مقدمه
ورود خاندان مکرم سیدالشهدا (ع) به کربلا در راه بازگشت از شام به مدینه ، در روز اربعین و الحاق سر مقدس اباعبدالله الحسین (ع) به پیکر مطهرش در آن روز، یکی دیگر از وقایع مبهم واقعه عاشورا و حوادث پس از آن است. به راستی اگرچه حادثه عاشورا دلخراشترین و غمبارترین حادثهای است که در طول تاریخ، قلب شیعیان و دوستداران خاندان عصمت و طهارت را جریحهدار ساخته و جا داشته تمامی وقایع آن بدون هیچ کم و کاستی در کتابهای تاریخ نقل شود امّا معالاسف از آن جا که هم در زمان وقوع حادثه عاشورا و هم پس از آن شیعیان على بن ابیطالب (ع) و فرزندان معصومش تحت بیشترین فشارها و آزارها بوده، سختترین شکنجهها و تحریمها را متحمل شده و عملاً در حاشیه قرار گرفته بودند، هیچگاه امکان ضبط و نقل وقایع غمبار عاشورا و آنچه بر خاندان مکرم سید الشهدا (ع) گذشت ، پدید نیامد. به راستی وقتی تاکنون به طور قطع و یقین سرنوشت سر مقدس اباعبدالله الحسین (ع) که در واقع یکی مهمترین اموری است که باید مورد توجه قرار میگرفت، روشن نشدهاست و اقوال درباره دفن سر مطهر آن حضرت مختلف و متشتت است، چگونه میتوان انتظار داشت وقایع ریز و درشت دیگری همچون مدت حبس خاندان سید الشهدا (ع) در کوفه، روز حرکت از کوفه و مسیر حرکت آنان از کوفه تا شام، میزان اقامت آنان در شام و بالاخره مسیر بازگشت آنان به درستی و روشنی و بدون هیچگونه اختلافی ثبت و ضبط شده باشد؟!
میدانیم که بخش اعظم وقایع عاشورا و حوادث پس از آن، توسط مورخان اهل سنت که بعضاً تلاش میکردند دامن یزید و خاندان بنیامیه را از این لکه ننگ ابدی، پاک سازند نقل شدهاست، پس نباید انتظار داشت تمام وقایع و حوادث بدون کمترین تحریفی نقل شدهباشد. از آن گذشته اگر مورخان نیز قصد نگارش حوادث را به صورت صحیح و بدون تحریف داشتند، حکّام وقت، ممانعت به عملآورده و معلوم نبود که چه سرنوشتی در انتظار نویسنده و نوشته او بود.
تلاش نگارنده این سطور بر آن است که مسئله بازگشت کاروان اسرای بنی هاشم (ع) را از شام بررسی کرده و نتیجهگیری نهایی را براساس متون موجود، بازگو نماید. باشد که این تحقیق گامی مثبت در جهت هرچه روشنتر شدن حوادث پس از عاشورا باشد و مرضی پروردگار واقع گردد.
مشهور بین عرف شیعه آن است که امام سجاد (ع) به همراه اهل بیت سیدالشهدا (ع) در راه بازگشت از شام ، به کربلا رفته و روز اربعین موفق به زیارت قبر مطهر حسین بنعلی (ع) و اصحاب باوفایش شدند و پس از سه روز عزاداری و اقامه ماتم به مدینه الرسول (ص) بازگشتند و نیز بین شیعیان مشهور است که زینالعابدین (ع) سر مطهر پدر را در آن روز به بدن شریفش ملحق نمود اما با وجود این از دیرباز در میان محققان و صاحبنظران درباره رسیدن کاروان اسرا در اربعین اول به کربلا اختلاف نظر بوده است. برخی آن را تأیید کرده، شواهد تاریخی بر آن اقامه میکنند و برخی دیگر، حضور خاندان سید الشهدا (ع) را در اربعین اول انکار کرده ، تحقق آن را امکانپذیر ندانسته یا محقق شده نمیدانند.
نویسنده این سطور نیز بر این باوراست که کاروان اسرا در روز اربعین به کربلا نرسیده و نیز معتقداست «احتمال رسیدن کاروان اسرا به کربلا در روز اربعین» با «تحقق آن» دو امر مستقلاند که در این مسئله معلوم نیست که هردو با هم رخ داده باشند. بنابراین، به باور نویسنده هرگز نمیتوان گفت که منکران قضیه اربعین به بیراهه رفتهاند.
ما در این مقاله بر آن شدیم تا وقایعی را که پس از اسارت اهل بیت سیدالشهدا (ع) اتفاق افتاد و با رسیدن یا نرسیدن کاروان اسرا به کربلا در روز اربعین اول ارتباط مستقیم دارد مرور کرده، تحقیقی مختصر درباره آن ارائه نماییم.
بررسی وقایع مرتبط با واقعه اربعین
به طور کلی وقایعی را که با رسیدن کاروان اسرا به کربلا رابطه مستقیم دارد، میتوان در امور ذیل خلاصه نمود:
1- مدت زندانی بودن اهل بیت سیدالشهدا (ع) در کوفه و زمان حرکت آنان به سوی شام
2- مسیر کاروان اسرا از کوفه تا شام
3- زمان صرف شده برای رسیدن به شام
4- مدت زمان اقامت اهل بیت امام در شام
5- مسیر بازگشت از شام به مدینه و بررسی احتمال عزیمت آن کاروان به کربلا و رسیدن به آنجا در اربعین اول
اکنون هریک از موارد فوق را به طور مستقل بررسی میکنیم.
1. مدت زندانی بودن اهل بیت سیدالشهدا در کوفه و زمان حرکت آنان به سوی شام
تقریباً درباره خروج اهل بیت امام حسین (ع) از کربلا و حرکت به سوی کوفه در کسوت اسارت در روز یازدهم محرم تردیدی نیست و همچنین بنا بر قول مشهور، آنان در روز دوازده محرم وارد کوفه شدند اما در مورد حرکتشان به سوی شام تاریخ دقیق و یقینآوری در دست نیست زیرا مدّت اقامت آنان و مدت زندانی بودنشان در کوفه چندان معلوم نیست. البته از مسلمات تاریخ است که اسرا مدتی در کوفه زندانی شدند، چنانکه برخی مقاتل معتبر به آن تصریح کردهاند. طبری به نقل از عوانه بن حکم کلبی به این مسئله اشاره کرده[1] و شیخ صدوق نیز در مقتل خود به زندانی شدن اسرا تصریح میکند و مینویسد:
ثُمَّ أمَرَ بِعَلِیّ بنِ الحُسَین فَغل و حَمَلَ مَعَ النِسوَهِ وَالسَبَایا الَى السّجنِ... فَاَمَرَ ابنُ زیاد بردهم إلى السِّجن[2]؛
سپس فرمان داد تا على بن الحسین به غل و زنجیر کشیده شده به همراه زنان و یتیمان به زندان برده شود... پس دستور داد که آنها را به زندان بازگردانند.
اما اکثر مقاتل در مورد تاریخ خروج کاروان اسرا از کوفه و حرکت به سوی شام یاد نکرده، از زمان دقیق خروج آنان از کوفه خبر دقیقی در دست نیست. یکی از نویسندگان در این باره چنین میگوید:
با این که اسرای اهل بیت (ع) مدتی که مقدارش تحقیقاً معلوم نیست در کوفه در زندان ابن زیاد ماندهاند و ابن زیاد از یزید کسب اطلاع نموده و درباره آنها کسب تکلیف و دستور خواسته که تمامی آنها را بکشد یا به شام رهسپار سازد[3].
اما آن دسته از صاحبنظرانی که اربعین اول را پذیرفته و بر این باورند که کاروان اسرا در روز اربعین اول به زیارت قبور مطهر شهدای کربلا موفق شدهاند. باید به گونهای وقایع را تبیین کنند که رسیدن آنان به کربلا در اربعین قابل توجیه باشد، چنانکه باید زمان محبوس بودن آنان را در کوفه بسیار کوتاه بدانند. از این رو برخی بر این اعتقادند که اسرای آل محمد (ص) به مدت بسیار کوتاهی در کوفه زندانی بوده و در فاصله دو روز کبوتر نامه بر نامه ابن زیاد را نزد یزید برده و پاسخ را مبنی بر فرستادن اسرا به شام باز گرداندهاست، در نتیجه، اسرا در روز پانزده محرم به سوی شام روانه شده و روز اول ماه صفر وارد شام شدهاند. برای اثبات این ادعا شواهدی ذکر شده و از آن، چنین برداشت شده است که در آن زمان از کبوتر نامهبر استفاده میشده است.
شاهدی که برای این امر نقلشده، عبارت ذیل است:
مرحوم احمد بن تاجالدین حسن سیفالدین استرآبادی از محدثین امامیه در کتاب آثار احمدی میگوید صحیح است که عبدالله انصاری میگوید: با جمعی از مردم در خدمت امام حسین (ع) بودیم، بادی عظیم از جانب شام برآمد، یکی از موالیان معاویه آنجا حاضر بود گفت: یا بن رسولالله جدت مردم را از وزیدن باد خبر میداد و تو نیز اگر میتوانی خبر ده که این باد چه میگوید؟! آن حضرت فرمود: میگوید که حاکم شام مرده و از جانب فوات جرعه کشیده، آن ملعون را سخن امام (ع) بسیار گرانآمد، آقا به غیر سکوت چارهای ندید، روز دیگر خبر رسید که معاویه مرده و از خاکدان دنیا رخت قوات بدارالجزاء کشیده است. بعد محدث خیابانی فرمود: پس معلوم شد که به جز وسیله کبوتر نامه بر، ایصال این خبر ممکن نخواهد بود[4].
صاحب کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء (ع) با استناد به این نقل معتقداست که بنیامیه از کبوتر نامهبر برای ارسال نامههای خود استفاده میکردند، پس ابنزیاد نیز برای کسب تکلیف از یزید درباره اسرا از کبوتر نامهبر استفاده کرده و در نتیجه، اسرای آل محمد (ص) را تنها پس از سه روز توقف در کوفه به شام فرستاده است. بر ایناساس، مدت زندانی شدن اهل بیت امام در کوفه از روز 12-15 محرم بوده است [5]و در این فاصله، نامه ابن زیاد با کبوتر نزد یزید فرستاده شد و پاسخ یزید مبنی بر ارسال سرهای شهدا و اسرا به شام بازگشت.
ما اصراری بر انکار رسیدن کاروان اسرای آلمحمد (ص) به کربلا در روز اربعین نداریم، امّا بر این باوریم که تحقق آن نیز در تاریخ مسلّم نیست و شواهد و قراین معتبری برخلاف آن وجوددارد. برای مثال در نقد آنچه از قول یکی از طرفداران رسیدن اهل بیت امام (ع) به کربلا در روز اربعین اول نقل شد میتوان گفت که زمان وقوع دو اتفاق، در تاریخ روشن است نخست، تاریخ مرگ معاویه که با پانزده رجب برابر بوده و دیگری، تاریخ خروج امام حسین (ع) از مدینه که آن نیز با روز 28 رجب مصادف بوده است[6]. همچنین امر دیگری نیز در تاریخ روشناست و آن این که ولید، والی مدینه در همان شبی که نامه یزید مبنی بر مرگ معاویه و لزوم اخذ بیعت از حسینبنعلی (ع) و عبداللهبنزبیر به دستش رسید، أمام (ع) را احضار کرد و خبر مرگ معاویه و لزوم بیعت با یزید را با آن حضرت در میانگذاشت[7] و امام حسین (ع) نیز دو روز پس از آن واقعه، از مدینه خارج شده و راه مکه را در پیش گرفت.
اکنون اگر این سه امر را بپذیریم و چون در مقاتل از روز رسیدن نامه یزید به مدینه یاد نشده، نتیجه خواهیم گرفت که نامه یزید یا به عبارت دیگر خبر مرگ معاویه باید روز 26 رجب به مدینه رسیده باشد، نه روز 16 رجب. این امر نخستین دلیلی است که ثابت میکند نامه یزید با کبوتر نامهبر نیامده است، بلکه نامهرسانی از جنس انسان آن را به مدینه آورده است و اما دلیل درستی خبر مرحوم استرآبادی آن است که چون در آن، از تاریخ وزش باد و پیشگویی امام یاد نشده معلوم میشود که آن جریان به یک روز قبل از رسیدن نامه یزید به مدینه ارتباط دارد و پیشگویی امام نیز قبل از رسیدن خبر به مدینه اتفاق افتاده است، نه همزمان با مرگ معاویه. دلیل دوم آنکه نویسنده طبقات کبری در الطبقه الخامسه من الصحابه مینویسد:
وَ قَدَّمَ رَسولَ مِن قبل یزیدِ بنِ معاویه یامُر عُبیدالله أن یُرسِلَ الَیه بِثقل الحسین ومن بقی مِن وُلدِه وَ اَهل بِیته وَ نِسائِه:[8]
فرستادهای از طرف یزید پیش آمد و عبیدالله فرمان داد سر حسین بن علی و بازمانگان از فرزندان و خاندان و زنان او را به سوی یزید روانه سازد.
ظهور این عبارت حاکی از آن است که فرستاده یزید از جنس کبوتر نبوده، بلکه از آدمیان بوده است، زیرا کلمه «رسول» برای پیک و قاصدی که مأمور ارسالنامه و احتمالاً رساندن پیغام یا خبر به صورت شفاهی بوده به کار میرفته نه برای کبوتری که حداکثر حامل یک نامه بوده است.
سومین دلیل بر استفاده نکردن یزید از کبوتر نامهبر آن که در گزارش طبری آمده است که ضمن نامه اصلی یزید نامهای به اندازه أذن الفأره (گوش موش) وجود داشت که در آن دستور دستگیری و شدت عمل به خرج دادن در مورد امام حسین (ع) و عبدالله بن زبیر در صورت بیعت نکردن آنان صادر شده بود.[9] از این مطلب به دست میآید که چنین نامهای (یک نامه بزرگ و اصلی و یک نامۀ کوچک که ضمیمه آن شده بود) را قاعدتاً کبوتر نمیتوانسته است حمل کند، زیرا حمل چنین نامهای به مسافتی طولانی، یعنی فاصله بین شام تا مدینه، خارج از توان و طاقت کبوتر خواهد بود و کبوتران غالباً نامههای بسیار کوچک و مختصر را جا به جا میکردند و اینگونه نبوده است که نامهای رسمی را به ضمیمه نامه کوچکی توسط کبوتر برای مکانی دوردست ارسال کنند.
و اما دلیل چهارم؛ مرحوم محدث خیابانی که جناب قاضی به قول ایشان استناد کرده است نیز آن را به عنوان یک احتمال مطرح کرده و به صورت امرى قطعی نمیداند، علاوه بر آن که بر فرض رواج استفاده از کبوتر، حفظ امنیت شهرها، به ویژه شهر مدینه، ایجاب میکرد نامه توسط قاصدی مطمئن و کاردان ارسال شود تا از احتمال افتادن چنین پیامی به دست نامحرمان کاسته شود زیرا اگرچه کبوتر پیامها را با سرعت بیشتر به مقصد میرساند اما از اطمینان بالایی برخوردار نبود و همواره نگرانی در مورد اشتباه کبوتر و یا راهزنی رندان و فضولان وجود داشته است.
حال که احتمال کسب تکلیف ابن زیاد از یزید در مورد اهل بیت سیدالشهدا (ع) توسط کبوتر منتفی است و هیچ کتاب تاریخی نیز حتی اشارهای به استفاده از کبوتر نامهبر نکردهاست در مسئله مورد نظر تنها دو احتمال وجود خواهد داشت که عبارت است از:
الف - اینکه اسرای بنی هاشم در کوفه زندانی شدند تا قاصد ابن زیاد نامه او را به یزید رسانده و پاسخ را دریافت کند و به کوفه بازگردد که در آن صورت عادتاً رفت و برگشت او دو هفته طول میکشید و بنابراین باید که مدت زندانیشدن اهل بیت امام در کوفه حدود دو هفته بوده و تبعاً زمان خروج آنان از کوفه به سوی شام نیز پس از دوهفته حبس در کوفه بوده باشد[10].
طبری نقل میکند که زندانی شدن اهل بیت امام در کوفه روزهای متوالی به طول انجامیده است. وی مینویسد:
و انا عوانه بن الحکم الکلبی فانه قال: لما قتل الحسین وجیء بالأثقال والأسارى حتى وردوا بهم الکوفه إلى عبیدالله فبینا القوم محتبسون ان وقع حجر فی السجن معه کتاب مربوط وفی الکتاب خرج البرید بأمرکم فی یوم کذا وکذا الى یزید بن معاویه وهو سائر کذا وکذا یوما وراجع فی کذا وکذا فان سمعتم التکبیر فأیقنوا بالقتل وإن لم تسمعوا تکبیره فهوالأمان إن شاء الله، قال فلما کان قبل قدوم البرید بیومین أو ثلاثه اذا حجر قد ألقی فی السجن مربوط و موسی، وفی الکتاب، اوصوا واعهدوا فانه ینتظر البرید یوم کذا وکذا فجاء البرید ولم یسمع التکبیر وجاء کتاب بأن سرح الأسارى الى[11]:
اما عوانه بن حکم کلبی گفت: هنگامی که حسین بن علی کشته شد و بازماندگان و اسرا را آوردند تا اینکه آنها را در کوفه تسلیم ابنزیاد کردند. مدتی در زندان به سر بردند تا اینکه روزی یک سنگی که تکهای کاغذ به آن بسته شده بود به داخل زندان افتاد و در آن نوشته شده بود در فلان روز پیک برای کسب تکلیف درباره شما به سوی یزید روانه شد، چند روزی در راه است و فلان روز باز میگردد. پس اگر صدای تکبیر شنیدید یقین کنید که کشته خواهید شد و اگر صدای تکبیر نشنیدید به معنای امان دادن به شما است انشاء الله. او گفته است که وقتی دو یا سه روز به بازگشتن پیک باقی مانده بود سنگی به داخل زندان افتاد که با آن نامه ای بسته شده بود و در آن نوشته شده بود که وصیت کنید و پیمانها را ببندید که در فلان روز باز خواهد گشت. هنگامی که پیک بازگشت صدای تکبیری شنیده نشد و در نامهای که آن قاصد از طرف یزید آورده بود نوشته شده بود که اسیران را به نزد من بفرست.
توجه به این نقل دو نکته را به خوبی روشن میسازد:
اول، آن که نامه توسط پیک به یزید در شام ارسال شده است نه کبوتر و دوّم، آن که مدت زندانی شدن اهل بیت در کوفه طولانی بوده است تا آنجا که از جمله: «فلمّا کانَ قبلَ قدوم البرید بیومین او ثَلاثَه» چنین به نظر میآید که زمان بازگشت باید بیشتر از سه روز باشد زیرا کوفیان این مدت، یعنی سه روز را اواخر انتظار قلمداد میکردند. بنابراین اگر این نقل را بپذیریم باید زمان خروج کاروان اسرا را از کوفه پس از 25 محرم قلمداد کنیم، زیرا حداقل زمان رفتن پیک به شام و بازگشتنش حدود دو هفته بوده است. بر ایناساس حرکت کاروان اسرا به سوی شام نمیتوانسته است قبل از 25 محرم باشد.
ب - ابن زیاد قبل از آن برای یزید که کاروان اسرا و سرهای شهدا را از کوفه به سوی شام روانه بسازد هیچ نامهای برای یزید ارسال نکرد، بلکه نامه را به همراه رأس شریف امام روانه شام نمود و سپس بلافاصله سرهای دیگر شهدا و کاروان اسرا را نیز به شام فرستاد. بنابراین فرض، اقامت و زندانی شدن اهل بیت (ع) در کوفه طولانی نبوده است زیرا ابن زیاد مجبور بود برای جلوگیری از آشوب و قیام مردم کوفه به سرعت اهل بیت امام و سرهای شهدا را به شام رهسپار سازد تا اجازه یا فرصت قیام و آشوب را از مردم کوفه بگیرد.
شاید از اخباری که بر انتقال سر مطهر امام به شام به همراه اسرا دلالت دارند بتوان برای این امر استفاده نمود زیرا رسم عرب این بوده است که پس از غلبه در جنگ، سر فرمانده مخالفان را به همراه نامهای که بشارت پیروزی بود برای فرمانروای خود ارسال میکردند و عقبه سپاه به همراه غنایم و اسرا در روزهای بعد بازمیگشتند. در این جریان نیز وقتی برخی مقاتل بر همراهی نامه ابن زیاد و سر مطهر سیدالشهدا (ع) اذعان دارند، میتوان نتیجه گرفت که ابن زیاد برای جلوگیری از آشوب و قیام مردم کوفه بدون کسب تکلیف از یزید، کاروان اسرا و سرهای شهدا را بلافاصله به شام فرستاده و از زندانی کردن آنان به مدت طولانی ابا کرده است.
برخی از کتابهای تاریخی معتبر این فرض را تأیید کردهاند و از نامه ابن زیاد به یزید و کسب تکلیف او درباره اسرا و سرهای شهدا یاد نکردهاند علاوه بر این، برخی مقاتل تصریح میکنند که ابن زیاد نامهای را که گزارش انجام مأموریتش در کوفه بود به همراه سرامام حسین (ع) به شام فرستاد.
ابن اعثم کوفی در مقتل خود نقل میکند:
وسبق زجر بن قیس الجعفی برأس الحسین الى دمشق حتى دخل على یزید مسلم علیه ودفع الیه کتاب عبیدالله بن زیاد، فأخذ یزید کتاب عبیدالله بن زیاد فوضعه بین یدیه ثم قال ما عندک[12]...[13]
او ؛ زجر بن قیس جعلی در حالیکه سر حسین (ع) را به همراه داشت به سوی دمشق پیش گرفت تا اینکه بر یزید داخل شد و نامه ابن زیاد را به او تسلیم کرد. یزید نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: در نزد تو چیست؟
2. مسیر کاروان اسرا از کوفه تا شام
واقعیت آن است که هیچ خبر یقینی و معتبری در خصوص مسیر کاروان اسرا از کوفه تا شام وجود ندارد، به همین دلیل صاحب کتاب «نفسی المهوم علیه الرحمه» در کتاب خود میگوید:
اعلم ان ترتیب المنازل الذی نزلوها فی کل مرحله باتوا بها أم عبروا منها غیر معلوم ولا مذکور فی شیء من الکتب المعتبره بل لیس فی اکثرها مسافره اهل البیت الى الشام[14]؛
بدان که ترتیب منزلهایی که در هر مرحله در آن توقف کردهاند، بیتوته کردهاند یا از آن عبور کردهاند معلوم نیست و در هیچ کتاب معتبری ذکر شده است، بلکه در بیشتر آنها از مسافرت اهل بیت به شام مطلبی به چشم نمیخورد.
اما با توجه به نقشه جغرافیایی منطقه و مسیرهایی که بین کوفه و شام در آن زمان بر اساس برخی مدارک مرسوم بوده میتوان گفت که در مجموع سه راه بین کوفه و شام وجود داشته است:
مسیر اول: همانگونه که گفته شد هیچ دلیل معتبری که بر مسیر حرکت کاروان اسرا از کوفه به سوی شام دلالت کند وجود ندارد، اما در بسیاری از کتابهای ضعیف و غیرمعتبر از منازلی که کاروان اسرا از آن منازل عبور کردهاند یاد شده و این اخبار ضعیف، زمینه شهرت مسیر سلطانی را فراهم آورده است. این امر باعث شده است که برخی از نویسندگان و محققان متأخر تاریخ عاشورا آن را تأیید کرده و راه سلطانی را که از شهرهایی چون تکریت، موصل، تل عفر، نصیبین و عینالورده میگذرد به عنوان مسیر حرکت کاروان اسرا به شام بپذیرند. بنابراین، نخستین مسیری که اخبار ضعیف و غیرمستند بر آن دلالت میکند راه سلطانی است. شاید علت این شهرت این باشد که در آن زمان برای رفتن از کوفه به شام اغلب از این مسیر استفاده میشد. اما باید توجه داشت که این مسیر بسیار طولانی بوده و راههای کوتاهتری نیز وجود داشته است.
مسیر دوم: مسیر دیگری که برخی از محققان از آن نام برده و احتمال انتقال اسرا را از آن مسیر محتمل ساخته است مسیر مستقیم کوفه به شام است. این مسیر از منطقهای کویری و صحرایی خشک وسوزان به نام بادیهالشام که هیچ شهری در آن وجود ندارد میگذرد.
اولین بار در کتاب اعیانالشیعه از آن مسیر نام برده شده و نویسنده برای توجیه آن که پیک ابن زیاد به شام راه کوفه تا شام را میتوانسته است در مدت یک هفته بپیماید مسیر مستقیم را معرفی میکند. ایشان ابتدا پیمودن فاصله میان کوفه تا شام را در مدت یک هفته که برخی از مقتل نویسان ذکر کرده اند بعید میشمارد، اما در ادامه در توجیه آن میگوید:
و یمکن دفع الاستبعاد بأنه بوجه طریق بین الشام والعراق یمکن قلعه فی اسبوع لکونه مستقیمه وکان عرب عقیل یسلکونه فی زماننا. و تدل بعض الأخبار على ان البرید کان یذهب من الشام للعراق فی الأسبوع وعرب صلیب یذهبون من حوران للتجف فی نحو ثمانین ایام. فلعلهم سلکوا هذا الطریق و تزودوا ما یکفیهم من الماء واقلوا المقام فی الکوفه و الشام، والله اعلم[15]،
ممکن است این استبعاد به این توجه که پیمودن راه بین شام و عراق در یک هفته ممکن است دفع شود زیرا آن مسیر، مستقیم است و عرب عقیل در زمان ما دین مسیر را میپیمایند. بعضی از اخبار نیز دلالت دارد که پیک مسیر بین شام تا کوفه را در یک هفته میرفته است و عرب صلیب نیز از دوران نجفی تا شام را به حدود هشت روز میپیمودهاند، پس شاید آنها از این مسیر عبور میکردند و با خود آب کافی میبردند و در شام و کوفه به مقدار اندکی اقامت میکردند. خداوند داناست.
محمّد امین امینی نیز در کتاب خود این مسیر را ترجیح داده و مینویسد:
و نحن ایضا نرجح أن أعداء الله ورسوله کانوا قد سلکوا ببقیه الرکب الحسینی فی سفرهم من الکوفه إلى الشام القصر الطرق مسافه، سواء أکان طریق عرب عقیل او غیره ونستبعد أنهم سلکوا ماسمی بالطریق السلطانه الطویل[16]؛
و ما نیز ترجیح میدهیم که دشمنان خدا و پیامبر (ص) برای بردن بازماندگان کاروان حسینی از کوفه به شام کوتاهترین مسیر ممکن گذشتهاند و فرق نمیکند که این مسیر همان راه عرب عقیل باشد یا راه دیگری و اینکه آنها مسیر طولانی معروف به مسیر سلطانی را پیموده باشند، را بعید میدانیم. و بالاخره آیتالله شهید قاضی طباطبائی در کتاب خود به وجود راه مستقیم تصریح کرده امّا در اینباره که کاروان بازماندگان سیدالشهدا (ع) را از آن مسیر به شام منتقل کردهاند یا نه اظهار نظری نکرده است[17]، بلکه از کلام ایشان چنین بر میآید که با انتقال از مسیر سلطانی موافق است زیرا برخی از وقایع بین راه را که مربوط به مسیر سلطانی است براساس اخبار ضعیف نقل کرده و ظاهرا تأیید میکند[18].
امّا حقیقت این است که گذشتن آنان از راه مستقیم که تنها دو شخصیت از محققان متأخر آن را تأیید کردهاند، نه تنها هیچ شاهد و مدرکی ندارد، بلکه شواهدی برخلاف آن موجود است زیرا به همانگونه که گذشت - برخی کتابهای ضعیف و متأخر وقایعی را در مسیر اسرا نقل کرده اند که همگی مربوط به مسیر سلطانی است، نه مسیر بادیه الشام، علاوه بر این، شاهد معتبر دیگری وجود دارد که پیمودن مسیر بادیهالشام را منتفی میسازد و آن شاهد جملهای از سخنان زینب کبری (س) خطاب به یزید است که فرمود:
أمن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک وامائک وسوقک بنات رسول الله انه سبایا قد هتکت ستورهن و أبدیت وجوههن یحذوا بهن الاعداء من بلد الى بلد[19]:
ای فرزند آزاد شدگان آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان تو در پناه تو باشند و دختران پیامبر خدا اسیر باشند و حرمتشان دریده شود و صورتهایشان آشکار شود و دشمنان خدا آنها را از شهر به شهر دیگر برند و...
بدیهی است که اگر مسیر کاروان اسرا از صحرای سوزان و کویری بادیهالشام بود، آن حضرت می بایست از سختیهای راه، همچون تشنگی و گرسنگی طفلان اباعبدالله (ع) در راه که عادتاً باید با آن رو به رو میشدند و یا دست کم از سوی مأموران به آنها که در کسوت اسارت بودند تحمیل میشد شکایت مینمود، اما زینب (س) از گذشتن از شهرها و قرار گرفتن در معرض دید مردمان به عنوان اسیر خارجی شکایت کرده و به چیز دیگری اشاره نمیکند که این خود دلیلی بر حرکت از مسیری همچون مسیر سلطانی میباشد. نه مسیر بادیهالشام.
مسیر سوم: راه سوم که به نظر میرسد بیش از هر راه دیگری احتمال دارد مسیر کاروان اسرا از کوفه به شام بوده باشد، مسیر ظاهراً متعارف و مرسوم بین کوفه تا شام است؛ یعنی مسیری که از ساحل غربی رود فرات و از شهرهایی چون انبار، هیت، قرقیسیا، رقه و منطقه صفین میگذرد.
ویژگیهای این مسیر آن است که اولاً: مسیری متعارف و مرسوم بین کوفه و شام بوده و ثانیاً: نه آن قدر طولانی است که اشکال مسیر سلطانی به آن وارد باشد و نه مسیری کویری و خشک و سوزان است که چون مسیر بادیهالشام متروکه باشد و تنها در مواقع بحرانی و اضطراری آن هم توسط افرادی متبحّر و مجهّز با بومی که به آن منطقه آشنا هستند پیموده شود.
این مسیر همان مسیری است که لشکریان امیرالمؤمنین (ع) برای جنگ با معاویه آن را پیمودهاند[20] و در زمان امام حسن مجتبی (ع) نیز لشکریان معاویه از شام تا مسکن (محل برخورد سپاهش با سپاه امام حسن (ع)) از آن عبور کردهاند.
البته مشاهده نقشه منطقه و هر سه راه موجود بین کوفه و دمشق، برای هر بینندهای اعتقاد جزمی حاصل میکنند که تنها پیمودن این مسیر، منطقی و معقول بوده است زیرا انتخاب مسیر سلطانی و رفتن به تکریت، موصل و نصیبین همانند آن است که لقمهای را از دور گردن چرخانده به دهان برسانیم و انتخاب مسیر کویری و سوزان در حالت عادی برای مردان کارکشته و خبره معمول نبوده است پس چگونه ممکن است یک مشت زن و کودک را از آن مسیر منتقل کنند و هیچ نقلی، وصف آن را پس از پیمودن متذکر نشده باشد.
بنابراین ظاهر این است که انتخاب مسیر جانب غربی فرات که مسیری میانه است از احتمال بیشتری نسبت به دو راه دیگر برخوردار باشد. البته شواهد موجود در خصوص شهرهای حلب، قنسرین، حماه و حمص و دیر راهب از آن جهت که مشترک بین دو مسیر سلطانی و مسیر میانه است نمیتواند شاهدی برای هیچ یک از دو راه به شمار آید، اگر چه در صورت قوت، دلیلی بر عدم پیمودن راه بادیهالشام خواهد بود.
3. زمان صرف شده برای رسیدن به شام
به نظر میرسد رسیدن کاروان اسرا در روز اول صفر به شام پذیرفته نیست. همانگونه که ذکر شد، نویسنده کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء (ع) در کتاب خود به راه مستقیم بین کوفه و شام اشارهکرده و زمان پیمودن آن مسیر را توسط مردمان همان دیار بالغ بر هفت روز میداند. ایشان در کتاب خود مینویسد:
راهی میان شام و عراق است و راه راست و مستقیم میباشد و عربهای (عقیل) در زمان ما از آن راه میروند و در مدت یک هفته به عراق میرسند[21].
وی در ادامه همان مطلب نقل میکند:
عربهای صلیب از (حوران) که محال وسیع از اعمال دمشق و در جهت قبله آن واقع است و مشتمل بر دهات و مزارع زیاد است و مرکز آن محال (بصری) میباشد و در اشعار عرب اسم آن محال زیاد آمده است در ظرف هشت روز از محل خودشان حرکت کرده و در عراق به نجف اشرف میرسند[22].
و نیز از حکایت میثم تمار نتیجه میگیرد و مینویسد:
از این قضیه، کاملاً روشن است که در ظرف یک هفته از شام به عراق و کوفه میآمدند و قاصد در مدت یک هفته به کوفه رسیده و خبر دادن میثم تمار- قدس الله روحه- صحیح و درست درآمده است[23].
و بالاخره باز هم یاد آور میشود:
و برخی نقل میکنند که یازده روز بدون توقف از شام راه رفتهاند تا به کوفه رسیدهاند[24].
با توجه به آنچه گذشت و براساس ادله ذیل میتوان به این نتیجه رسید که کاروان اسرا در روز اول صفر نمیتوانستهاند به کربلا برسند:
1- استفاده از کبوتر نامهبر هیچ شاهد و مؤیدی ندارد و نامه ابن زیاد توسط پیک یا برید ارسال شده است، پس بازگشت او به همراه فرمان یزید ظاهراً نباید کمتر از دو هفته به طول انجامیده باشد. بنابراین، کاروان اسرا دست کم دو هفته در کوفه در زندان این زیاد بسر برده و پس از دو هفته فرمان انتقال آنها به شام توسط ابن زیاد صادر شده است؛
2- به دلیل سختی مسیر کویری بادیهالشام، اسرا از آن مسیر منتقل نشدهاند و البته هیچ شاهدی حتی در کتابهای ضعیفه آن را تأیید نمیکند؛
3- شواهد حاکی از آن است انتقال آنان از کوفه به شام بیش از یک هفته به درازا کشیده است، زیرا وقتی مسیر مستقیم کوفه تا شام را پیکهای تندرو یا بومیان محلی در یک هفته میپیمایند، پیمودن مسیر سلطانی که نزدیک به دو برابر مسیر بادیهالشام است یا مسیر میانه که آن نیز از مسیر بادیهالشام بسیار طولانیتر است باید بیشتر از آن زمان به طول انجامیده باشد. این مسئله به چهار دلیل قابل احتجاج است:
اول- نخست آنکه کاروان اسرا متشکل از عدهای زن و کودک بوده است و چنین کاروانی هرگز طاقت سرعت سیر، آنگونه که پیکها با مرکبهای آزموده و تندرو طی میکردند نداشتهاند.
دوم- آنکه طبیعت حرکت دستهجمعی مدارا و پیمودن راه به قدم ضعیف ترهاست، این امر حتی در میان مرکبها نیز صدق میکند؛ یعنی اگر دستهای از مرکب ها را بخواهیم به صورت جمعی حرکت دهیم ناچار باید سرعت حرکت هم پای ضعیفترین آن مرکبها باشد، چرا که با سرعت زیاد لاجرم پراکندگی و از همپاشیدگی در حرکت اجتناب ناپذیر خواهد بود.
سوم- آن که پیمودن مسیر، طولانیتر، خود زمان بیشتری میطلبد؛ یعنی مسیر بادیهالشام در یک هفته پیموده میشد، اما مسیر سلطانی یا میانه که طولانیتر است یقیناً زمان بیشتری را میطلبد.
چهارم- آن که وجود شهرهای متعدد آنگونه که در مسیر سلطانی وجود داشته یا شهرهای موجود در مسیر میانه، ناخود آگاه توقفها را بیشتر کرده و از سرعت حرکت میکاهد.
بنابراین، حتی با فرض بسیار خوشبینانه اگر در هر روز خاندان سیدالشهدا (ع) و سرهای شهدا را 100 کیلومتر برده باشند، رسیدن به شام با توجه به اینکه فاصله کوفه تا شام از مسیر سلطانی حدود 1500 کیلومتر بوده است باید بیش از پانزده روز به طول انجامیده باشد.
اما اگر روشن شود که سر مطهر سید الشهدا (ع) را زودتر از اسرا به شام ارسال داشتهاند تردیدها به طورکلی در این خصوص مرتفع خواهد شد و ما را گامی به جلو پیش خواهد برد و بر درستی ادعای خود مطمئنتر خواهد ساخت. البته اگر چه نقلهایی وجود دارد که حاکی از همراهی سر امام حسین (ع) با اسرا بوده، اما نقلهای متعددی نیز دلالت میکند که ابن زیاد سر امام (ع) را زودتر به شام فرستاده است.
به هرحال، یکی از دو نقل مطابق با واقع نیست و باید در تحقیق آن نقلی را که در عالم خارج با واقع بیشتر مطابق به نظر میرسد و قرائن و شواهد آن را بیشتر تأیید میکند پذیرفت.
شاید بتوان گفت ارسال سر مطهر امام (ع) تا به شام و کم شدن یک سر از مجموع سرهای شهدا چندان به نظر نیامده است و همین عامل باعث اشتباه برخی مورخان شده و باعث شده است که آنان سر امام (ع) را نیز همراه دیگر سرها با کاروان اسرا بدانند.
اما شواهدی که به فرستادن سر امام (ع) پیش از کاروان اسرا و بقیه سرها دلالت میکند عبارت است از:
1- تمام کتابهایی که روز اول صفر و وارد کردن سر امام حسین (ع) را به شام متذکر شدهاند، از وارد نمودن اسرا در آن تاریخ به شام هیچ یادی نکردهاند، چنانکه در دو گزارش زیر آمده است:
وفی اوله - ای اول الصفر - ادخل رأس الحسین لیلا الى دمشق وهو عید عند بنی امیه[25]. و قال الکفعمى : و فی اوله (صفر) أدخل رأس الحسین (ع) دمشق وهو عید عند بنی امیه[26]:
و در اولین روز ماه صفر سر حسین (ع) به دمشق داخل شد و آن روز، روز عید بنی امیه شدف کفعمی میگوید: و در اولین روز ماه صفر سر حسین (ع) به دمشق داخل شد و آن روز در نزد بنی امیه عید شد.
و در بعضی مقاتل آمده است:
و قد کان عبیدالله بن زیاد لما قتل الحسین (ع) بعث زجر بن قیس الجعفی الى یزید بن معاویه یخبره بذالک... [27]؛
عبدالله بن زیاد وقتی حسین (ع) را به شهادت رساند زجر بن قیس جعفی را به سوی یزید فرستاد تا او را از این امر با خبر سازد.
2- بر اساس گزارش بسیاری از کتابهای تاریخ، از جمله فتوح ابن اعثم و مقتل خوارزمی، زَحربن قیس سر امام را به شام برده است تا خبر پیروزی ابنزیاد را به یزید ابلاغ کند. این منابع، فرستادن سر امام (ع) را پیش از کاروان اسرا تأیید کرده و مینویسند:
وسبق زجر بن قیس الجعفی برأس الحسین إلى دمشق حتى دخل على یزید مسلم علیه ودفع الیه کتاب عبیدالله بن زیاد. قال: فأخذ یزید کتاب عبیدالله بن زیاد فوضعه بین یدیه ثم قال: هات ما عندک یا زجر. قال: ثم أتی بالرأس حتى وضع بین یدی یزید بن معاویه فی طشت من ذهب...[28]:
زجر بن قیس جعلی در حالیکه سر حسین (ع) را به همراه داشت به سوی دمشق پیشی گرفت تا این که بر یزید داخل شد و نامه ابن زیاد را به او تسلیم کرد. یزید نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: جلو بیا چه چیزی در نزد توست؟... گفت: سر مطهر را آوردم و در مقابل یزید بن معاویه در طشت از طلا قرار داد.
3- نقل دیگری حکایت از فرستادن سر مطهر اباعبدالله الحسین (ع) توسط محضر بن ثعلبه دارد که اگرچه در آن، حامل رأس مطهر شخص دیگری دانسته شده است. اما ظاهر آن، فرستادن سر امام را پیش از کاروان اسرا تأیید میکند:
و قدم برأس الحسین محقر بن ثعلبه العائذی على یزید فقال: أتیتک یا امیرالمومنین برأس احمق الناس والأمم، فقال یزید: ما ولدت ام محقر أحمق و الام؛[29] محقر بن ثعلبه عائذی سر حسین (ع) را به نزد یزید آورد و گفت: ای امیرالمؤمنان سر احمقترین و نادانترین مردم را برای تو آوردهام. یزید گفت: کسی که مادر محقر به دنیا آورده است احمقتر و نادانتر است.
4- و بالأخره یکی دیگر از شواهدی که به همراه نبودن سر مطهر سید الشهدا (ع) با کاروان اسرا دلالت میکند، حکایت مجلس یزید است. مجلسی که در آن چنین نقل شدهاست:
ثم ادخل نساء الحسین علیه والرأس بین یدیه فجعلت فاطمه و سکینه ابنت الحسین تتطاولان لننظرا الى الرأس و جعل یزید یتطاول لیستر عنهما الرأس، فلما رأین الرأس صحن؛[30]
سپس خانواده حسین (ع) را داخل کردند در حالی که سر مطهر امام مقابل روی یزید بود، فاطمه و سکینه دختران حسین (ع) تلاش میکردند تا سر پدر را ببینند و یزید آن را از آنها میپوشاند اما آنگاه که سر پدر را دیدند ضجه کشیدند.
نکته مهمی که از این نقل باید برداشت کرد این است که تلاش دختران اباعبدالله برای دیدن سر بریده پدر و صیحه کشیدن آنها پس از مشاهده آن، از جدا بودن رأس مطهر سیدالشهدا از کاروان اسرا حکایت میکند زیرا اگر سر مطهر امام (ع) در طول سفر با آنها بود و آنها همواره رأس شریف پدر را در مقابل خود مشاهده میکردند، اولاً: برای دیدن آن در مجلس یزید تلاش نمیکردند و ثانیاً: با مشاهده آن تاب و توان خود را از کف نمیداده و صیحه نمیکشیدند. بنابراین، بسیار دشوار است بپذیریم که سرهای شهدا و نیز سر اباعبدالله الحسین (ع) را به همراه عدهای زن و کودک به سوی شام روانه کنند و با رسیدن به هر شهر و دیاری سرها و اسرا را به نمایش در آورند اما فرزندان سیدالشهدا سر مطهر پدر خود را در طول این مسیر مشاهده نکرده باشند.
علاوه بر این به همان گونه که گذشت ، رسم رایج در آن زمان آن بوده است که پس از پیروزی در جنگی، رأس سرکرده مخالفین به همراه قاصدی نزد امیر و فرمانروای قوم پیروز ارسال میشد تا بشارت پیروزی به سرعت و زودتر از هر خبری به اطلاع فرمانروای قوم پیروز رسیده و او بتواند تصمیم لازم و مقتضی را اتخاذ نماید و آخرین فردی نباشد که خبری به این مهمی به او رسیده باشد.
نتیجه آن که ظاهراً نمیتوان پذیرفت که ورود اسرا به شام در روز اول صفر بوده باشد زیرا دو هفته در کوفه محبوس بودن و نزدیک به دو هفته پیمودن راه کوفه تا شام احتمال رسیدن آنان را به شام در روز اول صفر منتفی خواهد کرد.
4. مدت زمان اقامت اهل بیت امام در شام
یکی دیگر از اموری که با رسیدن اهل بیت سیدالشهدا (ع) در روز اربعین به کربلا ارتباط مستقیم دارد، روشن شدن میزان اقامت آنان در شام است. همانگونه که موارد قبلی تا اندازهای مشکوک و غیرمتقن بود. این مسئله نیز به یقین معلوم نیست، حتى تشتت اقوال و اخبار در این خصوص بیش از موارد قبل است.
در میان اقوال مربوط به میزان اقامت اهل بیت سید الشهدا (ع) در شام میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. توقف کاروان اسرا در شام به مدت 8 روز[31].
2. قاضی نعمان توقف آنان را در مکان بیسقف به مدت یک ماه و نیم روایت میکند، علاوه بر آن، یاد آور شده که به مدت هفت روز در خانه یزید ماندهاند به عزاداری پرداختهاند:
وقیل ان ذلک بعد أن أجلسهن فی منزل لا بکتهن من برد ولا حر فأقاموا فیه شهرا ونصف حتى اقشزت وجوههن من حر الشمس ثم اطلقهن[32]؛
گفته شده است که این واقعه (عزاداری در خانه یزید به مدت 7 روز) بعد از آن بود که به مدت یک ماه و نیم در خانهای که نه از گرما و نه از سرما از آنها محافظت میکرد بود، تا اینکه صورتهایشان از کرمی آفتاب سیاه شد و پوست انداخت و سپس آزاد شدند.
محدث نوری نیز این قول را تأیید کرده و اقامت اهل بیت را در خانه یزید به مدت ده روز جدای از زندانی شدن آنها در مکان بدون سقف که از گرما و سرما حفاظت نمیکرد، میداند[33]؟
3. ابن طاووس نیز در اقبال الأعمال مدت اقامت آنها را یک ماه ذکر کرده است[34].
همچنین مرحوم طبسی نجفی اقامت و حبس اهل بیت (ع) را در شام کمتر از یک ماه ندانسته و در کتاب خود مینویسد:
أنّ ظاهر عده التواریخ أن توقفهم فی الشام لا یقل من شهر[35].
ظاهر تعدادی از کتب تاریخ این است که توقف آنها در شام کمتر از یک ماه نبوده است.
4. قول دیگری اقامت آنان را شش ماه دانسته و سید بن طاووس آن را بدون قائل میداند[36].
نقلهای دیگری نیز بر اقامت 18 روزه[37] یا 45 روزه[38] و حتی یک ساله اهل بیت (ع) در شام دلالت دارند که عمدتاً اقوال شاذ و نادر می باشند.
این مسئله نزد امامیه از ابهام بیشتری برخوردار است زیرا آنان از یک سو با اقوالی که حاکی از حبس طولانی مدت اهل بیت (ع) در مکانی بدون سقف که از سرما و گرما محافظت نمیکرد، موافقاند تا آنجا که تصریح میکنند صورتهای اهل بیت امام (ع) سیاه شده و پوست انداخته بود و از سوی دیگر برای اثبات رسیدن کاروان اسرا به کربلا در اربعین اول با قول توقف کوتاه در شام موافقاند. این دو امر با هم سازگاری نداشته و همین مسئله کار را بر امامیه مشکلتر ساخته است.
البته رجوع به اخبار مربوط به اقامت کاروان سیدالشهدا (ع) در شام تقریباً ما را به این امر مطمئن میسازد که اقامت آنان به مدت هشت یا ده روز نبوده است، زیرا اولاً: اقامت در مکانی که از گرما و سرما محافظت نمیکنند به اندازهای که صورتهای اهل حرم سیاه شده و پوست آنان بسوزد، هرگز نمیتوانست مدت کوتاهی باشد، زیرا طبق نقلهای معتبر کاروان اسرا با مرکبهایی که بدون کجاوه بود به شام انتقال داده شدند و صورتهایشان نیز باز بوده است، پس اگر قرار بود صورتهایشان میسوخت و پوست میانداخت باید در راه رخ میداد، نه در مدت کوتاه اقامت و حبس در مکان بیسقف. اما همین که چندین خبر معتبر سوختن پوستههای صورت اهل حرم را به زمان حبس در زندان بی سقف نسبت دادهاند. در واقع یکی از اغراض آنان علاوه بر اشاره به گرمی هوا و بی سقف بودن مکان زندان، یادآوری طولانی بودن مدت حبس در چنین مکانی بوده است، علاوه بر آنکه شاید از آن بتوان چنین نتیجه نیز گرفت که اسرا را از مسیر بادیهالشام نیز به شام منتقل نکردهاند زیرا در آن صورت باید علت سوختگی پوست صورت اهل بیت سیدالشهدا (ع) به مسیر بین کوفه تا شام نسبت داده میشد.
همچنین باید اسکان در خانه یزید و برپایی هفت روز عزاداری در آن سرا را به آن حیس ظاهراً طولانی مدت اضافه نمود و نیز واگذار نمودن اختیار اقامت در شام یا بازگشت به مدینه را به اهل بیت و انتخاب بازگشت به مدینه از سوی آنان و مدت زمانی را که برای تجهیز کاروان لازم بوده است تا برای انتقال خاندان سیدالشهدا (ع) از شام به مکانی دورتر از کوفه، یعنی به مدینه منتقل سازد هر یک زمانی میطلبد که باید به مجموع زمان محاسبه شده قبل اضافه کرد. از این رو اعتقاد به اقامت هشت یا ده روزه اسرا در شام با واقعیت مطابقت نخواهد داشت و انتخاب آن چندان محققانه نیست.
مرور رفتار یزید با سر مطهر امام (ع) خاندان آن حضرت نشانه آن است که باید تغییر رفتار یزید در مدت زمان قابل توجهی رخ داده باشد، زیرا یزید به عنوان خلیفه یا به عبارت دیگر حاکم مطلق سرزمین پهناور اسلام نمیتوانست رفتار خشن همراه با طعن و تعریض به بازماندگان سیدالشهدا (ع) را به راحتی و در مدت چند روز، کاملاً تغییر دهد و از امام سجاد (ع) دلجویی کند. توضیح آنکه یزید ابتدا با جسارت به سر مطهر سید الشهدا (ع) در مجالس متعدد و تحقیر بازماندگان امام علی (ع) در صدد فرو نشاندن آتش کینه و عداوت خود با آل محمد (ص) برآمد، به آنان بی مهری کرد و آنان را در مکانی نامناسب و بدون سقف زندانی نمود اما آنگاه که اوضاع را نامناسب و متشنج یافت و اعتراض و ناخرسندی مردم، حتی اطرافیانش را مشاهده کرد برای جلوگیری از تنفر افکار عمومی کم کم تغییر موضع داد، اسرای آل محمد (ص) را در دربار و منزل خود اسکان نمود و امام سجاد (ع) را بر سر سفره خود نشاند و به آنها اجازه اقامه عزاداری برای سیدالشهدا (ع) و اصحاب با وفایش را داد و در مرحله آخر از امام سجاد دلجویی کرد و گناه به شهادت رساندن سیدالشهدا (ع) را به گردن ابن زیاد انداخته خود را از این جنایت تبرئه نمود.
بدیهی است برای اینکه یزید متوجه اشتباه خود شود باید زمانی سپری می شد و اوضاع جاری را ارزیابی می نمود و همچنین پس از آنکه اشتباه خود را فهمید برای این اندازه تغییر موضع نیز نیاز به زمانی کافی داشت. او زمانی که دریافت دشمنی بیشتر با خاندان پیامبر (ص) ارکان حکومتش را متزلزل می سازد، تغییر موضع داد و آنگاه دریافت که باید همچون پدرش معاویه از در حیله و نیرنگ وارد شود تا بتواند اوضاع را به کنترل در آورد و از آشوب جامعه جلوگیری به عمل آورد. لذا کم کم با اتخاذ موضعی دوستانه با اهل بیت سیدالشهدا (ع) و اسکان آنان در کاخ خود و اجازه برپایی عزاداری تلاش کرد تا افکار عمومی را به نفع خود تغییر داده و از بروز تشنج جلوگیری کند. پس در واقع یزید چاره ای جز این تظاهر ها و فریب کاریها نداشت تا از این رهگذر آتشی را که برافروخته، خاموش ساخته و جلوی فتنه و آشوب را بگیرد.
البته پس از فروکش آتش غرور و نخوتش و پس از دریافتن عمق فاجعهای که مرتکب شده بود، برای جلوگیری از آشوب عمومی و بروز نا آرامی و اعتراض در شام و دیگر بلاد، مجبور بود ضمن آسان گرفتن بر اسرا و اظهار همدردی با آنان و انداختن بار سنگین جنایت بر دوش ابن زیاد، اهل بیت امام حسین (ع) را با حالت اکرام و احترام در شام نگاه دارد و به همگان نشان دهد که به آنها اکرام کرده و احترام می کند تا از این طریق اوضاع را تحت کنترل داشته باشد. لذا فرستادن خاندان اسرا به مدینه، آن هم قبل از آنکه گرد عزا را از آنان تا حدی بزداید و خستگی سفر دور و دراز مکه تا کربلا و کربلا تا شام را از تن آنان بیرون کند چیزی جز فراهمآوردن زمینه آشوب و قیام مردمی در گوشه و کنار بلاد کشور اسلامی به دنبال نداشت. البته او میتوانست حتی آنگاه که اهل بیت (ع) را در مکان بیسقف که از گرما و سرما محافظت نمیکرد، زندانی کرده بود. در بین مردم چنین تبلیغ کنند که آنها را در خانه خود اسکان داده و احترام میکند.
به هر حال، یزید اگر چه نمیتوانست اهل حرم پیامبر اسلام (ص) او را در حالت اسارت و با وضعیت اسفبار و دلخراش آن هم به صورت آشکارا در شام نگاه دارد و احساسات و عواطف مسلمانان را در شام جریحهدار سازد، اما میتوانست آنان را اگر چه با اکراه در حالت احترام و اکرام در شام نگاه داشته و ظاهراً با آنان امام (ع) همدردی کند تا مانع از برافروخته شدن آتش غضب دوست داران اهل بیت (ع) شده و آن را فرو نشاند و اوضاع بلاد را در کنترل خود نگه دارد و پس از آنکه اوضاع از آرامش نسبی برخوردار شد و مصیبت سیدالشهدا (ع) در بین اذهان عموم جامعه به وادی فراموشی سپرده شد اهل بیت امام (ع) را روانه مدینه کند.
نتیجه آنکه به نظر میرسد یزید نه تنها میتوانست اهل بیت را با این وضعیت در شام نگاه دارد، بلکه او مجبور بود آن را عملی سازد تا آبها از آسیاب افتاده و آرامش در جامعه حکم فرما شود زیرا رها ساختن خاندان سیدالشهدا (ع) در حالی که هنوز گرد عزا بر چهره آنان نشسته و غم و اندوه در دلهای آنان موج میزد و بغض گلوهایشان را میفشرد، امری عجیب و از عقل سیاسی به دور بوده است. بدیهی است این امر زمینه هرگونه آشوب و ناآرامی را در مناطقی که اهل بیت (ع) از آنجا عبور میکردند را فراهم میساخت و اوضاع را برای حکومت مرکزی ناامن میکرد.
بنابراین، نگهداری اهل بیت (ع) در شام برای مدتی پیش از آن چه مشهور است (هشت یا ده روز) تقریبأ قطعی بوده و شواهد تاریخی نیز بر آن دلالت میکند.
و اما مرور وقایعی که در شام اتفاق افتاده هر انسانی را مطمئن میسازد که آن وقایع در مدت هشت روز نمیتوانسته است اتفاق افتاده باشد. ما در این جا وقایعی را که در شام واقع شده، ذکر میکنیم و قضاوت را بر عهده خواننده محترم میگذاریم:
1. ورود سر مطهر سیدالشهدا (ع) به شام در اول صفر و وجود برخی شواهد و قراین مبنی بر ورود کاروان اسرا در روزهای بعد
2. مجلس یزید در روز اول ورود اسرا به شام که شواهد زیادی دلالت دارد در روز اول صفر نبوده و چندین روز پس از آن بوده است؟
3. زندانی شدن به مدت طولانی در مکانی بدون سقف که از سرما و گرما محافظت نمیکرد
4. سخنرانی امام سجاد (ع) در مسجد اموی پس از سخنرانی خطیب یزید
5. مجلسهای بعدی امام سجاد با یزید. بدیهی است که فراهم آمدن امکان سخنرانی امام سجاد (ع) در مسجد اموی با مجلس امام سجاد (ع) با یزید نیاز به گذشت زمان و ایجاد زمینه مناسب داشت.
6. حاضر کردن یزید، امام سجاد را بر سر سفره خود و نیز مجلسی که یزید در آن از فرزند امام مجتبی (ع) خواست تا با فرزندش کشتی بگیرد.
7. مجالسی که یزید با اطرافیانش برگزار میکرد و در آن سر امام را مقابل خود گذاشته و شرب خمر مینمود[39].
8. اسکان اهل بیت در خانه یزید و عزاداری اهل بیت (ع) در آنجا به مدت یک هفته
9. ملاقات منهال با امام سجاد (ع) در بازار شام که حاکی از اقامت نسبتا طولانی اسرا در شام است زیرا اگر اقامت اسرا در شام کوتاه بود، حضور امام سجاد (ع) در بازار و ملاقات منهال با حضرت در بازار چندان منطقی به نظر نمیرسد؟
10. زمان مورد نیاز برای تجهیز کاروان برای انتقال اهل بیت امام (ع) از شام به مدینه که مسیری بسیار طولانی بوده است.
11. پرداخت دیه و خونبهای شهداء و اهل بیت (ع) از سوی یزید و اعتراض شدید فاطمه بنت الحسین (ع)
12. تغییر موضع 180 درصدی یزید و تبدیل شدن دشمنی آشکار او با حسین بن علی (ع) و پدر بزرگوارش علی بن ابیطالب (ع) به موضعی دوستانه و همراه با دلسوزی و تفقد از امام چهارم (ع) و اهل بیت حسین بن علی (ع)
البته آنچه شمرده شد تنها وقایعی است که در کتابهای تاریخ نقل شده است اما به یقین حوادث دیگری نیز واقع شده است که مورخان به دلیل رعایت اختصار از ذکر آن پرهیز کردهاند.
اکنون این خواننده گرامی است که میتواند قضاوت کند. آیا تحقق این وقایع عادتاً در مدت هشت یا ده روز ممکن است یا زمان بیشتری میطلبد.
نکته دیگری که باید در نظر داشت ملاحظه حال و روز اهل بیت سیدالشهدا (ع) است، کاروانی که متشکل از بیست زن و پانزده بچه خردسال، با حالتی رنج کشیده و داغدیده، اسارت کشیده و کتک خورده که از هشتم ذی الحجه تا اوایل صفر یعنی نزدیک به دو ماه در حال سفر و طی طریق بوده است و سختترین فشارهای جسمی و بالاترین فشارهای روحی و روانی را متحمل شده است آیا میتوانسته است تنها پس از هشت یا ده روز اقامت در شام آن هم به صورت فلاکتبار و دلخراش بدون کمترین استراحت با آرامشی بار دیگر بار سفری دیگر را ببندد و عازم مدینه گردد؟!
البته اگر چه این امور دلیلی قاطع برای اثبات اقامت بیشتر در شام نیست، اما یقیناً قراین و شواهدی است که میتواند ما را به واقعیت نزدیکتر سازد.
اما در مورد فرمان خروج کاروان اسرا از شام با توجه به آنچه گذشت. نمیتوان به تاریخ دقیقی رسید مگر اینکه براساس برخی نقلها روز بیستم صفر روز خروج اهل بیت (ع) از شام بوده است زیرا شیخ طوسی در مصباح المتهجد میفرماید:
و فی الیوم العشرین منه (صفر) کان رجوع حرم سیدنا أبی عبدالله الحسین بن على بن ابیطالب (ع) من الشام إلى مدینه الرسول (ص) [40]
و در بیستمین روز ماه صفر بازگشت خانواده آقای ما، اباعبدالله حسین بن علی بن ابی طالب (ع) از شام به مدینه نبوی واقع شده است.
برخی متون دیگر نیز این قول را تأیید و عبارتهایی نظیر آن ذکر میکنند[41] اما صاحب کتاب «مع الرکب الحسینی» پس از نقل این اقوال، آنها را به زمان خروج از شام حمل میکنند، نه زمان رسیدن به مدینه[42].
البته همان گونه که گذشت اقامت اهل بیت (ع) در شام ظاهراً طولانی بوده و پذیرفتن قول خروج اهل بیت (ع) از شام در تاریخ بیستم صفر با هیچ یک از اقوال گذشته که میزان اقامت آنان را در شام بیان میکرد، قابل جمع نیست. لذا پذیرش آن نیز در بوتهای از ابهام قرار خواهد داشت.
5. عزیمت به کربلا و رسیدن به آنجا در اربعین اول
آخرین مسئلهای که با اربعین و اقامه عزاداری در آن روز توسط اهل بیت سیدالشهدا (ع) در کنار مرقد مطهر آن حضرت ارتباط دارد، قصد عزیمت به کربلا در بازگشت و رسیدن به آن جا در روز اربعین است. این مسئله را میتوان در چند پرسش خلاصه نمود:
1- به راستی آیا میتوان گفت کاروان حرم سیدالشهدا (ع) به هنگام حرکت به سوی مدینه الرسول ابتدا به قصد زیارت قبر اباعبداللهالحسین (ع) عازم کربلا شدند و سپس به مدینه الرسول (ص) و بازگشتند؟
2- آیا آنها از ابتدا قصد عزیمت به کربلا داشتند پا در میانه راه، تصمیم خود را تغییر داده راه خود را به سوی کربلا کج کردند و از مسیر مدینه منوره منحرف شدند؟
3- آیا ممکن است بازماندگان سیدالشهدا (ع) مستقیماً از شام به مدینه رفته و به کربلا نرفته باشند؟
4- اگر آنان به سوی کربلا حرکت کردند در چه روزی به کربلا رسیدند؟ آیا در اربعین اول به آنجا رسیدند یا در روزهای پس از آن موفق به زیارت قبر مطهر سیدالشهدا بلا شدند.
اینها همگی پرسشهایی است که در این مقطع قابل طرح خواهد بود و پاسخ به آنها نیز به سادگی میسّر نیست، زیرا اخبار قابل اطمینانی که معارض نداشته باشد در مورد هیچیک از پرسشهای فوق وجود ندارد..
صاحب کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهدا (ع) نه تنها طرفدار رسیدن اهل بیت به کربلا در اربعین و ملاقات جابر با آنهاست، بلکه با اصرار زیاد مدافع دفن شدن سر سیدالشهدا (ع) و الحاق رأس شریف امام (ع) به بدن مطهرش در همان روز اربعین توسط امام سجاد (ع) نیز هست. وی پس از آنکه اقوال مختلف مربوط به دفن سر مطهر در عسقلان، مصر، نجف و کربلا را نقل و بررسی کرده، در نتیجهگیری خود مینویسد:
پس قول صحیح آن است که علمای امامیه بر آن قائل و عملشان بر آنست که رأس مطهر سیدالشهدا طلا را امام سجاد (ع) در مراجعت از شام با رئوس شهدا به کربلا آورده گرچه یقینی نیست که تمامی سرهای شهدا را با خود آورده باشد، ولی رأس مطهر را با مخدرات عصمت و طهارت بدون شک با خود به کربلا اورده و در اربعین روز بیستم شهر صفر سال 61 در کربلا ملحق به جسد اطهر و اطیب کرده است و سائر رئوس شهدا را نیز در کربلا دفن فرموده است[43].
و نیز در جای دیگر میآورد:
رأس مطهر سیدالشهدا (ع) را امام سجاد (ع) بدون شک با خود به کربلا آورده و در اربعین، روز بیستم صفر سال 61 ملحق به جسد اطهر و اطیب کرده است[44].
مهمترین دلیل وی در خصوص این مدعایش روایت عطیه است. با اینکه در روایت عطیه آنگونه که بشارت المصطفی نقل کرده است تنها به زیارت جابر از قبر مطهر سیدالشهدا تصریح شده و از ملاقات او با امام سجاد (ع) و کاروان اسرا هیچ یادی نشده است، اما ایشان ادعا میکند که روایت عطیه در بشارت المصطفی به صورت تقطیع شده آمده و در نسخه اصلی آن به رسیدن اهل بیت (ع) به کربلا در روز اربعین و ملاقات جابر با امام سجاد (ع) و کاروان اسرا تصریح شده است[45]. اما به نظر میرسد:
1- تقطیع روایت در بشارت المصطفی تنها مستند به سید امین است که از علمای متأخر بوده و به صرف ادعای او نمیتوان روایت را تقطیع شده فرض کرد.
2- در روایت عطیه هیچ اشارهای به روز اربعین نشده است؛ یعنی ممکن است جابر در ایام اقامتش در کوفه بارها به زیارت قبر مطهر سیدالشهدا آمده باشد و در یکی از موارد عطیه همراه او بوده است، به ویژه آنکه از ابتدای روایت عطیه چنین به نظر میآید که آنها از مکان نزدیکی به کربلا عزیمت کردهاند، نه از مکانی دور چون مدینه زیرا در ابتدای روایت او آمده است:
خرجت مع جابر بن عبدالله الانصاری - رضی الله عنه - زائرا قبرالحسین (ع) فلما وردنا کربلا...؛ با جابر بن عبد الله انصاری به جهت زیارت قبر حسین (ع) خارج شدم. پس وقتی وارد کربلا شدم...
بدیهی است اگر مراد عطیه خارج شدن از مدینه بود به این اختصار از آن نمیگذشت و حتماً اشارهای به شهر مدینه و یا طولانی بودن راه و برخی وقایع میان راه اشارهای میکرد. از همه مهمتر آنکه عطیه خود اهل کوفه است و جناب قاضی نیز به آن تصریح میکند[46]، بنابراین، مسلماً جابر مدتی در کوفه اقامت داشته و بارها به زیارت مرقد امام حسین (ع) مشرف شده است و جمله عطیه که میگوید: «خرجت مع جابر» ظهور در خارجشدن از کوفه داشته و از اقامت جابر در کوفه حکایت میکند. پس جابر فقط یک بار به زیارت کربلا مشرف نشده است که ملاقاتش با کاروان امام سجاد (ع) در همان یک بار اتفاق افتاده و آن یک بار نیز در روز اربعین بوده باشد. به هر حال اشتباهی که برخی از محققان مرتکب شده اند آن است که از دو مقدمه «زیارت جابر از کربلا در روز اربعین» و «ملاقاتش با امام سجاد (ع) و اهل بیت سیدالشهدا (ع)» نتیجه گرفتهاند که کاروان اهل بیت (ع) از در روز اربعین به کربلا رسیدهاند، در حالی که این دو مقدمه، زیارت جابر را در روزهای بعد نفی نمیکند و میتوان تصور کرد که هنگام زیارت مجدد جابر از کربلا در روزهای بعد، ملاقات با امام سجاد (ع) صورت گرفته باشد. این مطلب وقتی قوت مییابد که بدانیم جابر پیرمردی نابینا بوده زیرا، بدیهی است وقتی پیرمردی نابینا از مدینه عازم زیارت قبر مولایش در کربلا میشود با یک بار زیارت قبر حسین بن علی (ع) بازنمیگردد و یقیناً مدتی در کربلا یا کوفه اقامت میکند و بارها به زیارت آن مزار شریف مشرف میشود. بنابراین اگر ملاقاتی بین جابر و امام سجاد (ع) صورت گرفته است باید در روزهای پس از اربعین حسینی رخ داده باشد.
3. همانگونه که گذشت استاد شهید قاضی طباطبائی در کتاب خود نه تنها تصریح میکند که روایت علیه بر اساس آنچه در بشارت المصطفى آمده تقطیع شده است و در نسخه اصلی در ادامه روایت به ملاقات جابر با امام سجاد (ع) و اهل بیت سیدالشهدا (ع) تصریح شده است، بلکه معتقد است که در همان روز سر مطهر آن حضرت و بقیه سرها به بدنهای شریفشان ملحق گردیده است.
اما با مشاهده بخش تقطیع شده روایت عطیه چنین مطلبی را نمیتوان برداشت کرد، زیرا در آن بخشی ظاهراً در بشارت المصطفی حذف شده چنین آمده است:
قال عطیه، فبینما نحن کذلک وإذا بسواد قد طلع من ناحیه الشام فقلت: یا جابر هذا سواد قد طلع من ناحیه الشام، فقال جابر لعبده: انطلق إلى هذا السواد واتنا بخبره فإن کانوا من اصحاب عمر بن سعد فارجع إلینا لعلنا نلجا إلى ملجأ وإن کان زین العابدین (ع) فأنت حر الوجه الله تعالى. قال: فمضى العبد فما کان بأسرع من أن رجع وهو یقول: یا جابر قم واستقبل حرم رسول الله (ص) هذا زین العابدین (ع) قد جاء بعماته واخواته فقام جابر یمشی حافی الاقدام مکشوف الرأس إلى أن دنا من زین العابدین (ع) الثلا. فقال الإمام: أنت جابر؟ فقال: نعم یابن رسول الله (ص). فقال یا جابر: ههنا والله قتلت رجالنا وذبحت اطفالنا وسبیت نساؤنا وحرقت خیامنا، ثم انفصلوا من کربلاء طالبین المدینه[47]؛
عطیه گفت: مدتی بر ما گذشته در این هنگام از ناحیه شام سیاهی نمایان شد. گفتم: ای جابر سیاهی از طرف شام نمایان شده است. جابر به غلامش گفت: به سوی سیاهی برو و از آن برای ما خبر بیاور. اگر از یاران عمر بن سعد بود فورا برای ما خبر بیاور تا در پناهگاهی پناه گیرم و اگر زین العابدین (ع) بود تو در راه خدا آزادی. آن غلام روانه شد و طولی نکشید که به سرعت بازگشت گفت: ای جابر برخیز و به استقبال هرم پیغمبر خدا برو. این زینالعابدین (ع) است که به همراه عمهها و خواهرانش به این سو میآیند. جابر برخاست و با گامهای بلند در حالی که سرش برهنه بود به استقبال امام رفت وقتی به زینالعابدین (ع) نزدیک شد. امام فرمود: آیا تو جابری؟ گفت: بله ای فرزند رسول خدا. سپس امام فرمود: ای جابر بخدا سوگند اینجا مردان ما کشته شدند و کودکانمان ذبح شدند، زنهای ما به اسارت رفتند و خیمههای ما به آتش کشیده شد. سپس کربلا را به قصد مدینه ترک کردند.
اکنون با توجه به متن فوق چند نکته را خاطر نشان میشویم:
1. چرا عطیه از الحاق سر امام حسین (ع) به جسم مطهرش هیچ یادی نکرده است؟ آیا در حالی که قاعدتاً میبایست الحاق رأس شریف به بدن مطهر با تشریفات خاصی انجام میشد و نقلهای متعددی در باره آن وجود میداشت میتوان تصور کرد عطیه به عنوان راوی واقعه، از این مسئله غفلت کرده و هیچ اشارهای حتی به سر مطهر سیدالشهدا (ع) ننموده باشد؟! آیا مهمتر از آن، مستله دیگری بوده است که باعث شده است او از آن غفلت کرده باشد؟! آیا الحاق سر فرزند فاطمه زهرا (س) که چهل روز در شهر و دیار چرخانده شد و بر نوک نیزهها جای داشت و مورد بی مهریها و اهانتهای بیحد و حصر یزیدیان واقع گردید مسئله کوچک و بی اهمیتی بوده است که عطیه از ذکر آن اغماض کرده یا آن را به فراموشی سپرده است؟!
2. اگر سر امام حسین به امام سجاد (ع) و تسلیم میشد باید یزید دستور میداد تا اهل بیت امام را به کربلا برند و پس از دفن سر حسین (ع) عازم مدینه شوند، در حالی که در هیچ یک از نقلهای موجود از چنین دستوری خبری نیست.
3. اگر سر امام حسین (ع) به امام سجاد (ع) تحویل میشد، از ابتدا مأموران همراه کاروان اسرا از آن مطلع بوده و راه خود را ابتدا به مقصد کربلا انتخاب میکردند که در آن صورت نیازی به خواهش اهل بیت (ع) از آنان در خصوص تغییر مسیر کاروان از مقصد مدینه به مقصد کربلا نبوده است.
4. اقوال فراوانی که از دفن سر مطهر امام حسین (ع) در جایی غیر از کربلا حکایت دارد بعضاً معارضهای خوبی برای این اعتقاد خواهند بود[48].
به هر حال، پرسش ما این است که با توجه به وجود ادله و اقوال مختلف در خصوص دفن سر مطهر امام و پراکندگی و تشتت آن اقوال که خود ایشان بر آنها واقف بوده و بسیاری از آن اقوال را در کتاب خود آورده است و بالغ بر پنجاه صفحه از کتاب خود را به آن اختصاص داده است[49] و نیز با وجود خدشهها و اشکالاتی که برخی از علما و صاحب نظران به نظریه دفن سر مطهر امام حسین (ع) در کنار پیکر مطهرش کردهاند، چگونه میتوان با این اندازه از اطمینان و جزم معتقد شد که سر امام حسین (ع) در روز اربعین توسط امام سجاد (ع) به پیکر مطهرش ملحق گردیده است!؟ آیا اصولاً در یک مسئله تاریخی به جز در مواقعی که اخبار متواتر و بدون معارض یک امری را تصریح میکنند میتوان به چنین جزم و یقینی دست یافت؟
نتیجه آنکه اشاره نشدن الحاق سر مطهر سیدالشهدا (ع) به بدن شریفش در روایت عطیه ما را به دو نتیجه محتمل نزدیکتر میسازد، و بر اساس هر دو نتیجه، رسیدن کاروان اسرا در اربعین اول به کربلا و دفن سر امام حسین (ع) در همان روز در کنار بدن مطهرش را به زیر سوال میبرد:
نخست، آنکه اگر تقطیع روایت عطیه صحیح باشد، باید بپذیریم سرهای شهدا در روز اربعین همراه امام سجاد (ع) نبوده است، زیرا اگر اینگونه بود عطیه حتماً به همراه جابر در تدفین آنها شرکت نموده و در روایت خود آن واقعه مهم را با تفصیل نقل میکرد؟
دوم، آنکه روایت عطیه همان است که در بشارت المصطفى آمده و ادامهای نداشته است،
پس اهل بیت امام حسین (ع) در روز اربعین به کربلا نرسیدهاند و جابر در اربعین حسینی پس از زیارت قبر مطهر حسین بن علی (ع) به کوفه عزیمت کرده است و بازماندگان سیدالشهدا (ع) در روز اربعین به کربلا نرسیدهاند و هیچ ملاقاتی در آن روز بین امام سجاد (ع) و جابر رخ نداده است.
یکی دیگر از قائلان عزیمت اهل بیت امام (ع) به کربلا سید بن طاووس در کتاب لهوف است. ایشان مینویسد:
قال الراوی: ولما رجع نساء الحسین (ع) وعیاله من الشام و بلغوا إلى العراق قالوا للدلیل: متر بنا على طریق کربلاء.. [50]؛
راوی میگوید: هنگامیکه زنان و فرزندان حسین (ع) از شام بازگشته به عراق رسیدند به راهنما گفتند: ما را از مسیر کربلا ببر.
پذیرفتن این جمله سید بن طاووس نیز در هر حال، مشکل خواهد بود زیرا رفتن بازماندگان سیدالشهدا (ع) به کربلا از دو حال خارج نبوده است: یا از ابتدای حرکت قصد عزیمت به کربلا را داشتند، و یا در بین راه تصمیم خود را عوض کرده و قصد زیارت مرقد مطهر حسین (ع) نمودند.
اما اگر کاروان اسرا پس از آزادی، از ابتدا قصد عزیمت به کربلا را داشتند از همان ابتدا مسیر عراق و کربلا را پیش گرفته و نیازی به درخواست آنان بین راه از راهنمایان و گماشتگان یزید نبود تا آنان را به کربلا ببرند و اما اگر قصد اولیه أنان مراجعت به مدینه منوره بوده و عزیمت به کربلا را قصد نکرده بودند، در آن صورت مسیر شام به مدینه را که راهی غیر از مسیر شام به عراق است در پیش گرفته و هرگز از عراق نمیگذشتند تا به هنگام رسیدن به عراق اهل بیت (ع) از آنان بخواهند تا راه خود را به سوی کربلا کج کرده و آنان به زیارت مرقد مطهر سیدالشهدا (ع) نایل آیند.
بنابراین، مشاهده میشود که تقریباً نمیتوان به هیچ یک از ادله قاتلان به رسیدن اهل بیت امام حسین (ع) به کربلا در روز اربعین اعتماد بایستهای پیدا کرد و این امر همچنان در هالهای از ابهام باقی خواهد ماند، بلکه نرفتن اهل بیت امام به کربلا در راه بازگشت یا دست کم رسیدن به کربلا اما پس از اربعین شهدای کربلا از قوت بیشتری برخوردار است.
نتیجه
با توجه به بررسی پنج مطلب اساسی که با رسیدن کاروان اسرا به کربلا در روز اربعین ارتباط مستقیم داشت نتایج ذیل قابل أخذ خواهد بود:
ا- میزان زندانی بودن کاروان اسرا در کوفه دقیقاً معلوم نیست و با توجه به زمانی که برای ارسال نامه ابن زیاد به شام و دریافت پاسخ آن از یزید لازم بود نمیتوان گفت که خروج اسرا از کوفه قبل از 25 محرم بوده است، مگر آن که معتقد شویم نامهای برای کسب تکلیف در مورد اسرا بین ابن زیاد و یزید رد و بدل نشده است. بدیهی است که در آن صورت مدت زندانی شدن بازماندگان امام حسین در کوفه کوتاه بوده است. به هر حال، در مورد مدت توقف آنان در کوفه نمیتوان اظهار نظر دقیق و یقین أوری ارائه نمود اگر چه با توجه به شواهد تاریخی زندانی بودن اسرای آل محمد (ص) به مدت نزدیک به دو هفته از احتمال بیشتری برخوردار است.
2- انتقال کاروان اسرا از مسیر بادیهالشام به دلیل کویری و صعبالعبور بودن، و همچنین به دلیل مرسوم نبودن عبور از آن و بالاخره به دلیل عدم وجود هیچ شاهد و مدرکی بر آن، منتفی بوده و قابل اثبات نیست، از این رو باید آنها را از مسیر سلطانی یا میانه به آنگونه که به تفصیل گذشت - به شام منتقل کرده باشند.
3- از آنجا که پیمودن فاصله بین کوفه و شام برای کاروان اسرا سریعتر از پیکها ممکن و متصور نبوده است، قاعدتا باید زمانی حدود دو هفته برای آن در نظر گرفت؟
4- برای مدت اقامت اهل بیت سید الشهدا (ع) در شام نمیتوان به نظری قابل قبول و قطعی دست یافت، و به همین دلیل، تعیین زمان خروج آنان از شام نیز میسر نخواهد بود. اما آنچه نزدیک به یقین میتوان باور داشت این است که زمان اسارت و پس از آن، اقامت اهل بیت امام (ع) در شام بیش از هفت یا ده روز بوده است؟
5- چگونگی قصد عزیمت کاروان اسرا به کربلا پس از آزادی از پند یزید چندان مشخص نیست؛ یعنی معلوم نیست که آیا از هنگام حرکت از شام قصد کربلا نمودهاند یا در بین راه تصمیم خود را تغییر داده اند؟ آیا از راه سلطانی با راه میانه به سوی مدینه بازگشتند یا از راه مستقیم که از کنار دریای مدیترانه میگذرد؟
6- در یک جمع بندی نهایی می توان چنین نتیجهگیری نمود که گرچه بر اساس قول مشهور رفتن کاروان اسرا به کربلا در راه بازگشت پذیرفتنی است و اصراری بر انکار آن وجود ندارد، اما رسیدن آنان در روز اربعین به کربلا با توجه به ابهامات بسیار و نیز شواهد و قراینی که برخی از آنها در همین مقاله ذکر شد ممکن نبوده اصرار بر تحقق آن چندان قابل قبول نخواهد بود؛
7. با توجه به اینکه اثبات رسیدن کاروان اسرای آل محمد (ص) به کربلا در روز اربعین اول، مؤونه بسیاری داشته و تقریبا امکان پذیر نیست، پس چه امری باید برخی محققان را تا این اندازه مصمم ساخته باشد که آن را بپذیرند و برای اثباتش تلاش کنند؟ آیا برای اثبات فضیلت زیارت اربعین سیدالشهدا (ع)، روایات معصومان (ع) کفایت نمیکند؟! آیا باید رسیدن اتفاقی اهل بیت سیدالشهداء (ع) به کربلا در روز اربعین به آن ضمیمه شود؟! به نظر میرسد حتی اگر روایتی بر فضیلت و استحباب زیارت اربعین نداشته باشیم (که البته این چنین نیست و در روایتی از معصومی، زیارت اربعین از علائم مؤمن دانسته شده است[51]) رسیدن اتفاقی کاروان اسرا به کربلا در روز اربعین بر فرض اثبات نیز نمیتواند وجه استحباب و فضیلت آن زیارت باشد. والله اعلم وله الحمد
کتابنامه
1. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، إعلام الوری باعلام الهدی، تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ اول، بیروت، دارالمعرفه، 1399 ق.
2. سید محسن امین، أعیان الشیعه، چاپ پنجم: بیروت، دارالتعارف، 1403ق.
3. الاحتجاج على أهل اللجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمدهادی به، چاپ اول: تهران: دار الأسوه، 1413ق.
4. دینوری، ابوحنفیه، الأخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، چاپ اول، قم، منشورات رضی، 1409 ق.
5. الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، أبو عبدالله محمدبن محمدبن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفیدات 413ھ) تحقیق : مؤسسه آل البیت (ع)، قم: مؤسسه أل البیت (ع) ل، الطبعه الأولى، 1413ه.
6. الإقبال بالأعمال الحسنه فیما یعمل مزه فی السنه، أبو القاسم علی بن موسى الحلی الحسنی
المعروف بابن طاووس (ت 664ه)، تحقیق: جواد القومی، قم : مکتب الإعلام الإسلامی، الطبعه الأولى، 1414 ه.
7. التهذیب (تهذیب الأحکام فی شرح المقنعه)، ابو جعفر محمد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی ت 460 ه. ق)، بیروت: دارالتعارف، الطبعه الأولى 1401 ه.
8. الطبقات الکبری، محمد بن سعد کاتب الواقدی (ت 230 ه)، بیروت: دار صادر
9. العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، جمال الدین أبی منصور الحسن بن یوسف بن علی المطهر الحلی المعروف بالعلامه (ت 726ه)، تحقیق : السید مهدی الرجائی، قم: مکتبه أیه الله المرعشی، الطبعه الأولى، 1408 ه.
10. الفتوح، أبو محمد أحمد بن اعثم الکوفی (ت 314ه)، تحقیق: علی شیری، بیروت : دار الأضواء، الطبعه الأولى 1411 ه.
11. الکافی، أبو جعفر ثقه الإسلام محمد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی (ت 329 ه)، تحقیق: على أکبر الغقاری، طهران : دارالکتب الإسلامیه، الطبعه الثانیه، 1389 ه.
12. الکامل فی التاریخ، أبو الحسن علی بن محمد الشیبانی الموصلی المعروف بابن الأثیرات 630 ه )، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعه الأولى 1408 ه.
13. المصباح فی الأدعیه والصلوات والزیارات، تقی الدین إبراهیم بن زین الدین الحارثی الهمدانی المعروف بالکفعمی (ت 905ه)، قم: منشورات الرضى.
14. اللهوف فی قتلی الطفوف، أبو القاسم علی بن موسی بن طاووس الحسینی الحلی (ت 664ھ)، تحقیق: فارس تبریزیان، طهران : دار الأسوه، الطبعه الأولى، 1414 ه.
15. أمالی الصدوق، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه )، بیروت: مؤسسه الأعلمی، الطبعه الخامسه، 1400 ه.
16. بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار (ع)، محمد باقر بن محمد تقی المجلسی (ت 1110ھ)، تحقیق: دار إحیاء التراث، بیروت: دار إحیاء التراث، الطبعه الأولی، 1412 ه.
17. تاریخ الطبری (تاریخ الأمم والملوک)، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری الإمامی (ق 5ھ)، تحقیق: محمد أبو الفضل إبراهیم، بیروت: دار المعارف.
18. تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء (ع)، محمد علی قاضی طباطبایی، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سازمان چاپ و انتشارات، 1383 ش.
19. تسلیه المجالس و زینه المجالس، محمد بن أبی طالب المجدی الحسنی الموسوی الحائری، قم: مؤسسه المعارف الاسلامیه 1418.
20. سیر أ(ع)م النبلاء، أبو عبدالله محمد بن أحمد الذهبی (ت 748ه)، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، بیروت: مؤسسه الرساله، الطبعه العاشره 1414 ه.
21. شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار (ع)، أبو حنیفه القاضی النعمان بن محمد المصری (ت 363ھ)، تحقیق : السید محمد الحسینی الجلالی، قم: مؤسسه النشر الإسلامی، الطبعه الأولی، 1412 ه.
22. فرحه الغرى فی تعیین قبر أمیر المؤمنین علی (ع)، غیاث الدین عبد الکریم بن أحمد الطاووسی العلوی إن 693ھ)، قم: منشورات الشریف الرضی.
23. کامل الزیارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه (ت 367 ه)، تحقیق: عبدالحسین الأمینی التبریزی، النجف الأشرف: المطبعه المرتضویه، الطبعه الأولى، 1356 ه.
24، مصباح المتهجد، أبو جعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی (ت 460 ھ)، تحقیق: على أصغر مروارید، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، الطبعه الأولى، 1411 ه.
25. مع الرکب الحسینی، محمد جواد طبسی، قم، مرکز الدرساه الاسلامیه للممثلیه: 1424 ه
26. مقتل الامام الحسین لیلا، محمد رضا الطبسی النجفی، قم : محبین، 1382 ش.
27. مقتل الحسین (ع)، موفق بن أحمد المکی الخوارزمی (ت 568ه)، تحقیق: محمد السماوی، قم:مکتبه المفید.
28. موسوعه الإمام علی علیه فی الکتاب والسنه والتاریخ، محمد الریشهری و أخرون، قم و پیروت: دار الحدیث، 1422 ه.
29. موسوعه مقتل الامام الحسین (ع)، محمد عیسى آل مکباس، قم : للطباعه والنشر، 1422 ه.
30. نفس المهموم فی مصیبه سیدنا الحسین المظلومان (ع)، عباس القمی، قم: ذوی القربی، 1421 ه.
31. ینابیع الموده لذوی القرین، سلیمان بن إبراهیم القندوزی الحنفی (ت 1294 ه)، تحقیق: على جمال أشرف الحسینی، طهران : دارالأسوه، الطبعه الأولى، 1416 ه.
32. التهذیب (تهذیب الأحکام فی شرح المقنعه)، أبو جعفر محمد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی ات 460 ه. ق)، بیروت: دارالتعارف، الطبعه الأولى 1401 ه.
33. المصباح فی الاعیه و الصلوات و الزیارات، للشیخ تقی الدین ابراهیم بن على بن الحسن العاملی
الکفعمی است 900 ه ق) منشورات الشریف الرضی – قم.
34. توضیح المقاصد، محمد بن الحسین العاملی (1030 ه ق) انتشارات آیه الله العظمی مرعشی نجفی، قم.
35. مهیج الاحزان، حسن یزدی حائری، (1242 ه.ق).