مقدمه
یکی از نقاط عطف تاریخ اسلام، عاشورا است که تاثیری عمیق، بر رخدادهای تاریخی پس از خود نهاد. شهادت مظلومانه امام حسین (ع) و یاران وفادارشان، دلهای خفته را بیدار کرد و جماعتی که عیش حاصل از زر، نیشی بر بیداریشان شده بود، رسوا ساخت. خفتگان دلمردهای که برایشان چندان تفاوتی، میان حاکم حق و عادل و حکمران باطل و جائر وجود نداشت. این قیام در کنار تمام ویژگیهای گرانارج دینی، اهمیت سیاسی بس مهمی داشت. جنبشهای متعدد انقلابی که پس از سال 61 ق. شکل گرفت، همه گویای اهمیت این رخداد در برانگیختن مردمان برای مخالفت با آل امیه است. این قیام نه در زمان خود بلکه تا زمان معاصر نیز بر تاثیر خود در جنبشهای آزادیخواهانه و عدالتجویانه ادامه میدهد که بهترین نمونهاش در تاریخ معاصر، انقلاب اسلامی ایران است که به تاسی از قیام امام حسین (ع) به پیروزی رسید تا چون آینهای منعکس کننده ندای حقخواهان عالم باشد.
این قیام در حوزه ادبیات فارسی هم بسیار تاثیرگذار بوده است. شاعران بسیاری در طول تاریخ ادب فارسی به سرودن اشعاری در رثای حسین بن علی (ع) پرداختهاند و همچنین در بیان ابعاد قیام حضرت اقدام نمودهاند. نخستین شاعری که به سرودن شعر برای امام پرداخت، کسایی مروزی بود. وی در قصیدهای با مطلع «باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا/ آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا» (کسایی مروزی، 1379: 64) مرثیهای برای حضرت سرود:
دست از جهان بشویم عز و شرف نجویم مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفی را فرزند مرتضی را مقتول کربلا را تازه کنم تولا
(همان: 68-69)
افزون بر کسایی مروزی، شاعران دیگری در همان قرون آغازین شعر فارسی به سرودن اشعاری با مضمون عاشورایی اقدام نمودند؛ از جمله حکیم ناصرخسرو قبادیانی:
من که ز خون حسین پرغم و شاد چگونه کنند خون رزانم؟
(ناصرخسرو، 1392: 294)
اگر از شاعران شیعی بگذریم، بسیاری از شعرای اهل سنت، اشعاری زیبا و پرشور در شهادت امام حسین (ع) و بیان اغراض و اهداف قیام آن حضرت سرودند. بسیاری از ابیات این شاعران از چنان شور و زیبایی برخوردار است که برخی مورخان را به خطا واداشته که این شاعران باید شیعه مذهب باشند. در حقیقت اختلاف شیعه و سنی محصول دست خونین استکبار است که کسب و کاری در این فتنهها، برای خود باز کرده است؛ در حالی که در تاریخ کهن این سرزمین چنین اختلافی، معنا نداشته و شاعران بزرگ فارسیگو که بزرگان فکر این سرزمین هستند؛ بر کوس وحدت کوفته و در کلامشان اثری از این دعواهای حیدری- نعمتی دیده نمیشود. القصه ارادت به امام حسین (ع) شیعه و سنی نمیشناسد. هر مسلمانی با هر گرایش مذهبی و کلامی ارادتمند ایشان است و حتی شاعران اهل سنت بعضا زیباتر و عمیقتر به بررسی ابعاد این قیام پرداختهاند.
در این مقاله تلاش شده نهضت حسین بن علی (ع) و شخصیت ایشان در دو اثر گران ارج عرفانی، حدیقه الحقیقه و طریقه الشریعه سنایی غزنوی و دیوان شمس مولانا جلالالدین محمد بلخی، مورد بررسی قرار گیرد. این دو شاعر از مهمترین شاعران شعر شرعی و عرفانی هستند که در ادب فارسی از ستونهای فکری محسوب میشوند. حکیم سنایی غزنوی از شاعران نامی قرن ششم است. شعر او شروع شعر شرعی است. شاعری دورانساز که وی را مبدع بسیاری از گونههای شعری از جمله شعر عرفانی و قلندرانه دانستهاند. مولوی هم که از پی سنایی میرود و از وی بسیار تاثیر پذیرفته است، قله شعر عرفانی فارسی محسوب میشود. مولف در این تحقیق قصد دارد، نشان دهد که میزان ارادت این شاعران نامی به امام حسین (ع) و تاثیرپذیری آنها از قیام حضرت، چگونه بوده است. ضرورتی که امروزه بیش از هر زمان دیگری در جهان اسلام حس میشود. این ابیات میتواند به عنوان مبلغ نگاه تقریبی و معتدل، الگویی برای هر مسلمانی در جهت دینداری دور از تعصب خشک و حقطلبی باشد.
1-حدیقه الحقیقه و طریقه الشریعه
مجدود بن آدم سنایی، شاعر بزرگ و دورانساز قرن ششم قمری است که عامل و باعث کاربرد گسترده عرفان در ادب فارسی بوده است. وی از اهل تسنن بود اما احترام ویژهای که برای شیعه قائل بود، در لابهلای اشعارش مشهود و هویداست:
گر همی خواهی که چون مهرت بود مهرت قبول
مهر حیدر بایدت با جان برابر داشتن
چون درخت دین به باغ شرع هم حیدر نشاند
باغبانی زشت باشد جز که حیدر داشتن
جز کتاب الله و عترت ز احمد مرسل نماند
یادگاری کان توان تا روز محشر داشتن
از گذشت مصطفای مجتبی جز مرتضی
عالم دین را نیارد کس معمر داشتن
(سنایی، 1341: 469-470)
این ابیات در باب علی بن ابی طالب (ع)، اوج احترام سنایی به امام را آشکار میکند و نگاه حرمت آمیز او را به مذهب شیعه هویدا میسازد. سنایی نسبت به عاشورا و قیام امام حسین (ع) نیز حساسیت و توجهی درخور توجه دارد که این موضوع نیز توجه او به بزرگان و امامان شیعه را پیش از پیش نمایان میسازد. مهمترین اثر سنایی مثنوی حدیقه الحقیقه و طریقه الشریعه است که گوینده در آن به بیان مسائل اخلاقی و شرعی پرداخته است. در اینجا تاثیر نهضت امام حسین (ع) بر این اثر ارزشمند و نگاه مولف آن به امام (ع) تبیین میگردد و در کنار آن قصایدی از شاعر مورد توجه قرار میگیرد:
1-1اندوه و غریو در شهادت امام حسین (ع): شهادت حسین بن علی (ع) برای سنایی چنان جانسوز و غمفزاست که او در ابیاتی شورانگیز این غم را به تصویر میکشد. وی در شعری اوج اندوه خود را با بیان این نکته آشکار میسازد که بعد از شهادت حضرت، دیگر شور و خرمی در عالم دین باقی نمانده است:
خرمی چون باشد اندر کوی دین کز بهر حق
خون روان گشته است از حلق حسین در کربلا
(همان: 41)
سنایی در حدیقه، مراثی پرشوری برای امام دارد. برای نمونه، وی در ابیاتی در صفت شهادت حسین بن علی (ع) به اشاره یزید، به شرح بلاهای کربلا میپردازد و پس از شرح واقعه به لعن دشمنان حضرت همت میگمارد و میگوید آنها همان قوم عاد و ثمود هستند و جماعتیاند که بوالحکم (ابوجهل) را بر احمد برگزیده و دوزخ را معد خود ساختهاند. وی در چند جایگاه دیگر نیز در باب شهدای کربلا ابیاتی پراندوه و شورانگیز سروده است و دشمنان حضرت را به بدترین صفات نکوهش کرده است:
حبّذا کربلا و آن تعظیم کز بهشت آورد به خلق نسیم
و آن تن سربریده در گل و خاک و آن عزیزان به تیغ دلها چاک
عالمی بر جفا دلیر شده روبه مرده شرزه شیر شده
و آن گزین همه جهان کشته کز بهشت آورد به خلق نسیم
در گل و خون تنش بیاغشته در گل و خون تنش بیاغشته
حرمت دین و خاندان رسول جمله برداشته ز جهل و فضول
زخم شمشیر و نیزه و پیکان بر سر نیزه سر به جای سنان
کرده آل زیاد و شمر لعین ابتدای چنین تبه در دین
مصطفی جامه جمله بدریده علی از دیده خون بیاریده
عالمی بر جفا دلیر شده روبه مرده شرزه شیر شده
کافرانی در اول پیگار شده از زخم ذوالفقار فگار
همه را بر دل از علی صد داغ شده یکسر قرین طاغی و باغ
کین دل بازخواسته ز حسین شده قانع بدین شماتت و شین
هرکه بدگوی آن سگان باشد دان که او شاه آن جهان باشد
(سنایی، 1329: 270-271)
این ابیات ارادت ویژه سنایی را به امام حسین (ع) کاملا آشکار میسازد؛ آنجا که حضرت و پدرشان را بزرگان دین میداند و در شهادتشان نوحه سر میدهد و دشمنان ایشان را سگانی تصویر میکند که لعنشان گوینده را شاه دین میسازد.
2-1 بیارزش شمردن دنیا با اشاره به شهادت امام حسین (ع): عرفان اسلامی- ایرانی مشحون از اشارات ریز و درشت به غداری و بیوفایی عالم است. عرفا نه دنیا، بلکه دلبستگی به دنیا را امری خوار و جهالتآمیز خواندهاند:
چیست دنیا از خدا غافل شدن نی قماش و نقده و میزان و زن
مال را کز بهر حق باشی حمول نعم مال صالح خواندهاش رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است آب اندر زیر کشتی پشتی است
(مولوی، 1382: 47)
با این توضیحات عرفا از جمله ثنایی بر بیاعتباری و بیوفایی و دل نبستن بر این عالم خاکی تاکید فراوان داشتهاند. سنایی در ابیاتی در دیوان اشعارش بر همین کوس میکوبد و با آوردن نمونههایی از رنجهای مردان افلاکی بر بیارزشی عالم خاکی تاکید مینماید. یکی از این مردان، امام حسین (ع) است که شاعر میگوید: به این دنیا؛ این عروس هزار داماد، دل نبند که اگر حسین بن علی (ع) هم باشی خونت را میریزد و بر تو جفا میکند:
این عروسی است که از حسن رخش با تن تو
گر حسینی همه جز خنجر و جز پیکان نیست
(سنایی، 1341: 97)
1-3 امام حسین سالار شهیدان عالم است: سنایی برای اهل بیت (ع) مقامی بلند و ارزشمند قائل است. وی در ابیاتی به رفعت مقام حضرت فاطمه (ع) اشاره میکند و او را برترین زنان عالم معرفی میکند:
سراسر جمله عالم پر زنانند
زنی چون فاطمه خیرالنسا کو
(همان: 571)
شاعر سپس به سراغ امام حسین (ع) میرود و ایشان را سرور شهدا معرفی مینماید و میگوید که درست است عالم پر از شهید است، اما کسی مانند حسین بن علی(ع) نیست:
سراسر جمله عالم پر شهید است
شهیدی چون حسین کربلا کو
(همان: 571)
1-4 حسین (ع) مبنای دینداری است: سنایی در شعری امام حسین (ع) را مبنای دینداری معرفی میکند:
ای سنایی بیکله شو گرت باید سروری
زانک نزد بخردان تا با کلاهی بی سری
(همان: 654)
وی در بیتی از این شعر دین را به امام حسین (ع) تشبیه میکند و میگوید: دینت مانند امام است، چرا به دنبال شهید کردن آن هستی؟ و پروردن آز و آرزوهای دنیوی را در سر میپرورانی:
دین حسین است آز و آرزو خوک و سگست
تشنه این را میکشی و آن هر دو را میپروری
(همان: 655)
شاعر در این بیت برای نشان دادن اهمیت حسین بن علی (ع)، دین را به ایشان مانند میسازد و بدین شکل میکوشد مبنا و معیار بودن ایشان را در امر دیانت بنمایاند.
یکی از وجوه اهمیت امام در اندیشه عرفا، شخصیت انقلابی حضرت است. از آنجایی که تصوف جنبشی اعتراضی و انقلابی است؛ بنابراین پربیراه نیست اگر یکی از قهرمانان آن، امام حسین (ع) باشد؛ چه ایشام هم صاحب مقام معنوی بلند است که مطلوب صوفیه است و هم ایشان شخصیتی شجاع و انقلابی دارند که باز هم مطلوب این جماعت است و حضرت را الگویی برایشان ساخته است.
1-5 امام حسین (ع) قهرمان و مرشد جهان دیانت: سنایی قصیدهای دارد با مطلع:
برگ بیبرگی نداری لاف درویشی مزن
رخ چو عیاران نداری جان چو نامردان مکن
(سنایی، 1341: 484)
این قصیده با محتوایی انتقادی، مخاطب خود را به درویشی دعوت میکند و به قطع تعلق از عالم مادی فرا میخواند. شاعر پس از سرزنش مخاطب بابت اینکه به دنیای دون پرداخه و دعوت به حق و رجوع به گلشن دین را فراموش کرده است، به سراغ امام حسین و امام حسن (ع) میرود و آن دو بزرگوار را کشته و خسته عالم حق تصویر میکند:
سر برآر از گلشن تحقیق تا در کوی دین
کشتگان زنده بینی انجمن در انجمن
در یکی صف کشتگان بینی به تیغی چون حسین
در دگر صف خستگان بینی به زهری چون حسن
(همان: 485)
امام حسین (ع) در این ابیات با تصویر متناقضنمای «کشتهی زنده» تصویر شده است؛ کشته چون به شهادت رسیده است و زنده چون نام و راه او زنده است و چون قهرمانی در کوی دین راهنمای هر سالکی میتواند باشد. در این قصیده، شاعر حضرت را به عنوان اسوه مسیری دشوار، توصیف مینماید. نکته مهم دیگری که در این شعر مشهود است؛ این است که تنها نام حسنین به عنوان قهرمانان ساحت دین مطرح شده است و این خود بیش از پیش بر اهمیت امام حسین (ع) در نگاه سنایی صحه میگذارد.
2- دیوان شمس
مولانا جلالالدین بلخی، عارف بزرگ جهان اسلام و شاعر نامدار قرن هفتم، ارادت و علاقهای خاص به امام علی (ع) دارد. علی بن ابی طالب (ع) از قهرمانان مثنوی است و حضور پهلوانانه حضرت در مثنوی معنوی و دیوان شمس و نگاه ویژه به ایشان به عنوان انسان کامل و ولی، قابل تامل است:
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
(مولوی، 1376: 164)
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل
(مولوی، 1382: 164)
اینها نمونههایی از توصیفات مولوی از امام علی (ع) است که در آنها بر وجوه اهمیت جسمانی و روحانی حضرت تاکیداتی صورت گرفته است. درست بسان امام علی (ع)، امام حسین (ع) نیز از قهرمانان شعر مولوی است. وی در غزلیات شمس در ابیات متعددی برای امام، نقش ویژه عرفانی، اخلاقی و انسانی قائل شده است. نگاه مولوی به امام حسین (ع) و نقشی که برای ایشان در این اثر در نظر گرفته است، در ذیل میآید:
3-1 امام حسین (ع) نماد امر قدسی: دل در فرهنگ عرفانی مهمترین بخش وجودی انسان است و بر خلاف عقل که پایی چوبین دارد، گوهری است الهی که خانه حق تعالی است. غزالی در باب دل میگوید: «دل در لفظ به معنای یک گوشت صنوبری شکل را که در جانب چپ سینه است... و معنای دل در مفهوم، همان لطیفه ربانی روحانی که بدین دل جسمانی تعلق دارد و آن حقیقت مردم است و دریابنده و داننده و شناسنده از آدمی اوست» (غزالی، 1382: 1/22). هر کس که مراقب دل خود نباشد و آن را نشناسد نمیتواند به مراقبه و مراعات آن مشغول شود و مترصد باشد آن چیز را که از خزائن ملکوت در وی پدید آید. خداوند درباره اینگونه افراد میفرماید: نَسوا اللهَ فَأَنساهُم أَنفُسَهُم أُولئِکَ هُمُ الفاسِقونَ (قرآن کریم، 16/59).
نجالدین رازی عارف بزرگ قرن هفتم قمری در باب برتری دل بر عرش الهی میگوید: «بدان که دل در تن آدمی به مثابت عرش است جهان را و چنانکه عرش محل ظهور استوای صفت رحمانیت است در عالم کبری، دل محل ظهور استوای روحانیت است در عالم صغری. اما فرق آن است که عرش را بر ظهور استوای صفت رحمانیت شعور نیست و قابل ترقی نیست تا محل ظهور استوای صفات دیگر گردد و دل را شعور پدید آید و قابل ترقی باشد» (نجم رازی، 1391: 185).
مولوی نیز چون دیگر عرفا بر اهمیت دل، واقف است. وی در بیتی دل را که برایش امری قدسی و پراهمیت است، به امام حسین (ع) تشبیه میکند:
دل است همچو حسین و فراق همچو یزید
شهید گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا
(مولوی، 1376: 134)
با توجه به قدسی بودن دل در نظر مولوی و سایر عرفا، شاعر با تشبیه دل به امام حسین (ع) حرمتی ویژه برای امام ایجاد میکند و ایشان را بسان دل، به عنوان نمادی از امر قدسی معرفی مینماید. از آنجایی که وجه شبه در مشبهبه مشهودتر از مشبه است؛ بنابراین امام حسین (ع) در امر قدسی بر دل برتری و رجحان دارد و نمادی تمامعیار از امر مقدس و الهی است.
3-2 حسین بن علی (ع) جاودان است: انسان کامل نمیمیرد، اگرچه به ظاهر در این عالم مادی ممات یابد. حیات حقیقی او پس از مرگش است، همراه با لقای به محبوبش. از دیدگاه مولوی امام حسین (ع) نیز چنین جایگاهی دارد:
شهید گشته به ظاهر حیات گشته به غیب
اسیر در نظر خصم و خسروی بخلا
(همان: 134)
مولانا معتقد است ایشان به ظاهر شهید شدهاند و در حقیقت به حیاتی جاودان چه در عالم خاک و چه در جهان افلاک دست یافتهاند؛ در عالم خاک اثر ایشان و قیامشان، ایشان را جاودانه ساخته است و در عالم افلاک، وجود ارزشمند و آسمانیشان، ایشان را جاودانه نموده است.
3-3 امام حسین (ع) انسان کامل است: انسان کامل، پیر، مرشد و ولی شخصیت اصلی و محوریترین فرد حماسه عرفانی است. اوست که کل است و انسان با توسل به او کل میشود و به حقیقت متعالی دست مییابد:
آینهی جان نیست الا روی یار روی آن یاری که باشد زان دیار
گفتم ای دل آینهی کلی بجو رو به دریا کار برناید به جو
آینهی کلی تو را دیدم ابد دیدم اندر چشم تو من نقش خود
(مولوی، 1382: 184)
مولوی در غزلی زیبا و دلکش که یکی از زیباترین مراثی برای امام حسین (ع) است، بر اهمیت قیام کربلا و شهدای آن تاکید میکند:
کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبکباران عاشق پرندهتر ز مرغان هوایی
(مولوی، 1376: 1004)
در این ابیات امام حسین و یارانش به مثابه پرندگان آسمانی و مردانی الهی تصویر میشوند. از آنجایی که پرنده در ادب عرفانی فارسی استعاره از روح است، با این تشبیه به روح مطلق بودن و آسمانی بودن امام و یارانش اشاره شده است:
کجایید ای شهیدان آسمانی
بدانسته فلک را در گشایی
(همان: 1004)
از منظر مولوی، این شهدا از زندان دنیا رسته و به رستگاری ابدی دست یافته و بر گنج معرفت خازن گشتهاند. آنها از کف عالم گذشتهاند و با نوای بینوایی اهل صفا گردیدهاند:
کف دریاست صورتهای عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
(مولوی، 1376: 1004)
مولوی با یادکرد از امام (ع) و یارانش میخواهد بیشتر با اهل معنا آشنا و همراه گردد تا سالکان طریقه بهواسطه انفاس قدسی آنها به عالم معرفت دست یابند: زمانی بیش دارید آشنایی (همان: 1004). در این غزل نگاه مولوی به امام، نگاه به مرد حقی است که به کمال رسیده و میتواند سالکان طریق را راهنما به عالم معنا باشد. او همان مرشد است. انسان کاملی که وجودش اسوهای است که جانهای شیدا را به حقیقت متعالی میرساند.
3-4 امام حسین (ع) سمبل خیر و یزید نماد شر: مولوی در ابیات متعددی امام حسین (ع) را به عنوان سمبل خیر و نیکی در برابر یزید که نماد شر و بدی است، قرار میدهد. شیوه مولوی بر خلاف عدهای است که رفتار حاکمان وقت در اعمال ظالمانه و شنیع را توجیه میکنند. آنها بر اطاعت از حاکم تاکید دارند و معتقدند که بر حاکم ولو ظالم باشد نباید خرده گرفت؛ چرا که کار حاکم، ایجاد امنیت است و فراهم آوردن شرایط برای آسایش مردمان و قضاوت را باید به خدا سپرد. برای نمونه غزالی در باب یزید میگوید: «لعن مسلمانان جایز نیست و یزید مسلمان است و نسبت قتل یا امر یا رضای او به قتل حسین (ع) حرام است. ممکن است قاتل فرضا یزید باشد، ولی اگر توبه کرده و بعد مرده لعن او جایز نیست» (غزالی، 1423: 9/19-20).
سنایی در جواب غزالی میگوید:
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنم
لعن الله یزیداً و علی آل یزید
(سنایی، 1341: 1072)
مولوی نیز چون سنایی در پی توجیه حاکمان ظالم نیست، او از حامن جائر ضد قهرمان میسازد: نه فقط یک ضد قهرمان زمینی، بلکه یک اهریمن آسمانی؛ یزید اهریمنی زمینی و آسمانی و در مقابل امام حسین (ع) قهرمانی خاکی و افلاکی است. در جایجای مثنوی، حسین بن علی (ع) به عنوان نماد نیروی خیر در برابر یزید به عنوان نماد شر قرار میگیرد:
شب مرد و زنده گشت حیات است بعد مرگ
ای غم بکش مرا که حسینم توی یزید
(مولوی، 1376: 355)
میدانیم مولوی اهل شادی است و به غم نگاهی منفی دارد. بنابراین، او خود را به امام حسین (ع) مانند میکند تا با یزید غم که اهریمنی نامبارک است بستیزد.
مولوی در ابیات دیگر هم این تقابل را ایجاد مینماید؛ برای نمونه: در بیت زیر، شاعر مخاطب شعرش را مشبهی برای روشنی چشم امام حسین (ع) میسازد و او را در برابر اهریمن یزیدی جای میدهد:
از ناز برون آی، کزین ناز به ارزی
تو روشنی چشم حسینی، نه یزیدی
(همان: 1178)
3-5 اشاره به شهادت مظلومانه حسنین: مولوی در برخی از ابیات در میانه بیان مضامین عرفانی، به شهادت مظلومانه حسنین اشاره مینماید و یکی از مضامینی که در اشعار او قابل رؤیت است، اشاره به همین شهادت مظلومانه است:
مرتضای عشق شمس الدین تبریزی ببین
چون حسینم خون خود در زهر کش همچون حسن
(همان: 732)
در مثنوی معنوی داستانی آمده است که عدهای آن را نشانه بیاعتقادی مولوی نسبت به امام حسین (ع) دانستهاند، در اینجا لازم است در باب این موضوع هم توضیحی مطرح گردد. در این داستان که متعلق به دفتر ششم مثنوی است شاعری به شهر حلب وارد میشود و نسبت به عزاداران حسینی اعتراض و تعریضهایی مینماید. اگر پوسته و ظاهر این داستان را که ممکن است، ایجاد شبهاتی نماید، با دقت بنگریم و همچنین نگاه معناگرا و تاویلی مولوی را مورد توجه قرار دهیم، در خواهیم یافت که در این داستان نسبت به امام حسین (ع) نگاهی بس احترامآمیز حاکم است. امام در این داستان به عنوان انسانی کمالیافته، رستگار و به حق نائل آمده تصویر میشود:
چون که ایشان خسرو دین بودهاند
وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند
(مولوی، 1382: 949)
در حقیقت، در این داستان مولوی، آن دسته از شیعیان سرزنش میشوند که بیتوجه به معای قیام امام و بیتوجه به حقیقت وجودی حضرت، تنها به انجام آدابی روزمره و از سر عادت میپردازند. مولوی میخواهد بگوید ای که برای امام عزاداری! سعی کن چون حضرت باشی و به جای عزای بر ایشان که از برترین بندگان حق است و رستگار، بر وجود تاریکت نور حق را بتابانی و چون امامت گردی. مولوی میگوید: آنکه بیش از همه درخور عزاست خود ما هستیم؛ مایی که در تنگنای پست جهان مادی گرفتاریم و از بزرگان دین جز نامی، هیچ در ذهن نداریم و عبادتمان نیز جز ادای عادت نیست. نکته آخر اینکه مولانا در غزلیات شمس مهمترین صفات الهی و انسانی را به امام حسین (ع) نسبت میدهد؛ پس انتصاب تعریض و بیحرمتی ایشان به امام حسین (ع) صفتی نادرست است.
نتیجه
عاشورا و قیام امام حسین (ع) تاثیری عمیق در ادبیات فارسی داشته است و شاعران پارسیگو از قرن چهارم تا به امروز به این قیام در آثار خود پرداختهاند. در میان شعرای اهل سنت، توجه به امام و قیامشان دوشادوش شاعران شیعی رایج بوده است و طرفه اینکه حتی در مواردی ابیاتی شورانگیزتر از شاعران شیعی از این شعرا بر جای مانده است.
در میان آثار برجسته عرفانی، حدیقه الحقیقه و طریقه الشریعه حکیم ثنایی و دیوان شمس مولوی سرآمد هستند که هر دو اثر توجهی ویژه به قیام امام حسین (ع) داشتهاند. در حدیقه الحقیقه، بارها در اندوه امام حسین غریو غم سر داده شده است و گوینده امام را باارزشترین موجود عالم و دنیا را پس از ایشان بیارزش دانسته است.
از نگاه ثنایی امام برترین شهدا و اساس و پایه دینداری است. مولوی در دیوان شمس حسین بن علی (ع) را سمبل خیر و دشمنانش را نماد شر میداند. حسین (ع) نشانه دل و نمادی از امر قدسی است و جایگاهی بالاتر از اولیا دارد و جاودان در دنیا و عقباست. اگر به نگاه این دو شاعر دقت شود، در نگاه هر دو آنها، اندوه شهادت امام صعب است و هر دو در این غم، سخنانی سوزناک سر میدهند.
البته هر چه از قرن ششم قمری و کلام ثنایی به سخن مولوی نزدیک میشویم، این درد و زخم جان عمیقتر میگردد و سوز کلام بیشتر. از سوی دیگر نگاه این دو به واقعه کربلا کمی متفاوت است؛ سنایی شاعری عارف نیست؛ شعر او شعر شرع است، پس در نظر او حسین بن علی (ع) قهرمان عالم دین است، اما در کلام مولوی که کاملا بوی عرفانی دارد، حضرت، جایگاه ولی و انسان کامل را به خود اختصاص میدهد و کاملا شخصیتی عارفانه مییابد و قهرمان عالم عرفان میگردد. القصه، این دو شاعر ارادتمند امام، غمگین شهادت ایشان و رثاگوی حضرتند و در عین حال هر کدام متناسب با مشرب فکریشان امام را قهرمان عالم معرفت معرفی مینمایند.