هر ساله در ایام محرم بحث هدف حرکت امام حسین (ع) در جاهای مختلف مورد بحث و گفت‌وگو قرار می‌گیرد. در گروهی بحثی مطرح شد در مورد اینکه امام حسین (ع) در کربلا قصد بیعت با یزید را داشت و شمر نگذاشت که این کار انجام شود. حرفشان این بود که تفسیر مشهوری که از حرکت امام حسین (ع) در ذهن افراد وجود دارد، درست نیست؛ بلکه امام قصد جنگ نداشت و حتی می‌خواست با یزید بیعت کند و افرادی مثل شمر نگذاشتند این اتفاق رقم بخورد. ریشه حرف هم یک عبارت از تاریخ طبری و چند کتاب دیگر بود که امام در گفت‌وگو با عمر سعد گفته است مرا بین سه راه مخیر قرار دهید؛ «أَنْ یَرْجِعَ إِلَى الْمَکَانِ الَّذِی أَتَى مِنْهُ أَوْ أَنْ یَسِیرَ إِلَى ثَغْرٍ مِنَ الثُّغُورِ فَیَکُونَ رَجُلًا مِنَ الْمُسْلِمِینَ لَهُ مَا لَهُمْ وَ عَلَیْهِ مَا عَلَیْهِمْ أَوْ أَنْ یَأْتِیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَزِیدَ فَیَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِهِ فَیَرَى فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ رَأْیَهُ».

 

متون مطرح شده را خواندم؛ منابع مختلف را دیدم و تقریباً متون شبیه هم بودند. از لحاظ سندشناسی هنوز شبهه‌هایی برای اثبات صدور این متن از امام برایم بود اما طرف‌های مقابل قبول نمی‌کردند و فکر می‌کردند بنده با سوگیری جناحی و سیاسی این مطلب را قبول نمی‌کنم. با خودم گفتم ای کاش دروس خارج در شرایط کرونایی تعطیل نبود و از خدمت استاد آیت‌الله‌ سید احمد مددی سؤال را می‌پرسیدم و با نگاه ایشان هم آشنا می‌شدم.

 

حسرت خوردم که کرونا باعث شده است دست‌مان از ایشان کوتاه شود؛ نکته‌ای به ذهنم رسید که با خانه حاج آقا تماس بگیرم و سوالم را تلفنی بپرسم. زنگ زدم و پسرشان گفت نیم ساعت بعد حاج آقا پای تلفن هستند و سوال‌های شاگردانشان را جواب می‌دهند.

نیم ساعت بعد با شوق و ذوق تماس گرفتم؛ تلفن را خودشان برداشتند،‌ با همان تواضع همیشگی سلام و احوال‌پرسی کردند و ایام محرم را تسلیت گفتند. خودم را معرفی کردم و سؤال را پرسیدم. با دقت داشتم متن‌هایی را که در این چند روزه دیده بودم را خدمت‌شان مطرح می‌کردم که حاج آقا بحث را خودشان در دست گرفت و شروع کرد تمام متن‌هایی که من دیده بودم و چند متن دیگر را با دقت و موشکافی تمام مطرح کرد.

 

تقریباً تک‌تک عبارت‌ها را از حفظ بیان کردند و مثل همیشه انگشت به دهان ماندم از قدرت و تسلط ایشان بر متون اسلامی و تاریخی؛ سپس فرمودند با قرائنی که ما از لحاظ متنی داریم، اینکه امام قصد بیعت با یزید را در کربلا و بعد از قضایای مسلم داشته، نامربوط و غیر دقیق است. فرمودند در همان تاریخ طبری که معمولاً مبنای بقیه نقل‌ها از این کتاب است و یا در مقتل ابومخنف که این سه نقل شده است، در ادامه متن اسم عقبه‌بن‌قیاس[1]ذکر شد و توضیح اجمالی از زندگی این فرد ارائه دادند و فرمودند که این فرد از نزدیکان امام بوده است و روز عاشورا ترسیده و امام را تنها گذاشته و فرار کرده است. آدم زرنگ و چابکی بوده و توانسته فرار کند و نقل‌های زیادی از وقائع کربلا دارد و نقل‌هایش هم معمولاً قابل استناد است چراکه همیشه همراه امام بوده است[2]. عقبه‌بن‌قیاس می‌گوید من همیشه در کنار امام بوده‌ام و او هیچ وقت از این حرف‌ها نزد. اصلاً قصد نداشتند که بیعتی با یزید انجام دهند. استاد می‌فرمودند خود طبری و دیگران، با اینکه آن نقل را بیان کرده‌اند، اما این عبارت را هم آورده‌اند که مشخص می‌کند خودشان هم این عبارت را دقیق نمی‌دانستند. در نهایت استاد گفتند به خاطر این قضایا و قرائن دیگر، مشخص است که این عبارت نامربوط است و سندیت دقیقی ندارد و به احتمال زیاد توسط دیگران جعل شده است و لذا از لحاظ سندی نامربوط است.

 

پرسیدم که آیا با قرائن کلامی و اعتقادی این حرف را اثبات می‌کنید یا از لحاظ تاریخی؟ استاد گفت که بحث اعتقادی به کنار، اما این نقل‌ها از لحاظ تاریخی و سندی بسیار مخدوش و قابل اعتماد نیستند، از طرفی هم خود طبری و دیگران این عبارت را مخدوش کرده‌اند، لذا نمی‌شود به آن اعتماد کرد.

ایشان اعتقاد داشتند که از لحاظ تاریخی امکان بیعت کردن امام با یزید نبود و در این رابطه تحلیلی تاریخی از حرکت امام حسین‌(ع) داشتند که خالی از لطف نیست آن را نیز بیان کنم. به نظرم این تحلیل و نگاه، از بحث ابتدائی که مطرح شد، مهم‌تر باشد.

حاج‌آقا فرمودند من یک تحلیلی از واقعه عاشورا دارم که قرائن زیادی در تاریخ هم برایش دارم و از صدر اسلام هیچ کس تا به حال این تحلیل را بیان نکرده است؛ حتی یکی از افرادی که در تهران در مورد عاشورا تحقیق می‌کند و حدود 20 نظر در مورد عاشورا را جمع کرده است، با من تلفنی صحبت کرد و من تحلیل خود را بیان کردم. این فرد می‌گفت که ما با این همه تحقیق این نظر را تا به حال نشنیده‌ام.

 

تحلیل استاد این بود که امام حسین (ع) قیام نکردند علیه یزید، بلکه یزید علیه امام قیام کردند. به عبارتی بعد از معاویه امام حسین (ع)، حاکم اسلامی را فردی می‌دانست که به احکام و شریعت عامل و عالم باشد و در کنار این، جامعه اسلامی هم حاکمیت امام حسین (ع) را پذیرفته بود و امام حاکم بود و حاکم اصلی جامعه اسلامی امام حسین (ع) بود. در زمان معاویه با صلحی که امام حسن (ع) انجام داد، جامعه اسلامی معاویه را پذیرفت ولی بعد از معاویه، یزید به هیچ وجه جایگاه حاکم را نداشت و در همان زمان هم در کوفه بحث‌های زیادی مطرح شد. لذا قصد یزیدیان این بود که علیه امام کودتا و قیام کنند و ایشان را با محاصره ترور کنند و از بین ببرند تا بدون رقیب، حاکمیت یزید را اثبات کنند. جو جامعه اسلامی به هیچ وجه یزید را به عنوان حاکم نمی‌پذیرفت و معاویه با ارعاب و پول می‌خواست جا برای یزید باز کند ولی جامعه اسلامی بعد از معاویه، یزید را در حد حاکم اسلامی نمی‌دانست لذا بیعت با او را خیلی‌ها حرام دانستند، چه برسد به امام حسین (ع) که خود را حاکم به حق می‌دانستند و جامعه اسلامی هم ایشان را حاکم می‌دانست، لذا ایشان بیعت با مثل یزید را حرام می‌دانستند.

استاد با این تحلیل می‌خواستند بیان کنند که امکان ندارد امام با چنین حاکمی بیعت کنند چراکه اصلاً جامعه اسلامی نیز این بیعت را نمی‌پذیرفت.

 

در ادامه استاد برای این تحلیل‌شان قرائن زیادی را نقل کردند؛ اینکه یزیدیان در عاشورا، راه را بستند و نگذاشتند کسی بیاید و با ارعاب و پول، نیرو جذب کردند تا جلوی حرکت یاران امام حسین (ع) را به کربلا ببندند. این نشان می‌دهد که امام یارانی داشت و جامعه اسلامی تا آخرین لحظه قصد داشت از حاکم اصلی خودش حمایت کند ولو به شمشیر و جنگ؛ برای مثال در تاریخ داریم که راه‌های کوفه را بستند و به زور از پیوستن به ایشان جلوگیری کردند و بعضی‌ها هم به زور و از راه شط خود را به امام رساندند. یا در تاریخ نقل است یک نفری [3] که در بعضی‌ نقل‌ها داماد امام هم معرفی شده است، با 12 هزار نفر از بصره به سمت کربلا راه افتاده بود و وقتی رسید که واقعه کربلا رخ داده بود. هم‌چنین قضایای حر و غیره نشان می‌دهد که این‌ها قصد ترور امام را داشتند و حاکمیت خودشان را با وجود امام در خطر می‌دیدند؛ لذا حاکم جامعه اسلامی امام بود و می‌خواستند با حذف ایشان، با ارعاب حکومت خود را تشکیل دهند. علاوه بر بصره و کوفه، از مناطق مختلف اسلامی نیز گروه‌هایی قصد پیوستن به امام را داشتند که خیلی‌ها دیر رسیدند و بعدها قیام‌هایی انجام دادند.

 

با این نگاه می‌توان به راحتی نامه نوشتن کوفیان را تحلیل کرد، چراکه نامه‌ها برای این بود که امام مرکز حکومتی را که جامعه اسلامی آن را پذیرفته بود، در کوفه قرار دهند تا با شورشیان شام، مقابله کنند.

قرینه دیگر که استاد مددی فرمودند این بود که بعد از امام حسین (ع) هم برخی از مسلمین با یزید بیعت نکردند و با زبیریان بیعت کردند تا جایی که عبدالله زبیر تا همدان والی داشت. این نشان می‌دهد که جامعه اسلامی در آن عصر، یزید را به عنوان حاکم قبول نداشت و یزید می‌خواست با کودتا خود را جای پدر خود بنشاند. اگر امام زنده می‌ماند، قطعاً در نظر جامعه اسلامی اولی به عبدالله زبیر بود.

قرینه دیگر که از کلام استاد استفاده شد، بحث قیام‌های بعد از عاشورا بود که نشان می‌دهد جامعه اسلامی یزید را قبول نداشت و آن‌ها با کودتا خود را اثبات کردند. هم‌چنین امام در جاهای مختلف بیان کردند که «مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ وَ السَّلَامُ» این نشان می‌دهد که امام و حاکم جامعه اسلامی در نظر امام کسی بود که توانایی اجرای احکام الهی را داشته باشد و یزید را به عنوان حاکمی این چنین نمی‌پذیرفتند.

 

با توجه به قرائنی که استاد فرمودند، حاکم در جامعه اسلامی امام بوده است و این همان شجره طیبه‌ای است که از زمان پیامبر بود؛ یزید نیز همان شجره خبیثه‌ای است که علیه جریان حکومت اصیل کودتا می‌کند. همانطور که ابوسفیان علیه پیامبر (ص) اقدام می‌کرد ولی هیچ‌کس او را حاکم اسلامی نمی‌دانست یا معاویه علیه امیرالمؤمنین در جنگ صفین اقدام می‌کرد و باز هیچ کس او را حاکم اسلامی نمی‌دانست. در زمان امام حسین (ع) هم یزید همین کودتا را می‌خواست رقم بزند و لذا راه‌ها را بست، به زور می‌خواست برای خودش بیعت بگیرد تا به جامعه‌ اسلامی بفهماند که امام با او بیعت کرده است و در نهایت در کربلا ایشان را محاصره و شهیدشان کردند. لذا عبارت درست‌تر در مورد حرکت امام حسین (ع) این است که بگوییم امام علیه یزید قیام نکردند بلکه یزید با کودتا علیه امام حرکت کرد و به عبارتی یزید علیه امام قیام کرد و با ارعاب و نفوذی که داشت،‌ ایشان را ترور کرد.

 

از استاد سؤال کردم، برای این مطلب علاوه بر قرائن اعتقادی، قرائن تاریخی و روایی نیز دارید که استاد گفتند بله و فراوان قرینه در این مورد داریم. البته خودم هم با شناختی که در این چند سال از حضرت آیت‌الله مددی داشتم، می‌دانستم ایشان بدون قرینه تاریخی حرفی را با این اطمینان نقل نمی‌کنند.

در پایان هم استاد گفتند با این بیان‌ها مشخص می‌شود که بیعت با یزید اصلاً مطرح نبوده و آن را حرام می‌دانستند و این‌ها می‌خواستند به زور از امام بیعت بگیرند لذا حرف اول بحث به نظر نامربوط می‌آید.

این تحلیل به نظرم، تحلیل نوینی از حرکت امام حسین‌ (ع) بود و بر آن شدم،‌ جلسه گفت‌وگو را به صورت متنی در جایی منتشر کنم تا دیگران نیز از این تحلیل استفاده کنند. با این تحلیل خیلی از گره‌های عاشورا می‌تواند حل شود.

 

حدود بیست دقیقه با استاد حرف زدم،‌ بیشتر هم استاد صحبت کردند و آنقدر ارائه اطلاعاتی کردند که من تنها بعضی از آن‌ها را توانستم در این متن بیان کنم. کسانی که آیت‌الله مددی را می‌شناسند، این بمباران اطلاعاتی را درک می‌کنند، استاد آنقدر اطلاعات تاریخی، ‌روایی و ... دارد که در خاطر نگه داشتن آن واقعاً سخت است. اما تا حد توان با یادداشت‌برداری در حین تلفن و استفاده از حافظه خودم،‌ نکات اصلی ایشان را در این متن ذکر کردم، امید که این نوشته مرضی درگاه خداوند متعال قرار گیرد.

 

[1] در بعضی نقل‌ها عاقبه‌بن‌سمعان گفته شده است. حاج آقا فرمودند عقبه‌بن‌قیاس مگر اینکه خطا از من بوده است.

[2] اگر درست یادم باشد، حاج آقا گفت او یک‌جور محافظ امام بود البته چون دقیق یادم نیست به خاطر این در پاورقی نقل کردم.

[3] اسم این فرد از خاطر بنده رفت و استاد اسم را به دقت بیان کردند.