مقدمه
از دلایل تفرقه و اختلاف مذاهب، عدم شناخت صحیح از دیگر مذاهب است. اطلاعات نادرست و تزریق مغرضانه آن به جامعه توسط برخی، به این اختلافات دامن زده و پیامدهای ناگواری را به دنبال دارد. یکی از این موارد، تفکر نادرست برخی از شیعیان درباره مسلمانان اهل سنت و دیگر مذاهب است که گمان میکنند این عده از مسلمین، که اکثریت آنها را تشکیل میدهند، به اهل بیت پیامبر (ص) ارادتی نداشته و مخالف آنان نیز هستند. گروهی از ایشان هم از این ارادت اطلاعی نداشته و یا کمتر اطلاعی در این زمینه دارند. اما شواهد تاریخی حاکی از آن است که اکثر مسلمانان غیر شیعه، محبت و ارادتی ویژه به خاندان پاک رسول اکرم (ص)، به خصوص پنج تن آل عبا (ع) دارند. در این میان، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) از جایگاه والایی برخوردار است؛ بهطوری که بسیاری از علما، دانشمندان، متفکران، شاعران و شخصیتهای مهم غیر شیعه، راجع به ایشان سخن رانده و درباره شخصیت ممتاز و همچنین در باب قیام جاودانه حضرت در عاشورای سال شصت و یک هجری و آثار و نتایج آن، مطالب فراوانی در تمجید و ستایش از این شخصیت برجسته در تاریخ بشریت و نهضت خونین او مطرح نمودهاند (عادلی، 1396: 18).
آیه تطهیر (احزاب: 33)، آیه مباهله (آل عمران: 61)، آیه مودت (شوری: 23) و آیات اطعام برای خدا (انسان: 5-9) از فضایل مشترک امام حسین (ع) و سایر اهل بیت (ع) است که در قرآن کریم به آنها اشاره شده است. در منابع اصلی اهل سنت (صحاح ششگانه) احادیث متنوع و فراوانی در فضیلت امام حسین (ع) و برادرش امام حسن مجتبی (ع) از زبان پیامبر اکرم (ص) نقل شده که نشاندهنده مقام برجسته آن حضرت در منظر پیامبر اسلام (ص) است. از جمله مباحث موجود در این منابع، باب نامگذاری آن بزرگواران از سوی پیامبر (ص) به اسم فرزندان هارون، یعنی شبر و شبیر میباشد. باب دیگر، اذان گفتن پیامبر (ص) در گوش حسنین (ع)، در هنگام ولادت آنان است. صدقه دادن به وزن موی آن دو بزرگوار هنگام تحلیق، نمونه دیگری از منزلت و تقرب آن حضرات را در نزد رسول خدا (ص) مینمایاند (رک: حسینی فیروزآبادی، 1392: 3/169- 173).
علاوه بر این، احادیثی نیز درباره فضیلت ویژه امام حسین (ع) در منابع اهل سنت موجود است؛ چنانچه ابن کثیر مینویسد: امام احمد میگوید: وکیع از ربیع بن سعد از ابوسابط برای ما روایت کرد: «حسین بن علی (ع) وارد مسجد شد. در این هنگام جابر بن عبدالله گفت: هر که دوست دارد سرور جوانان اهل بهشت را ببیند به او نگاه کند. من این موضوع را از رسول خدا (ص) شنیدم» (ابن کثیر، 1408: 8/ 225). در روایتی دیگر از رسول خدا (ص) چنین نقل شده است: «حسین (ع) از من است و من از حسین (ع) هستم. خداوند دوستدار حسین (ع) را دوست میدارد. حسین (ع) امتی از امتها است» (ترمذی، بیتا: 5/324).
محمد بن طلحه شافعی در توصیف شخصیت اخلاقی امام حسین (ع) چنین روایت کرده است: مشهور است که امام حسین (ع)، مهمان را احترام میگذاشت؛ به جوینده میبخشید؛ با خویشاوندان رابطه برقرار میکرد؛ به نیازمند بخشش میکرد؛ به سائل یاری میرسانید؛ برهنه را میپوشانید؛ گرسنه را سیر میکرد؛ بدهکار را عطا مینمود؛ از ناتوان حمایت میکرد؛ به یتیم مهربانی نشان میداد؛ نیازمند را کمک میکرد و کمتر اتفاق میافتاد که مالی به دست او برسد و آن را میان مردم توزیع نکند (ابن طلحه شافعی، 1419: 254-255). نقل شده است که وقتی معاویه به مکه آمد اموال بسیار، جامههای فراوان و پوشاک زیادی را به امام حسین (ع) پیشکش کرد. امام از او نپذیرفت و همه آنها را برگرداند. این است طبیعت جواد، سرشت کریم، ویژگی بخشنده و خصوصیت کسی که از اخلاق والا برخوردار است؛ زیرا اعمالش گواه کرامت و گویای عادتهای نیکوی اوست (ابن صباغ، 1432: 267-268).
اهل سنت در ولای امامت و حکومت حسنین (ع) با اهل تشیع هماهنگ نبوده و فقط دوران خلافت و زعامت شش ماهه امام حسن (ع) را به عنوان ولای زعامت حکومتی، قبول دارند؛ لکن با اعتقاد به مقام شامخ علمی و منزلتی آن دو، ولای محبت را درباره ایشان الزامی میدانند؛ چون حسنین (ع) در اعتقاد اهل سنت، نور چشم و قره عین، گلهای خوشبو و سبطین پیامبر خدا (ص) میباشند و آن دو را سرور مصلحان و آزادگان و سرور جوانان اهل بهشت میدانند. بنابراین محبت خاندان محبوب پیامبر (ص) از دیدگاه همه مسلمانان، امری الزامی است و ازاینرو بسیاری از دانشمندان اهل سنت در این زمینه نگارشهای مستقل دارند یا بخش مهمی از کتابهای خود را به ذکر فضائل اهل بیت (ع) و لزوم محبت ایشان، اختصاص دادهاند (برفی، 1396: 24).
با توجه به مطالب فوق، این پژوهش در تلاش است تا با تبیین جایگاه رفیع اخلاقی حضرت سیدالشهداء (ع)، در منظومه فکری اعتقادی مسلمانان اهل سنت، در جهت تقریب بین دو فرقه اصیل اسلامی، ینی تشیع و تسنن، گامی بردارد.
زهد و پارسایی
امام حسین (ع) سروری بیرغبت به دنیا، پارسا، شایسته، خیرخواه و خوشخو بود (خوارزمی، 1423: 1/223). ابن ابی شبیه کوفی روایت میکند: حسین بن علی (ع) پیاده به حج میرفت در حالی که مرکبهایش در کنار او در حال حرکت بودند (ابن ابی شبیه، 1416: 4/541). ابن کثیر روایتی را نقل کرده است که آن حضرت، 25 بار پیاده به حج رفته؛ در حالی که مرکبهای ایشان جلوی حضرت، حرکت میکردند (ابن کثیر، 1408: 8/226).
امام حسین (ع) عاشق عبادت بود و در این زمینه از فرصتها و لحظههای عمر شریفش، حداکثر استفاده را مینمود. از این جهت عصر تاسوعا هنگامی که سپاه عمر سعد، به سوی خیمههای سیدالشهداء تهاجم نمودند، حضرت به برادرش عباس فرمود: برو به سوی آنان، در صورتی که ممکن باشد، جنگ را به فردا موکول کن، تا امشب را به نماز و دعا بگذرانیم؛ زیرا خداوند میداند که من نماز، تلاوت قرآن، دعا و اسغفار را دوست دارم (ابن اثیر جزری، 1385: 4/58). حضرت ابوالفضل (ع) شب عاشورا را مهلت گرفت و حسین (ع) و یارانش، شب تا صبح را به پرستش الهی گذراندند. حضرت اباعبدالله الحسین (ع) ظهر روز عاشورا نیز با اصحاب باقیمانده، نماز ظهر را به صورت نماز خوف به جای آورد و نشان داد که او نماز و عبادت را حتی در حال جنگ و جهاد و تهاجم دشمن، فراموش نمیکند (ابن اثیر جزری، 1385: 4/71).
هنگامی که حسین (ع) کشته شد ابن زبیر در میان مکیان برخواست و کشتن او را بزرگ شمرد و آن را بر کوفیان، به خصوص بر عراقیان به طور کلی، عیب گرفت و پس از حمد و ثنای خداوند و درود فرستادن بر محمد (ص) گفت: «عراقیان، به جز اندکی، خیانتکار و بدکارند و کوفیان، اشرار عراقیان هستند و آنان، حسین (ع) دعوت کردند تا یاریاش دهند... هان، به خدا سوگند، کسی را کشتند که شبزندهداریاش طولانی و روزهاش در روز، فراوان بود» (طبری، 1404: 5/474).
ابوعبدالله محمد بن عبدالله قضاعی (595-658ق) نویسنده، تاریخنگار، محدث، ادیب و سیاستمدار منصف و آزاداندیش اهل سنت مینویسد: «دلیل اینکه فرزندان علی (ع) و در اینجا امام حسین (ع) با وجود دارا بودن بیشترین کمالات، از حکومت این دنیا محروم شدند تنها این است که پدرشان امام علی (ع) دنیا را سهطلاقه کرده بود و معلوم است که همسر مطلقه پدر را، پسر نمیتواند به عقد خود درآورد» (ابن ابار اندلسی، 1407: 124). وی با این بیان زیبا و رسایی که با تضمین سخنی متواتر از امام علی (ع) همسو شده است گویی میخواهد بگوید: کسانی که حسین بن علی (ع) را خارجی خوانده، قیام او را برای دنیا و قبضه کردن قدرت، قلمداد کردهاند چگونه و چرا فراموش کردهاند که حسین (ع) فرزند علی (ع) بود (صحتی سردرودی، 1394: 124). همان علی (ع) که به ابن عباس گفت: «به خدا این کفش پارهپارهای که برای تو هیچ ارزشی ندارد در نزد من ارزشش بیشتر از حکومت کردن بر شماست» (نهجالبلاغه، خطبه 33).
کرامت و بزرگواری
در اخلاق اسلامی «کرامت» سرچشمه فضایل و کمالات انسانی است؛ تا آنجا که رسول خدا (ص) هدف از بعثتش را تتمیم و تکمیل مکارم اخلاقی میداند و میفرماید: «إِنَّما بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الأَخلاقِ» (بیهقی، 1424: 10/323). اکرام و تکریم به این معنا است که سود و نفع انسان به کسی برسد؛ بدون آنکه طرف مقابل احساس نقص و کاستی نماید. کریم به کسی گویند که از بخشیدن و احسان به دیگران، لذت میبرد؛ از ننگ و عار به دور است و به همسایگان، محبت میورزد؛ آبرویش را به وسیله ثروتش پاس میدارد؛ خیرخواه و راهنمای دیگران است؛ از کار لغو و بیهوده میپرهیزد و با کسانی که به او بدی کردهاند گذشت و انسانیت نشان میدهد (محمدی ریشهری، 1404: 8/ 364-365).
قرآن کریم، الگوهای بزرگوار و کریمی را به نمایش گذاشته است که لحظه لحظههای زندگی آنان، درس کرامت و بزرگواری است. رسول خدا (ص) درباره کرامت حضرت یوسف (ع) فرمود: «بزرگواری و کرامت یوسف، مرا شگفتزده کرده است». یوسف پیامبر، پس از تمام بیمهریها و بیوفاییها و سنگدلی برادران نسبت به خودش، در اوج عزت و اقتدار فرمود: «لا تَثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ» (یوسف: 92).
کرامت و بزرگواری یوسف زهرا، حسین (ع) نیز شگفتانگیز و درسآموز است. در این زمینه حسن بصری نقل کرده: امام حسین (ع) باغی داشت که فردی به نام «صافی» باغبان آن بود. روزی حضرت به اتفاق یاران، به سوی آن باغ حرکت کردند؛ هنگامی که نزدیک باغ رسیدند امام دید آن غلام (باغبان) مشغول غذا خوردن است. امام حسین (ع) در پشت درخت نخلی پنهان شد؛ به گونهای که غلام، او را نبیند. ناگهان امام مشاهده کرد که غلام، نیمی از نان خودش را خورد و نیم دیگر را به سگی داد که در کنارش نشسته بود. امام از این کار غلام، شگفتزده شد. زمانی که غلام، از غذا خوردن فارغ شد گفت: «الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ؛ خداوندا من و سرورم را بیامرز همانگونه که به پدر و مادرش برکت دادی، ای بخشندهترین بخشندهها!» در این هنگام امام حسین (ع) از پشت درخت آشکار شد و غلام را به نام «صافی» صدا زد. غلام با شرمندگی بلند شد و از امام (ع) معذرت خواست و از اینکه آن حضرت را ندیده است پوزش طلبید. امام حسین (ع) به غلامش که باغبان آن حضرت بود فرمود: ای صافی! مرا حلالم کن که بدون اجازه وارد باغ تو شدهام. صافی گفت: این سخن، برخاسته از کرامت و بزرگواری شماست سرورم! امام فرمود: دیدم که نیمی از نان را خودت میخوردی و نیمی را به سگ میدادی! علت این کارت چه بود؟ غلام عرض کرد: سرورم! دیدم که من غذا میخورم و این حیوان به من چشم دوخته است. من از او شرمنده شدم؛ دیدم او سگ شماست که حراست باغ را به عهده دارد و من هم نوکر شما که روزیخور و نانخور خانواده شما هستم. امام حسین (ع) از سخن غلامش گریان شد و غلام را در راه خدا آزاد کرد و همچنین دو هزار دینار به او بخشید. غلام نیز به شکرانه آزادی، باغ را برای یاران و شیعیان اباعبدالله الحسین (ع)، وقف نمود (خوارزمی، 1423: 1/223).
یکی از ویژگیهای خاص امام حسین (ع)، حس نوعدوستی و کمک به محرومان و نیازمندان بود. او این اخلاق والا را در کودکی از پدر و مادر خود آموخته بود. او در خانوادهای بزرگ شده بود که همگی مظهر جود و کرم بودند؛ تا آنجا که سوره دهر در شأن آنان نازل شد. ازاینرو، کرم داشتن و یاری رساندن به محرومان، جزو ویژگیهای آن حضرت بود. وی در این باره از جدش نقل میکرد: «للسائل حقّ و إِن جاءَ عَلی فَرَسٍ: تقاضاکننده کمک، بر گردن شما حق دارد؛ هرچند سوار بر اسب نزدتان آید (و ظاهرش نشان از بینیازی وی دهد)» (ابوداود سجستانی، 1410: 1/376). به همین جهت، وی هیچ گاه نیازمندی را از خود دور نمیکرد و گاه نیز برای آنکه به کسی کمک کند به دنبال بهانهای میگشت تا با حفظ آبروی نیازمند، به او کمک مادی کند. زید بن حرمله میگوید: «شخص فقیری از اطراف به مدینه آمده بود. در حالی که قدم میزد، خود را به خانه حسین بن علی (ع) رسانید. حلقه در را به صدا درآورد و به گفتن شعر پرداخت: آن کس که به در خانهات درآید و حلقه آن را به صدا درآورد، محروم باز نمیگردد؛ چراکه تو اهل جود و معدن بخشش و پدرت، قاتل بدکاران ود. امام حسین (ع) که به نماز ایستاده بود با شنیدن صدای وی، نماز را کوتاه کرد و خود را به مرد عرب رسانید و فقر و ناتوانی را در چهرهاش مشاهده نمود. پس قنبر را صدا زد و از وی پرسید: از پول مخارج خانه چقدر نزد تو موجود است؟ قنبر گفت: ای فرزند رسول خدا! دویست درهم باقی مانده که آن هم به امر شما میبایست بین افراد خانواده شما تقسیم کنم. حضرت فرمود: آن را به نزد من بیاور تا به آنکه از دیگران سزاوارتر است بپردازیم. به این ترتیب هرچه بود، به شخص فقیر بخشید (ابن عساکر دمشقی، 1415: 14/185).
در روایتی دیگر چنین نقل شده است که مرد اعرابی نزد امام حسین (ع) آمد و گفت: «ای فرزند رسول خدا(ص)، دیه کاملی را ضمانت کردهام و اینک از پرداخت آن ناتوانم. پیش خود گفتم: از بخشندهترین مردم درخواست کنم و بخشندهتر از خاندان رسول خدا (ص) ندیدم. امام حسین (ع) فرمود: ای برادر عرب، من از تو سه سوال میپرسم. پس اگر یکی را پاسخ دادی، یکسوم آن مبلغ را به تو میدهم و اگر دو تا را پاسخ دادی دوسوم و اگر همه را پاسخ دادی همه را به تو میبخشم. اعرابی گفت: ای فرزند رسول خدا (ص)، آیا شخصیتی همانند تو از فردی همانند من میپرسد، در حالی که تو اهل علم و شرف هستی؟ امام حسین (ع) فرمود: آری. از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که میفرمود: نیکی به اندازه معرفت است. پس اعرابی گفت: آنچه در نظر داری بپرس. اگر پاسخ دادم مقصود حاصل شده است و اگر نتوانستم از تو میآموزم و نیرویی نیست جز به واسطه خداوند.
امام حسین (ع): کدام عمل بهتر است؟ اعرابی گفت: ایمان به خدا.
امام حسین (ع): چه چیزی انسان را از هلاکت میرهاند؟ اعرابی گفت: اعتماد به خدا.
امام حسین (ع): چه چیزی زیور انسان است؟ اعرابی گفت: دانشی که با بردباری همراه باشد.
امام حسین (ع): اگر چنین دانشی نداشت؟ اعرابی گفت: ثروتی که با جوانمردی همراه باشد.
امام حسین (ع): اگر چنین ثروتی نداشت؟ اعرابی گفت: فقری که با شکیبایی همراه باشد.
امام حسین (ع): اگر این را هم نداشت؟ اعرابی گفت: آذرخشی از آسمان فرود آید و او را بسوزاند که سزاوار آن است.
پس امام حسین (ع) خندید و کیسهای را به او داد که در آن هزار دینار بود؛ نیز انگشترش را به او بخشید که نگینش دویست درهم قیمت داشت و فرمود: ای برادر عرب، طلا را به طلبکارانت بده و انگشتر را برای نیازمندیهای زندگیات هزینه کن. مرد اعرابی آن را گرفت و گفت: ...اللهُ أَعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَهُ...» (خوارزمی، 1423: 1/223).
بر اساس این روایت تاریخی، امام حسین (ع) به اعرابی، افزون بر آنچه نیاز داشت بخشید. زیرا هم مبلغ دیه و هم انگشترش را به وی بخشید تا بهای آن را هزینه زندگیاش کند. به این ترتیب، امام حسین (ع) افزون بر سخاوت، آبروی سائل را حفظ نمود، مباحثه علمی انجام داد و بیش از مبلغ مورد تقاضا، به وی بخشش نمود؛ چراکه شاید سائلی از این شرمش آید که دو چیز را تقاضا کند: هم مبلغ دیه را و هم تامین هزینه خانوادهاش را. امام حسین (ع) هزینه خانواده سائل را تامین کرد و در این راستا انگشتر مبارک خویش را به وی داد بدون اینکه او آن را تقاضا کند (بیاتی، 1386: 90).
شجاعت و بردباری
خطیب بغدادی به سند خود، از عبید بن حنین نقل کرده است که امام حسین (ع) فرمود: «در یکی از روزها که عمر بن خطاب بر فراز منبر قرار گرفته بود بر او وارد شدم و بدون درنگ بر روی منبر بالا رفتم و به او گفتم: از منبر پدرم فرود آی و بر منبر پدر خودت، قرار بگیر. عمر گفت: پدر من منبری نداشته است که بر فراز آن قرار بگیرم. در عین حال دست مرا گرفته و در کنار خود نشاند و من در آن حال با انگشت کوچکم بازی میکردم. هنگامی که از منبر فرود آمد، مرا به منزلش برد و پرسید: چه شخصی این حرفها را به تو یاد داده است؟ پاسخ دادم: خدا داناست که آنچه را اظهار کردم کسی به من یاد نداده بود. عمر گفت: ای فرزند، چقدر شایسته است یک روز به منزل ما تشریف بیاوری. در یکی از روزها، به خانه او رفتم و این در حالی بود که وی با معاویه خلوت کرده بود و ابن عمر هم پشت در، به انتظار اذن ورود ایستاده بود؛ ابن عمر که اجازه ورود نداشت بازگشت؛ من هم همراه او بازگشتم. پس از آن، عمر با من ملاقات کرد و گفت: شما را ندیدم. در پاسخ گفتم: بنا به عهدی که داشتم آمدم و تو با معاویه خلوت کرده بودی و ابن عمر هم پشت در به انتظار اجازه ورود ایستاده بود؛ او بازگشت؛ من هم همراه او بازگشتم. عمر گفت: تو از ابن عمر شایستهتری به اذن ورود! آنگاه عمر گفت: این موهائی که بر سر ما روئیده است، نخست خدا رویانیده است و پس از او، شما رویانیدهاید» (خطیب بغدادی، بیتا: 1/141).
حسین بن علی (ع) و ولید بن عتبه ابی سفیان، بر سر مالکیت زمینی با هم درگیر شدند و ولید، در آن روزگار، حاکم مدینه بود. در میان درگیری، حسین (ع) عمامه ولید را با دست کشید. مروان بن حکم که حاضر بود "انا لله" گفت و افزود: تا امروز، چنین جرئتی را از کسی در برابر فرمانروایش ندیدهام! ولید گفت: این به تو ربطی ندارد؛ بلکه تو بر بردباری من در برابر او حسادت میورزی. حسین (ع) فرمود: «زمین برای تو باشد، گواه باشید که زمین، برای او شد» (ابن عساکر دمشقی، 1415: 63/210).
حمید بن مسلم، در یادکرد وقایع روز عاشورا میگوید: حسین (ع)، پیاده مانند سواران شجاع، میجنگید؛ از تیرها میگریخت؛ شکافها (صفوف دشمن) را میجست و بر سواران میخروشید (طبری، 1404: 5/452). ابن ابیالحدید، امام حسین (ع) را سرور سرافرازان میداند که در مقابل زبونی و ظلم، سر تسلیم فرود نیاورد و مردمان را غیرت، حمیت و مرگ زیر سایه شمشیرها آموخت؛ به سبب برگزیدن این مرگ، بر فرومایگی و زبونی (ابن ابی الحدید، 1426: 3/249-251). او در جای دیگری مینویسد: «درباره جنگاوری امام در روز عاشورا گفتهاند: کسی را که دشمن به حسب عِدّه و عُدّه بر او چیره باشد و از میان برادرانش، خاندان و یارانش، تنها خود مانده باشد شجاعتر از او [حسین (ع)] ندیدیم؛ همچون شیر شرزه بود که خیل سواران را در هم میشکست» (ابن ابی الحدید، 1426: 15/274-275).
عباس محمود عقاد (1946-1889م) معتقداست: «شجاعت حسین (ع) صفتی است که از شخصی مانند حسین (ع) تعجبآور نیست. زیرا شجاعت از او مثل ظهور طلا از معدن آن است. یعنی حسین (ع) معدن شجاعت است و این، فضیلتی است که آن را از پدران و نیاکان به ارث برده و به فرزندان خود به ارث گذاشته است... البته در میان فرزندان آدم، کسی در شجاعت قلب و قوت روحی، شجاعتر از حسین (ع) در مقایسه با آنچه او در کربلا بدان اقدام کرد، پیدا نمیشود... برای او همین بس که در طول صدها سال تاریخ دنیا، او همچنان شهید، فرزند شهید و پدر شهیدان باقی مانده است» (عقاد، 2004: 143-144، 295).
گذشت و مهربانی
از امام حسین (ع) نقل شده است: اگر مردی در گوش راستم دشنامم دهد و در گوش دیگرم از من عذر بخواهد از او میپذیرم؛ زیرا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) برایم گفت که شنیده است جدم پیامبر خدا (ص) میفرماید: «به حوض کوثر در نمیآید آن که عذر را نپذیرد؛ عذرآورنده، محق باشد یا مقصر» (الزرندی، 1377: 209). در این زمینه عصام بن مصطلق میگوید: «به کوفه وارد شدم و به مسجد رفتم. دیدم که حسین (ع) در آنجا نشسته است. از شکل و شمایل او خوشم آمد. گفتم: تو پسر ابوطالبی؟ فرمود: آری. حسدی که در درون به او و پدرش داشتم مرا برانگیخت و به او و پدرش، به تندی ناسزا گفتم. با عطوفت و مهربانی به من نگریست و فرمود: آیا تو اهل شامی؟ گفتم: آری؛ این خوی بد ماست. چون پشیمانیام از این افراطکاری آشکار شد به من فرمود: لا تَثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ یَغفِرُ اللهُ لَکُم برای برآوردن نیازهایت، نزد ما بیا، که ما را آنگونه خواهی یافت که دوست داری. چیزی نگذشت که کسی روی زمین، محبوبتر از او و پدرش، نزد من نبود و گفتم: اللهُ أَعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَهُ (انعام: 124)» (ابن عساکر دمشقی، 1415: 43/224).
ابن صباغ مالکی روایت کرده است: «یکی از غلامان امام حسین (ع) کار ناشایستی انجام داد که سزاوار تنبیه بود. پس آن حضرت دستور داد که وی تنبیه شود. او گفت: مولای من، خداوند فرموده است: وَالکاظِمینَ الغَیظَ؛ امام (ع) فرمود: او را رها کنید که من خشم خود را فرو بردم. او گفت: وَالعافینَ عَنِ النّاسِ؛ حضرت فرمود: من هم از تو درگذشتم. او گفت: وَاللهُ یُحِبُّ المُحسِنینَ (آل عمران: 134) امام (ع) فرمود: تو در راه خدا آزادی. به این ترتیب امام (ع) به وی جایزه ارزشمندی داد» (ابن صباغ، 1432: 267). در روایت اربلی در کشف الغمه آمده است: امام حسین (ع) فرمود: تو در راه خدا، آزاد هستی و دو برابر آنچه تا کنون به تو بخشیدم، برایت پرداخت خواهد شد (اربلی، بیتا: 2/207). بنابراین گذشت امام حسین (ع) دارای ویژگیهای زیر بود: (بیاتی، 1386: 284-285):
1-پاداشی گوارا برای آن غلام؛ چرا که وی از قرآن کمک گرفت و با قرآن، سرور اخلاق را مورد خطاب قرار داد و بر بزرگواری و گذشت او تکیه کرد. امام حسین (ع) او را ناامید نکرد؛ بلکه او را بخشید و سپس دو هدیه به وی داد: یکی آزادی و دیگری بخشش دوچندان، که با آن به زندگی آزاد و شرافتمندانهاش ادامه دهد.
2- گذشت امام حسین (ع)، ادب کردن و اصلاح آن غلام بود و نیز دادن فرصت به او که خطایش را جبران کند و از مهربانی، گذشت و بردباری امام (ع) بهره گیرد.
3- گذشت آن حضرت، از سر قدرت بود که با گذشت از خطای یکی از بندگان خداوند، از ذات پاک او سپاسگزاری کرد؛ در حالی که میتوانست وی را مجازات کند؛ ولی با حکمت، لطف و مهربانی خویش، گذشت را برگزید.
4- گذشت امام حسین (ع)، گذشت محض، یعنی صرف نظر کردن از حق قصاص نبود؛ بلکه افزون بر آن، گذشتی نیکو بود؛ چنانکه خداوند میفرماید: «فَاصفِحِ الصَّفحَ الجَمیلَ» (حجر: 85) «گذشت نیکو» یعنی «گذشت بیسرزنش» همانگونه که امام رضا (ع) فرموده است: (ابن بابویه، 1417: 131).
«گذشت» از مهربانیهای حسین (ع) بود که حر بن یزید ریاحی نیز از آن بهره جست. وقتی حر سخن حسین (ع) و فراخوانی به حق او را شنید، به عمر سعد رو کرد و گفت: آیا واقعا با این مرد میجنگی؟ عمر گفت: آری به خدا سوگند! جنگی که کمترین آن، فرو افتادن سرها و بریده شدن دستها باشد. حر گفت: با پیشنهادهایی که به شما داد، چه میکنید؟ عمر گفت: اگر کار در دست من بود میپذیرفتم؛ لکن امیر تو آن را نپذیرفت. حر به قره بن قیس که در کنارش ایستاده بود گفت: آیا امروز اسب خود را آب دادهای؟ او گفت: نه. حر گفت: آیا میخواهی آبش بدهی؟ قره گمان کرد که وی میخواهد از جنگ کنارهگیری کند و دوست ندارد در آن حضور داشته باشد و لذا وی را رها کرد. حر اندک اندک به حسین (ع) نزدیک میشد. مهاجر بن اوس به وی گفت: آیا میخواهی حمله کنی؟ حر خاموش ماند و سراپایش را لرزه گرفت. مهاجر از این حالت شگفتزده شد و به وی گفت: اگر از من میپرسیدند: دلاورترین مردم کوفه کیست؟ از تو نمیگذشتم. این چیست که از تو میبینم؟ حر گفت: من خودم را میان بهشت و جهنم میبینم. سوگند به خدا اگر مرا بسوزانند چیزی را بر بهشت نمیگزینم. سپس اسب خویش را برد و به حسین پیوست (طبری، 1404: 5/427-428) در حالی که نیزه خود را سر به پایین گرفته و سپرش را واژگون کرده بود و چون از خاندان پیامبر (ص) شرم داشت، سر خویش به پایین افکنده بود؛ چراکه پیشتر در همین مکان بیآب و علف، بر آنان سخت گرفته بود. او با آوازی بلند چنین عرضه داشت: خداوندا! به سوی تو بازگشتم. پس توبهام را بپذیر که من دلهای دوستان و فرزندان پیامبرت را ترساندم. ای اباعبدلله، من حقیقتا توبه کردم. آیا توبهام پذیرفته میشود؟ امام حسین (ع) فرمود: بله، خداوند توبهات را میپذیرد (ابن طاووس، 1380: 42).
تواضع
رفتار امام حسین (ع) با طبقات تهیدست، متواضعانه بود و با افراد محروم و نیازمند جامعه، بسیار دوستانه و صمیمانه رفتار مینمود. آنان که در نظر سطحینگر و ظاهربین دنیادوستان و مادهپرستان ارزشی نداشتند، در نظر ژرفنگر و خدابینانه امام حسین (ع) احترام داشتند و از مهر و صفای آن حضرت برخوردار میشدند (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1384: 21).
مصعده بن صدقه نقل میکند که حضرت حسین بن علی (ع) گروهی مستمند را در راه دید که عبای خود را گسترده بودند و تکه نانی بر آن گذاشته بودند و مشغول خوردن بودند. گفتند: بفرما، ای فرزند پیامبر خدا (ص)! امام حسین (ع) هم بر زمین نشست و با آنان غذا خورد و سپس تلاوت کرد: «إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ المُستَکبِرینَ». سپس فرمود: «من دعوت شما را اجابت کردم، شما هم دعوت مرا اجابت کنید». گفتند: «چشم. حتما، ای فرزند پیامبر خدا (ص)!» با او برخاستند و به خانهاش آمدند. امام هم به [همسرش] رباب فرمود: «آنچه داری بیاور!» (العیاشی، 1380: 2/257).
حقطلبی و ظلمستیزی
حقطلبی و ظلمستیزی، از اساسیترین ویژگیهای اخلاقی اباعبدالله است که ظهور و ثمره آن در کربلا، جاودانه شد. حسین بن علی (ع) کسی نبود که نسبت به مسائل پیرامون خود، بیتفاوت باشد و مانند بسیاری از عوام، تن به مواردی از آنها بدهد. زمانی که حکومت به یزید بن معاویه رسید و ظلم و ستم را آغاز کرد و نزدیک بود دین اسلام را نابود کند امام (ع) نتوانست تاب بیاورد و در گوشهای ساکت بنشیند. ایشان علیه بیداد و ستم یزید و یزیدیان و در راه امر به معروف و نهی از منکر قیام نموده و در روزگاری که هیچ کسی جرئت این کار را نداشت با شجاعت به مقابله پرداخت. هدف او چیزی جز اصلاح امت جدش محمد مصطفی (ص) نبود. قاضی عبدالجبار معتزلی در کتاب شرح الاصول الخمسه به این نکته اشاره میکند که اگر امر به معروف و نهی از منکر، جان فردی را تهدید کند، تکلیف از او ساقط میشود؛ مگر اینکه آن کار، موجب عزت دین شود. وی اینچنین ادامه میدهد: «قیام حسین بن علی (ع) نیز اینگونه تفسیر میشود که صبر و تحمل آن حضرت، به دین خداوند بزرگ، عزت بخشید. ما امت اسلام اینک با قیام حسین بن علی (ع) به امتهای دیگر مباهات میکنیم؛ زیرا از فرزندان رسول خدا (ص) تنها یک فرزند باقی مانده بود که وی نیز امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکرد تا آنجا که در این راه، شهید شد» (ابن احمد معتزلی، 2001: 417).
آن حضرت در مسیر مکه به کوفه، هنگامی که با سپاه حر بن یزید ریاحی مواجه شد و از طرف آنها با تکلیف «رفتن به کوفه و بیعت با یزید» یا «توقف در مکانی غیر از کوفه و مدینه» روبهرو گردید، خطاب به یاران خود فرمود: هر کس سلطان ستمگری را مشاهده کند که محرمات الهی را حلال میشمارد، پیمان خدا را میشکند، مخالف سنت پیامبر (ص) است و در میان مردم، با گناه و خصومت رفتار میکند و او را با کردار و گفتار، تغییر ندهد بر خداوند سزا است که آن شخص را در جایگاه سلطان مزبور، وارد کند. آگاه باشید! امویان و کارگزاران آنها، پیروی شیطان را ملتزم شدهاند، اطاعت خداوند را ترک کردهاند و به طور آشکار، مرتکب فساد میگردند و حدود الهی را به تعطیلی کشاندهاند و در بیتالمال مسلمانان، تبعیض و انحصار روا میدارند و محرمات الهی را حلال میدانند و حلال الهی را حرام میشمارند (طبری، 1404: 5/403).
هنگامی که عمر بن سعد بر امام حسین (ع) فرود آمد و حسین (ع) یقین کرد که با او میجنگد، میان یارانش به سخن ایستاد و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: میبینید که چه فرود آمده و دنیا، دگرگون و زشت گشته و نیکی آن، پشت کرده است و این حالت، چنان ادامه یافته که از آن، جز چکه آب ته ظرف، و زندگی پستی چون چریدنی کوتاه، باقی نمانده است. آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیشود؟ (در چنین وضعی) مومن باید در راه حق، در اشتیاق دیدار خدا (مرگ) باشد و همانا من، مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمکاران را، جز ملامت نمیبینم (طبرانی، 1404: 3/114).
عبدالله العلائلی –از دانشمندان عرب معاصر- در کتاب «الامام الحسین (ع)» چنین مینویسد: حسین (ع) با یاران اندک باایمان خود، حرکت کرد و در میدان جنگ حق و باطل استوار ماند و دستور پروردگارش را که فرمود: وَ قاتِلوهُم حَتَّی لا تَکونَ فِتنَهٌ وَ یَکونَ الدّینُ کُلُّهُ للّهِ (انفال: 39) در برابر چشمانش قرار داد؛ "فتنه" در این آیه به معنای "نزاع و اختلاف" نیست؛ بلکه به معنای شیوع فساد است. پس قیام حسین (ع) –بر خلاف آنچه او را متهم کردهاند- فتنه نبود؛ بلکه در راه مبارزه با فتنه بود؛ پس هر تلاش و انقلاب، بر ضد فساد و در راه پیروزی دین خدا باشد ما به آن موظف هستیم. لذا حسین (ع) با قیام خود، از دستور پروردگارش مخالف نکرد (العلائلی، 1972: 348).
نتیجه
در این پژوهش، پس از بررسی منابع متقدم و متاخر اهل سنت، مشخص آنچه ایشان درباره شخصیت اخلاقی اباعبدالله الحسین (ع) بر جریده تاریخ ثبت نمودهاند مبین همان صفاتی است که شیعه در زیارت ناحیه مقدسه بر آن تاکید میورزد. علمای اهل سنت، امام حسین (ع) را سروری عاشق عبادت و بیرغبت به دنیا، پارسا، شایسته، خیرخواه و خوشخو معرفی میکنند و شیعیان در زیارت ناحیه مقدسه، چنین نجوا میکنند: «تو آنچه در توان داشتی (برای اِعلاء کلمه حق) بذل نمودی، دارای رکوع و سجود طولانی بودی، تو مانند کسی که از دنیا رخت برخواهد بست از آن رویگردان بودی؛ و مانند کسانی که از دنیا در وحشت و هراس بهسر میبرند به آن نگاه میکردی؛ آرزوهایت از (تعلق به) دنیا بازداشته شده؛ و همت و کوششت از زیور دنیا رو گردانده بود...». شیعیان امام حسین (ع) را کَریمُ الخَلائِقِ خطاب میکنند و اهل سنت، او را سروری کریم میدانند که عملش، موید سخنش بود و مایحتاج خانه خود را نیز به فقرا و مستحقان میبخشید. اهل سنت معتقدند «در میان فرزندان آدم، کسی در شجاعت قلب و قوت روحی، شجاعتر از حسین (ع) در مقایسه با آنچه او در کربلا بدان اقدام کرد، پیدا نمیشود» و شیعه در زیارت ناحیه مقدسه، به شجاعت آن حضرت، چنین گواهی میدهد: «لشکریان فاجر را خورد و آسیا نمودی؛ و در گرد و غبار نبرد فرو رفتی؛ و چنان با ذوالفقار جنگیدی، که گویا علی مرتضی هستی...». اهل سنت حسین بن علی (ع) را سروری مهربان میدانند که عذر را میپذیرفت؛ عذرآورنده، محق بود یا مقصر. در همین زمینه شیعیان به آن حضرت، چنین سلام میدهند: «سلام بر آن کسی که خداوند شفا را در خاک قبر او قرار داد؛ سلام بر آن کسی که (محل) اجابت دعا در زیر بارگاه اوست...». منابع اهل سنت، حسین بن علی (ع) را همسفره بینوایان و میزبان مسکینان میدانند و شیعیان، او را رَبیعَ الأَیتام میخوانند. شیعیان در زیارت ناحیه مقدسه، خصلت "حقطلبی و ظلمستیزی" امام حسین (ع) را چنین توصیف میکنند: «...تا آنکه جور و ستم، دست تعدی دراز نمود و ظلم و سرکشی، نقاب از چهره برکشید و ضلالت و گمراهی، پیروان خویش را فراخواند... و بر تو لازم گشت با بدکاران رویارویی و جهاد کنی؛ بنابراین در میان فرزندان و خانوادهات، پیروان و دوستانت روانه شدی، و حق و برهان را آشکار نمودی، و با حکمت و پند و اندرز نیکو (مردم را) بهسوی خدا فرا خواندی و به برپاداری حدود الهی و طاعت معبود، امر نمودی؛ پس تو نیز با آنان به جهاد برخاستی پس از آنکه (حق را) به آنان گوشزد نمودی، و حجت را بر آنان موکد فرمودی... و سر مقدست، بر نیزه بالا رفت؛ اهل و عیالت چون بردگان، به اسیری رفتند و در غل و زنجیر آهنین بر فراز شتران، دربند شدند؛ گرمای (آفتاب) چهرههاشان را میسوزاند؛ در صحراها و بیابانها کشیده میشدند؛ دستانشان به گردنها زنجیر شده؛ در میان بازارها گردانده میشدند؛ ای وای بر این سرکشان گناهکار!...». در این مورد، بیشتر منابع اهل سنت معتقدند حسین بن علی (ع) علیه بیداد و ستم یزید و یزیدیان و در راه امر و به معروف و نهی از منکر قیام نمود و صبر و تحمل آن حضرت در این راه و در نهایت، شهادت ایشان، موجب عزت دین اسلام شد».
بنا بر مطالب فوق، عموم اهل سنت، محب امام حسین (ع) هستند و آن حضرت را به عنوان الگوی برجسته اخلاقی قبول دارند؛ اگرچه ممکن است به برخی از کمالات آن حضرت، قائل نباشند. پس بر مسلمانان لازم است که بر اساس اشتراکات موجود در منظومه فکری شیعه و سنی، پیشوای عزت و آزادی، رهبر جهاد و شهادت و فداکاری، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را اسوه اخلاقی خود قرار دهند و با تأسی به فرمایش پیامبر اکرم (ص) در حدیث متواتر ثقلین، قرآن و اهل بیت (ع) را مبنای وحدت امت اسلامی قرار دهند؛ چراکه اهل بیت (ع)، تالی کتاب خدا هستند؛ همانگونه که در زیارت امام حسین (ع) در شب عید فطر میخوانیم: أَشهَدُ أَنَّکَ التّالی لِکِتابِ اللهِ.