سلام حضرت دلبر، سلام قرص قمر!

مژده که ماه طلوع کرده در افق آسمان بنی هاشم

شاه می‌آید، ماه می‌آید، کودکان حرم را پناه می‌آید...

بنگر که چگونه او ادب و وفا را به غایت به همراه آورده، بعد از شاه به دنیا می‌آید و قبل از شاه به میدان می‌رود!

به به به، چه خوشایند است رایحه دلنواز برادری‌ات با جبل نور.

بیا که تا نور دیدگان مولا باشی

بیا تا شاد شود ابوتراب علیه‌السلام به برازندگیات برای سرداری

بیا تا حریم عشق را نگاهبان باشی

بیا که تنها امید زینب سلام‌الله‌علیها تویی در شب‌های پر اضطراب نینوا...

بیا ای ساقی حرم آلُ الله (ع).

به علَم می‌اندیشم و به علمداری دستانت، مواظب دستانت باش که حامل لوای عشق‌اند.

دست خدا در دستان توست.

پرچم آل عبا (ع) در دستان توست.

خیمه‌های خدا را پناه، دستان توست.

گرچه در حمایت از خون خدا (ع)، از هم جدا دستان توست.

نیکوترین شاهد عشق و وفا دستان توست.

به آب می‌اندیشم و به عطش لبهای خشکت،

چه کردی با آب که سالهاست حسرت به دل، حیران و سرگردان به دور تو میچرخد!؟

فرزند ابوترابی و فدایی فرزند ابوتراب (ع)

آمدی و دلهای حزین را باب حاجات شدی، روح مناجات شدی.

از شجاعت و رشادتت بگویم یا از وفا داری و ادبت!؟

از سرداری و علمداریات بگویم یا از مهربانی و عطوفتت!؟

سقا شدن و به تشنگان جان دادن
بی‌دست شدن، مشک به دندان دادن

ساقی شدن و دست به مستان دادن...
هیهات که شرح عشق نتوان دادن

ای پدر فضیلتها ، یا ابو فاضل

ای ماهتاب درخشنده شبهای ظلمانی خاک

بر ما بتاب که سخت تاریکیم

«الا یا ایها الساقی»، جرعهای از زلال مشک معرفتت بر ما بنوشان که بی حد و حساب تشنهایم...

صلی الله علیک یا ساقی عطاشی کربلا

السلام علیک ایها الاخ المواسی...

سلام کردم و به من تبسمت جواب داد...


با اشک و دعا به آسمان در نزند...
چشمی که دمی به صحنتان سر نزند

یا حضرت عباس میان دل من
جز یاد شما پرندهای پر نزند