مقدمه

در قیام عاشورا دو سپاهی رویاروی یکدیگر قرار گرفتند که از نظر تعداد نیروی جنگی قابل مقایسه نبودند. در یک طرف سپاه عمر بن سعد با حدود بیست هزار تا سی هزار نفر قرار داشت و در سوی دیگر، سپاه امام حسین (ع) از صد نفر تجاوز نمی‌کرد. این شرایط نابرابر، مبارزه و مقاومت را برای سپاه سیدالشهدا (ع) سخت و دشوار کرده بود؛ اما روحیه فداکاری و ایثارگری یاران آن حضرت، سپاه حسین (ع) را همچنان استوار و پایدار نگه داشت و آن‌ها توانستند با تعدا نیروی اندک در برابر سپاه انبوه عمر سعد، قهرمانانه نبرد نمایند. فداکاری یاران سیدالشهدا (ع) به آنان منزلت بی‌بدیلی بخشیده است تا جایی که امام (ع) در وصف آن بزرگواران می‌فرماید: «من اصحابی باوفاتر و بهتر از شما نمی‌شناسم». این منزلت عظیم، آنان را اسوه‌های وفاداری و فداکاری ساخته و نام و یادشان را جاودانه کرده است.

نگارش حاضر به این مسئله می‌پردازد که امام حسین (ع) چگونه یاران خود را باوفاترین و بهترین اصحاب خواند و یاران آن حضرت چگونه وفاداری و فداکاری نمودند؟ در پاسخ به این سوال، سخنان امام (ع) را که در ستایش و قدردانی از یارانش در شب عاشورا بیان فرموده، گزارش می‌کنیم و سپس به بیان گوشه‌هایی از سخنان اصحاب، در اعلام حمایت از سیدالشهدا (ع) می‌پردازیم و در نهایت مواردی از فداکاری‌های آن بزرگواران را در روز عاشورا بررسی می‌کنیم.

 

ستایش سیدالشهدا (ع) از اصحابش در شب عاشورا و برداشتن بیعت

عمر سعد در عصر تاسوعا فرمان حمله به سپاه سیدالشهدا (ع) را صادر کرد و لشکر را به سمت خیمه‌های امام حسین (ع) حرکت داد. امام حسین (ع)، حضرت عباس (ع) را همراه بیست نفر فرستاد تا با آن‌ها گفت‌وگو کرده، جنگ را به تاخیر بیندازد و شب عاشورا را مهلت بگیرد. عباس وقتی پیشنهاد سیدالشهدا (ع) را به عمر بن سعد رساند، او پس از مشورت و نظرخواهی با یارانش، سرانجام موافقت کرد و شب عاشورا را مهلت داد.

آن شب برای امام حسین (ع) فرصتی بود برای عبادت و نیایش با خدا؛ اما آن حضرت بخشی از شب برای گفت‌وگو با اصحاب و دلداری خانواده‌اش اختصاص داد. امام (ع) تمام اصحاب و یارانش را جمع کرد، نخست از حمایت و فداکاری‌شان قدردانی نمود و سپس اعلام کرد که من بیعت خود را از شما برداشتم و شما را آزاد گذاشتم تا بتوانید صحنه نبرد را ترک گفته و جان خود را نجات دهید.

گفت‌وگوی امام (ع) و یارانش را برخی از قول امام سجاد (ع) چنین نقل کرده‌اند که پدرم، حسین (ع) نزدیک غروب تاسوعا اصحابش را جمع کرد، من مریض بودم اما خود را نزدیک او رساندم تا سخنانش را بشنوم. پدرم به یارانش می‌گفت: ستایش می‌کنم به بهترین ستایش خدایی را که برتر و بلندمرتبه است و سپاس می‌گویم او را در راحتی و سختی. خدایا سپاس تو را که ما را با نبوت گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختی و ما را در دین فقیه ساختی و برای ما گوش‌ها، چشم‌ها و قلب‌ها قرار دادی، پس ما را از شکرگزاران قرار بده.

سپس امام حسین (ع) به یاران و اصحابش فرمود: «فَإِنّی لاأَعلَمُ أَصحاباً أَوفَی وَ لا خَیراً مِن أَصحابی وَ لا أَهلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَ لا أَوصَلَ مِن أَهلِ بَیتی فَجَزاکُمُ اللهُ عَنّی خَیراً»؛ من یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خود سراغ ندارم و اهل‌بیتی نیکوتر و به حقیقت نزدیک‌تر از اهل‌بیت (ع) خود نمی‌شناسم. خداوند به همه شما جزای خیر دهد. آگاه باشید! گمان می‌کنم فردا آخرین روز ما با این دشمنان است؛ بنابراین، من عهد خود را از شما برداشتم و همه شما را آزاد گذاشتم، از تاریکی شب استفاده کنید و آن را مرکب خود قرار دهید و بروید، این گروه با کشتن من، دیگران را رها خواهند کرد (طبری، 1387: 5 / 418-419؛ ابن اعثم، 1411: 5 / 95؛ اصفهانی، 1419: 112-113؛ صدوق، 1376: 156؛ مفید، 1413: 2 / 91؛ طبرسی، 1390: 237-238؛ خوارزمی، 1381: 1 / 349-350؛ ابن نمای حلی، 1406: 52؛ ابن طاووس، 1383: 124-126)[1].

برخی این مطلب را اضافه کرده‌اند که امام حسین (ع) فرمود: هر فردی از شما دست یکی از مردان اهل‌بیتم را بگیرد و در تاریکی شب پراکنده شوید تا اینکه خداوند گشایشی ایجاد کند. این جماعت تنها مرا می‌خواهندو اگر به من دست یابند، از تعقیب دیگران صرف نظر خواهند کرد (ابن سعد، 1414: 466-467؛ طبری، 1387: 418-419؛ ابن اعثم، 1411: 5 / 95؛ خوارزمی، 1381: 1 / 350؛ ابن طاووس، 1383: 126).

چنان ‌که دیده می‌شود، امام حسین (ع) اصحابش را بسیار ستایش کرده و می‌گوید: اصحابی باوفاتر و بهتر از شما سراغ ندارم. این سخن، نشان‌دهنده اوج عظمت و نهایت وفاداری آن بزرگواران است.

 

اعلام وفاداری اصحاب سیدالشهدا (ع) در شب عاشورا

پس از آنکه سیدالشهدا (ع)، بیعت خویش را برداشته و اصحابش را آزاد گذاشت تا از تاریکی شب استفاده کرده و جانشان را نجات دهند، آن بزرگواران واکنش نشان داده و همگی یک‌صدا اعلام وفاداری نمودند و حمایت خود را ابراز داشتند.

اولین کسی که سخن را آغاز کرد، حضرت عباس (ع) بود. او گفت: «لِمَ نَفعَلُ ذَلِکَ؟ لِنَبقَی بَعدَکَ؟ لا أَرانَا اللهُ ذَلِکَ أَبَداً» چرا برویم و شما را تنها بگذاریم؟ آیا برای اینکه بعد از شما زنده بمانیم؟ خدا هرگز چنین روزی را نیاورد! پس از وی، دیگر جوانان بنی‌هاشم و خاندان آن حضرت به همین شیوه سخن گفتند و از سیدالشهدا (ع) اعلام حمایت کردند.

در این هنگام، امام حسین (ع) به طرف فرزندان عقیل رو کرد و فرمود: کشتن مسلم برای شما کافی است، شما دیگر اینجا نمانید و بروید، من به شما اجازه می‌دهم. آنان گفتند: سبحان‌الله، مردم چه خواهند گفت؟ می‌گویند ما بزرگ و آقا و فرزند عمویمان را رها نموده‌ایم، در حالی که در دفاع از او هیچ کاری نکرده‌ایم. نه، به خدا قسم چنین نخواهیم کرد، جان و مال و خاندانمان را فدای شما خواهیم کرد. خداوند زندگی بعد از شما را زشت و کریه گرداند (طبری، 1387: 5 / 419؛ اصفهانی، 1419: 113؛ صدوق، 1376: 156؛ مفید، 1413: 2 / 91-93؛ طبرسی، 1390: 238؛ ابن جوزی، 1412: 5 / 338؛ ابن نمای حلی، 1406: 52؛ ابن طاووس، 1383: 126).

سپس سایر اصحاب آن حضرت ابراز سخن کردند و حمایتشان را اعلام نمودند. از جمله سخنان مسلم بن عوسجه اسدی، سعید بن عبدالله حنفی و زُهیر بن قین بَجَلی در بسیاری از منابع گزارش شده است.

1-مسلم بن عوسجه: اگر شما را رها کنیم، در پیشگاه خداوند چه عذری بیاوریم؟ به خدا سوگند حتی اگر نیزه‌ام در سینه آنان بشکند و شمشیرم از دستم رها شود، از شما جدا نمی‌شوم و اگر هیچ سلاحی با من نباشد، با سنگ از شما دفاع می‌کنم تا با شما بمیرم.

2- سعید بن عبدالله: به خدا سوگند، شما را رها نخواهم کرد تا خدا بداند که در غیبت رسول (ص) و فرستاده‌اش، از شما محافظت کرده‌ایم. والله اگر بدانم که کشته می‌شوم و سپس زنده می‌شوم و بعد سوزانده می‌شوم و بعد از آن تکه‌تکه می‌گردم و این کار هفتاد بار با من انجام می‌شود، از شما جدا نخواهم شد تا با مرگم، خدا را ملاقات کنم. چگونه چنین نکنم در حالی که این کشته شدن بیش از یک بار نیست اما کرامت و بزرگی را در پی دارد که هرگز از بین نخواهد رفت.

3- زُهیر بن قین: به خدا سوگند، دوست داشتم که کشته می‌شدم سپس زنده می‌گشتم و باز تا هزار بار کشته می‌شدم اما خداوند به این وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان اهل‌بیت (ع) شما دفع می‌کرد.

4- پس از آنان، دیگر اصحاب و یاران سیدالشهدا (ع) سخنان مشابهی را در حمایت از آن حضرت بیان کرده و همگی گفتند ما جان خود را در راه تو فدا می‌کنیم (بَلاذُری، 1417: 3 / 393؛ طبری، 1387: 5 / 419-420؛ ابن اعثم، 1411: 5 / 95؛ مفید، 1413: 2 / 92-93؛ طبرسی، 1390: 238-239؛ خوارزمی، 1381: 1 / 350؛ ابن جوزی، 1412: 5 / 338؛ ابن طاووس، 1383: 126-128).

 

رد امان‌نامه ابن زیاد و شمر از سوی فرزندان ام‌البنین

شاهدی دیگر بر وفاداری و فداکاری خالصانه یاران سیدالشهدا (ع)، عملکرد فرزندان ام‌البنین است. تا روز تاسوعا دو امان‌نامه برای آن بزرگواران رسید و به آنان پیشنهاد شد که از سپاه امام حسین (ع) جدا شوند و در جنگ شرکت نکنند تا جان آن‌ها در امان باشد.

1-امان‌نامه عبیدالله بن زیاد: هنگامی که ابن زیاد دستور جنگ با حسین (ع) را در نامه‌ای به عمر سعد می‌نوشت، شمر و شخص دیگری به نام عبدالله بن ابی‌محل بن حِزام کلابی در آنجا بودند. عبدالله بن ابی‌محل به ابن زیاد گفت چهار نفر از خواهرزادگان ما فرزندان ام‌البنین بعنی عباس، عبدالله، جعفر و عثمان در کربلا در سپاه حسین (ع) حضور دارند، اگر امیر امان‌نامه‌ای بنویسد تا جان آنان در امنیت باشد، لطف کرده است. ابن زیاد گفت جان آنان نزد ما در امان است و به کاتبش دستور داد که امان‌نامه را بنویسد. عبدالله بن ابی‌محل امان‌نامه را گرفت و توسط غلامش به نام کُزمان[2] به کربلا فرستاد. وقتی این امان‌نامه به فرزندان ام‌البنین رسید، آنان در جواب گفتند: به دایی ما سلام برسان و بگو ما به امان شما نیاز نداریم. امان خداوند بهتر از امان‌نامه فرزند سمیه است (طبری، 1387: 5 / 415؛ ابن اعثم، 1411: 5 / 93-94؛ خوارزمی، 1381: 1 / 349).

ام‌البنین دختر حِزام کلابی بود و عبدالله پسر ابی‌محل بن حِزام کلابی است؛ بنابراین عبدالله بن ابی‌محل پسردایی حضرت عباس (ع) و برادرانش است. پیشنهاد امان‌نامه از طرف وی شاید به خاطر پیوند خویشاوندی باشد اما پذیرش این پیشنهاد از سوی ابن زیاد فریب و نیرنگی بیش نبود. او می‌خواست از این طریق سپاه حسین (ع) را تضعیف کرده و برادرانش را از کنارش جدا کند و اگرنه ابن زیاد نه ذره‌ای ترحم داشت و نه به امانش پایبند بود.

2- امان‌نامه شمر بن ذی‌الجوشن: شمر که از قبیله بنی‌کلاب بود نیز نیرنگی را در سر پرورانید و خواست تا از طریق پیشنهاد امان برای فرزندان ام‌البنین به عنوان خواهرزادگان خود، شکافی در سپاه حسین (ع) ایجاد کرده و چهار نفر از دلاوران میدان جنگ به خصوص عباس، علمدار شجاع حسین (ع) را از او جدا کند. او در عصر تاسوعا به سمت سپاه حسین (ع) آمد و صدا زد:  «أَینَ بَنو أُختِنا»؛ کجایند فرزندان خواهر ما عباس، عبدالله، جعفر و عثمان؟ امام حسین (ع) به برادرانش فرمود او را جواب دهید اگرچه فاسق باشد. آن‌گاه فرزندان ام‌البنین گفتند: چه کار داری و چه می‌خواهی؟ شمر گفت: شما ای خواهرزادگانم در امان هستید، پس خود را به کشتن ندهید و اطاعت امیرالمؤمنین یزید را بپذیرید. آن جوانان بزرگوار به خصوص عباس در جواب گفتند: لَعَنَکَ اللهُ وَ لَعَنَ أَمانَکَ أَ تُؤمِنُنا وَ ابنُ رَسولِ اللهِ لا أَمانَ لَه؛

لعنت خدا بر تو و امان‌نامه‌ات باد! ما در امان باشیم در حالی که فرزند دختر رسول خدا (ص) امنیت ندارد؟ (بَلاذُری، 1417: 3 / 391؛ طبری، 1387: 5 / 416؛ ابن اعثم، 1411: 5 / 94؛ مفید، 1413: 2 / 89؛ خوارزمی، 1381: 1 / 349).

 

فداکاری اصحاب سیدالشهدا (ع) در روز عاشورا

تاکنون همه اصحاب و یاران سیدالشهدا (ع) اعلام وفاداری کردند اما زمان تحقق وعده‌های آنان روز عاشورا است، هنگامی که امام (ع) با لشکر اندک در برابر سپاه اندوه دشمن مواجه می‌شود. در آن لحظات سخت نبرد روز عاشورا، اما یاران سیدالشهدا (ع) وعده‌هایشان را تحقق بخشیدند و از دل و جان به مصاف دشمن رفتند و تا رمقی در بدن داشتند، اجازه ندادند اندک آسیبی به رهبر و پیشوایشان برسد. فداکاری اصحاب امام حسین (ع) در یک نیمه‌روز به اثبات رسید و در دل تاریخ ثبت گردید. آنان با عشق و اخلاص به میدان نبرد رفتند و حتی در حمایت از سیدالشهدا (ع) از یکدیگر سبقت گرفتند (بَلاذُری، 1417: 3 / 404؛ طبری، 1387: 5 / 442؛ ابن نمای حلی، 1406: 67؛ ابن طاووس، 1383: 152). در اینجا از باب نمونه، به رفتار فداکارانه برخی از یاران آن حضرت در صحنه نبرد اشاره می‌شود.

1-ابوثُمامه صائدی در بحبوحه جنگ به امام حسین (ع) عرض می‌کند: جانم فدایت. می‌بینم که دشمنان به شما نزدیک شده‌اند، اما به خدا قسم شما کشته نخواهید شد مگر اینکه من پیش روی شما کشته شوم؛ ولی دست دارم وقت ملاقات پروردگارم، نمازی را که وقتش نزدیک شده، خوانده باشم. امام (ع) فرمود: نماز را یاد کردی، خدا شما را از نمازگزاران قرار دهد (طبری، 1387: 5 / 439؛ خوارزمی، 1381: 2 / 20).

2- سعید بن عبدالله حنفی هنگام اقامه نماز ظهر عاشورا، پیش روی امام حسین (ع) می‌ایستد و جان خود را سپر تیرهای دشمن قرار می‌دهد تا آن حضرت نماز بخواند. وی آن‌قدر در برابر تیرها مقاومت کرد تا از شدت زخم و جراحت به زمین افتاد (بَلاذُری، 1417: 3 / 403؛ طبری، 1387: 5 / 441؛ خوارزمی، 1381: 2 / 21؛ ابن طاووس، 1383: 150). درباره جراحات او گفته شده است که افزون بر زخم‌های شمشیر و نیزه، سیزده چوبه تیر در بدنش دیده می‌شد (خوارزمی، 1381: 2 / 21؛ ابن طاووس، 1383: 150). چنین مقاومتی در برابر تیرها، نهایت فداکاری او را نشان می‌دهد.

3- مسلم بن عوسجه هنگامی که جانش را فدا کرده و خود در میدان نبرد افتاده بود، اما باز هم به یاری حسین (ع) می‌اندیشید. او لحظه‌ای که نفس‌های آخر را می‌کشد با صدای ضعیفی به حبیب بن مظاهر گفت: به تو توصیه می‌کنم که تا پای جان از حسین (ع) حمایت کنی و او را تنها نگذاری تا در کنارش کشته شوی ( طبری، 1387: 5 / 436؛ خوارزمی، 1381: 2 / 19).

4- حضرت عباس بن علی (ع) علمدار رشید حسین (ع) در وفاداری و فداکاری معروف و مشهور است. از امام سجاد (ع) درباره فداکاری او روایت شده است که فرمود: رَحِمَ اللهُ العَبّاسَ فَلَقَد آثَرَ وَ أَبلَی وَ فَدَی أَخاهُ بِنَفسِهِ حَتَّی قُطِعَت یَداهُ؛ خدا رحمت کند عباس را، او ایثار کرد و امتحان خوبی داد و جان خود را فدای برادرش کرد تا آنجا که دستانش از تن جدا شد (صدوق، 1376: 462؛ همو، 1362: 1 / 68).

 

نتیجه

از بررسی سخنان سیدالشهدا (ع) و نیز مطالعه گفتار و رفتار اصحاب آن حضرت، به دست می‌آید که اولا امام حسین (ع) از اصحاب و یاران خود به نیکی یاد کرده و آنان را باوفاترین اصحاب و بهترین یاران می‌خواند. این ستایش امام (ع) از آن بزرگواران، جایگاه رفیع و منزلت بی‌بدیلی به آنان بخشیده است. ثانیا اصحاب سیدالشهدا (ع) نیز در سخن و عمل، وفاداری و فداکاری‌شان را به اثبات رساندند. آنان در عین حال که از نظر تعداد بسیار اندک بودند و مرگ را به چشم خود می‌دیدند اما با دل و جان به مصاف دشمن رفته و از پیشوایشان دفاع کردند و در این کار، ذره‌ای تردید به خود راه ندادند. ثالثا وفاداری و فداکاری خالصانه یاران سیدالشهدا (ع) آنان را جاودانه ساخت و نامشان را در کنار نام پیشوایشان سیدالشهدا (ع) ماندگار کرد، به گونه‌ای که هر گاه از عاشورا و سیدالشهدا (ع) ذکری به میان می‌آید، از اصحاب و یاران آن حضرت نیز به عنوان الگوهای وفاداری و اسوه‌های فداکاری، یاد می‌شود.

 

 

 


[1]. البته تنها طبری، شیخ مفید و طبرسی، امام سجاد (ع) را به عنوان راوی این گزارش نام برده‌اند.

[2] . نام کزمان در الفتوح و مقتل الحسین خوارزمی، «عرفان» ضبط شده است.