مقدمه

پدیده بینامتنیت یا تناص به عنوان یک نظریه در ادبیات، ارائه دهنده نگارش‌های تازه در علم نقد است و به عقیده نظریه‌پردازان آن، هیچ متن ادبی از این امر مستثنی نیست. طبق نظریه تناص، هر اثری در یک زمانی تحت تاثیر آثار قبل از خود بوده و با تغییر و تحول آثار پیشین، به خود هویت بخشیده است. به این معنا که در هر اثر باید به دنبال ارجاعی به قبل اثر و یا معاصر با آن بود؛ زیرا تاثیرپذیری از افکار و عقاید دیگران از خاصیت ذهنی انسان است و این تاثیرپذیری، زمانی به تاثیر گذاری بر افکار دیگران مبدل خواهد شد. در واقع هر متن، بافتی تازه از گفته‌های پیشین است (وبستر، 1378: 45).

چنین نگرش‌هایی به متن که امروزه به عنوان یک قانون برای هر متنی تبدیل شده در حیطه نظریه ادبی با عنوان «بینامتنیت» شناخته می‌شود و برای هر متنی اجتناب‌ناپذیر است (میرزایی و واحدی، 1388). این روش، گرایش‌های جدید انگیزه نویسندگان را در تحلیل و بررسی و ارزش‌گذاری آثار می‌افزاید؛ چرا که با بررسی روابط متون حاضر با متون دیگر این امکان برای خواننده فراهم می‌شود تا با درک بیشتری به خواندن یک متن بپردازد و به فهم آن متن کمک شایانی نماید. بر اساس این نظریه، هر متنی ناگزیر با متن‌های دیگر کنش‌های دوسویه دارد و به مددد بینامتنیت می‌توان روابط موجود میان متون مختلف را آشکار کرد.

قرآن کریم به عنوان کلام مقدس وحی و متنی جامع، از جمله متونی است که سایر متون دینی به گونه‌های مختلف با آن پیوند برقرار نموده و ارتباطی تنگاتنگ و استوار یافته‌اند. صحیفه سجادیه که از آن به «اخت القرآن» و «زبور آل محمد» تعبیر نموده‌اند، نیز از این قائده مستثنی نیست و مفاهیم و تعابیر قرآنی بسیاری در آن تجلی یافته است. آیات قرآن چه به صراحت و چه به اشارت در فرازهای نورانی صحیفه می‌درخشد و این موضوع، تاثیرپذیری از آیات و درک عمیق مفاهیم قرآنی را توسط حضرت (ع) می‌رساند. در این پژوهش، با اشاره به نظریه بینامتنی و تعریف آن،فرازهایی از دعای چهارم صحیفه سجادیه را در پرتو این نظریه بررسی و به انواع این نظریه اشاره خواهیم کرد.

پیشینه تحقیق

از آنجا که نظریه بینامتنیت یا تناص، پدیده جدیدی بین نویسندگان معاصر به خصوص پژوهشگران ایرانی می‌باشد، پیشینه چندانی در این مورد یافت نشد به ویژه اینکه دعای چهارم صحیفه از دعاهای غریب این کتاب ارزشمند به شمار می‌رود و اگر پژوهشی در مورد تناص قرآنی صحیفه صورت گرفته، دعاهای دیگر را شامل می‌شود. چنانکه می‌توان گفت تا کنون هیچ مقاله یا پایان‌نامه‌ای در رابطه با مبحث تناص قرآنی دعای چهارم صحیفه به رشته تحریر درنیامده است. البته با تحقیق و بررسی در موضوع بینامتنی قرآن و صحیفه، این موارد به دست آمد: «بینامتنیت قرآنی در صحیفه سجادیه» از آقای اقبالی و خانم حسن خانی که در سال 1391 در شماره نخست فصلنامه «مطالعات ادبی متون اسلامی» چاپ گردید که در این مقاله به طور پراکنده به بعضی فرازهای تمام دعاها اشاره شده و انواع تناص را بررسی کرده، و می‌توان گفت به طور کلی، بیان تناص قرآنی در صحیفه بوده و ترتیب دعا و فراز در آن لحاظ نشده است. همچنین مقاله‌ای تحت عنوان «بینامتنی قرآن کریم با صحیفه سجادیه» (محققیان و ستوده‌نیا، 1395: 21-36) که به صورت کلی به روابط بینامتنی قرآن با صحیفه پرداخته است. به غیر از این سه مورد هیچ کتاب یا نوشته‌ای یافت نشد.

تاریخچه بینامتنیت

در آغاز سده بیستم در گستره ادبیات و در شیوه رویکرد به متن، تحولات بنیادین به وجود آمد. شیوه رویکرد ادبی که تا پیش از این زمان، متاثر از پیش‌زمینه‌های تاریخی، فلسفی، جامعه‌شناسی، اخلاقی، زندگینامه مولف و... بود و بیشتر به گرایش‌های فرامتنی سوق داشت به خود متن و اجزا و عناصر درونی آن روی آورد (علوی مقدم، 1377: 7).

در واقع در نقد امروزی، دیگر مولف نقشی در تحلیل متن ندارد بلکه این خواننده است که یک مطلب را به هر شکلی که به ذهنش برسد تحلیل می‌کند (واینسهایمر، 178). آنچه در این مکتب پایه و اساس قرار می‌گیرد در خود متن است به این معنا که متن را نباید در حصار افکار مولف و شرایط روحی و روانی او محدود کرد. بدین ترتیب صورت‌گرایان شکل تازه‌ای از نقد ادبی را پایه‌گذاری کردند و زمینه‌ساز نظریه بینامتنی گردیدند، البته نخستین نشانه‌های آن در روسیه با رساله‌ای تحت عنوان «رستاخیز واژه» مشاهده شد (احمدی، 1378: 38).

از نظریه‌پردازان دیگر می‌توان به میخائیل باختین و به تبع او ژولیا کریستوا اشاره کرد که در این جنبش نقش مهمی داشتند البته با این تفات که آن‌ها عقیده داشتند یک متن هویت خود را از اجتماع و تاریخ آن دوران می‌گیرد؛ منظور اینکه متن دارای معنایی است که به خود متن مربوط می‌شود و همچنین دارای معنای دیگری می‌باشد که به متنیت تاریخی و اجتماعی آن مربوط می‌گردد؛ گراهام آلن نیز نظر باختین را دارای جایگاه ویژه‌ای می‌داند. در این میان اولین کسی که اصطلاح «بینامتنی» را به کار برد و به شکل نوعی تحلیل ادبی به دنیای ادب تقدیم کرد کریستوا بود (عزام، 2001: 28). به نظر او متون یکسو وجود ندارد و هیچ متنی به صورت صرف و منحصر از متون دیگر یافت نمی‌شود. او ساحت بینامتنی را در همه انواع ادبی وسعت بخشید و معتقد است هر متنی را می‌توان با روابط بینامتنی و مناسبات بین متون بررسی کرد (کریستوا، 1381: 39). این اصطلاح در تحقیقات و پژوهش‌ها شایع شد و می‌توان او را بنیانگذار پدیده بینامتنی دانست.

تعریف نظریه بینامتنیت

مفهوم بینامتنیت، گستره بزرگی است که مرزهای بین متون را به کناری می‌نهد و در تفاعل و تعامل یک متن با متون دیگر محدودیتی قائل نمی‌شود. بنابراین چنین نظریه‌ای را نمی‌توان  در حد تعریف خاصی محدود کرد، ولی می‌توان گفت که تمام تعاریف در یک سطح و هماهنگ هستند به طور کلی مشکل مفهومی و تعریف تناص در این است که از یک طرف در دهه‌های اخیر مطرح شده و جزء نظریه‌های جدید است، و از طرف دیگر اصطلاحات متعددی از همان ابتدا برای این نظریه رایج شده؛ باختین بینامتنی را به عنوان مکالمه یاد می‌کند و می‌گوید «هر متنی محل تقاطع متون دیگر است» (ساسانی، 1384: 44). کریستوا معتقد است هر متنی، فراخوان و تبدیل از متون دیگر است «و کل نص هو امتداد لنص آخر، أو تحویل عنه» (عزام، 2001: 38).

تناص را «شکل گیری یک متن جدید از متون پیش یا هم‌عصر آن متن نیز دانسته‌اند» و یا «انتقال معنا یا لفظ از یک متن به متن دیگر با اختلاف در مقصد و غایت» نیز تعریف کرده‌اند (سیفی، 1390: 73).

ضرورت بررسی تناص قرآنی در صحیفه

امام زین العابدین (ع) در دوران ظاهرگرایان متحجر با استفاده از «ادب دعا» و بهره‌گیری از آیات شریف قرآنی، نصوصی شایسته تدبر آفرید. برای درک مضامین بلند این ادعیه باید به این مطلب توجه داشت که کمتر متنی را می‌توان یافت که مستقل از سخنان دیگران یا مضامین و عبارات آثار قبل یا همزمان خود باشد و از آن‌ها تاثیر نپذیرفته باشد. از این رو متن‌های صحیفه پیوندی ناگسستنی با آیات قرآن دارد به همین خاطر از یک سو شرح و تبیین این ادعیه بدون تدبر در آیات قرآنی که به طور کامل یا بخشی از آیه در متن دعا آورده شده است، میسر نیست و از سوی دیگر بسیاری از این دعاها تبیین و تفسیر آیات قرآن می‌باشد. به عبارت دیگر نصوص این ادعیه با آیات قرآن از نوعی تعامل دوسویه برخوردار است. ارزیابی و نقد این تعامل و ارتباط در محدوده پدیده‌ای به نام «بینامتنی» یا «تناص قرآنی» مطرح می‌شود.

بنابراین صحیفه سجادیه تاثیرپذیری ویژه‌ای از آیات قرآن دارد چنانکه می‌توان انعکاس مفاهیم و مضامین قرآن را در صحیفه مشاهده کرد، از این رو باید در پی ارکان آن بود. همچنین در عصر آن حضرت حکومت استبداد با به وجود آوردن اوضاع خفقان‌آلود سعی داشت آیات قرآن را نابود کند. از این رو امام (ع) در دفاع از حریم قرآن، ادعیه خود را به آیات قرآن مزین نمود. تعامل قرآن و صحیفه، موضوعی انکارناشدنی است و روابط بینامتنی آن دو از جمله روابطی است که اساس و شالوده آن را تعامل تشکیل می‌دهد.

تناص سه رکن اساسی دارد «متن پنهان یا غائب، متن حاضر، عملیات تناص»: متن غائب، باعث تولید متن حاضر می‌شود و متن اصلی وجود خود را مدیون متن غائب می‌داند؛ در واقع سند ارجاع متن حاضر به شمار می‌رود زیرا مولف آثار و نشانه‌هایی از متن غائب را نمایان ساخته است.

متن حاضر، متنی است که پیش روی خواننده قرار گرفته است و مورد تعامل با متون دیگر می‌باشد و خواننده در صدد یافتن منشأ آن است.

عملیات تناص، عنصر سوم تناص و حاصل تعامل و تفاعل دو متن را نمایان می‌سازد که همان بررسی متن اصلی با توجه به متن غائب و ردیابی روابط موجود بین آن‌ها می‌باشد (سالم، 2007: 51؛ عزام، 2001: 28؛ سیفی، 1390: 73).

در این تحقیق متن قرآن به عنوان متن غائب و صحیفه سجادیه به عنوان متن حاضر و بررسی روابط بینامتنی قرآن با چهار فراز ابتدایی دعای چهارم صحیفه به عنوان عملیات تناص محسوب می‌شود.

طبق نظر ژولیا کریستوا این سه روش عبارتند از «نفی جزئی یا اجترار، نفی متوازی یا امتصاص و نفی کلی یا حوار» (سالم، 2007: 51).

اجترار یا نفی جزئی: مولف در این نوع از روابط بینامتنی، جزئی از متن غائب را در متن خویش می‌آورد، از این رو متن برگرفته از متن غائب می‌تواند یک جمله یا یک لفظ باشد که به اقتضاء متن حاضر، موافق یا مخالف متن غائب است.

امتصاص یا نفی متوازی: در این نوع از بینامتنی، معنای متن غائب در متن حاضر تغییر اساسی نمی‌کند. نقشی را که در همان متن غائب ایفا می‌کند با توجه به مقتضای متن حاضر و با توجه به معنای آن، در متن حاضر نیز به عهده دارد.

حوار یا نفی کلی: مولف یک مقطعی از متن غائب را در متن خود می‌آورد، در حالی که معنی متن متحول شده است. در متن حاضر می‌توان به وضوح، حضور بارز متن غائب را مشاهده کرد و در بیشتر مواقع در این شکل کاربرد معنای متن غائب با معنای متن حاضر متفاوت است (همان).

دعای چهارم در یک نگاه

در این دعا امام سجاد (ع) به ترتیب به پیروان همه انبیاء الهی و به ویژه بر یاران و اصحاب رسول اکرم و پیروان آن حضرت تا روز قیامت دعا نموده، و ضمن اشاره به فضائل آنان بهترین خواسته‌ها را در امور معنوی، دنیوی و اخروی بر آنان از درگاه خداوند، تمنا نموده است. در فرازهای بعدی نیایش خود، بر اصحاب و پیروان واقعی رسول خدا درود فرستاده و ویژگی یاران پیامبر خاتم را در جنگ‌ها یاد می‌کنند و دلاوری‌های آنان را یادآور می‌شوند؛ و رازهای درونی آنان را آشکار می‌نمایند که در راه اعتلای دین و به پیروزی رسیدن اسلام چه سختی‌ها متحمل شدند، حتی خویشانشان از آن‌ها بریدند و مجبور به جنگ با آنان شدند و برای آنان از طرف خداوند آرزوی جزاء و پاداش می‌نمایند و به خاطر ارجمند کردن دین خدا برایشان دعا می‌فرمایند.

در بخش بعدی به معرفین تابعین صحابه راستین پرداخته، به درگاه خدای سبحان عرضه می‌دارند: بهترین پاداش خود را به تابعین و پیروان ایشان که نیکو کردارند، برسان. امام در این فرازها به معرفی تابعین واقعی می‌پردازند و خصوصیات ایشان را بیان می‌کنند؛ در واقع این دعا به سه بخش تقسیم شده: بخش اول گرامیداشت پیروان انبیاء می‌باشد که دو فراز ابتدایی  را شامل می‌شود، بخش دوم گرامیداشت یاد اصحاب رسول اکرم که تا فراز هشتم ادامه یافته است و بخش سوم مربوط به تابعین و یادکرد آنان است که فرازهای پایانی دعای چهارم را در بر می‌گیرد.

بررسی بینامتنیت چهار فراز ابتدایی دعای چهارم

بررسی تناص فراز اول

متن حاضر

«الّلهُمَّ وَ أتباعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدَّقوهُم  مِن أهلِ الأرضِ بِالغَیبِ عِندَ مُعارَضَهِ المُعانِدینَ لَهُم بِالتَّکذیبِ» (الصحیفه السجادیه، 1376: 41).

حضرت در ابتدای دعا می‌فرمایند: بارخدایا، به آمرزش و خشنودی خود، آن گروه از مردم روی زمین را یاد کن که پیروان پیامبران بودند و از عمق قلب به پیامبریشان گواهی دادند به هنگامی که معاندان به دروغشان نسبت می‌دادند (آیتی، 1375: 46).

متن غائب

(وَ اذکُر عِبادَنا إبراهیمَ وَ إسحاقَ وَ یَعقوبَ) (ص/45)

«و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را به خاطر بیاور»

(وَ لَقَد بَعَثنا فی کُلِّ اُمَّهٍ رَسولاً أنِ اعبُدوا اللهَ وَ اجتَنِبوا الطّاغوتَ فَمِنهُم مَن هَدی اللهُ وَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیهِ الضَّلالَهُ فَسیروا فی الاَرضِ فَانظُروا کَیفَ کانَ عاقِبَهُ المُکَذِّبینَ. إن تَحرِص عَلی هُداهُم فَإنَّ اللهَ لا یَهدی مَن یُضِلُّ وَ ما لَهُم مِن ناصِرینَ) (نحل/36 و 37)

«ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که: «خدای یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید!» خداوند گروهی را هدایت کرد؛ و گروهی ضلالت و گمراهی دامانشان را گرفت؛ پس در روی زمین بگردید و ببینید عقبت تکذیب کنندگان چگونه بود! هر قدر بر هدایت آن‌ها حریص باشی، (سودی ندارد؛ چرا) که خداوند کسی را که گمراه ساخت، هدایت نمی‌کند؛ و آن‌ها یاورانی نخواهند داشت!»

عملیات تناص

در متن غائب یادکرد و ذکر مصلحان و فداکاران راه حق گرامی داشته می‌شود؛ کسانی همچون ابراهیم و اسحاق و یعقوب که همه از نیکان بودند. آنان که همه وجودشان را فدا کردند تا جامعه انسانی به عزت و ایمان برسد و حضرت گویی در ادامه آیه خواسته یاد مردان و زنانی را گرامی بدارد که از هیچ فداکاری در پیمودن و ادامه دادن راه انبیاء دریغ نکردند؛ امام ادب قرآنی را در ابتدای دعا رعایت کرده و یادکرد پیروان و هدایت یافتگان را گرامی داشته‌اند. با ملاحظه اینکه قرآن کریم انسان‌ها را از نظر ایمان به پیامبران به سه گروه تقسیم کرده است.

1-گروه اول: کسانی که از پاکی دل به همه پیامبران ایمان می‌آورند که این ویژگی از اوصاف متقین و مومنین است (بقره/285).

2- گروه دوم: کسانی که پیامبران را انکار کرده و رسالت آنان را تکذیب می‌کنند (تغابن/6).

3- گروه سوم: دسته‌ای که به بعضی پیامبران ایمان آورده و دعوت بعضی دیگر را منکر می‌شوند (نساء/ 150).

یک نگاه کوتاه به این بخش از نیایش، نشان می‌دهد امام سجاد، به دو گروه اول اشاره کرده و می‌فرمایند: «آن گروه از مردم روی زمین را یاد کن که پیروان پیامبران بودند» بنابراین در هر عصر و روزگاری که خداوند پیامبری را برانگیخت و رسالتی را در اختیار آدمی قرار داد گروهی به هدایت گرائیدند و گروهی راه کفر و ضلالت در پیش گرفتند چنانکه در عبارت (فَمِنهُم مَن هَدی اللهُ وَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیهِ الضَّلالَهُ) از آیه 36 سوره نحل تقسیم به هدایت و ضلالت را اشاره کرده و می‌فرماید یک طایفه آن‌هایی هستند که خدا هدایتشان کرده، و به عبادت او و اجتناب از طاغوت موفق شدند؛ و طایفه دوم از امت‌ها، آن‌هایی هستند که ضلالت بر آنان ثابت و لازم شده و این آن ضلالتی است که خود انسان به سوء اختیارش درست می‌کند، نه آن ضلالتی که خدا به عنوان مجازات، آدمی را بدان مبتلا می‌سازد (طباطبایی، 1374، ج 12: 353). بنابراین گروه اول به سبب پذیرش دعوت پیامبران، ایمانی در دلشان شکوفا گشت. در واقع به خاطر تصدیق پیامبران و پی بردن به حقیقت، جرقه‌ای در درونشان به وجود آمد که خداوند به سبب آن جرقه، آتش ایمان را در قلبشان شعله‌ور ساخت و مؤید آن قسمت بعدی آیه است که به تکذیب کنندگان رسالت می‌فرماید: «اگر گفتار مرا تصدیق نمی‌کنید ویرانی‌ها را با چشم خود بنگرید که چگونه منکران گرفتار اندیشه اشتباه خود شدند و عذاب آن‌ها را فرا گرفت: (فَسیروا فی الأرضِ فَانظُروا کَیفَ کانَ عاقِبَهُ المُکَذِّبینَ).

«تفسیر راهنما» با اشاره به آیه نوشته است: «تمامی امت‌ها و جوامع، تحت پوشش رسالت پیامبران مبعوث شده از سوی خداوند هستند؛ هدایت شدن انسان‌ها، برخاسته از توفیق خداوند است و گمراه شدن گمراهان، به دست خود آن‌هاست» (هاشمی رفسنجانی، 1386، ج 9: 274). تعبیر «أتباعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدَّقوهُم» هدایت‌پذیری بشر را می‌رساند که هدف نزول آیات الهی است (رعد/36 و 37) آیات روشنی که برای راهنمایی انسان‌ها از تاریکی و ظلمت به سوی نور و روشنایی نازل شده است.

کاربرد امام سجاد (ع) از لفظ «مِن أهلِ الأرضِ» شاید به دو نکته اشاره دارد: اول برای آن است که پیش از این در دعای سوم درباره آن‌ها دعا فرموده است؛ و دوم با توجه به آیه قرآن، جنّ و انس، در وجوب اطاعت و پیروی از رسولان الهی مشترک‌اند؛ زیرا هر دو از اهل زمین هستند (انعام/130). حاصل اینکه تاریخ بشر در گستره پهناور زمین از آغاز تا سرانجام همواره بر این سنت بوده و هست و این دو همواره دوشادوش یکدیگر خودنمایی می‌کنند؛ امام سجاد (ع) در بیانی مختصر به این ویژگی اشاره فرموده و خواسته‌اند دو گروه را معرفی نمایند. در متن غائب به قصه دراز تکذیب و انکار دعوت پیامبران اشاره شده ک هنوز هم ادامه دارد از نوح و ثمود گرفته تا پیامبر خاتم که در قرآن به آن اشاره شده است (شعراء/ 123، 105، 141؛ حج/42). بنابراین در اینجا از تناص مضمون بهره گرفته شده. امام در این فراز به طور مستقیم از متن غائب استفاده نکرده بلکه با کاربرد کلماتی خاص همچون «اتباع الرسل و مصدقوهم» و «معاندین لهم بالتکذیب» این تفسیر را تبیین فرموده‌اند و نوعی سازش میان آیات قرآن و ادعیه خویش برقرار و آیات قرآن را یادآوری کرده‌اند.

متن حاضر

«وَ الإشتیاقِ إلَی المُرسَلینَ بِحَقائِقِ الإیمان»

ولی مومنان به سبب حقایق ایمانی به انبیاء رو آوردند (آیتی، 1375: 46).

متن غائب

(رَبَّنا إنَّنا سَمِعنا مُنادیاً یُنادی لِلإیمانِ أن آمِنوا بِرَبِّکُم فَآمَنّا) (آل عمران/ 193)

«پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می‌کرد که: «به پروردگار خود، ایمان بیاورید!» و ما ایمان آوردیم»

(وَ لکِنَّ اللهَ حَبَّبَ إلَیکُم الإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلوبِکُم وَ کَرَّهَ إلَیکُم الکُفرَ وَ الفُسوقَ وَ العِصیانَ أولئِکَ هُمُ الرّاشِدون) (حجرات/ 7)

«ولی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل‌هایتان زینت بخشیده، و (به عکس) کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است؛  کسانی که دارای این صفات‌اند هدیت یافتگان‌اند!»

عملیات تناص

متن غائب یاد مردان و زنانی را گرامی می‌دارد که با شنیدن این پیام ایمان مشتاقانه به سوی آن شتافتند و گفتند ایمان آوردیم. نقطه عطف تعامل آیات با این فراز در این است که امام این تعامل را در متن ادامه می‌دهد و تپش قرآنی را در متن حاضر استمرار بخشیده و از ایمان و حقایق ایمان سخن به میان می‌آورد. چنانکه در متن غائب خداوند حلاوت و شیرینی ایمان را به دل مومنان و پیروان انبیا می‌چشاند و ایمان را محبوب آنان قرار می‌دهد. (وَ لکِنَّ اللهَ حَبَّبَ إلَیکُم الإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلوبِکُم) وقتی نور هدایت و حقیقت ایمان به دل‌های مومنان تابیده شود تاریکی‌های گمراهی و کفر و عصیان رخت بر می‌بندد. (وَ کَرَّهَ إلَیکُم الکُفرَ وَ الفُسوقَ وَ العِصیانَ) کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است؛ زیرا از ارکان ایمان و توحید در همه دین‌های آسمانی، تصدیق پیامبران است که از مواهب بزرگ الهی به شمار می‌آید چرا که آن‌ها را جزء راشدون قرار می‌دهد (أولئِکَ هُمُ الرّاشِدون) کسانی که دارای این صفات‌اند هدایت یافتگان‌اند.

مصدقان به خاطر گوش دادن به ندای فطری درونی خود مبنی بر عشق به ایمان و زیبایی آن در قلبشان و محبت واقعی به ایمان که مقتضای آن، اطاعت از پیامبران است، دارای حرکتی راستین شدند که بر اساس عشق و محبت و نه تحمیل و تحکم، به سوی خدا و پیامبرش جذب می‌شوند و این نیروی قدرتمند، آنن را به سعادت و رستگاری می‌رساند.

به طور خلاصه می‌توان گفت امام در این فراز پویندگان و پیروان راه حق را دارای خصوصیات ویژه‌ای می‌داند و آن‌ها را چنین برمی‌شمارد:

  1. تصدیق کردن پیامبران توسط پیروان هنگامی که معاندان و منکران به دروغشان نسبت می‌دادند و آن‌ها را تکذیب می‌کردند (نحل/ 36، مؤمنون/ 44، عنکبوت/ 18)
  2. روی آوردن به انبیاء به سبب حقایق ایمانیه (حجرات/ 7)
  3. بهره مندی از غفران و آمرزش و خشنودی (حدید/ 20، مجادله/ 22، بینه/ 8)

امام در استفاده از کلمات «اشتیاق الی المرسلین» و «حقایق ایمان» به این نکته قرآنی اشاره می‌فرمایند که حقیقت ایمان پذیرش مرسلین است، و از همین نکته درمی‌یابیم که فرموده‌های امام در فرازهای صحیفه تفسیری از قرآن است و به طور کلی مجموعه مصداق پیامدهای کلی قرآن را معلوم می‌سازد.

از آنجا که کلمه ایمان دارای پاکی و قداست است و از بار معنایی مثبتی برخوردار می‌باشد استفاده مشترک از آن، هم در متن حاضر و هم در متن غائب و کاربرد آن در راستای معنایی یکسان نشان از تناص امتصاص یا نفی متوازی دارد؛ و نیز با مشاهده آیاتی که بررسی شد پیداست متن پنهان (قرآن) در متن حاضر پذیرفته شده است. در حقیقت به شکلی در متن به کار گرفته شده که تغییری در جوهره اصلی آن انجام نگرفته است.

بررسی تناص فراز دوم

متن حاضر

«فی کُلِّ دَهرٍ وَ زَمانٍ أرسَلتَ فیهِ رَسولاً وَ أقَمتَ لِأهلِهِ دَلیلاً مِن لَدُن آدَمَ إِلی مُحَمَّدٍ –صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ_ مِن أئِمَّهِ الهُدی، وَ قادَهِ أهلِ التُّقی، عَلَی جَمیعِهِمُ السَّلامُ، فَاذکُرهُم مِنکَ بِمَغفِرَهٍ وَ رِضوانٍ» (الصحیفه السجادیه، 1376: 42).

در هر عصر و زمان از عهد آدم تا محمد (ص)، که پیامبری مبعوث داشتی و راهنمایی برانگیختی که پیشوایان هدایت بودند، و سرداران اهل تقوی –بر آنان به تمامی سلام و درود باد- خداوندا تمام آنان را از جانب خود به آمرزش و رضایت مخصوص گردان (آیتی، 1375: 47).

متن غائب

(یَمَعشَرَ الجِنِّ وَ الإنسِ ألَم یَأتِکُم رُسُلٌ مِنکُم یَقُصّونَ عَلَیکُم آیاتی وَ یُنذِرونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هذا قالوا شَهِدنا عَلی أنفُسِنا وَ غَرَّتهُمُ الحَیاهُ الدُّنیا وَ شَهِدوا عَلی أنفُسِهِم أنَّهُم کانوا کافِرینَ) (انعام/ 130)

«(در قیامت خطاب می‌رسد:) ای گروه جن و انس! آیا برای شما از جنس خودتان پیامبرانی نیامدند که همواره آیات مرا بر شما می‌خواندند و شما را از دیدار امروزتان هشدار می‌دادند؟ می‌گویند: ما به زیان خود گواهی می‌دهیم (که: آمدند، ولی ما تکذیبشان کردیم) و (جلوه‌های پرزرق و برق) زندگی دنیا آنان را فریفت، و (اکنون در این عرصه هول‌انگیز) به زیان خود گواهی می‌دهند که (در دنیا) کافر بودند»

(وَعَدَ اللهُ المُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ جَنّاتٍ تَجری مِن تَحتِها الأنهارُ... وَ رِضوانٌ مِنَ اللهِ أکبَرُ ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظیم) (توبه/ 72)

«خداوند به مردان و زنان باایمان، باغ‌هایی از بهشت وعده داده... و (خشنودی و) رضای خدا، (از همه این‌ها) برتر است و پیروزی بزرگ، همین است.

عملیات تناص

خطاب در آیه 130 سوره مبارکه انعام به جن و انس در تمام دوران‌هاست؛ زیرا نباید قرآن را در یک زمان و برای گروه خاصی منحصر کرد بلکه قرآن جهان شمول و متوجه همه زمان‌ها می‌باشد. مضمون این آیه به طرز قابل توجهی با مضمون فراز دوم که متن حاضر را تشکیل می‌دهد هم‌سو و هماهنگ است. متن حاضر به گونه‌ای جلوه‌گر شده که به مقتضای متن غائب و با توجه به معنای آن بیان شده است. در واقع متن حاضر همان نقشی را ایفا می‌کند که متن غائب بر عهده داشته پس می‌توان گفت هم دارای نفی متوازی است و از تناص مضمون بهره برده است.

حتی در این آیه می‌توان جلوه‌ای از فراز قبلی را مشاهده کرد چرا که تکذیب کافران و نپذیرفتن دعوت پیامبران را یادآور می‌شود و علت تکذیب را فریب خوردن از جلوه‌های پرزرق و برق می‌داند. همچنین آیات 36 و 37 سوره نحل که در قسمت قبل مطرح گردید نیز توجه به این موضوع می‌دهد که برای هر امتی رسولی برانگیخته خواهد شد که گروهی هدایت را برمی‌گزینند و گروهی راه ضلالت در پیش می‌گیرند.

گمراهی و کفر همچون ایمان و هدایت، تاریخ دیرینه دارد و ضلالت و هدایت به گوهر آدمی و طبیعت بشری او باز می‌گردد، و این نکته‌ای است که قرآن کریم نیز به آن اشاره فرموده است: (وَ هَدَیناهُ النَّجدَین) (بلد/ 10): «و او را به راه خیر و شر هدایت کردیم» و نیز «إنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ إمّا شاکِراً وَ إمّا کَفوراً) (انسان/ 3): «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!»

هر کس راه هدایت و ایمان را که در گستره وجود او ترسیم شده است را بپیماید رستگار می‌شود و هر کس راه فساد را پی گیرد دستخوش خسران خواهد شد، و این همان ضلالت است و این قلمرو وجود آدمی است که شخصیت مختار و مستقل او آشکار می‌گردد. به هر حال خدا راه را ارائه کرده و انسان را نیز مختار آفریده است و از آنجا که انسان هم پذیرای ایمان است و هم کفر، با راهنمایی پیامبران حق، باید راه ایمان را برگزیده و بهشتی شود.

خشنودی خداوند از همه پاداش‌هایی که مردان و زنان را به آن‌ها وعده داده، برتر و بالاتر است. امام زین العابدین (ع) در همان ابتدای دعا، آمرزش پیروان پیامبران را تمنا داشته و خشنودی خداوند را طلب می‌نمایند؛ در متن غائب خداوند به روشنی خشنودی خویش را بالاترین وعده می‌داند.

چنانکه بینامتنی را رابطه تعاملی بین متون معرفی کرده‌اند و به نظر صورت‌گرایان آنچه خوانده شده یا به نویسنده رسیده است، و نیز دانسته‌های قبلی وی باعث خلق آثار جدیدی می‌شود، می‌توان در متون حاضر تاثیرپذیری از متون غائب را مشاهده کرد. حاصل آنکه بنا بر مطالب گفته‌شده، در متون دینی می‌توان تناص دیگری به نام تناص روایی را معرفی کرد؛ در واقع استشهاداتی از دیگر معصومین که در متن حاضر نمود پیدا کرده است و تبلور آن را می‌توان در متن پیش رو مشاهده نمود. بنابراین در این نوشتار تناص روایی جمع‌آوری شده که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود.

تناص روایی

پیامبر خدا فرمودند: «خداوند متعال یک صد و بیست و چهار هزار پیامبر آفرید که من گرامی‌ترین آنان در نزد خدا هستم و بر این امر فخر نمی‌کنم، و خداوند یک صد و بیست و چهار هزار وصی آفرید که علی (ع) در پیشگاه خدا گرامی‌ترین و برترین آن‌هاست» (فیض کاشانی، 1406، ج 2: 80).

خداوند برای هدایت خلق، یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاد تا بشر را به سعادت و کمال برسانند، و با فرستادگانش مسیر مستقیم رستگاری معین گردد تا اتمام حجت شود و کسی ادعا نکند که از یاری پیامبر خدا بی‌بهره بوده است. به غیر از صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، صد و بیست و چهار هزار وصی نیز برگزید تا راه گمراهی بسته شود و همه از انوار درخشان هدایت بهره برند. هنگامی که ایمان برابر با شناخت خدا باشد و شناخت خدا در پرتو پذیرش پیامبر و حجت خدا قرار گرفته باشد؛ بنابراین تا وقتی زمین برقرار است و بنده‌ای روی آن زندگی می‌کند خالی از حجت خدا نمی‌شود حتی اگر دو نفر روی زمین باشند، یکی از آنان حجت خداست.

«عَن أبی جَعفَرٍ (ع) قالَ: وَاللهِ ما تَرَکَ اللهُ أرضاً مُنذُ قَبَضَ آدَمَ (ع) إلّا وَ فیها إمامٌ یُهتَدَی بِهِ إلَی اللهِ وَ هُوَ حُجَّتُهُ عَلَی عِبادِهِ وَ لا تَبقَی الأرضُ بِغَیرِ إمامٍ حُجَّهٍ للهِ عَلَی عِبادِهِ» (ع.ب.ح. ابن بابویه و مدرسه الامام المهدی (ع)، 1404: 25). امام باقر (ع) فرمود: «به خدا سوگند از زمانی که خدا آدم را قبض روح نمود زمین را بدون امامی که به وسیله او به سوی خدا رهبری شوند وانگذارد و او حجت خداست بر بندگانش و زمینی بدون امامی که حجت خدا باشد بر بندگانش وجود ندارد». در این موضوع احادیث فراوانی وجود دارد حتی در کافی بابی باز شده به عنوان «بابٌ أنَّهُ لَو لَم یَبقَ فی الأرضِ إلّا رَجُلانِ لَکانَ أحَدُهُما الحُجَّه» (کلینی، 1407، ج 1: 179) که تاکید دارد زمین هیچ گاه از حجت خدا خالی نمی‌ماند. در این دو فراز به دو نکته قرآنی اشاره شده که آیات وحی نیز شاهد بر این مدعاست:

الف. سنت هدایت: که در هر زمان و روزگار، زمین از هدایت‌گر خالی نمی‌ماند و خداوند با فرستادن راهنما راه هر  گونه عذر و بهانه را می‌بندد (نساء/163-165).

ب. اتمام حجت الهی: از آنجا که دین نزد خداوند، اسلام (و تسلیم بودن در راه حق) است (آل عمران/ 19) و معنای تسلیم کلی در برابر خداوند را می‌دهد و هدف همه پیامبران، توحید و برپایی عدالت بوده است، فقط وحی است که آدمیان را با فرستادن انبیاء به توحید ناب دعوت می‌کند و حجت را بر مردم تمام می‌نماید (یونس/ 45).

در ادامه فرازها (فراز سوم تا هشتم دعای چهارم) امام سجاد (ع) یاد اصحاب حضرت محمد (ص) را مورد توجه قرار داده، و زحمات طاقت فرسای آنان را در حمایت از رسول گرامی اسلام به خاطر آورده است، و از خداوند لطف و رضوانش را برای آنان مطالبه می‌فرمایند. امام خصوصیات ویژه‌ای را برای اصحاب پیامبر برشمرده‌اند؛ ویژگی‌هایی منحصر به فرد، که امام چهارم را به تحسین آنان واداشته تا در مقام نیایش و راز و نیاز برای آنان طلب خشنودی کرده و از آنان سپاسگزاری نمایند. آری پیامبر با مدد خداوند و این یاران بااخلاص توانست حصار سنگین جهان پیش از اسلام را بشکند و جهانی نو و انسانی بنا نهد که به جای ظلم، عدل و به جای تعدی، احسان و به جای خشونت، مهربانی و به جای جهالت فرزانگی آورد. این گروه اندک توانستند به سرعت محیط بی‌رمق شرک‌ آلود را آکنده از شادابی و نشاط ایمان و شعور کنند و کفر را به ایمان مبدل سازند.

بررسی تناص فراز سوم

«الّلهُمَّ وَ إصحابُ مُحَمَّدٍ خاصَّهً الَّذینَ أحسَنوا الصَّحابَهَ وَ الَّذینَ أبلَوُا البَلاءَ الحَسَنَ فی نَصرِهِ، وَ کانَفوهُ، وَ أسرَعوا إلَی وِفادَتِهِ، وَ سابَقوا إلَی دَعوَتِهِ، وَ استَجابوا لَهُ حَیثُ أسمَعَهُم حُجَّهَ رِسالاتِهِ» (الصحیفه السجادیه، 1376: 42)

بارالها به آمرزش و خشنودی خود اصحاب محمد را یاد کن،  به ویژه آنان که شرط مصاحبت او را به خوبی پاس داشتند و آنان که در نصرت آن حضرت به سعی نیکو برخاستند، و حضرتش را یاری دادند و برای قرار دادنش به صحنه قدرت، شتافتند و برای قبول دعوتش بر یکدیگر سبقت گرفتند، و چون دلیل رسالت‌های خود را به گوش آنان رساند دعوتش را پذیرفتند (آیتی، 1375: 47).

امام سجاد (ع) در این فراز، یاد اصحاب محمد (ص) را مورد توجه قرار داده و زحمات طاقت فرسای آنان را در حمایت از رسول گرامی اسلام به خاطر آورده و از خداوند لطف و رضوانش را برای آنان مطالبه می‌فرمایند.

اصحاب جمع صحابه و در اصطلاح حدیثی به کسی گفته می‌شود که پیامبر اسلام را دیده و به او ایمان آورده باشد و با ایمان به او از دنیا رفته باشد (سید احمد، 1375: دعای چهارم-فراز سوم). و اما در اصطلاح لغوی؛ اصحاب جمع صاحب و به معنای ملازم و همراه، یار و یاور می‌باشد که اصل آن مصاحبت و همراهی جسمانی و با بدن است. واژه مصاحبت و همراهی در عرف به کار نمی‌رود مگر درباره کسی که همراهی و ملازمت او زیاد باشد (راغب اصفهانی، 1374، ج 2: 375).

نباید بی‌جهت کسانی که شایستگی این لقب فخیم را ندارند، به معنای واقعی کلمه، صحابی بدانیم بلکه طبق آنچه گفته شد صحابه گروه خاصی بودند که تحت تربیت مستمر پیامبر قرار گرفته و مظهر علم و اخلاق و حکمت پیامبر بودند. صحابه به مجلس آن حضرت داخل می‌شدند در حالی که طلب کنندگان علم بودند، و متفرق نمی‌شدند مگر آنکه از حلاوت علم و حکمت چشیده بودند (قمی، 1379، ج 1: 63) و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی‌کردند. آن‌ها بدعت گذار نبوده (امین، 1403 الف، ج 1: 533) و چون سپری آهنین جلوی هر گونه بدعت می‌ایستادند زیرا از مخالف فرمان خدا پرهیز می‌کردند و هم گام با صادقان بودند. فقط این گروه، شایسته لقب صحابه هستند و دیگران که این لقب را یدک می‌کشند تنها اسم صوری دارند و شایستگی چنین لقب فخیمی را ندارند به جای صحابه باید لقب جاسوس، ظالم یا منافق به آنان داده شود. در حقیقت صحابی واقعی کسانی‌اند که همچون حواریون حضرت مسیح گروه اندکی بودند که از برکات وجودی آن حضرت در حد عالی بهره‌ها برده و کسب فیض کرده باشند و گروه خاصی را تشکیل می‌دادند.

به خاطر سهولت در آوردن تناص‌های قرآنی، این فراز را به چند بخش تقسیم کرده و هر کدام را به طور جداگانه توضیح می‌دهیم.

امام زین العابدین (ع) با تعبیر «اصحاب محمد» که اضافه اصحاب به محمد، اضافه‌ای تشریفی است، و بیانگر فضیلت ویژه مردان و زنانی است که در غربت اسلام، دعوت توحید را اجابت کردند که امام سجاد (ع) ویژگی ممتاز یاران واقعی را برمی‌شمارند.

متن حاضر

«الّلهُمَّ وَ أصحَابُ مُحَمَّدٍ إِنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالّلهِ وَ رَسُولِهِ... لکِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ...»

منظور از جمله «الذین آمنوا» اشخاص خاصی است و آن اشخاص عبارت است از سابقون اولون، یعنی طبقه اول مسلمانان از مهاجر و انصار، که در عهد رسول خدا (ص) و در روزگار عسرت اسلام به آن جناب ایمان آوردند.

و بنابراین عبارت «الذین آمنوا» آبرومد و محترمانه است که همه جا منظور از آن این طبقه‌اند، در آیه 10 سوره حشر می‌خوانیم:

(الَّذینَ جآءُوا مِن بَعدِهِم یَقُولونَ رَبَّنَا اغفِرلَنَا وَ لِإخوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونَا بِالإیمَانِ وَ لا تَجعَل فی قُلُوبِنا غِلّاً لِلَّذینَ آمَنوا رَبَّنا إنَّکَ رَئوفٌ رَحیمٌ)

«و آنان که بعد از ایشان می‌آیند می‌گویند: پروردگارا ما را بیامرز، و همچنین برادران ما را، که از ما به سوی ایمان سبقت گرفتند، و خدایا در دل ما کینه‌ای از مومنین قرار مده، پروردگارا تو خود رئوف و رحیمی»

نیز به این اشاره دارد. در این آیه اسم ظاهر «الَّذینَ سَبَقونا» را آورد، تا به سبقت و شرافت سبقت گیرندگان در ایمان اشاره کند، و نیز از جمله آیاتی که به گفتار ما اشاره دارد، آیه (مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم تَراهُم رُکَّعاً سُجَّداً یَبتَغونَ فَضلاً مِنَ اللهِ وَ رِضواناً) تا (وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ مِنهُم، مَغفِرَهً وَ أجراً عَظیماً) (فتح/ 29): «محمد رسول خدا، و آنان که با او هستند، علیه کفار سرسخت و در بین خود مهربان‌اند، می‌بینی ایشان را که همواره در رکوع و سجودند و در پی تحصیل فضلی و رضوانی از خدا هستند»، تا «خدا از میان کسانی که ایمان آورده‌اند، آن عده را که اعمال صالح کرده‌اند، وعده آمرزش و اجری عظیم داده است» می‌باشد، چون با آوردن کلمه "معه" (با او) فهمانده است که همه این فضیلت‌ها خاص مسلمانان دست اول است (طباطبایی، 1374، خلاصه 371-374). پس از آنچه گذشت این معنا به دست آمد، که عبارت «الذین آمنوا» برای تشریف و مخصوص به سابقین اولین از مومنین است. خداوند، در تقسیم بندی انسان‌ها به گروه‌های سه‌گانه (سابقون، اصحاب یمین و اصحاب شمال) در سوره واقعه، شمار اصحاب یمین را جمع فراوانی از امت‌های پیش از اسلام و جمع زیادی از امت‌های اسلامی می‌داند:

(ثُلَهٌ مِنَ الاوَّلین. وَ ثُلَهٌ مِنَ الأخِرین) (واقعه/ 39 و 40).

در حالی که شمار سابقون را در امت اسلام، اندک و در امت‌های پیشین جمع فراوانی می‌شمرد:

(ثُلَهٌ مِنَ الاوَّلین. و قَلیلٌ مِنَ الاخِرین) (واقعه/ 13 و 14).

با این توضیحات مشخص می‌شود که ادامه گفتار امام سجاد (ع) در واقع توصیف اولین سبقت گیرندگان یا به تعبیر قرآن «الذین آمنوا» می‌باشد. حال اگر توصیفی که امام بیان می‌دارند عینا در آیات باشد، تناص قرآنی صحیفه با کلام وحی مشخص می‌شود و اگر شرحی بیشتر از آیات باشد بنابراین تفسیری بر آیات قرآن است، و نوعی دیگر از رابطه قرآن و صحیفه آشکار خواهد شد.

متن حاضر

«الَّذینَ أحسَنوا الصَّحابَه»

«(بارالها به آمرزش و خشنودی خود اصحاب محمد را یاد کن) آنان که شرط مصاحبت او را به خوبی پاس داشتند»

متن غائب

(إنَّما المُؤمِنونَ الَّذینَ آمَنوا بِاللهِ وَ رَسولِهِ وَ إذا کانوا مَعَهُ عَلی أمرٍ جامِعٍ لَم یَذهَبوا حَتَّی یَستَأذِنوهُ) (نور/ 63)

«مومنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند و هنگامی که در کار مهمی با او باشند، بی اجازه او جایی نمی‌روند؛ کسانی که از تو اجازه می‌گیرند»

(الَّذینَ استَجابوا للهِ و لِرَسولِهِ مِن بَعدِ ما أصابَهُمُ القَرحُ لِلَّذینَ أحسَنوا مِنهُم وَ اتَّقَوا أجرٌ عَظیم) (آل عمران/ 172)

«آن‌ها که دعوت خدا و پیامبر را، پس از آن همه جراحاتی که به ایشان رسید، اجابت کردند؛ برای کسانی از آن‌ها، که نیکی کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگی است»

(وَ السّابِقونَ الأوَّلونَ مِنَ المُهاجِرینَ وَ الأنصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعوهُم بِإحسان) (توبه/ 100)

«پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی از آن‌ها پیروی کردند»

عملیات تناص

خداوند می‌فرماید: مومنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند و هنگامی که در کار مهمی با او باشند، بی اجازه او جای نمی‌روند. آری دلباختگان رسول، دیگر برای خویشتن نیستند. امر، امر مولایشان و فرمان، فرمان اوست. کسانی که حق صحبت را چه در رفتار و چه در کردار خوب ادا کردند، آن‌ها که برای یاری سرورشان ابتدا روح خود را از آلایش‌ها پاک کردند تا آمادگی فرمانبرداری پیدا کنند.

تناص لفظی «احسنوا» در سوره آل عمران است که خداوند می‌فرماید: آن‌ها که دعوت خدا و پیامبر (ص) را، پس از آن همه جراحاتی که به ایشان رسید، اجابت کردند؛ برای کسانی از آن‌ها، کی نیکی کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگی است. در این آیه «الذین احسنوا» را استجابت کنندگان دعوت رسول معرفی می‌کند. بنابراین نیکو ادا کردن حق صحبت به این معنی است که همه نوع سختی و جراحت را در راه محبوب بپذیرند و با ایشان همراهی کنند. در این فراز تناص لفظی مشاهده می‌شود زیرا واژه‌ای که هم در فراز و هم در قرآن تکرار شده، هماهنگ با یک معنا و مفهوم است؛ همچنین آیه قرآن به نوعی، شرح «احسنوا» است که حضرت در این فراز به آن اشاره فرموده‌اند.

متن حاضر

«الَّذینَ أبلَوُا البَلاءَ الحَسَنَ فی نَصرِهِ، وَ کَانَفوهُ»

«و آنان که در نصرت آن حضرت به سعی نیکو برخاستند و حضرتش را یاری دادند (مورد آمرزش قرار بده)»

متن غائب

(وَ الَّذینَ آمَنوا وَ هاجَروا وَ جاهَدوا فی سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ آوَوا وَ نَصَروا أُولَئِکَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقّاً) (انفال/ 74)

«و آن‌ها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، و آن‌ها که پناه دادند و یاری نمودند، آنان مومنان حقیقی‌اند»

(إنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذینَ آمَنوا بِاللهِ وَ رَسولِهِ ثُمَّ لَم یَرتابوا وَ جاهَدوا بِأموالِهِم وَ أنفُسِهِم فی سَبیلِ الله) (حجرات/ 15)

«مومنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جان‌های خود در راه خدا جهاد کرده‌اند»

(الَّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبیَّ الأُمّیِّ الَّذی یَجِدونَهُ مَکتوباً عِندَهُم فی التَّوراهِ وَ الإنجیلِ یأمُرُهُم بِالمَعروفِ وَ یَنهاهُم عَنِ المُنکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیهِمُ الخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنهُم إصرَهُم وَ الأغلالَ الَّتی کانَت عَلَیهِم فَالَّذینَ آمَنوا بِهِ وَ عَزَّروهُ وَ نَصَروهُ وَ اتَّبَعوا النّورَ الَّذی أُنزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ المُفلِحونَ) (اعراف/ 157)

«همان‌ها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امی» پیروی می‌کنند؛ پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می‌یابند؛ آن‌ها را به معروف دستور می‌دهد، و از منکر بازمی‌دارد؛ اشیاء پاکیزه را برای آن‌ها حلال می‌شمرد، و ناپاکی‌ها را تحریم می‌کند؛ و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آن‌ها بود، (از دوش و گردنشان) برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نودند، آنان رستگاران‌اند»

عملیات تناص

آنگاه که اسلام در نهایت غربت و ضعف بود و هیچ قدرتی نداشت آنان برای یاری پیامبر خدا در جنگ، شجاعت و دلاوری برجسته‌ای نشان دادند، و او را یاری کردند. چرا که حضرت محمد (ص) در برابر کافران و منافقان موظف به جهاد و مقابله شجاعانه بود (توبه/ 73). شجاعان و دلاورانی که گرچه گروهی اندک بودند اما در مقابل گروهی عظیم پایمردی کردند: (کَم مِن فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَت فِئَهً کَثیرَه) (بقره/ 249)، کسانی که ایمان به خدا و پیامبرش دارند در راه عقیده خود، یا پیروزی را برمی‌گزینند یا شهادت را زیرا پیروزی در جهاد با دشمن از آثار شجاعت آنان است.

جهاد در راه خدا، گذشتن از جان و نشان دادن شجاعت در توصیف مومنان واقعی آورده شده مومنانی که هجرت کردند و مومنانی که به هجرت کنندگان، پناه دادند: (وَ الَّذینَ آمَنوا... وَ نَصَروا أُولئِکَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقّاً). چنین بود که خداوند آنان را به خاطر شجاعت و دلاوریشان به هنگام جهاد در راه خدا تمجید و ستایش فرموده و استقامت آن‌ها را ناشی از اعتقاد محکمشان می‌داند: «نیکی آن است که... در میدان جنگ، استقامت به خرج می‌دهد» (بقره/ 177). اولین مونان و پیروی‌کنندگان دین خدا کسانی هستند که با تمام وجود از اسلام دفاع کردند، همان افرادی که در یاری پیامبرش از هیچ کوششی فروگذار نبودند. رستگاران واقعی که خداوند در وصفشان می‌فرماید: «همان‌ها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امی» پیروی می‌کنند؛ پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می‌یابند؛ آن‌ها را به معروف دستور می‌دهد، و از منکر بازمی‌دارد؛ اشیاء پاکیزه را برای آن‌ها حلال می‌شمرد، و ناپاکی‌ها را تحریم می‌کند؛ و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آن‌ها بود (از دوش و گردنشان) برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگاران‌اند.

همانگونه که مشاهده می‌شود مضمون و درونمایه متن حاضر با متن غائب یکی می‌باشد، یعنی متن حاضر دربر گیرنده همان مضمونی است که متن غائب نیز داراست، بنابراین دارای تناص مضمون می‌باشد؛ و نیز با توجه به اینکه معنای متن غائب، طوری در متن حاضر نمایان شده که تغییر اساسی به چشم نمی‌خورد بلکه با توجه به مقتضای متن حاضر بیان شده است بنابراین نفی متوازی یا تناص قرآنی امتصاص در این فراز مشهود است.

متن حاضر

«وَ أَسرَعوا إلَی وِفادَتِهِ، وَ سابَقوا إلَی دَعوَتِهِ»

«و برای قرار دادنش به صحنه قدرت، شتافتند و برای قبول دعوتش بر یکدیگر سبقت گرفتند»

متن غائب

(یا أیُّها الَّذینَ آمَنوا إستَجیبوا للهِ وَ لِلرَّسولِ إذا دَعاکُم لِما یُحییکُم) (انفال/ 24)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد»

(إنَّما کانَ قَولَ المُؤمِنینَ إذا دُعوا إلَی اللهِ وَ رَسولِهِ لِیَحکُمَ بَینَهُم أن یَقولوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِحونَ) (انفال/ 51)

«سخن مومنان، هنگامی که به سوی خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داوری کند، تنها این است که می‌گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم! و این‌ها همان رستگاران واقعی هستند»

(أُولئِکَ یُسارِعونَ فی الخَیراتِ وَ هُم لَها سابِقونَ) (مومنون/ 61)

«(آری) چنین کسانی در خیرات سرعت می‌کنند و از دیگران پیشی می‌گیرند (و مشمول عنایات ما هستند)»

عملیات تناص

مومنان واقعی و کسانی که به خدا و پیامبرش ایمان دارند به پذیرش دعوت پیغمبر ملزم شده‌اند، خداوند به ایشان فرمان می‌دهد وقتی پیامبر، شما را به چیزی فرا می‌خواند، او را اجابت کنید. اصحاب پیامبر نیز چون از نخستین مومنان بودند در برابر فرامین پیامبر تسلیم محض گشته و می‌گویند: به خدا و پیامبر ایمان داریم و اطاعت می‌کنیم! پیروان رستگاری که شنیدن و مطیع بودن را سرلوحه اعمال خود قرار داده و باور دارند که اختیاری از جانب خویش ندارند و هر چه از دوست رسد نیکوست چنان که رسول اکرم با عنوان «داعی الله».

بنابراین پذیرش دعوتش، مایه حیات معنوی جامعه می‌گردد و افراد را به سوی سعادت رهنمون می‌کند؛ و گروه اندکی که پس از تحمل مشکلات و شداید باز هم بر ایمان خود و پذیرش دعوت مولایشان ثابت قدم بودند، استحکام در ایمان و پافشاری بر اعتقادشان در آن برهه از زمان واقعا ارزشمند و قابل ستایش است که به غیر از ایمان به فرستاده خدا، در پذیرش دعوتش بر یکدیگر پیشی گرفتند و در ایمان به او شتافتند و با لفظ پیشگامان نخستین معرفی شدند. حضرت برای حفظ تناص مضمون فراز، ابتدا سرعت گرفتن را مطرح می‌نمایند و در مرحله بعد سبقت گرفتن را جزء صفات اصحاب می‌شمرد، همانطور که در آیه کریمه 61 سوره مومنون به این مطلب اشاره شده؛ بنابراین هم مضمون را رعایت کردند و هم ترتیب قرآنی را در فراز حفظ کردند که دقت در این وجود بیانگر نفوذ قرآن در قلب مبارک حضرت می‌باشد.

امام متن قرآنی را با تاکید بیشتر آورده‌اند بدین صورت نوعی سازش میان متن پنهان و متن حاضر ایجاد کرده است پس رابطه متون از نوع نفی متوازی است.

نکات دریافتی از فراز سوم

همراهی نیکو با پیامبر- پیروزی یا شهادت- ولایت‌پذیری- شنیدن همراه با فهم- جلوه‌گری ایمان صحابه.

بررسی تناص فراز چهارم

متن حاضر

«وَ فارَقوا الأزواجَ وَ الأولادَ فی إِظهارِ کَلِمَتِهِ، وَ قاتَلوا الآباءَ وَ الأَبناءَ فی تَثبیتِ نُبُوَّتِهِ، وَ انتَصَروا بِهِ» (الصحیفه السجادیه، 1376: 42).

و در راه اعتلا و اعلان کلمه توحید از همسران و فرزندان خود جدا شدند و در تثبیت نبوتش با پدران و فرزندان خود پیکار کردند، و به برکت وجود آن حضرت پیروز شدند (آیتی، 1375: 47).

برای بررسی واژه «کلمه» به قرآن مراجعه می‌کنیم و مصادیق این واژه را مورد کنکاش قرار می‌دهیم.

مصادیق «کلمه» در قرآن

در «مفردات» آمده الکلم: اثری از (خستگی و جراحت یا صوت و سخن) که با یکی از دو حس (شنوایی و بینایی) درک می‌شود (راغب اصفهانی، 1374، ج 4: 69).

در «شرح جامی» آمده: علت این تسمیه آن است که کلمه و کلام در نفوس و اذهان اثر می‌کند مانند زخم‌ها در اجسام. پس منطوق انسان را از آن جهت کلمه و کلام گویند که در اذهان اثر می‌گذارند به واسطه دلالت بر معانی خود (قرشی بنایی، 1371، ج 4: 141).

1- مخلوقات و موجودات

مقصود از کلمات خداوند در دو آیه (کهف/ 109 و لقمان/ 27)، کلیه مخلوقات و موجوداتی هستند که در عالم وجود دارند و دلالت بر ذات حق دارند، و در آن‌ها بطلان و تغییری راه ندارد مثل مسیح و موارد قضاء حتمی. برخی کلامیون معتقدند که منظور از کلمات، مقدورات و معلومات نامتناهی خداست اما چون در قرآن اطلاق «کلمه» بر مسیح داده شده، مراد از کلمات اشیاء عینی است و اخص از مقدورات می‌باشد.

2- کلمات لفظی

طبق داستان آدم و حوا و خوردن از شجره ممنوعه و سپس هبوط آنان از بهشت و توبه آن‌ها با تلقی کلمات، محتمل است که منظور از کلمات، کلمات لفظی باشد. چنانکه در برخی روایات آمده، خداوند را با نام پنج تن سوگند دادند (طباطبایی، 1374، ج 1: 221).

3- اسماء عینی

علامه معتقد است این کلمات بخشی از همان اسماء تعلیم داده شده به آدم باشد که مسلما آن اسماء لفظی نبوده بلکه اسمائی عینی بوده (طباطبایی، 1374، ج 1: 218).

4- قضایای امتحانی

طبق آیه «وَ إِذا اِبتَلَی إِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن (بقره/ 124): (به خاطر آورید) هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود. و او به خوبی از عهده این آزمایش‌ها برآمد». در این آیه مقصود از کلمات قضایایی است که ابراهیم (ع) به آن‌ها آزموده شد، و عهد و پیمان‌هایی که خداوند از او خواسته که به آن‌ها عمل کند مثل ابتلاء به ستاره‌ها و بت و یا مهاجرت و قربانی کردن اسماعیل (ع). هنگامی که ابراهیم (ع) از این امتحانات سربلند بیرون آمد، رتبه والای امامت را برای خود احراز کرد.

در این آیه مسئله مبتلا ساختن به کلمات از سوی خدا و اتمام کلمات از سوی ابراهیم (ع) مطرح شده؛ بنابراین می‌توان حکم کرد که مقصود از کلمات، قضایایی است که حضرت به وسیله آن‌ها آزموده شد.

با بررسی آنچه گفته شد، «کلمه» در قرآن کریم گاهی استعمال می‌شود در قول حقی که خدای تعالی آن را گفته باشد مثل قضا و وعد (یونس/ 19، بقره/ 36، یونس/ 96، ص/ 85، هود/ 119، اعراف/ 137، قصص/ 5) و گاهی هم به معنای موجود خارجی از قبیل انسان استعمال می‌شود و مسیح (ع) را از این جهت «کلمه» می‌نامند که خلقت خارق العاده داشته (آل عمران/ 45) و با کلمه «کن» به وجود آمد.

در مورد بحث ما ظاهر سیاق آیات می‌رساند مراد از «کَلِمَهُ رَبِّکَ» در آیه (وَ تَمَّت کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدقاً وَ عَدلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمیعُ العَلیم) (انعام/ 115)، دعوت اسلامی باشد یا آنچه لازم آن است از قبیل نبوت محمد و نزول قرآن که به عموم معارف الهی و شرایع دینی مشتمل می‌باشد، و مراد از تمامیت کلمه به صدق و عدل در «تَمَّت کَلِمهُ رَبِّکَ» این است که این کلمه یعنی ظهور دعوت اسلامی با نبوت محمد و نزول قرآن به مرتبه ثبوت رسیده و در قرارگاهش تحقق یافته زیرا شریعت اسلامی به کلیات شرایع گذشته مشتمل است چنانکه خداوند می‌فرماید: (شَرَعَ لَکُم مِنَ الدّینِ ما وَصَّی بِهِ نوحاً وَ الَّذی أَوحَینا إِلَیکَ وَ ما وَصَّینا بِهِ إِبراهیمَ وَ موسَی وَ عیسَی أَن أَقیموا الدّینَ وَ لا تَفَرَّقوا فیه) (شوری/ 13): «آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود؛ و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی (ع) سفارش کردیم این بود که دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید».

پس هدف، رسیدن شرایع آسمانی به مرحله تمامیت و کمال است؛ که مصداقش دین محمدی می‌باشد و اعلای کلمه‌ای که امام سجاد (ع) در این فراز به آن اشاره می‌فرمایند، جهانی کردن دین محمدی و تثبیت پیامبری آخرین فرستاده خداست (طباطبایی، 1374، ج 7: 453) و نیز به گفته تفسیر نمونه به معنای حکم و دستور و آیین نیز آمده است (مکارم شیرازی، 1386، ج 8: 411).

البته همه موارد ذکر شده معنای واژه «کلمه» را دربر می‌گیرد زیرا بالا بردن پرچم توحید و سربلندی اسلام با بعثت پیامبر و تثبیت نبوتش به اتمام می‌رسد.

متن غائب

(وَ أَنَّ هذا صِراطی مُستَقیماً فَاتَّبَعوهُ وَ لا تَتَّبِعوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَن سَبیلِهِ ذلِکُم وَصّاکُم بِهِ) (انعام/ 153)

«این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید! و از راه‌های پراکنده (و انحرافی) پیروی نکیند، که شما را از طریق حق، دور می‌سازد! این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می‌کند»

(وَ کَأَیِّن مِن نَبیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبّیّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنوا لِما أَصابَهُم فی سَبیلِ اللهِ وَ ما ضَعُفوا وَ ما استَکانوا وَاللهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ) (آل عمران/ 146)

«چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند! آن‌ها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می‌رسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)؛ و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد»

(ما کانَ لِأَهلِ المَدینَهِ وَ مَن حَولَهُم مِنَ الأَعرابِ أَن یَتَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللهِ وَ لا یَرغَبوا بِأَنفُسِهِم عَن نَفسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُم لا یُصیبُهُم ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخمَصَهٌ فی سَبیلِ اللهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوطِئاً یَغیظُ الکُفّارَ وَ لا یَنالونَ مِن عَدُوٍّ نَیلاً إِلّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللهَ لا یُضیعُ أَجرَ المُحسِنینَ. وَ لایُنفِقونَ نَفَقَهً صَغیرَهً وَ لا کَبیرَهً وَ لایَقطَعونَ وادیاً إِلّا کُتِبَ لَهُم لِیَجزیَهُمُ اللهُ أَحسَنَ ما کانوا یَعمَلون) (توبه/ 120 و 121)

«سزاوار نیست که اهل مدینه، و بادیه‌نشینانی که اطراف آن‌ها هستند، از رسول خدا تخلف جویند؛ و برای حفظ جان خویش، از جان او چشم بپوشند! این به خاطر آن است که هیچ تشنگی و خستگی و گرسنگی در راه خدا به آن‌ها نمی‌رسد و هیچ گامی که موجب خشم کافران می‌شود برنمی‌دارند، و ضربه‌ای از دشمن نمی‌خورند، مگر اینکه به خاطر آن، عمل صالحی برای آن‌ها نوشته می‌شود؛ زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌کند. و هیچ مال کوچک یا بزرگی را (در این راه)انفاق نمی‌کنند، و هیچ سرزمینی را (به سوی میدان جهاد و یا در بازگشت) نمی‌پیمایند، مگر اینکه برای آن‌ها نوشته می‌شود؛ تا خداوند آن را به عنوان بهترین اعمالشان، پاداش دهد».

(قُل إِن کانَ آباؤُکُم وَ أَبناؤُکُم وَ إِخوانُکُم وَ أَزواجُکُم وَ عَشیرَتُکُم أَحَبَّ إِلَیکُم مِنَ اللهِ وَ رَسولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصوا حَتَّی یَأتِیَ اللهُ بِأَمرِهِ وَاللهُ لایَهدی القَومَ الفاسِقین) (توبه/ 24)

«بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما... در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب‌تر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند؛ و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمی‌کند»

(یا أَیُّها الَّذینَ آمَنوا اصبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا) (آل عمران/ 200)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! (در برابر مشکلات و هوس‌ها) استقامت کنید! و در برابر دشمنان (نیز)، پایدار باشید و از مرزهای خود، مراقبت کنید»

(مَسَّتهُمُ البَأساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلزِلوا حتّی یَقولَ الرَّسولُ وَ الَّذینَ آمَنوا مَعَهُ متی نَصرُ الله) (بقره/ 214)

«همانان که گرفتاری‌ها و نارحتی‌ها به آن‌ها رسید، و آنچنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند گفتند: «پس یاری خدا کی خواهد آمد؟!» ألا إِنَّ نَصرَ اللهِ قَریبٌ (به آن‌ها گفته شد:) آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است»

عملیات تناص

پیامبر اسلام از سوی خداوند موظف به دعوت مردم به توحید و یگانه پرستی می‌شود (أَدعوا إلَی الله) (یوسف/ 108). در متن غائب به او دستور داده می‌شود که به سوی آیین واحد الهی دعوت کند و در این راه استقامت ورزد و تنها چیزی که به عنوان محور اتحاد انسان‌ها معرفی می‌شود، دین الهی است، راهی مستقیم که باید از آن پیروی کرد! راه مستقیم به راه حق و حقیقت، راه توحید (طباطبایی، 1374، ج 1: 115). راه عدالت، راه پاکی و تقوا (مکارم شیرازی، 1386، ج 6: 31) و دین حنیف (طبرسی، بی‌تا، ج 9: 16) تفسیر شده است؛ منظور از این راه مستقیم، پیروی از یک هدف واحد است. برای پیشبرد این هدف بزرگ مجاهدانی در رکاب پیامبر بودند که دچار مشکلات فراوان شدند آنچنان که خداوند می‌فرماید: «همانان که گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها به آن‌ها رسید، و آنچنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند گفتند: «پس یاری خد کی خواهد آمد؟!» همراهان پیامبر ایثارگرانه، هر سختی و مشکلی را تحمل کردند و در برابر گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها، صبر کردند تا یاری پروردگار به برکت وجود رسولش شامل حال آن‌ها شد: «أَلا إِنَّ نَصرَ اللهِ قَریبٌ (به آن‌ها گفته شد:) آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است!». مومنانی که در آیه 146 آل عمران با عنوان مردان الهی از آنان یاد می‌شود «چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند! آن‌ها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آن‌ها می‌رسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)؛ و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد». شیرمردانی که به پیروی از پیامبر خود در صحنه‌های جهاد حاضر می‌شوند، حضوری که از روی بصیرت و آگاهی می‌باشد نه از روی اجبار و اکراه زیرا از همه علایق و روابط پوسیده گذشتند و پشت بر کفر و بت‌پرستی کرده و جان خود را در راه اعتلا و سربلندی اسلام بر کف نهادند تا معنای واقعی علاقه را نشان دهند.

پیامبر در کانون شرک و کفر حق و حقیقت را اظهار نمود و از افق مکه خورشید توحید طلوع نمود، و با ندای «لا اله الا الله» مردم جهان را به خداپرستی دعوت نمود، و فریادش فضای جهان را فرا گرفت و تا ابد طنین‌انداز است (حسینی همدانی، 1404، ج 9: 405). بنابراین آیات کریمه 120 و 121 سوره توبه بیانگر این مطلب می‌باشد که لازم است مردانی خدایی و تسلیم در برابر اوامر پیامبر او را همراهی کنند، و هزینه‌های آن را هرچند سخت و دشوار باید تحمل نمایند؛ زیرا وقتی اسلام را پذیرفتند و سربلندی دین خدا را قبول کردند باید قبول مسئولیت نموده و هر چه در توان دارند به کار گیرند. تحمل دشواری‌ها به این خاطر است که پیروان پیامبر نیز، دعوت کننده مردن به راه آن حضرت می‌باشند: (قُل هذِهِ سَبیلی أَدعوا إِلی اللهِ عَلی بَصیرَهٍ أَنا وَ مَنِ اتَّبَعَنی) (یوسف/ 108): «بگو: «این راه من است من و پیروانم، با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم». آنان که در این راه بس عظیم و دشوار از پدران و فرزندان و ریشه‌های طبیعی خود بریدند و علایق و تمایلات طبیعی خود را دگرگون ساختند تا معنای دیگری از محبت و ریشه را آشکار سازند و مفهوم (إِنّا للهِ وَ إِنّا إِلَیهِ راجِعون) (بقره/ 156) ما از آنِ خداییم؛ و به سوی او بازمی‌گردیم!» را نشان دهند. این قوم، با ایمانی راسخ و حقیقی، کفار را دشمن رسول خدا می‌دانند هرچند که فرزند یا پدر و یا خویشانشان باشند. آنان از دلبستگی‌های خود دل کندند که این دلبستگی‌ها طبیعی بوده زیرا محبت به همسر و فرزند در نظر انسان جلوه داده شده (آل عمران/ 14). ایشان کسانی هستند که ایمان روی قلب‌هایشان طوری حک شده که همچون نوشتن روی سنگ باقی و ماندگار است، ایمانی که علایق دنیایی را زیر پا می‌گذارد و محبت‌ها، ایشان را از ادامه این هدف مقدس بازنمی‌دارد.

برادران و پدران خویش را با چشمی خلاف ریشه دوستی می‌بینند؛ چه بسا علاقه به پدر و فرزند زمینه رویگردانی انسان‌های سست ایمان از فرامین خدا و رسول و انجام جهاد می‌شود. حضرت سجاد (ع) در این قسمت به طور غیر مستقیم با آیه 24 توبه تناص برقرار کرده و با گرفتن مضمون آیه شریفه، مطلب خویش را در همان مضمونی فرموده‌اند که متن غائب به آن اشاره دارد در واقع متن پنهان و متن حاضر در یک مفهوم و مضمون می‌باشند که امام به نحوی زیبا از آن بهره برده است. دوری از ریشه‌های سست کفر، اراده‌ای پولادین به اصحاب داده بود زیرا «خداوند کسانی را دوست می‌دارد که در راه او پیکار می‌کنند گویی بنایی آهنین‌اند» (إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلونَ فی سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنیانٌ مَرصوص) (صف/ 4). پیروزی بر اساس استقامت در برابر مشکلات و پایداری در مقابل دشمن است که در متن غائب از دشمنان خواسته شده مقاوم و پایدار باشند و خداوند به برکت بهترین مخلوقش، وعده پیروزی را به نیکوکاران مومن می‌دهد: (وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنوا مِنکُم وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فی الأَرضِ) (نور/ 55): «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند وعده می‌دهد که قطعا آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد». اراده قوی و ایمانی راسخ و بنیانی آهنین، افرادی سرسخت بار آورده بود که در برابر کافران سرسخت بودند و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای نمی‌ترسیدند» (مائده/ 54).

سید عبدالحسین طیب در تفسیر آیه (وَ قاتِلوا فی سَبیلِ اللهِ وَ اعلَموا أَنَّ اللهَ سَمیعٌ عَلیمٌ) (بقره/ 244): «در راه خدا قتال کنید و بدانید که خداوند شنوا و داناست» می‌گوید: (وَ قاتِلوا فی سَبیلِ اللهِ) امر به قتال است و امر ظاهر در وجوب می‌باشد و فی سبیل الله یعنی در راه دین خدا و اعلای کلمه اسلام و ترویج شعائر الهی و دفع اعداء دین به قصد اطاعت و تقرب به خدا، و این همان جهاد است که یکی از فروع مهم دین بوده و آیات و اخبار در فضیلت و اهمیت آن بسیار است (طیب، 1378، ج 2: 497). بنابراین جهاد در راه خدا یکی از اسباب اعلای کلمه اسلام است. امام سجاد (ع) در این فراز تعامل نسبتا قوی بین کلام خود و قرآن ایجاد کرده، نسبتا از این جهت که عین لفظ یا عبارت قرآنی به کار نبرده ولی کاملا معنای قرآنی را حفظ فرموده‌اند؛ با بررسی آیات در متن غائب و مقایسه آن در متن حاضر  این نتیجه به دست می‌آید که میان متن غائب و متن حاضر نفی متوازی یا امتصاص برقرار است چرا که متن حاضر همان مضمون و درون‌مایه‌ای را دربر دارد که متن غائب دارد، و حضرت در این نوع بینامتنی، مستقیما آیه قرآن را در متن خود ذکر نکرده است، بلکه تنها مضمون آن را در کلام خود آورده است و این کار را به شکل غیر آشکار انجام داده است که فقط محتوا و مضمون فراز قابل درک و فهم است.

نتیجه بحث

با بررسی‌های انجام شده روشن شد که صحیفه سجادیه در تعامل و تفاعل با قرآن کریم می‌باشد، و حضرت متاثر از آیات قرآن اثری بس عظیم و پرمعنا آفریده است که ژرفای این تاثیرپذیری به صورت لفظی یا معنوی در فرازهای صحیفه مشاهده می‌شود. این پژوهش پس از بررسی روابط بینامتنی فرازهای ابتدایی دعای چهارم با قرآن به این نتیجه دست یافت که بهره‌گیری امام (ع) از قرآن و مفاهیم آن به طور مستقیم و آگاهانه بوده و محور کلام ایشان بر مفاهیم برگرفته از قرآن کریم است و به طور محسوس آیات قرآن و مفهوم آن در فرازهای صحیفه تجلی یافته است. در برخی موارد مانند فراز چهارم با مراجعه به آیات قرآنی، فحوای کلام امام مشخص گردید که پیوند و تعامل دوسویه قرآن و صحیفه را نشان می‌دهد زیرا از یک سو فرازهای دعا مصداق پیام‌های کلی قرآن را معلوم می‌سازد و از سوی دیگر بعضی فرازهای دعا با مراجعه به آیات قرآن تبیین می‌شود. امام سجاد (ع) با کاربرد بینامتنی لفظی و مفهومی آیات قرآن در کلام خویش آن هم در قالب تناص اجترار و امتصاص در صدد احیای فرهنگ قرآنی برآمده و از تناص حوار یا نفی کلی پرهیز کرده و عباراتی خلاف آیات و روایات بیان نفرموده‌اند.

کتابنامه

قرآن کریم.

الصحیفه السجادیه.

صحیفه سجادیه، ترجمه آیتی.

ابن بابویه، علی بن حسین، 1404 ق، الامامه والتبصره من الحیره، قم: مدرسه امام مهدی.

ابن بابویه، محمد بن علی، 1380 ش، کمال الدین و تمام النعمه، قم: دار الحدیث.

ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، بی‌تا، البدایه و النهایه، بیروت: دار الفکر.

ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، 1408 ق، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی.

امین، محسن، 1403 ق، اعیان الشیعه، بیروت: دار التعارف للمطبوعات.

انصاریان، حسین، 1388 ش، ترجمه نهج البلاغه، قم: دار العرفان.

ثقفی، ابراهیم بن محمد، 1410 ق، الغارات، قم: دار الکتب الاسلامی.

حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، 1411 ق، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تهران: وزارت ارشاد.

حسینی همدانی، محمد، 1404 ق، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تهران: کتاب‌فروشی لطفی.

حمیری، عبدالله بن جعفر، 1413 ق، قرب الاسناد، قم: موسسه آل البیت (ع).

راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1374 ش، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، تهران: مرتضوی.

راوندی کاشانی، فضل‌الله بن علی، بی‌تا، النوادر، قم: دار الکتاب.

سالم، سعدالله محمد، 2007 م، مملکه النص، بیروت: دار الکتاب العالمی.

صفار، محمد بن حسن، 1404 ق، بصائر الدرجات، قم: کتابخانه آیت‌الله مرعشی.

طباطبایی، محمدحسین، 1374 ش، تفسیر المیزان، قم: دفتر انتشارات اسلامی.

طبرسی، فضل بن حسن، بی‌تا، ترجمه تفسیر مجمع البیان، گروه مترجمان، تهران: فراهانی.

طیب، عبدالحسین، 1378 ش، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران: اسلام.

عزام، محمد، 2001 م، النص الغائب، تجلیات التناص فی شعر العرب، دمشق: منشورات اتحاد الکتاب العرب.

فهری، سیداحمد، 1375 ش، شرح و ترجمه صحیفه سجادیه، تهران: اسوه.

فیض الاسلام، علی نقی، 1379 ش، ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران: موسسه چاپ و نشر تالیفات فیض الاسلام.

فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، 1406 ق، الوافی، اصفهان: کتابخانه امیرالمؤمنین (ع).

قرشی بنایی، علی‌اکبر، 1371 ش، قاموس قرآن، تهران: دار الکتب الاسلامیه.

قمی، عباس، 1379 ش، منتهی الآمال، قم: دلیل ما.

کلینی، محمد بن یعقوب، 1407 ق، الکافی، تهران: دار الکتب الاسلامیه.

کریستوا، ژولیا، 1381 ش، بینامتنی، ترجمه پیام یزدانجو، تهران: نشر مرکز.

مصطفوی، حسن، 1369 ش، ترجمه اصول کافی، تهران: کتابفروشی علمیه اسلامیه.

مکارم شیرازی، ناصر، 1386 ش، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیه.

هاشمی خویی، میرزا حبیب‌الله، 1400 ق، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، تهران: مکتبه الاسلامیه.

هاشمی رفسنجانی، اکبر، 1386 ش، تفسیر راهنما، قم: بوستان کتاب.

مقالات

اقبالی، عباس و فاطمه حسن‌خانی، 1391 ش، «بینامتنیت قرآنی در صحیفه سجادیه»، فصلنامه مطالعات ادبی متون اسلامی، شماره 1، ص 31-44.

ساسانی، فرهاد، 1384 ش، «عوامل موثر در تفسیر و فهم متن»، زبان و زبان شناسی.

سیاوشی، کرم و سمیه سلمانیان، 1393 ش، «روابط بینامتنی قرآن با صحیفه»، همایش تناص.

سیفی، طیبه، 1390 ش، «بینامتنی اشعار عبدالوهاب البیاتی با قرآن کریم»، پژوهش‌های میان‌رشته‌ای قرآن کریم، ش 71.

محققیان، زهرا و محمدرضا ستوده نیا، 1395 ش، «بینامتنی قرآن کریم با صحیفه سجادیه»، پژوهش‌های زبان‌شناختی قرآن، شماره9، ص 21-36.

میرزایی، فرامرز و ماشاءالله واحدی، 1388 ش، «روابط بینامتنی قرآن با اشعار احمد مطر»، ادب و زبان فارسی، ش 22.