مقدمه
عبدالله بن جعفر بن ابیطالب، نخستین مولود اسلام در حبشه و اولین فرزند جعفر طیار است. تولد او را در سال سوم بعثت دانستهاند. او هنگام هجرت پیامبر به مدینه ده ساله بود و در سال 80 ق (با اندکی تفاوت در نقلها) در نود سالگی از دنیا رفت و در مدینه یا ابواء به خاک سپرده شد.
عبدالله بن جعفر فردی بزرگوار و بسیار بخشنده و سخاوتمند معرفی شده است. در تاریخ به او لقب «جواد، بحرالجود و قطب السخاء» دادهاند. عبدالله به واسطه موقعیت خانوادگی و جایگاه والای پدر بزرگوارش، نزد رسول خدا (ع) و امام علی (ع) مورد احترام بود.
پس از شهادت پدرش، پیامبر برای تفقد و دلجویی به خانه آنها رفت و آنان را مورد محبت و ملاطفت خاص خود قرار داد و فرمود: من سرپرست آنها در دنیا و آخرت هستم و فرمود: عبدالله در خلقت، خصلت شبیه من است. همچنین زمانی دیگر در حق او چنین دعا فرمود: «پروردگارا، برای جعفر ذریه نیکو قرار ده و به بیع عبدالله، برکت عطا کن».
عبدالله بن جعفر هنگام صلح و جنگ مورد اعتماد و طرف مشاوره امیرمؤمنان علی (ع) و امامان دیگر بود. در جنگ صفین یکی از فرماندهان سپاه امام علی (ع) و نیز یکی از شهود حکمیت از طرف علی (ع) بود. امام علی (ع) هنگام عزل و نصب فرماندهان با او مشورت میکرد. وی از جمله کسانی بود که هنگام تبعید ابوذر به ربذه در کنار علی (ع) حضور داشت و او را بدرقه کرد. همچنین طبق دستور امام بر ولید بن عقبه حد جاری کرد. او در مراسم تغسیل و تکفین امیرمؤمنان (ع) که شبانه و بدون اطلاع عموم صورت گرفت نیز حاضر بود.
بعد از شهادت امام علی (ع) نیز در کنار امام حسن (ع) قرار گرفت. در جریان حرکت سپاه امام به سوی لشکر معاویه از حریم خاندان امامت دفاع کرد. همچنین وی بارها عشق و علاقه و ایمان خود را به امام حسین (ع) ابراز نمود، از جمله وقتی معاویه دختر عبدالله بن جعفر (اُم کلثوم) را برای پسرش یزید خواستگاری کرد او در جواب گفت: «مرا امیری است که بیاذن او کاری نکنم» و این گونه اختیار دخترش را به حسین بن علی (ع) واگذار کرد.
عبدالله بن جعفر از جمله کسانی بود که در اثبات ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) به حدیث غدیر تمسک جست و نام خود را در زمره راویان حدیث غدیر ثبت کرد.
احتجاجها و مناظرههای کوبنده و سخنان قاطع او در دفاع از ولایت نشان از ایمان و اعتقاد کامل او به امامت و ولایت دارد. او در گفتن سخن حق، بیپروا بود و بارها در حضور معاویه از حقانیت اهل بیت (ع) و نامشروع بودن حکومت بنیامیه سخن میگفت. در تاریخ، سخنان و مناظرههای او با بنیامیه ثبت شده است. عملکرد مهم سیاسی او خودداری از بیعت با یزید بود. معاویه برای بیعت گرفتن از عبدالله به او چنین نوشت:
میدانی که من تو را بر دیگران مقدم داشتهام، ولی گزارشهایی از تو به من رسید که آنها را خوش ندارم. اگر بیعت کنی مورد تقدیر و سپاس قرار میگیری، ولی اگر خودداری ورزی به اجبار بیعت خواهی کرد. عبدالله در پاسخ نوشت: نامه تو رسید و از مضمون آن آگاه شدم. نوشتهای که مرا بر دیگران مقدم میداری. اگر چنین کنی به بهره خود رسیدهای و اگر خودداری ورزی نسبت به خود کوتاهی کردهای. اما اینکه نوشتهای مرا بر بیعت با یزید مجبور میکنی ما نیز تو و پدرت را بر اسلام مجبور کردیم و شما را برخلاف میلتان وارد اسلام کردیم.
هنگامیکه معاویه در سال 50 ق به منظور گرفتن بیعت برای یزید به مدینه سفر کرد و با بزرگان قبایل، از جمله عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر به طور خصوصی دیدار کرد و آنها را به بیعت با یزید دعوت کرد، عبدالله بن جعفر با سخنان قاطع و کوبنده خود، نقشههای معاویه را نقش بر آب کرد و به بیعت با یزید پاسخ منفی داد و بر حقانیت اهلبیت و خاندان رسول خدا (ع) بر ولایت و خلافت تأکید کرد. بنابراین مواضع سیاسی عبدالله و مخالفتهای او با بنیامیه دلیل روشنی بر اعتقاد راسخ او به مبارزه با امویان است.
از آنجا که او از خواص شیعیان ائمه (ع) و از نزدیکترین افراد به خاندان اهلبیت (ع) است، مطالعه زندگانی و عملکرد او اهمیت خاصی دارد. در این میان، عملکرد او درباره قیام عاشورا و تعامل وی با نهضت امام حسین (ع) با ابهاماتی روبهروست. در حقیقت، این پرسش که چرا عبدالله بن جعفر در قیام عاشورا و کاروان امام حسین (ع) حضور نداشت، پرسشی را برای محققان ایجاد کرده است. پژوهشگران درباره علل حضور نداشتن وی در کربلا و عدم همراهی او با امام حسین (ع) اظهار نظرهای متفاوتی کردهاند. برخی کوشیدهاند بر اساس شواهد تاریخی، عدم حضور او را به گونهای توجیه کنند تا به اعتقاد و ایمان و وفاداری عبدالله بن جعفر نسبت به امام حسین (ع) و قیام کربلا خدشهای وارد نشود. از سوی دیگر برخی معتقدند که دیدگاه عبدالله بن جعفر درباره قیام کربلا با دیدگاه امام حسین (ع) متفاوت بوده، از این رو امام را همراهی نکرده است. هر یک از این دو دیدگاه بر شواهد و قراین تاریخی خاصی استوارند که در ادامه به آنها پرداخته میشود.
الف) شواهد و قراین تاریخی موافقت عبدالله بن جعفر با قیام حسینی
1. همراه کردن همسر و فرزندان خویش با امام حسین (ع)
آنچه میتواند دیدگاه عبدالله را نسبت به حرکت امام حسین (ع) روشن سازد همراه ساختن خانوادهاش با کاروان حسینی است. چگونه ممکن است فردی با حرکت و قیامی موافق نباشد و به آن اعتقاد نداشته باشد اما بهترین عزیزان خود را به حضور و شرکت در آن تشویق و ترغیب نماید؟ بیشک اگر عبدالله با قیام امام حسین (ع) و مبارزه با بنیامیه مخالف بود، هیچگاه اجازه نمیداد، فرزندان عزیزش در این راه قربانی شوند، در حالی که او همسر بزرگوارش زینب کبرا و دو فرزندش عون و محمد را همراه کاروان امام حسین (ع) فرستاد و آنها را سخاوتمندانه در راه امام خویش قربانی کرد.
2. واکنش عبدالله بن جعفر پس از شهادت امام حسین (ع)
واکنش عبدالله بن جعفر پس از شنیدن خبر شهادت امام حسین (ع) و فرزندانش عون و محمد گویای ایمان و اعتقاد او به قیام امام حسین (ع) است. مورخان نوشتهاند که پس از بازگشت بازماندگان امام حسین (ع) به مدینه، یکی از غلامان عبدالله بن جعفر به نام ابوالسلاسل نزد او رفت و شهادت پسرانش را به او تسلیت گفت. عبدالله کلمه استرجاع بر زبان آورد. غلام گفت: این مصیبتی است که از حسینبن علی به ما رسیده است! عبدالله بن جعفر او را با نعلین خود راند و گفت: ای کثیفزاده! آیا به حسین چنین چیزی را میگویی؟ به خدا سوگند اگر نزدش میبودم دوست میداشتم که تا کشته نشوم از او جدا نگردم. به خدا سوگند من آنها را سخاوتمندانه در راه حسین دادهام و مصیبت آنها بر من گران نیست، زیرا آنان در راه برادرم و پسرعمویم به شهادت رسیدند و همراهش شکیبایی ورزیدند. آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: الحمدلله با اینکه مصیبت حسین بر من گران است اما اگر نتوانستم او را یاری دهم ، فرزندانم او را یاری دادند.
این سخنان جای هیچ شک و ابهامی را درباره دیدگاه عبدالله با قیام امام حسین (ع) باقی نمیگذارد و بیانگر اعتقاد والای عبدالله بن جعفر به قیام امام حسین (ع) و آگاهی و معرفت او به نهضت حسینی و ارزش و فضیلت خون شهیدان است. او علاقه خود را به شهادت در رکاب حسین (ع) شجاعانه بیان میکند و هرگونه اتهام ترس و تردید را از خود دور میکند.
3. نامه عبدالله بن جعفر به امام حسین (ع)
با توجه به موارد پیشگفته، اصل اعتقاد عبدالله بن جعفر به قیام علیه بنیامیه بهخوبی روشن است، با این حال یکی از شواهدی که موجب مبهم شدن این مسئله میشود، نامه او به امام حسین (ع) برای منصرف کردن آن حضرت از رفتن به عراق است. ابتدا متن نامه عبدالله بن جعفر و پاسخ امام مرور و سپس بررسی میشود.
نامه عبدالله به امام حسین (ع) چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم. به حسین بن علی از عبدالله بن جعفر. اما بعد، تو را به خدا سوگند میدهم که از مکه خارج نشوی. من از کاری که آهنگ آن را داری بر تو بیمناکم و ترس آن دارم که خود و خاندانت در آن به هلاکت برسید. اگر تو امروز هلاک شوی نور زمین خاموش خواهد شد، زیرا تو پرچم هدایتیافتگان و امیرمؤمنانی. در رفتن شتاب مکن زیرا من نیز به دنبال نامه هستم. والسلام.
پاسخ امام به نامه او چنین است:
اما بعد نامهات به من رسید و آن را خواندم و منظورت را دریافتم. به آگاهی تو میرسانم که من جدّم رسول خدا را به خواب دیدم، او از کاری به من خبر داد و من در پی آن میروم، خواه به سودم باشد یا به زیانم. به خدا سوگند! ای پسرعمو، چنانچه من در لانه هر جنبندهای از جنبندگان روی زمین باشم مرا بیرون کشیده به قتل خواهند رساند. به خدا ای پسرعمو آنان ستم خواهند کرد، همان گونه که یهود نسبت به روز شنبه ستم ورزیدند. والسلام.
از نامه عبدالله به امام حسین (ع) چند مطلب استفاده میشود:
1. اعتقاد او به مقام والای امامت و شأن و جایگاه باعظمت آن. عباراتهایی نظیر «نور زمین»، «روح هدایت» و «امیر مؤمنان» گویای این اعتقاد است.
2. دلبستگی و وفاداری او به امام حسین (ع)، زیرا او هم از شهادت امام و یاران و خاندانش دلنگران و مضطرب است: «ترس آن دارم که خود و خاندانت در آن به هلاکت رسید» و هم از لحاظ اجتماعی و سیاسی نگران وضعیت جهان اسلام است؛ او آینده جهان اسلام را بعد از شهادت حسین تاریک میبیند: «ترس آن دارم که نور زمین خاموش شود، زیرا تو روح هدایت و امیر مؤمنانی».
3. درخواست تغییر شیوه مبارزه از امام. نامه عبدالله بن جعفر به امام رنگ و بوی مشاوره و خیرخواهی و دلسوزی دارد. عبدالله همچنانکه تلاش میکرد امامان قبل را با نظرهای مشورتی خود یاری دهد اینجا نیز درصدد است تا نظر خود را درباره شیوه قیام و حرکت امام حسین (ع) به اطلاع آن حضرت برساند. او بهخوبی از سرنوشت حرکت امام به عراق آگاه است و نیک میداند که این سفر پیامدی جز شهادت امام و یارانش در پی ندارد. او نگران است که مبادا با شهادت امام شیرازه نظام از هم پاشیده شده و جامعه اسلامی با فقدان امام و رهبری الهی روبهرو شود. از این رو میکوشد تا امام را از سفر به کوفه منصرف سازد و حتی از طریق گفتوگو و میانجیگری میان امام حسین (ع) و بنیامیه از وقوع حادثهای دلخراش جلوگیری کند.
4. معذور بودن عبدالله در نپیوستن به امام
از آنچه گفته شد اصل اعتقاد عبدالله به قیام کربلا و عشق و علاقه او برای شهادت در راه امام حسین (ع) ثابت شد، اما اینکه چرا عبدالله بن جعفر خود شخصاً در قیام عاشورا حضور نداشت و امام را همراهی نکرد، تاریخ در این باره ساکت است و از متون اصیل تاریخی چیزی به دست نمیآید. البته در برخی از آثار متأخرین احتمالاتی به عنوان عذر عبدالله بن جعفر در نپیوستن او به امام بیان شده است که مهمترین آنها چنین است:
1. نابینا بودن وی، چنانکه گفته شده: «وکان تاخره عن حضور الطف ذهاب بصره؛ دلیل عدم حضورش در قیام عاشورا نابینا بودن او بود».
2. احتمال مأموریت داشتن او از سوی امام در مدینه، مانند مأموریت حفظ جان بنیهاشم زیرا با خروج امام و دیگر بزرگان بنیهاشم از مدینه هرگونه توطئه و دسیسهای برای نابودی بنیهاشم پیشبینی میشد، از اینرو، شخصیتی همچون عبدالله بن جعفر میتوانست از هرگونه خطری که بنیهاشم را تهدید میکرد، جلوگیری کند.
3. کهولت سن، زیرا او در این هنگام حدود هفتاد سال داشت و طبعاً آمادگی لازم و توان جسمانی مناسب برای جهاد نداشت.
البته موارد یاد شده براساس حدس و گمان است و شواهد تاریخی آن را تأیید نمیکند، از جمله نابینایی عبدالله بن جعفر که در منابع اصیل تاریخی به آن اشارهای نشده است، همینطور کهولت سن او نیز نمیتواند مانع جدی به شمار آید، زیرا او در این هنگام حدود 71 ساله بوده میتوانست با امام هجرت کند، چنانکه طبق برخی نقلها چند سال پس از عاشورا نیز از مدینه به دمشق مسافرت کرد. علاوه بر این، در سپاه امام افراد کهنسالی نظیر حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، انس بن حارث و... حضور داشتهاند.
احتمال مأموریت داشتن عبدالله از سوی امام گرچه با شخصیت و جایگاه او سازگار است، اما هیچ شاهد و قرینه تاریخی بر آن دلالت نمیکند. علاوه بر این اگر ثابت شود که محمد حنفیه از طرف امام مأمور کنترل اوضاع مدینه بوده، دیگر مأموریت عبدالله بن جعفر چندان پذیرفته نیست. البته درباره محمد حنفیه نیز مسئله کنترل اوضاع مدینه مطرح نبوده، بلکه چون امام، عدم تمایل او را برای همراهی تا مکه احساس کرد، با ماندن او در مدینه موافقت کرد تا اخبار مدینه را به امام برساند.
ب) شواهد و قراین تاریخی مخالفت عبدالله بن جعفر با قیام حسینی
اما شواهدی که نشان میدهد عبدالله بن جعفر بهرغم ایمان و اعتقاد به اصل مبارزه با بنیامیه، به شیوه قیام و حرکت امام به سوی عراق با تردید مینگریسته است، عبارتاند از:
1. امانخواهی از بنیامیه
جدای از نامهای که عبدالله بن جعفر به امام حسین (ع) نوشت که شاید بتوان آن را نوعی ایستادگی در برابر تصمیم امام نیز تفسیر کرد، امانخواهی او از بنیامیه برای حفظ جان و مال و خاندان امام بسیار عجیب به نظر میرسد.
نامهنگاری او به امام و امانخواهی او از بنیامیه، زمانی صورت گرفته که امام همگان را از تصمیم قاطع خود بر خروج از مکه به سمت عراق آگاه ساخته بود. سخنان امام در مکه، نامههای او به سران قبایل در کوفه و بصره، دعوتنامههای پی در پی اهل عراق از امام و نامه امام به محمد حنفیه و فراخوان بنیهاشم به همراهی و شرکت در قیام، همه و همه نشان میدهد که جامعه اسلامی از تصمیم امام آگاه بوده است. بنابر این، عبدالله بن جعفر در مقایسه با آغاز نهضت امام حسین (ع) فعالیت خود را دیر شروع کرده است. به راستی چرا او در همان مدینه یا هنگام حضور امام در مکه برای منصرف کردن امام از سفر به عراق اقدامی انجام نداد و نظرات مشورتی خود را ارائه نکرد؟
ایستادگی عبدالله در برابر تصمیم جدی امام قابل فهم نیست؛ آیا او نسبت به آگاهی و علم و عصمت امام دچار تردید شده بود که این گونه به جنب و جوش افتاده بود تا امام را از تصمیم و حرکت خود منصرف سازد؟ از عبدالله به عنوان شیعه نزدیک امام چنین امری بعید به نظر میرسد.
به هر حال، آنچه مسلم است آنکه عبدالله بن جعفر تلاشی جدی برای امانخواهی از بنیامیه برای امام حسین (ع) انجام داده است. طبری در این باره مینویسد:
عبدالله بن جعفر نزد عمرو بن سعید بن عاص رفت و ضمن گفتوگو با او اظهار داشت: برای حسین نامهای بنویس و برایش در آن نامه، امانی قرار بده و به او وعده نیکی و جایزه بده و در نامهات به او اطمینان بده و از او بخواه که بازگردد، شاید با این کار اطمینان پیدا کند و بازگردد.
عمرو بن سعید گفت: آنچه میخواهی بنویس و نزد من بیاور تا آن را مهر کنم. به دنبال آن عبدالله بن جعفر نامه را نوشت و نزد عمرو بن سعید آمد و گفت: نامه را مهر کن و همراه برادرت یحیی بن سعید بفرست، زیرا او میتواند به حسین اطمینان دهد و حسین نیز میداند که این پیام تو جدی است. او چنین کرد. یحیی و عبدالله بن جعفر به حسین رسیدند و آن گاه پس از خوانده شدن نامه توسط یحیی بازگشتند و گفتند: نامه را برایش خواندیم و کوشش بسیار به خرج دادیم، عذری که برای ما آورد این بود که گفت: من رسول خدا (ع) را در خواب دیدم و در آن خواب، فرمان کاری را یافتهام که در پی انجام آن هستم، خواه به سودم باشد یا به زیانم. ما گفتیم: آن خواب چیست؟ گفت: با هیچ کس در این باره چیزی نگفتهام و نخواهم گفت تا آنکه پروردگارم را دیدار کنم.
نامه عمرو بن سعید به حسین بن علی (ع) چنین بود:
از عمرو بن سعید به حسین بن علی. اما بعد من از خداوند میخواهم که تو را از آنچه هلاکت میگرداند باز دارد و به راه راست هدایت کند. شنیدهام که آهنگ عراق داری. پناه بر خدا از اینکه تفرقه ایجاد کنی. من بیم آن دارم که در این راه به هلاکت برسی. من عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید را نزد تو میفرستم. همراه آن دو نزد من بیا که در امان هستی و از عطاهای ما برخوردار و به تو نیکی خواهم کرد و با مسالمت در کنار من خواهی بود. من خداوند را بر این وعدههایم گواه میگیرم. والسلام.
امام نیز در پاسخ او چنین نوشت:
اما بعد کسی که به سوی خداوند بخواند و کار نیک کند و بگوید که من از مسلمانانم، چنین کسی با خدا و رسول او سر ستیز و مخالفت برنداشته است. تو مرا به امان و نیکی وعده دادهای (بدان که) بهترین امانها امان خداوند است. هر کس در دنیا از خداوند نترسد در قیامت از او در امان نیست. از خداوند در دنیا خواهان ترسی هستیم که در آخرت موجب امان ما گردد. اگر تو از نوشتن این نامه قصد ارتباط و نیکی نسبت به مرا داشتهای در دنیا و آخرت پاداشی نیک خواهی یافت. والسلام.
از مطالعه و بررسی این نامه چند نکته به دست میآید:
اولاً: این نامه، مضامینی جسارتآمیز و بیادبانه نسبت به مقام امام دارد. لحن و ادبیات نامه که عاری از ادب و احترام و معرفت به امام است، نشان میدهد که نویسنده نامه عبدالله بن جعفر نیست، بلکه این نامه بازتاب ادبیات تبلیغاتی اموی است، زیرا آنها خروج بر نظام ستمگر یزید را موجب هلاکت و عامل تفرقه و کوشش برای از بین رفتن وحدت کلمه و جماعت مسلمانان میدانستند. این نامه با نامهای که پیش از آن از عبدالله بن جعفر خطاب به امام یاد کردیم بسیار متفاوت است. در نامه پیشین، عبدالله امام را «روح هدایت، نور زمین و امیر مؤمنان» خطاب میکند. در حالیکه در این نامه، امام عامل تفرقه معرفی شده است و از خدا هدایت امام از گمراهی! طلب شده است.
علاوه بر این، ابن اعثم نویسنده نامه را خود عمرو بن سعید میداند و یادآور میشود که حامل نامه نیز تنها یحیی بن سعید بوده و هیچ کس او را همراهی نکرده است. اگر نویسنده نامه و حامل نامه را طبق روایات طبری عبدالله بن جعفر بدانیم دیگر جای هیچ دفاعی از او باقی نمیماند، اما همچنانکه گفتیم محتوا و ادبیات نامه با اندیشهها و روحیات عبدالله سازگار نیست و ابن اعثم نیز او را کاتب و حامل نامه نمیداند.
اما جدای از محتوا و ادبیات نامه، اصل تلاش آشتیجویانه عبدالله بن جعفر بسیار قابل تأمل است، زیرا اگر بپذیریم که عبدالله بن جعفر همواره بازوی مشورتی امامان به حساب میآمده، نامه نخست او قابل توجیه است، اما اقدام او به امانخواهی و تلاش او برای ایجاد آشتی میان امام حسین (ع) و بنیامیه گامی فراتر از مشاوره و خیرخواهی و نوعی تعیین تکلیف برای امام و ایستادگی در برابر نظر امام است. بنابراین، یا باید ماجرای امانخواهی او را از بنیامیه منکر شویم و آن را دروغ تاریخی بدانیم و یا در بصیرت و درایت سیاسی عبدالله تردید کنیم. چگونه ممکن است که او از عمرو بن سعید بن عاص، این اموی ظالم و سرکش، بخواهد تا جان و مال امام حسین (ع) را حفظ کند و به او وعدههای مالی و جوایز بدهد تا امام اطمینان کرده از راه خود برگردد! آیا مشکل امام و بنیامیه عدم تأمین مال و جان و دارایی امام بود؟ و آیا با وعدههای مالی و دنیوی و جوایز به امام امکان داشت ایشان را از رسالت الهی خود منصرف کرد؟ در شرایطی که امام و شیعیان او به حفظ دین و برخورد با حکومت فاسد و فاجر یزید میاندیشیدند و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا را وظیفه خود میدانستند دیگر مذاکره و مصالحه و گفتوگو با یزیدیان چه معنایی میتوانست داشته باشد؟ بیتردید سیدالشهدا (ع) میان مذاکره و مصالحه با بنیامیه و میان حفظ دین خدا و اصلاح جامعه و نجات امت اسلامی که برابر با شهادت در راه خدا بود، یکی را باید برمیگزید. پاسخ قاطع امام به اماننامه عمرو بن سعید، خط بطلانی بر هر گونه امانخواهی ذلیلانه از مستکبران بود. چگونه امام میتوانست ذلت امان مردی فاسق و فاجر و ظالم و مستبد را بپذیرد و حال آنکه در منطق امام پذیرفتن امان بنیامیه به معنای از دست دادن امان الهی بود: «بهترین امانها امان خداوند است»، «هر کس در دنیا از خداوند نترسد در قیامت از او در امان نیست». امام در پایان نامه خود نیز با تردید به این توطئه شوم و امان ذلتبار مینگرد و میفرماید: «اگر تو از نوشتن این نامه قصد نیکی به من داشتی...» و با این عبارت، چهره مزورانه بنیامیه را برای آیندگان برملا میسازد.
2. روحیه صلحجویانه عبدالله بن جعفر و روابط او با بنیامیه
برخی شواهد نشان میدهد که عبدالله بن جعفر در قیاس با دیگر یاران و اصحاب امام روابط آزادتری با بنیامیه داشته است. او به دلیل داشتن پایگاه اجتماعی قوی، مورد احترام خلفای وقت بود. نوشتهاند که معاویه برای او سالیانه یک میلیون درهم مقرری تعیین کرد و هنگامیکه یزید به خلافت رسید میزان مقرری او را دو برابر کرد. گاهی عطایای معاویه به عبدالله، به حدی میرسید که اعتراض امویان را در پیداشت. بنیامیه به معاویه میگفتند: برای ما که از نزدیکان تو هستیم صد هزار درهم اختصاص دادهای در حالیکه برای عبدالله چنین عطا میکنی. گرچه عبدالله به دلیل سخاوت و بخششهای بینظیر خود این اموال را غالباً در اختیار نیازمندان و فقرا قرار میداد و خود از آن بهره نمیبرد، اما بیتردید بذل و بخششهای معاویه با اهداف خاصی صورت میگرفت. بر این اساس درباره رابطه مالی عبدالله و معاویه شاید بتوان گفت که یکی از اهداف معاویه بزرگ جلوه دادن عبدالله بن جعفر با هدف تحقیر و کاستن از شأن و جایگاه فرزندان علی (ع) بوده است، چنانکه معاویه در برخی مناظرهها و گفتوگوها به این مطلب اشاره کرده و به عبدالله میگوید:
ای عبدالله چقدر حسن و حسین را بزرگ میشماری، در حالی که آنان بهتر از تو نیستند، پدرشان نیز از پدر تو بهتر نیست و اگر فاطمه دختر پیامبر نبود میگفتم: مادرت اسماء دختر عمیس نیز از او کمتر نیست. عبدالله در پاسخ گفت: به خدا درباره این دو و پدر و مادرشان بهتر از من است... .
به هر حال، تعامل او با بنیامیه و رفت و آمدهایش به دستگاه خلافت بیانگر روحیه تساهل و تسامح سیاسی اوست و نشان میدهد که او با گذشت زمان، بیشتر به صلح و آرامش تمایل یافته تا نزاع و درگیری. بر اساس همین روش، او در واقعه حره نیز برای جلوگیری از بروز جنگ، تلاش کرد و در این باره با یزید صحبت کرد. یزید گفت:
سپاه من آهنگ جنگ با زبیر بن عوام را دارد که در مکه علیه ما قیام کرده. اگر مردم مدینه اقرار به اطاعت کنند کاری به آنان نداریم.
عبدالله به سران مدینه نامه نوشت و آنان را از درخواست یزید باخبر ساخت، ولی آنان از اطاعت یزید سر باز زدند.
همچنین بعدها عبدالله بن جعفر، عبیدالله بن قیس رقیات را که از یاران مصعب بن زبیر بود و عبدالملک مروان حکم قتل او را صادر کرده بود، پناه داد و برای او نزد عبدالملک شفاعت نمود. موارد متعدد دیگری از اقدامات صلحجویانه عبدالله در منازعات اجتماعی و سیاسی ثبت شده است که نشان میدهد عبدالله بن جعفر بهرغم روحیه شجاعانه و حقطلبانه، گاه به شیوههای صلحجویانه تمایل داشته است.
نامههای او به امام و تلاش او برای ایجاد صلح و آشتی میان امام حسین (ع) و بنیامیه نیز شاید حاکی از اعتقاد او به شیوههای دیگر، غیر ازمبارزه و جنگ بوده است.
نتیجه
عبدالله بن جعفر طیار، شخصیت ممتاز و نامآشنای تاریخ اسلام، سوابق درخشان در دفاع از امامان اهلبیت (ع) است. او در گفتار و رفتار، ایمان و اعتقاد خود را به اهلبیت نشان داده است، به ویژه مواضع سیاسی او در برابر بنیامیه که در مناظرههای او با معاویه جلوه کرده، حاکی از اعتقاد و وفاداری او به مکتب اهلبیت (ع) و مخالفت با حاکمیت بنیامیه است. البته او نیز در زمره شخصیتهایی است که توفیق حضور در کربلا و قیام عاشورا را نداشته و تاریخ عذر وی را در نپیوستن به کاروان امام، روشن نساخته است. گرچه همسر و فرزندانش سهم بسزایی در یاری کردن به حسین (ع) داشتهاند و عبدالله نیز پس از حادثه عاشورا با اظهار تأسف و تألم شدید از خبر شهادت امام، آرزو کرد که ای کاش او نیز در رکاب امام به شهادت رسیده بود و از اینکه فرزندانش جای خالی او را در کربلا پر کردهاند و خود را در راه حسین فدا کردهاند، ابراز خشنودی میکرد، با این همه نمیتوان نامههای او را به امام درباره بازگرداندن حضرت از حرکت به سوی عراق انکار کرد. او تلاش بسیاری کرد تا امام را از تصمیم جدی خود و قیام بر ضد یزید منصرف سازد، تا آنجا که به رایزنی با بنیامیه پرداخت و از آنها خواست تا از طریق دیپلماسی و مکاتبه با امام و امان دادن و وعدههای مالی دادن به امام، امام را از حرکت به سمت عراق منصرف سازند. اقدامات صلحجویانه عبدالله نشان میدهد که او از پیامد حرکت امام هراسناک بود و به شیوهای غیر از مبارزه و قیام میاندیشید.
در میان خواص شیعه و بزرگان بنیهاشم شخصیتهایی بودند که از درک و تحلیل درست حرکت امام در آن موقعیت زمانی عاجز بودند و قیام الهی امام را با محاسبات معمول خود ارزیابی میکردند و آن را محکوم به شکست میپنداشتند. البته امام هیچ یک از شیعیان و نزدیکان خود را مجبور به شرکت در این قیام نکرد و تنها کسانی امام را همراهی کردند که بصیرت کافی و ایمان و اخلاص بالا و روح ولایتپذیری داشتند.
منابع
منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، تحقیق عبد السلام محمد هارون، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، 1403 ق.
عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علیمحمد محوّض، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق.
قرطبی، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، دارالکتب العلمیه، 1415 ق.
بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417 ق.
ابن عنبه، احمد بن علی حسنی، عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب (ع)، تصحیح محمدحسن آلطالقانی، قم، منشورات رضی، 1362.
ابیمخنف، لوط بن یحیی بن سعید، مقتل الحسین (ع)، تحقیق حسن عفاری، قم، مکتبه العلمیه، بیتا.
امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، دارالکتب العربی، 1379 ق.
پیشوایی، مهدی، شام سرزمین خاطرهها، تهران، دفتر آموزش و تبلیغات حج و زیارت، 1369.
جمعی از محققین گروه تاریخ، تحقیقی در نهضت عاشورا، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه قم، 1381 ش.
جزائری، سیدنورالدین، خصایص زینبیه، تحقیق ناصر باقری بیدهندی، قم، مسجد مقدس جمکران، چ دوم، 1379.
ابن اعثم کوفی، ابن محمد احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411ق.
ابن اثیر، علی بن ابی الکرم شیبانی، الکامل فی التاریخ، بیروت، داراحیا التراث العربی 1408ق.
ابن ابی الحدید، عزالدین بن هبه الله بن محمد بن محمد، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق.
طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، بیروت، اعلمی، 1386 ق.
طبرسی، محمد بن علی، الاحتجاج، تحقیق سیدمحمدباقر، نجف، دارالنعمان، بیتا.
مفید، محمدبن نعمان، الارشاد، تحقیق مؤسسه آلالبیت (ع)، قم، دارالمفید.
دینوری، احمدبن داوود، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، قم شریف رضی، 1413 ق.
ابنکثیر، ابیالفداء اسماعیل، البدایه و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362 ش.
زرکلی، الاعلام، تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستغربین و المتشرقین، دارالعلم للملایی، 1989 م.