ای انیس خلوت شبهای من
میچکد نام تو از لبهای من
نشان امیریاش را فرشتگان از عرش به فرش آوردند و مدال آقاییاش را نشانه راه کردند تا ره گم نکنند راهیان تیه[1] سرگردانی. روشن ترین ستاره شب دیجور[2] را علی علیهالسلام فرمودی و چند باره فرمودی و تاکید کردی و پیمان گرفتی: حاضران به غایبان برسانند، هرکس من مولای اویم این علی مولای اوست. پیامبرم، دل نگران و غمین مباش که آنچه بر عهدهات بود را به نیکوترین وجه ابلاغ نمودی، درد اما جای دیگر است، پیمان بستند و مبارک باد گفتند؛ ولی افسوس چه زود پیمان شکستند پیمان شکنان عهد الست و اثبات کردند که از همان اول تو مولایشان نبودی تا علی (ع) نیز به وصایت تو و به فرمان رب العالمین مولایشان باشد. عدالت ایستاده در برابرشان راه نفس را تنگ کرده بود. آه صداقت چه واژه غریبی بود در کلام و در کردارشان. آری لبخندهایشان به روی ماه تو، دستان سرد بیعتشان در دستان تو، همگی دروغ بود؛ دروغی به بلندای تاریخ، دروغی درد آور که در یک نیمه روز آسمانها و زمین را به عزایی جانگداز نشاند. بُغضاً لابیک گفتنهایشان در عاشورا شاهدی گویاست بر رسوایی تبریکهایشان درغدیر. دستان علی (ع) را در دستان تو بر نمیتافتند، دستان جدا افتاده ساقی در صحرای تفتیده کربلا سند آشکار این مدعاست، آخرصاحب این دستها شکننده بتهای کعبه است، کننده در خیبر است، پرچمدار حق است و دشمن مشرکین و منافقین است. پس چگونه میتواند بت پرستان و مشرکان را امیر باشد؟ آه از گلوی شیرخواره و مشک پاره پاره! از شدت این کینه و بغض، حتی فرق شکافته تو نیز راضی شان نکرد و هر آن چه به علی (ع) منتسب بود در تاراج بی امان کربلا به یغما رفت و اما آنانکه به صداقت دستهایت را فشردند و بر این پیمان پایدار ماندند یک به یک جام بلا نوشیدند و سر مستان وادی نینوا گشتند. سرهای علی گویان بر نیزهها و پردگیان[3] و مخدرات آل عبا (ع) در زنجیر شب پرستان، راهی اسارت عشق علی (ع).
می رود منزل به منزل در کویر
تا بگوید سر بیعت با غدیر