.
یا لیتنی کنا معک.
عاشقان بهانه جویان وصل اند به یک سیب سرخ هم کربلایی می شوند چه رنگش رنگ پرچم و عطرش شمیم سحرگاهان حرم است.
نمیدونم چرا ولی وقتی به عکست نگاه میکنم دلم یاد شش ماهه میوفته...ببخش...