الگوهای مثبت زنان
یکی از ویژگی‌های مهم عاشورا، حضور جدی زنان و مشارکت عینی و عملی آنان در این قیام جاویدان است. اگر برنامه جامع امام حسین ‌علیه‌السلام‌ را از مدینه تا مدینه ارزیابی کنیم، به دو مسیر از مدینه تا کربلا و از کربلا تا مدینه تقسیم می‌شود. مسیر اول را حسینیان با «شهادت» و مسیر دوم را زینبیان با «استقامت» به انجام رساندند.
شرکت زنان در کربلا از‌ آن‌ جهت که جایگاه رفیع این گروه را در تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به نمایش می‌گذارد، بسیار چشم‌گیر است. زنان سترگی چون زینب، ام‌کلثوم، رباب، عاتکه و... که همپای مردان زیباترین جلوه‌های ایثار را در طول تاریخ به نمایش گذاشتند و الگوی اهل ایمان شدند. اینک به بعضی از آنان اشاره می‌کنیم:


زینب کبری (س)، الگوی صابران
او فرزند امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) است و مقامی بس والا دارد. القابی هم‌چون «عقیله بنی‌هاشم»، «عارفه»، «عالمه»، «کامله» و «عابده» نشان‌گر شخصیت الهی این بانوی بزرگ است.
او از جدش رسول خدا (ص)، پدرش امیرالمؤمنین (ع) و مادرش فاطمه زهرا (س) حدیث روایت کرده و بانویی است دارای قوت قلب، فصاحت زبان، شجاعت و...
حضرت زینب کبری (س) همواره مورد‌ احترام امام حسین (ع) بود و از آغاز تا انجام قیام عاشورا همراه آن حضرت، مسئولیت سرپرستی اهل‌ بیت (ع)، بانوان و کودکان را به عهده داشت و در کنار امام سجاد (ع) پرچم پیام‌رسانی خون شهدا را در دست داشت.
این بانوی بزرگ، هم دختر شهید، هم خواهر شهید، هم مادر شهید و هم عمه شهید است. دو فرزند او به نام محمد و عون نیز همراه او در کاروان امام (ع) بودند و روز عاشورا به شهادت رسیدند.
صابره کربلا محرم اسرار امامت بود و از حوادث آینده خبر داشت. در یکی از منازل بین راه به نام «خزیمیه» به امام حسین (ع) خبر داد که هاتفی به او از سرنوشت کاروان، شهادت یاران و مصیبت‌های آینده خبر داده است. امام در جواب او فرمود: «یا اختاه! کل الذی قضی فهو کائن[1]؛
ای خواهر! هر آن‌چه که خدا مقدر کرده، محقق خواهد شد».
امام سجاد (ع) نقل می‌کند: «شب عاشورا شنیدم پدرم در‌حالی‌که شمشیر خود را آماده می‌کرد، اشعاری در بی‌وفایی دنیا زمزمه و تکرار می‌کرد. وقتی متوجه منظور ایشان شدم، بغض گلویم را گرفت اما عمه‌ام زینب (س) طاقت نیاورد و با نگرانی فرمود: «واثکلاه! لیت الموت اعدمنی الحیاه، الیوم ماتت امی فاطمه و ابی علی و اخی الحسن؛
وای از این مصیبت سنگین! کاش، چنگال مرگ پرنده زندگی‌ام را نابود می‌کرد. امروز دوباره مرگ مادر، پدر و برادرم تکرار شد». امام حسین (ع) او را دلداری داد و به صبر سفارش کرد و همه اهل‌بیت (ع) از این صحنه گریستند. امام خطاب به آنان فرمود:
«یا اختاه! یا ام کلثوم! یا فاطمه! یا رباب! انظرن اذا قتلت فلا تشققن علی جیبا و لا تغمشن وجها و لا تقلن هجرا[2]؛
ای خواهر! ای ام‌ کلثوم! ای فاطمه! ای رباب! متوجه باشید که وقتی من کشته شدم، گریبان ندرید و صورت نخراشید و سخن بیهوده مگویید».
نافع بن هلال می‌گوید:
وقتی امام حسین (ع) به خیمه زینب کبری (س) وارد شد، شنیدم آن بانوی سترگ از حضرت، وضعیت روحی یاران را پرسید که آیا از ثبات و پایداری آنان اطمینان دارد؟
امام (ع) در پاسخ فرمود:
«والله لقد بلوتهم فما وجدت فیهم الاشوس الاقعس یستانسون بالمنیه دونی استیناس الطفل الی محالب امه[3]؛
سوگند به خدا آنان را آزمودم، در میان آنان احدی را نیافتم، مگر شجاعانی استوار که اشتیاق آنان به مرگ در رکاب من هم‌چون انس کودک به سینه مادر است».
دردناک‌ترین صحنه برای بانوان، به‌ ویژه زینب کبری (س) لحظه وداع امام (ع) با اهل خیام بود که باز همگی از طرف امام (ع) مأمور به صبر شدند.
هنگامی‌ که «ذوالجناح» خبر شهادت سیدالشهدا (ع) را به خیمه‌گاه آورد، اهل حرم به‌ سوی قتلگاه روانه شدند. زینب کبری (س) با دیدن صحنه گودال فریاد زد:
وامحمدا! واعلیا! هذا حسین بالعراء صریع بکربلا لیت السماء اطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل.
با این جملات در حالی که امام (ع) در حال جان دادن بود، خود را به پیکر برادر نزدیک کرد و عمر سعد با گروهی خود را به گودال قتلگاه نزدیک می‌کردند.
«عقیله بنی‌هاشم» فریاد کشید:
«وای بر شما! آیا مسلمانی بین شما نیست؟»
اما کسی پاسخ او را نداد و عمر سعد به سپاهیان خود دستور داد کار حسین (ع) را تمام کنند.
بانویی که شهادت دو فرزند، برادران و برادرزادگان و خویشان را به چشم خود دیده است، تازه رسالت سنگینی را به دوش خود احساس می‌کند. او باید برخیزد و بیرق شهدا را تا پایان راه با صبر و پایداری در دست گیرد.
شام غریبان، حرکت از قتلگاه و حوادث مسیر اسارت هر کدام به تنهایی برای زمین‌گیر‌ شدن قوی‌ترین مردان کفایت می کرد؛ اما زینب (س) بزرگ‌تر و استوارتر از آن بود که با سیل سهمگین طوفان‌های بلا بر خود بلرزد.
زینب کبری (س) با این که دلخراش‌ترین صحنه‌ها را دید؛ اما در هر فرصتی پیام عاشوراییان را با اقتدار و صلابت به گوش همگان می‌رساند. در مجلس یزید که همه چیز برای تحریف خون کربلاییان فراهم شده بود، خطبه آتشین[4] او ورق را برگرداند و جو تبلیغاتی مسموم شامیان را چنان متحول ساخت که دشمن از نگهداری اسرای سرافراز در آن دیار احساس خطر می‌کند. او فاطمه‌ای بود در شام و زبان گویای امام علی (ع) بود در کوفه. او به حق، زینب بود، زینت پدر...
ما یار قدیم مشکلات و رنجیم
در سنگر صبر و در میان گنجیم
در حادثه‌های تلخ حال خود را
با صابره کرب‌وبلا می سنجیم[5]
 

حضرت ام کلثوم (س)، الگوی مبلغان
او هم‌چون خواهرش زینب کبری (س) بانویی ارجمند، سخنور و دانا بود. او را زینب صغری نیز نامیده‌اند. وی همراه سیدالشهدا (ع) به کربلا آمد و پس از عاشورا در مسیر اسارت، با سخنانش به تبلیغ پیام شهدا پرداخت. یکی از مهم‌ترین کارهای این بانو هنگامی بود که کاروان اسرا به کوفه رسید. او در جمع انبوه حاضران پس از آن‌که همه را به سکوت واداشت، سخنرانی کرد و کوفیان را به خاطر کوتاهی در یاری امام حسین (ع) ملامت کرد. خطبه آتشین او چنان مؤثر افتاد که همگان گریستند و زنان گریه‌کنان صورت خراشیدند و...[6] هنگام ورود اسرا به شام نیز ام کلثوم (س) شمر را طلبید و از او خواست که آنان را از دروازه‌ای وارد کند که اجتماع کمتری باشد و سرهای شهدا را دورتر نگهدارند تا مردم به تماشای آنان پرداخته، کمتر به چهره اهل بیت پیامبر نگاه کنند. شمر دقیقا بر خلاف خواسته او عمل کرد و اسیران را از دروازه ساعات وارد دمشق کرد.[7]
این بانوی بزرگ در ایام حضور در دمشق نیز هرگز از بیان حقایق و افشای جنایات امویان کوتاهی نکرد. پس از بازگشت اهل بیت امام حسین (ع) به مدینه، وی نیز از کسانی بود که گزارش سفر خونین را در قالب شعر به مردم داد:
«مدینه جدنا لاتقبلینا
فبالحسرات و الاحزان جئنا
خرجنا منک بالاهلین طرا
رجعنا لا رجال و لا بنینا[8]
ای شهر جد ما! ما را نپذیر؛ زیرا ما حسرت‌ها و حزن‌ها آورده‌ایم؛ در حالی از تو بیرون رفتیم که همه اهل بیت با ما بودند؛ اما اکنون که برگشته‌ایم، مردان و پسران بین ما نیستند».
 

ام سلمه، الگوی پیرزنان
او همسر گرامی رسول خدا (ص) و از سابقین در اسلام و از مهاجرین به حبشه بود و از زنان خردمند عصر خویش به شمار می‌رفت. نامش هند بود و شوهر او سلمه در جنگ احد مجروح و سپس شهید شد. پیش از جنگ احزاب به همسری پیامبر (ص) درآمد و سرپرستی حضرت فاطمه زهرا (س) را به عهده گرفت. وقتی امام حسین (ع) به دنیا آمد، عهده‌دار نگهداری او شد.
ام سلمه پس از رحلت رسول خدا (ص) همواره هوادار اهل بیت (ع) و سال‌‌ها بعد، از مخالفان سرسخت معاویه بود و طی نامه‌ای از برنامه‌های معاویه در سب و لعن امیرالمؤمنین (ع) انتقاد کرد. این بانوی بزرگ از پیامبر (ص) حدیثی نقل کرده و نزد اهل بیت (ع) منزلتی عظیم داشته است.[9] او از رسول خدا (ص) ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (ع) را شنیده بود و هنگام خروج امام (ع) از مدینه به حضرت چنین اظهار داشت:
«یا بنی! لاتحزنی بخروجک الی العراق فانی سمعت جدک یقول: «یقتل ولدی الحسین بارض العراق فی ارض یقال لها کربلا»[10]؛
ای فرزندم! مرا با رفتنت به سوی عراق محزون مکن، من از جدت شنیدم که می‌فرمود: فرزندم حسین در زمین عراق به شهادت می‌رسد. زمینی که به آن کربلا گفته می‌شود».
امام در پاسخ وی چنین فرمود:
«یا اماه! وانا والله اعلم ذلک وانی مقتول لامحاله ولیس لی من هذا بد وانی والله لاعرف الیوم الذی اقتل فیه واعرف من یقتلنی و...[11]؛
ای مادر! و من به خدا سوگند این را می‌دانم و این‌که به ناچار در کجا کشته می‌شوم و چاره‌ای از آن ندارم. به خدا سوگند روزی را که در آن کشته می‌شوم و کسی را که مرا می‌کشد می‌دانم».
ام سلمه ادامه داد که رسول خدا (ص) مقداری از خاک کربلا به وی داده است و به او فرموده است که هرگاه این خاک به خون تبدیل شد، بدان فرزندم حسین کشته شده است.
ایشان می‌گوید: بعدازظهر عاشورا به خاک نگریستم، دیدم از آن خون می‌جوشد. دانستم که امام حسین (ع) به شهادت رسیده است. [12]پس از واقعه کربلا وی در مدینه برای شهیدان عزاداری می‌کرد و بنی‌هاشم به تعزیت و تسلیت‌گویی او -که تنها بازمانده پیامبر (ص) بود- می‌رفتند. وی در سن 84 سالگی رحلت کرد. [13]
 

ام البنین (س)، الگوی مادران شهید
وی همسر امیرالمؤمنین (ع) است که پس از شهادت حضرت فاطمه (س) به معرفی عقیل به همسری امام علی (ع) درآمد. نامش فاطمه «فاطمه بنت خرام» از قبیله «بنی‌کلاب» و خواهر «لبید» شاعر بود. زنی با شرافت، از خانواده‌ای دلاور بود. او نسبت به فرزندان حضرت زهرا (س) بسیار مهربان بود. ثمره ازدواج او با امام علی (ع) چهار فرزند پسر به نام‌های عباس، جعفر، عبدالله و عثمان بود که هر چهار فرزندش روز عاشورا در رکاب سیدالشهدا (ع) به شهادت رسیدند.[14]
«ام البنین» (س) پس از شهادت فرزندانش همه‌ روزه به بقیع می‌رفت و بچه‌های حضرت عباس (ع) را نیز به همراه می‌برد و به یاد فرزندان شهیدش مرثیه و نوحه می‌خواند. زنان مدینه نیز با ندبه و نوحه سوزناک او جمع می‌شدند و می گریستند. اشعاری هم درباره حضرت عباس (ع) سروده بود. وقتی زنان مدینه به وی تسلیت می‌گفتند، می‌گفت: دیگر مرا «ام البنین» خطاب نکنید؛ چرا که امروز دیگر آن فرزندانم نیستند و شهید شده‌اند.[15]
«لاتدعونی ویک ام البنین
تذکرینی بلیوث العرین
کانت بنون لی ادعی بهم
والیوم اصبحت ولا من بنین؛
مرا دیگر ام البنین نخوانید. مرا به یاد شیران شکست‌ناپذیر می‌اندازید.
من فرزندانی داشتم که به اعتبار آنان صدا می‌شدم اما امروز از پسرانم خبری نیست».


ام خلف و ام وهب؛ الگوهای همسران شهید
«ام خلف» همسر «مسلم بن عوسجه» از زنان شیعه و از یاران حضرت سیدالشهدا (ع) بود. پس از شهادت «مسلم» پسرش «خلف» آماده جنگ شد. امام حسین (ع) از او خواست که به سرپرستی مادرش بپردازد؛ ولی مادرش او را تشویق به جنگ کرد و گفت: «جز با یاری پسر پیغمبر (ص) از تو راضی نخواهم شد». «خلف» پس از نبردی دلیرانه به شهادت رسید. پس از شهادتش سر او را به طرف مادرش پرتاپ کردند. او هم سر را برداشته، بوسید و گریست.


«ام وهب» همسر «عبدالله بن عمیر کلبی» از طایفه «بنی‌علیم» بود. چون شوهرش تصمیم گرفت از کوفه به یاری امام حسین (ع) بیرون آید، ام وهب نیز اصرار کرد تا او را هم با خود ببرد. شبانه به یاران امام در کربلا پیوستند.[16]
روز عاشورا وقتی شوهرش به میدان رفت، او نیز چوبی به دست گرفت و به میدان شتافت؛ ولی امام حسین (ع) مانع او شد و فرمود: «بر زنان جهاد نیست». اما پس از شهادت شوهرش به بالین او رفت و صورت او را پاک می کرد که شمر غلامی را به سراغ او فرستاد. آن غلام با گرزی بر سر آن زن کوبید و او را شهید کرد.[17]
 

سکینه (س) و رقیه ‌(س)، الگوهای دختران شهید
حضرت سکینه (س) خواهر حضرت «علی اصغر» همراه سایر زنان و دختران در کربلا حضور داشت. نام اصلی او آمنه و امینه و... است و لقب سکینه را مادرش «رباب» به او داده است. وقتی امام حسین (ع) برای آخرین وداع به خیمه‌گاه آمد، سکینه (س) شدیدا گریه می‌کرد. امام او را به سینه چسباند و میان چشمانش را بوسه زد، اشک‌هایش را پاک کرد و با محبت زیاد او را ساکت کرد.[18] و اشعاری را با او زمزمه کرد که مطلع آن چنین است:
سیطول بعدی یا سکینه فا علمی
منک البکاء اذا لحمام دهانی[19]؛
ای سکینه! بدان که بعد از من گریه‌های طولانی خواهی داشت، آن‌گاه که مرگ من فرا برسد.
امام وقتی با آنان و دختران خداحافظی کرد، به پدر عرض کرد:
«یا ابت استسلمت للموت؟
ای پدر! آیا تسلیم مرگ شده‌ای؟»
امام حسین (ع) فرمود:
«کیف لا یستسلم من لا ناصر له و لا معین؛
چگونه کسی که یار و کمکی ندارد، تسلیم مرگ نشود؟»
سکینه به پدرش پیشنهاد کرد:
«یا ابه! ردنا الی حرم جدنا...؛
ای پدر! ما را به حرم جدمان برگردان».
امام پاسخ داد: «هیهات لو ترک القطا لنام؛
هرگز ممکن نیست. اگر پرنده قطا به حال خود رها می‌شد، آرام می‌خوابید».
زنان با شنیدن سخن امام گریه سر دادند و امام آنان را ساکت کرد و به دشمن حمله کرد. [20]
حضرت سکینه (س) در علم و معرفت و ادب، کم‌نظیر بود و همواره مورد توجه امام حسین (ع) بود.
حضرت رقیه (س):
«دختر سه‌ چهار‌‌ساله اباعبدالله الحسین (ع) که در سفر کربلا همراه اسرای اهل بیت (ع) بود. در شام شبی پدر را به خواب دید و پس از بیدار شدن بسیار گریست، بی‌تابی کرد و پدر را خواست. خبر به یزید رسید. به دستور او سر مطهر امام حسین (ع) را نزد او بردند. او از این منظره بیشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام جان داد. خردسالی این دختر و عواطفی که نام و یادش و کیفیت جان دادنش و مدفن او برمی‌انگیزد، شگفت‌انگیز است و شیعیان به او علاقه خاصی دارند». [21]