دو مادر و دو فرزند!
صحنه اول:
کنار نهر علقمه، حضرت عباس (ع) میخواهد امامش را به یاری بطلبد.
همه عمر او را خطاب کرده است: «سیدی و مولای»؛ اما اکنون که سرش بر بالین مادر است و شمیم فاطمه (س) او را بیقرار کرده است، عشق سالیان را در یک کلام مینشاند که:
برادر، برادرت را دریاب ...
صحنه دوم:
بشیر آمده است تا خبر شهادت و اسارت و . . . را بدهد.
به ام البنین تسلیت میدهد که پسرانت شهید شدند. ام البنین، گویی چیزی نشنیده است، میپرسد: «اخبرنی عن الحسین!»
بشیر یک به یک اسم پسرانش را میبرد و مدام تکرار میکند خدا تو را در مصیبت فرزندانت اجر دهد، ام البنین این بار به محکمی میپرسد: «آیا من از آنها پرسیدم؟! اخبرنی عن ولدی الحسین...» [1]
بانویی که در ورود به خانه امیرالمؤمنین (ع) خود را کنیز امام حسین (ع) میداند، حالا که فاطمه (س) برای پسرش مادری میکند، به بشیر میگوید از فرزندم حسین خبر بده!
وقتی خبر چون صاعقهای رگهای قلبش را میسوزاند، مینالد که:
«وا حسیناه، وا حبیب قلباه... یا ولدی یا حسین. نور عینی یا حسین...»
دو مادر و دو فرزند!
دو مادر، در مدینه، در فاصله کوتاهی به اندازه بین الحرمین
دو فرزند، در کربلا، در فاصله کوتاهی به اندازه بین الحرمین
خانم ام البنین دعا گوی حاجاتتون بسیار عالی
دست ما را هم بگیر یا ابالفضل العباس
زیبا و عالی بود
خیلی قشنگ بود ... دو مادر، در مدینه، در فاصله ی کوتاهی به اندازه بین الحرمین دو فرزند، در کربلا، در فاصله ی کوتاهی به اندازه بین الحرمین
بسیار عالی خدا خیرتون بده
خیلی زیبا نوشتید
احسنت به این ظرافت نگاه و زیبایی قلم... دو مادر و دو فرزند ! دو مادر، در مدینه، در فاصله ی کوتاهی به اندازه بین الحرمین دو فرزند، در کربلا، در فاصله ی کوتاهی به اندازه بین الحرمین
درود بر شما عالی است قلمتان پربرکت باد
احسنت