وفاداری
این ویژگی آنچنان در میان اصحاب عاشورا پررنگ و جلوهگر است که امامشان دربارهی آنان فرمود: انی لا اعلم اصحابا اوفی و لا خیرا من اصحابی.[1]
آنان با وفاداری به پیمان خود عمل کردند و بر سر قول خود ایستادند و چندین بار وفاداری خود را اعلام کردند. هنگامیکه شمر اماننامهای برای حضرت عباس (ع) و دیگر برادران مادریاش آورده بود، برادران حضرت عباس (ع) در پاسخ او گفتند: خداوند تو و امانت را لعنت کند. آیا ما در امان باشیم درحالیکه فرزند پیامبر چنین نباشد؟
آنگاه خود حضرت عباس (ع) پاسخ محکمتری به او داد و فرمود: تبت یداک و لعن ما جئتنا به من امانک یا عدو الله اتامرنا ان نترک اخانا و سیدنا الحسین بن فاطمه.[2]
در زیارتنامه آن بزرگوار نیز چنین آمده است: اشهد لک بالتسلیم و التصدیق و الوفاء و النصیحه لخلف النبی [3]
تمام اصحاب امام (ع) چنین بودند. آنها در شب عاشورا به امام خود چنین گفتند:
انفسنا لک الفداء نقیک بایدینا و وجوهنا فاذا نحن قتلنا بین یدیک نکون قد وفینا لربنا و قضینا ما علینا.[4]
امام (ع) به فرزندان عقیل فرمود: شهادت مسلم برای شما کفایت میکند. شما آزاد هستید و بروید. اما آنان در جواب امام (ع) گفتند: به خدا سوگند! چنین نمیکنیم، جان و مال و خاندان خود را فدایت میکنیم، در کنار تو میمانیم و میجنگیم. خداوند زندگی پس از تو را زشت و تباه گرداند.[5]
این ویژگی در غلام امام نیز جلوهگر بود. او که انسانی سیاه چهره بود، در گذشته، غلام ابوذر غفاری بود و سپس به خدمت امام (ع) درآمد. در روز عاشورا، حضرت به او فرمود: انت فی اذن منی فانما تبعتنا للعافیه فلاتبتل بطریقتنا.
تو از جانب من آزادی. تو در جستجوی عافیت از پی ما آمدی، اینک خود را به راه ما گرفتار مساز. او در پاسخ گفت: ای فرزند پیامبر! من در خوشی و نعمت، جیرهخوار شما بودم، حال چگونه شما را رها کنم![6]
حسین (ع) امام معصومی است که حتی در جریان قیام علیه نظام ظلم، اصول اخلاقی را در برابر دشمن زیر پا نگذاشت. عاشورای او با همه ابعادی که دارد جلوهگاه خلقوخوی متعالی و مکارم اخلاق و ارزشهای انسانی است
اینان نهفقط در کربلا و در حضور امام (ع) وفادار ماندند؛ بلکه در غیاب حضرت نیز چنین بودند؛ چنانکه عبدالله بن یقطین، به دستور امام (ع) در بین راه مکه و کربلا- به کوفه رفت تا به مسلم بن عقیل بپیوندد. او هنگامی به آن رسید که اوضاع تغییر کرده بود و به همین علت، به اسارت عبیدالله بن زیاد درآمد. ابن زیاد به گمان اینکه او اسیر و دربند است و هر چه دستور دهد، اطاعت میکند، به او گفت که بر بالای قصر برود و حسین بن علی (ع) را لعنت کند. او بااینکه اسیر بود و به عاقبت کار آگاهی داشت، بر بالای قصر رفت و در حضور مردم گفت: ای مردم! من فرستادهی حسین (ع) پسر دختر پیامبر (ص) هستم تا پیام او را به شما برسانم که او را یاری کنید و در برابر پسر مرجانه، زاده سمیه پلید و پست پشتیبانش باشید.[7]
ولایتپذیری
آنان، امام را ولی خدا میدانستند و شیعه او بودند و رضایتش را بر هر چیز دیگری ترجیح میدادند؛ چنانکه در زیارت حضرت عباس (ع) میخوانیم: المطیع لله و لرسوله و لامیرالمومنین و الحسن و الحسین و... اطاع ولاه امره. تحمل فراق و دوری امام (ع) و صبر بر آنهمه مصیبت پیشآمده و حوادث آینده برای همه و بهویژه حضرت زینب (س) سخت و دشوار بود. ازاینرو، امام (ع) در آخرین وداع، او را بهتنهایی طلبید و دلداریاش داد، «امریده علی صدرها و سکنه من الجزع» بعد از این کار امام (ع) و تأکید ایشان بر صبر و بردباری حضرت زینب (س) سخنان امام (ع) را به جان خرید و چنین گفت:
یابن امی! طلب نفسنا و قرعینا فانک تجدنی کما تحب و ترضی. ای پسر مادرم! خاطرت شاد و چشمت روشن باد که مرا آنگونه که دوست میداری و خشنود هستی، خواهی یافت.
آری، امام (ع) از روحیه عاطفی بهره میگیرد و خواهر بزرگوارش نیز ولایتپذیری خود را مانند گذشته نشان میدهد. وهب خواست همسرش را که در کنار او به دفاع حریم اهلبیت (ع) و ولایت برخاسته بود، به خیمهها برگرداند، او نپذیرفت و گفت بازنمیگردم تا جان خود را نثار کنم؛ اما هنگامیکه امام حسین (ع) به او دستور بازگشت داد، سخن حضرت را به جان خرید و برگشت. امام (ع) فرمود: جزیتم من اهل بیتی خیرا. ارجعی الی انساء رحمک الله. از خاندان پیامبر، پاداش نیک ببیند، خدا تو را رحمت کند. نزد بانوان دیگر برگرد. او نیز بازگشت.
ایثار و فداکاری
از دیگر ویژگیهای اخلاقی که در صحرای کربلا، جلوهای درخشان داشت، ایثار و فداکاری بود. ایثار یعنی دیگری را بر خود مقدم داشتن و جان و مال خود را فدای او کردن. اصحاب امام (ع) جان خود را فدا کردند تا اهلبیت امام (ع) زنده بمانند. اهلبیت نیز جان خود را ایثار کردند تا به امام (ع) آسیبی نرسد. ازاینرو تا کسی از یاران امام زنده بود، کوچکترین آسیبی به حضرت نرسید. حتی هنگام نماز امام، بعضی از یاران، خود را سپر جان او کردند. در زیارت عاشورا دربارهی آنان چنین میخوانیم: الذین بذلومهجم دون الحسین علیه السّلام. کسانی که هستی خود را در راه حسین (ع) بخشیدند. هنگامیکه امام (ع) در شب عاشورا بیعت خود را از آنان برداشت و اجازه رفتن به آنها داد، هرکدام برخاسته، جملاتی بیان داشتند. فرزندان عقیل گفتند: «و الله ما نفعل ذلک و لکن ندیک انسنا و اموالنا و اهلینا؛[8] به خدا سوگند! ما چنین کاری نخواهیم کرد؛ بلکه جان و مال و زن و فرزندانمان را نیز در راه تو فدا خواهیم کرد.»
زهیر بن قیم گفت: به خدا سوگند! من دوست دارم کشته شوم، سپس زنده شوم و دوباره کشته شوم تا هزار بار و خدای عزوجل بهوسیله کشته شدن من، از کشته شدن تو و این جوانان از خاندانت، جلوگیری کند.
امام سجاد (ع) دربارهی حضرت عباس (ع) میفرماید: رحم الله عمی العباس فلقد اثر و ابلی و فدا اخاه بنقسه حتی قطعت یداه؛ خدا عمویم عباس را رحمت کند. پس بهیقین، ایثار نمود و مبتلا گشت و جان خود را فدای برادرش کرد تا دستهایش جدا شد.[9]
حضرت عباس (ع) بعد از آنکه خود را به رود فرات رساند، از شدت عطش میسوخت. خواست آبی به لب خشک و تشنه خود برساند و دست فروبرد و کفی از آب برداشت، اما تشنگی سیدالشهدا (ع) و اهلبیت او را به یاد آورد و آب را ریخت و آب شرمنده ایثار علمدار تو شد که چرا تشنه از او اینهمه بیتاب گذشت.
همسر جناده ابن حارث که همسرش شهید شده بود، فرزندش را نیز تشویق میکرد که برود و جان خود را فدای امامش کند. پسرش نیز رفت و بعد از کارزار شهید شد، سرش را بریدند و بهطرف لشکر امام حسین (ع) پرت کردند. مادرش سر فرزند را برداشت و گفت: آفرین پسرم! ای شادی دلم و نور دیدگانم.[10]
تنها امام حسین (ع) که مظهر کامل اخلاق الهی و ارزشهای انسانی است، نسبت به دشمن به جهت انسانی و نسبت به حیوانات به حرمت حق حیات، چنین احساسی را دارد و رحم و شفقت خود را شامل آنها قرار میدهد
انتخاب برتر
این ویژگی در میان همه شهیدان کربلا بود، «آثروا والموت» یعنی به اختیار خود شهادت را انتخاب کردند و آن را بر زندگی ننگین بعد از امام ترجیح دادند. کسی نبود که راه نجات نداشته باشد. همه آنها راه نجات داشتند. قضیه امان عباس بن علی (ع)، برداشته شدن بیعت امام (ع) از تمام کسانی که در آنجا حضور داشتند و موارد دیگر بیانگر آن است که اصحاب امام حق انتخاب داشتند و با آگاهی و بصیرت، برترین و بهترین انتخاب را داشتهاند.[11]
امام در شب عاشورا در سخنانی خطاب به اصحاب فرمود: قد اذنت لکم فانطلقوا جمیعا فی حل لیس علیکم منی ذمام هذا اللیل قدغشیکم فاتخذوا جملا. [12]
شما از بیعت من رهایید و هیچ بیعت و پیمانی از من ندارید. اینک این شب است که شما را فراگرفته، مرکب رهوار خود گیرید و از تاریکی آن استفاده کنید.
ابوحمزه ثمالی از امام سجاد (ع) نقل کرده که امام حسین (ع) فرمود: انتم فی حل سعته.[13] شما در آزادی و اختیار خود هستید. در موارد متعددی، امام (ع) اصحاب خود را آزاد گذاشت و پیشنهاد رفتن را به آنها داد. وقتی امام شنید که فرزند حمد بن بشیر در مرز ری اسیر شده، به پدرش گفت: خدای رحمتت کند، تو از بیعت من آزادی، برو در راه آزادی فرزندت بکوش؛ اما او نرفت. هلال بن نافع میگوید: شب عاشورا امام از خیمه بیرون رفت. من خود را به امام رساندم. هنگامیکه امام متوجه من شدند، رو به من کرد و بعد از سخنانی فرمود: هلال! چرا از تاریکی شب استفاده نمیکنی و از میان این دو کوه نمیروی تا خود را نجات دهی؟[14]
هلال نیز در پاسخ امام جملاتی بیان کرد که بیانگر نهایت وفاداری او بود.
رشد اخلاقی و عادت کردن به رعایت ارزشهای الهی و متصف شدن انسان به خصال متعالی، بخشی مهم از رسالت پیامبر (ص) و امامان است. بهترین راه آموزش ارزشهای انسانی و معلم آن کیست؟ معصوم بهترین معلم و آموزش عملی در کنار تعلیمات گفتاری بهترین روش تدریس ارزشهای انسانی. امامان معصوم اسوهاند و مظهر شایستهترین خصلتهای انسانی و خداپسند.
حسین (ع) امام معصومی است که حتی در جریان قیام علیه نظام ظلم، اصول اخلاقی را در برابر دشمن زیر پا نگذاشت. عاشورای او با همه ابعادی که دارد جلوهگاه خلقوخوی متعالی و مکارم اخلاق و ارزشهای انسانی است. رفتارها و سخنان امام حسین (ع) و خانواده و یاران او در جریان نهضت و خلقوخویی که از حماسهسازان عاشورا تاریخ گزارش کرده، منبع ارزشمندی برای آموزش الگوهای انسانی درزمینه خودسازی، سلوک اجتماعی، تربیت دینی و کرامت انسانی است.
صفات ارزشمندی چون عاطفه، دلسوزی، مهرورزی، حیا و عفت، صبوری، ایثار و جوانمردی، وفا و توکل، خداجویی، همدردی، بزرگواری و ... جلوههایی از اخلاق متعالی و ارزشهای انسانی عاشورا را بیان کرده است. در سراسر نهضت جاویدان عاشورا، میتوان جلوههای ارزشهای انسانی را دید.
عطوفت و مهربانی
امام حسین (ع) مظهر اسم رئوف، رحیم و شفیق خداست؛ به همین دلیل او با همه انسانها حتی دشمنان خود مهربان است و دلسوز آنهاست. او تاب رنج کشیدن حیوانات را ندارد، چه رسد به انسانها! وجود او پر از مهر و عاطفه است. به همین جهت نتوانست دشمن خود و اسبانشان را تشنه ببیند و آنان را سیراب نسازد. در ماجرا دقت کنید تا عظمت اخلاق حسینی را ببینید: امام حسین (ع) از منزلگاه «شراف» که حرکت میکردند، به جوانان دستور داد که آب بردارند. آنان آب فراوانی برداشتند. کاروان حرکت کرد. نیمروز راه که پیموده شد، صدای یکی از همراهان به الله اکبر بلند شد. امام (ع) هم فرمود: الله اکبر و از آن شخص علت تکبیر را پرسید. ابتدا خیال میکردند نخلستانهای پیش رو را میبینند؛ ولی لحظاتی بعد معلوم شد سپاه حر است که از طرف عبید الله زیاد مأمور کنترل کاروان امام حسین (ع) است.
امام (ع) با مشورت راجع به سمت بلندیهای «ذوحسم» کاروان را طوری هدایت کردند تا فقط از یکطرف با دشمن رودررو باشند. حر با هزار سوار رسید. وقتی امام (ع) از او پرسید با مایی یا علیه ما، او با جسارت گفت: علیه شما! باوجوداین، امام حسین (ع) وقتی حال آنها و اسبانشان را دید، دریافت که تشنه و خستهاند، به یاران جوان خود فرمود: اینان و اسبانشان را سیراب کنید! جوانان برخاسته، همه را سیراب کردند. علی بن طعان که از سپاهیان دشمن بود نقل کرده که من آخرین نفری بودم که به آن محل رسیدم و از پذیرایی عقبمانده بودم. امام حسین (ع) چون مرا دید، متوجه تشنگی من و اسبم شد. با کمال محبت مرا فرزند برادر خطاب کرد و فرمود: شتری را که بار آب داد، بخوابان. فرمود: بیاشام! من شروع به نوشیدن کردم؛ ولی در اثر خستگی نمیتوانستم بهخوبی مشک آب را تنظیم کنم تا آب بیرون نریزد و راحت بنوشم. امام (ع) خود برخاست و لب مشک را برگرداند تا من و اسبم نوشیدیم و سیراب شدیم. [15]
این حادثهای بود از حوادث مسیر کاروان حسینی به سمت کربلا. کجای عالم و از چه کسی مشابه این رفتار را نشانه دارید؟ تنها امام حسین (ع) که مظهر کامل اخلاق الهی و ارزشهای انسانی است، نسبت به دشمن به جهت انسانی و نسبت به حیوانات به حرمت حق حیات، چنین احساسی را دارد و رحم و شفقت خود را شامل آنها قرار میدهد.
امام حسین (ع) صبر را شرط لیاقت همراهی میدانست و بیصبران را شایسته همراهی نمیدانست. روز عاشورا در اوج سختی کارزار، یاران خویش را به صبر دعوت فرمود
توکل
توکل بر خدا، نمود اخلاق متعالی و ارزشهای انسانی است. توکل از مهمترین آموزههای اخلاقی قرآن کریم است. در روایات اسلامی نیز آمده است که هر که بهغیراز خدا دل خوش کند و پشتگرم حمایت غیر او باشد ناامید و خوار میشود. امام حسین (ع) در آغاز حرکت خویش از مدینه، تنها با توکل به خدا این راه را برگزید. حضرت در وصیتی که به برادرش محمد حنفیه در آغاز حرکت از مدینه داشت، ضمن بیان انگیزه و هدف خویش از این قیام، در پایان فرمود: ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب[16]
به همین علت بود که حتی خبر بیوفایی مردم کوفه و شهادت مسلم بن عقیل (ع) نیز باعث بازگشت حضرت نشد. حتی توکلش بر یاران همراه هم نبود. ازاینرو از آنان خواست که هر که میخواهد برگردد. با این توکل بود که هیچ پیشامدی در عزم او خلل وارد نمیکند. صبح عاشورا با شروع حمله دشمن به اردوگاه امام، آن حضرت در نیایشی به درگاه خدا، این اتکال و اعتماد به پروردگارش را در هر گرفتاری و شدت پیشامد سخت چنین بیان کرد: اللهم انت ثقنی فی کل کرب و انت رجایی فی کل شده و انت فی کل امر نزل بی ثقه وعده.[17]
خدا را هم بهعنوان پشتگرمی و اطمینان نفس و هم نیروی حمایتگر و پشتیان خویش خواند و اینگونه مناجات در صحنه درگیری و آستانه شهادت جز از روحهای متوکل برنمیآید. در سخنرانی دیگری که خطاب به سپاه کوفه داشت، با تلاوت آیاتی که متضمن ولایت و نصرت الهی نسبت به صالحان است، توکل خویش را بر خدا ابراز نمود. ان ولیی الله الذی نزل الکتاب و هو یتولی الصالحین[18] و در خطبهای در روز عاشورا، جمله انی توکلت علی الله ربی و ربکم را بیان کرد که شاهد دیگری بر این روحیه و باور است. در طول راه در برخورد با ضحام بن عبدالله مشرقی، وقتی وی آمادگی کوفیان را برای جنگ با سیدالشهدا (ع) اعلام کرد، تنها پاسخ امام این بود: حسبی الله و نعم الوکیل. خدا برای من بس است[19] و خوب پشتیبان و تکیهگاهی است. در آخرین لحظات، وقتی زخمی و نیزهخورده بر زمین افتاده بود، در مناجات عارفانه با معبود اثبات کرد که هرگز توکل خود را از دست نخواهد داد: استعین بک ضعیفا و اتوکل علیک کافیا.
صبر
قران کریم بارها سفارش به صبر کرده و آن را رمز پیروزی و موفقیت شمرده است. استادان اخلاق اسلامی به پیروی از قرآن، همواره شاگردان را به آراسته شدن به این صفت ارزشمند سفارش میکنند؛ قرآن کریم میفرماید: و استعینوا بالصبر و الصلاه و انها لکبیره الا علی الخاشعین. الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم و انهم الیه راجعون.[20]
از صبر و نماز یاری گیرید و آن بسی سنگین است مگر برای خشوعپیشگان که یقین دارند به پیشگاه پروردگار خویش میروند و نزد او بازمیگردند.[21]
علامه طباطبایی میفرماید: کلمه استعانت به معنای یاری خواستن است و این در وقتی صورت میگیرد که انسان بهتنهایی نمیتواند مشکل و حادثهای را که پیش آمده، بر وفق مصلحت خود برطرف سازد. صبر ما هر بلا و حادثهای را زنده میسازد و به آدمی میفهماند که به جایی تکیه دارد که انهدامپذیر نیست و به سببی دست زده که پاره شدنی نیست.
در تمام مراحل زندگی، صبر رمز موفقیت است. بدون صبر مصیبتها و دشواریهای راه، انسان را از پای درمیآورد. آنچه حماسه کربلا را به اوج ماندگاری و تأثیرگذاری و فتح معنوی رساند، صبر امام و یارانش بود.
امام (ع) همواره بر صبر تکیه میفرمود و از همان آغاز گوشزد میکرد که هر کس صبر و تحملش کم است، از سپاه او جدا شود. در یکی از منزلگاههای میان راه فرمود: «ایهاالناس! افمن کان منکم یصبر علی حد السیف و صعی الاسنه فلیقم معنا و الا فلیصرف عنا»
ای مردم! هر کدام از شما که تحمل تیزی شمشیر و زخم و ضربت نیزهها را دارد، همراه ما بماند و الا بازگردد.[22]
امام حسین (ع) صبر را شرط لیاقت همراهی میدانست و بیصبران را شایسته همراهی نمیدانست. روز عاشورا در اوج سختی کارزار، یاران خویش را به صبر دعوت فرمود: اصبر یا نبی الکرام! فما الموت الا قنطره تعبر بکم عن البوس و الضرا الی الجن ان الواسعه و النعیم الدایمه.
صبر و مقاومت کنید، ای بزرگزادگان! چراکه مرگ تنها پلی است که شما را از رنج و سختی عبور میدهد و بهسوی بهشت گسترده و نعمتهای همیشگی میرساند.[23]
پس از نماز ظهر عاشورا بازهم از صبر گفت: فاتقوالله و اصبروا. دلیل اینهمه تأکید این است که انسان صبور، هم تحمل درد و مصیبتش بیشتر است و هم به دیگران روحیه میدهد.[24]
سختترین ضربههای روحی و مصیبتها مانند شهادت فرزندان و یاران، بر امام حسین (ع) وارد شد؛ ولی هرگز خود را نباخت و تن به ذلت نداد. جملات آن حضرت در مورد صبر بر داغ عزیزان و شهادت همراهان بسیار است و از آغاز نیز خود برای تحمل این پیشامدها آماده کرده بود. هنگام خروج از مکه در خطبهای که خواند و اشاره به آینده حوادث و پیشگویی شهادت خویش داشت، فرمود: نصبر علی بلائه و یوفینا اجور الصابرین. ما به رضای خدا راضی هستیم، به بلای او صبر میکنیم. او نیز پاداش صابران را به ما میدهد.[25]
در شب عاشورا به خواهرش زینب (س) و دیگر بانوان توصیه فرمود: این قوم جز به کشتن من راضی نمیشوند؛ اما من شما را به تقوای الهی و صبر بر بلا و تحمل وصیت میکنم. روز عاشورا علی اکبر را به تحمل و مقاومت در برابر تشنگی فراخواند: اصبر یا حبیبی.[26]
نتیجه:
با استفاده از مضامینی از جمله برخورداری از فضیلت و حسن سابقه، طهارت و پاکی روح و جسم، آگاهی و بصیرت، شجاعت و استقامت، عبادت و بندگی، عشق به خدا و دل از دنیا بریدن، وفاداری، ولایتپذیری، ایثار و فداکاری، عطوفت و مهربانی، توکل و صبر، به انتخاب برتر در مواقع امتحان دست پیدا کنیم که تمام این صفات در فرهنگ عاشورا تبلور پیدا میکند که با استفاده از آنها جامعه به ارزشهای والای انسانی دست پیدا خواهد کرد.