مقدمه
یکى از مباحث مهم تاریخ عاشورا که در این فصل درباره آن بحث و بررسى صورت گرفته، حضور اهل بیت (ع) در کربلا در اولین اربعین شهادت امام حسین (ع) بر سر مزار آن حضرت و دیگر شهداى کربلاست. در میان شیعه، مشهور است که اربعین روزى است که جابر بن عبدالله انصارى، صحابى بزرگ رسول خدا (ص) به زیارت قبر امام حسین (ع) نائل شد و در همان جا بود که اهل بیت (ع) هنگام بازگشت از شام نیز به زیارت مزار امام (ع) آمده و جابر را ملاقات کردند. هم چنین در این روز سر امام حسین (ع) به بدن ملحق شده و دفن شد. اما در مقابل این شهرت، برخى اندیشمندان متقدم و معاصر شیعه، ورود اهل بیت (ع) را در روز اربعین سال 61 ق انکار کردهاند که دیدگاهها و دلایل انکار آنان و نیز ادله و قراینى که برخى محققان معاصر براى رد دلایل منکران اقامه کردهاند، بررسى و مطالعه خواهد شد. سپس در ادامه، قراین و شواهد تاریخى و روایى این موضوع را به منظور اثبات چنین شهرتى بیان خواهیم کرد.
«اربعین» در متون و نصوص دینى
واژه اربعین از اصطلاحاتى است که در متون دینى، حدیثى و تاریخى کاربرد زیادى دارد و بسیارى از امور، با این عدد و واژه، تعریف و تحدید شدهاند. مثلاً کمال عقل در چهل سالگى، آثار چهل روز اخلاص، آثار حفظ چهل حدیث، دعاى چهل نفر، دعاى براى چهل مؤمن، قرائت دعا عهد در چهل صبح، عدم پذیرش نماز شراب خوار تا چهل روز، گریه چهل روز زمین، آسمان و فرشتگان بر امام حسین (ع)، استحباب زیارت اربعین و... از جمله مواردى است که جایگاه و ارزش والاى این واژه و عدد را در معارف اسلامى بیان میدارد[1].
با این همه، در احادیث، تنها استحباب زیارت اربعین درباره امام حسین (ع) وارد شده است و چنین سفارشى درباره هیچ یک از معصومان (ع) پیش و پس از سیدالشهدا (ع) وجود ندارد. بنابراین از نظر تاریخى و حدیثى، هیچ پیشینهاى را نمىتوان براى اربعین و اعمال مربوط به این روز تا پیش از حادثه عاشورا تصور کرد و این ویژگى و امتیاز، تنها از آنِ امام حسین .(ع) است
استحباب زیارت اربعین در روایات و گزارشهاى تاریخى
مهم ترین دلیل بزرگداشت اربعین سیدالشهدا (ع) روایت مرسله اى از امام عسگری (ع) است که فرموده است: نشانههاى مؤمن، پنج چیز است که یکى از آنها زیارت اربعین است[2]. افزون بر این، امام صادق (ع) زیارت اربعین را به صفوان بن مهران جمال تعلیم داده است که در آن به بزرگداشت اربعین تصریح شده است[3].
اما درباره منشأ اهمیت اربعین در منابع کهن شیعه، باید گفت که به این روز از دو جهت توجه شده است. یکى از جهت بازگشت اسرا از شام به مدینه و دیگرى به سبب زیارت قبر سیدالشهدا (ع) توسط جابر بن عبدالله انصارى، یکى از اصحاب برجسته رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع).
شیخ مفید، شیخ طوسى و علامه حلّى(قدس سره) در این باره مینویسند:
روز بیستم صفر روزى است که حرم امام حسین (ع) از شام به سوى مدینه بازگشتند. هم چنین در این روز، جابر بن عبدالله انصارى، صحابى رسول خدا (ص) براى زیارت امام حسین (ع) از مدینه به کربلا آمد و او اولین کسى بود که قبر امام حسین (ع) را زیارت کرد[4].
جابر بن عبدالله انصارى؛ نخستین زائر قبر امام حسین (ع)
منابع تاریخى زیارت قبر امام حسین (ع)[5] را توسط جابر دو گونه، گزارش کردهاند. گزارش نخست از طبرى شیعى است که زیارت جابر را همراه با عطیه عوفى، به طور مسند و با تفصیل گزارش کرده اما در آن، سخنى از ملاقات وى با اهل بیت امام حسین (ع) به میان نیاورده است. گزارش دوم از سید بن طاووس است که زیارت جابر را بدون همراهى عطیه و به اختصار، بیان کرده و به دنبال آن، ملاقات جابر را با اسراى اهل بیت (ع) که از شام بازگشتهاند، آورده است. ابتدا گزارش طبرى و سپس گزارش ابن طاووس را بررسى میکنیم.
عمادالدین طبرى (متوفاى 525 ق) در بشاره المصطفى به سندش از عطیه بن سعد بن جناده کوفى جدلى[6] نقل کرده که گفت: با جابر بن عبدالله به قصد زیارت امام حسین (ع) حرکت کردیم، چون به کربلا رسیدیم جابر به سوى فرات رفت و غسل کرد، سپس پارچهاى به کمر بست و پارچه اى به دوش انداخت و عطر زد، سپس ذکرگویان به سوى قبر امام (ع) رفت. وقتى نزدیک قبر شد، گفت: دستم را بگیر و روى قبر بگذار. من دستش را روى قبر گذاشتم. جابر خود را به روى قبر انداخت و آن قدر گریه کرد که بىهوش شد. بر او آب پاشیدم تا به هوش آمد. آن گاه سه بار گفت: اى حسین! سپس گفت: دوست پاسخ دوستش را نمىدهد. بعد ادامه داد: تو چگونه جواب دهى در حالى که رگهاى گردنت را بریدند و بین سر و بدنت جدایى انداختند. گواهى میدهم که تو فرزند خاتم پیامبران و پسر سرور مؤمنان و هم پیمان تقوا و از نسل هدایت و پنجمین نفر از اصحاب کسایى؛ فرزند سرور نقیبان و پسر فاطمه (س) سرور زنانى و چرا چنین نباشى که سالار پیامبران با دست خویش غذایت داده و در دامان متقین تربیت شده اى و از سینه ایمان، شیر خوردهاى و از دامان اسلام برآمده اى. خوشا به حالت در حیات و ممات اما دل مؤمنان در فراق تو ناخرسند است و شک ندارد که آن چه بر تو گذشت، خیر بوده است. سلام و خشنودى خدا بر تو باد. شهادت میدهم که تو همان راهى را رفتى که برادرت یحیى بن زکریا پیمود.
آن گاه نگاهى به اطراف قبر افکند و گفت: سلام بر شما اى جانهاى پاک که در آستان حسین (ع) فرود آمدید. گواهى میدهم که شما نماز را بر پا داشته و زکات پرداختید، امر به معروف و نهى از منکر کردید و با ملحدان جهاد نمودید و خدا را پرستیدید تا آن که مرگ شما را فرا رسید. سوگند به خدایى که محمد (ص) را به حق فرستاد، ما در راهى که رفتید، شریک شماییم.
عطیه گفت: به جابر گفتم: چگونه با آنان شریکیم در حالى که نه [با آنان] دشتى پیمودیم و نه از بلندى و کوه بالا رفتیم و نه شمشیر زدیم، اما اینان سر از پیکرهاى شان جدا شد، فرزندان شان یتیم گشتند و همسران شان بیوه شدند؟
جابر گفت: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا (ص) شنیدم که میفرمود: هر کس گروهى را دوست دارد در عمل آنان شریک است. سوگند به آن که محمد (ص) را به حق به پیامبرى فرستاد نیت من و نیت یارانم همان است که حسین (ع) و اصحابش داشتند. مرا به سوى خانههاى کوفیان ببر. چون مقدارى راه رفتیم، به من گفت: اى عطیه! به تو وصیتى بکنم؟ گمان نکنم پس از این سفر، دیگر تو را ببینم. دوستدار خاندان محمد (ص) را دوست بدار تا وقتى در دوستى باقى است، دشمن خاندان محمد (ص) را تا زمانى که دشمن است، دشمن بدار، هر چند اهل نماز و روزه بسیار باشد. با دوستدار آل محمد (ع) مدارا کن؛ او هر چند به سبب گناهانش بلغزد اما گام دیگرش با محبت این خاندان ثابت میماند. دوست دار آل محمد (ع) به بهشت میرود و دشمنان شان به دوزخ[7].
اما سید بن طاووس جریان زیارت جابر را این گونه، گزارش کرده است:
چون اهل بیت حسین (ع) از شام به عراق آمدند، به راهنماى کاروان گفتند که ما را از کربلا عبور بده. آنان چون به قتلگاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصارى و جمعى از بنىهاشم و مردان خاندان رسول خدا (ص) را ملاقات کردند که براى زیارت قبر حسین (ع) آمده بودند. همه شروع به گریه و ناله نمودند و بر صورتهاى شان سیلى میزدند و به گونه اى عزادارى و نوحه سرایى میکردند که جگرها را آتش میزد. زنان منطقه عراق نیز نزد اهل بیت (ع) آمده و آنان نیز چند روزى عزادارى کردند[8].
آیا اهل بیت (ع) روز اربعین در کربلا حضور داشتهاند؟
یکى از مسائل مبهم و پیچیده در تاریخ عاشورا تعیین زمان حضور اهل بیت امام حسین (ع) در کربلا بعد از شهادت ایشان است، زیرا اغلب منابع حدیثى و تاریخى در این باره به صراحت گزارش نکردهاند که آیا این حادثه، روز بیستم صفر سال 61 اتفاق افتاده است یا پس از آن؟ آنچه بسیارى از منابع کهن از آن سخن گفتهاند، این است که در این روز، سرِ امام حسین (ع) به بدنش ملحق شده است که در ادامه نوشتار به این گزارشها خواهیم پرداخت. هم چنین گزارش شده است که بیستم صفر روزى است که خاندان امام حسین (ع) از شام به مدینه بازگشتند. اما در این باره، قول دیگرى است که اربعین را روز ورود اسرا از شام به کربلا دانسته است. سید ابن طاووس در این باره مینویسد:
در غیر کتاب مصباح آمده است که اهل بیت (ع) روز بیستم صفر از شام به کربلا رسیدند[9].
این ابهام و پیچیدگى در این حادثه، سبب شده است که در قرون متأخر، در میان اندیشمندان شیعه دو نظر عمده در این باره، بهوجود آید: 1ـ دیدگاه منکران ورود اهل بیت (ع) به کربلا در اربعین اول، 2ـ دیدگاه موافقان این امر. پیش از پرداختن به شناسایى و معرفى طرفداران دو دیدگاه و نقد و بررسى دلایل آنان، لازم است دو موضوع، روشن شود: یکى، تاریخ ورود اسرا به شام و دیگرى، مدت اقامت شان در شام.
تاریخ ورود اسرا به شام
درباره تاریخ ورود اسرا به دمشق، منابع تاریخى چند گونه گزارش کردهاند:
اول: برخى منابع همراهى اسرا را با سر امام (ع) در ورود به شام گزارش کردهاند. ابن حبّان (متوفاى 354 ق) در این باره نوشته است:
... سپس عبیدالله بن زیاد، سر حسین بن على (ع) را همراه با زنان و کودکان اسیر از خاندان رسول خدا (ص) به شام روانه کرد[10].
شیخ صدوق (متوفاى 381 ق) نیز نگاشته است:
ثم امر عبیدالله بالسبایا و رأس الحسین (ع) فحملوا الى الشام[11].
به گزارش خوارزمى در جریان ملاقات سهل بن سعد با سکینه، دختر امام حسین (ع) هنگام ورود اهل بیت (ع) به شام، وقتى سهل از سکینه میخواهد که هر تقاضایى دارد اجابت میکند، سکینه به سهل میگوید که از حمل کننده سر امام (ع) بخواهد تا سر را جلوتر از اهل بیت (ع) حمل کنند تا نگاه شامیان به سر معطوف شود و از توجه و نگاه به اهل بیت (ع) منصرف شوند[12]. این جریان حاکى از همراهى سر امام (ع) با اهل بیت (ع) در ورود به شام است.
ابوحنیفه دینورى (متوفاى 382 ق)، ابن اثیر و سبط ابن جوزى نیز بر این باورند که اسرا به همراه سرِ امام (ع) به شام رفتهاند[13].
سید بن طاووس به نقل از امام سجاد (ع) نوشته است:
مرا بر شترى حمل کردند که ناهموار راه میرفت در حالى که سرِ حسین (ع) بر نیزه و زنان خاندان ما پشت سر من سوار بر استرهاى استخوانى میآمدند و بچههاى کوچک و بزرگ پشت سرِ ما و گرداگرد ما نیزهها بود[14].
وى در جاى دیگر درباره پاسخ یزید به نامه عبیدالله مبنى بر کسب تکلیف وى درباره اسرا، نوشته است: یزید در پاسخ نامه عبیدالله بن زیاد، امر کرد که سر حسین (ع) و کسانى را که با وى کشته شدهاند، همراه با زنان و خاندان حسین (ع) نزد وى بفرستد[15].
دوم: این که سرِ امام (ع) پیش از رسیدن اسرا به دمشق، به آن جا رسید. ابن اعثم و خوارزمى این قول را بیان کردهاند[16].
سوم: اهل بیت (ع) بعد از مدتى از فرستادن سرِ امام (ع) به شام، رهسپار شدند اما هنگام ورود به شام، به حمل کننده سر، ملحق شدند. این قول از شیخ مفید و طبرسى است[17].
البته احتمال دارد که اهل بیت (ع) همراه با سر امام (ع) وارد دمشق شده باشند اما سرِ امام (ع) زودتر به دربار یزید برده شده باشد که این احتمال، همان قول اول است و قول دوم نیز بر آن حمل میشود.
از آن چه نوشته شد میتوان نتیجه گرفت که اگرچه برخى گفتهها حاکى از همراه نبودن اهل بیت (ع) با سرِ امام (ع) در ورود به شام است اما قوت قول اول، یعنى همراهى سرِ امام (ع) با اهل بیت در ورود به دمشق با توجه به تعدد ناقلان آن، بیشتر است. اکنون باید دید که اهل بیت و سرِ امام (ع) چه روزى وارد دمشق، شدهاند؟
ابوریحان بیرونى در رخدادهاى ماه صفر نوشته است:
فى الیوم الأوّل، ادخل رأس الحسین (ع) مدینه دمشق؛ روز اول ماه صفر، سرِ حسین (ع) وارد دمشق شد[18].
قزوینى (متوفاى 682 ق) نگاشته است:
روز اول ماه صفر، عید بنى امیه است، چون در آن روز، سر حسین (ع) را به دمشق وارد ساختند[19].
کفعمى (متوفاى 905 ق) نیز میگوید: روز اولِ صفر، سرِ حسین (ع) به دمشق وارد شد[20].
اما در برابر این گزارشها، نقل عماد الدین طبرى است. او شانزدهم ربیع الاول (66 روز پس از عاشورا) را روز ورود اهل بیت امام حسین (ع) به دمشق میداند[21].
گزارش ابوریحان با توجه به تقدم زمانى وى بر طبرى از یک سو و دقت وى در ثبت گزارشهاى تاریخى از سوى دیگر، بر نقل طبرى مقدم است، علاوه، براین، گزارش قزوینى و کفعمى نیز مؤید این قول است.
مدت اقامت اهل بیت (ع) در شام
گزارشهاى تاریخى درباره مدت اقامت اهل بیت (ع) یا مدت عزادارى آنان در شام، متفق نیست. برخى همانند ابن اعثم، شیخ مفید و به پیروى او، شیخ طبرسى، با تعبیر عامى از مدت زمان اقامت اسراى کربلا سخن گفتهاند: «و اقامو ایّاما[22]» یا «فَاَقامُوا اَیّاماً[23]؛ چند روز اقامت داشتند» اما برخى دیگر، به مدت اقامت یا عزادارى اهل بیت (ع) در شام تصریح کردهاند:
محمد بن جریر طبرى (متوفاى 310 ق)، خوارزمى (به نقل از ابومخنف)، ابن عساکر و ابن کثیر مدت برپاداشتن عزادارى را در شام توسط اهل بیت (ع) و زنان خاندان معاویه، سه روز میدانند[24].
قاضى نعمان مغربى (متوفاى 363 ق) مدت اقامت اهل بیت (ع) را در شام یک ماه و نیم نوشته است[25].
سبط بن جوزى (متوفاى 654 ق) مینویسد: همسران یزید براى حسین (ع) سه روز عزادارى کردند[26].
سید بن طاووس (متوفاى 664 ق) مدت اقامت اهل بیت (ع) را در زندان دمشق به مدت یک ماه پذیرفته است[27].
عماد الدین طبرى (زنده تا 701 ق) مینویسد: اهل بیت (ع) هفت روز عزادارى کردند[28].
مجلسى مینگارد که اهل بیت (ع) هفت روز عزادارى کردند و روز هشتم یزید آنان را خواست و بعد از استمالت و دل جویى از آنان، ترتیب بازگشت شان را به مدینه فراهم کرد[29]. وى در جاى دیگر نوشته است که زنان خاندان ابوسفیان براى اهل بیت (ع) سه روز عزادارى کردند[30].
صرنظر از قول قاضى نعمان که تنها قائل به اقامت یک ماه و نیم اسرا در شام است و هیچ کس پیش و پس از او، چنین دیدگاهى را بیان نکرده و هم چنین دیدگاه ابن طاووس که قول به یک ماه ماندن اهل بیت (ع) را در شام با تعبیر «قیل» بیان کرده است، گزارشهاى دیگر حاکى از آن است که خاندان امام (ع) پس از آزادى، از سه روز تا یک هفته بیشتر در شام اقامت نداشتهاند، بهویژه با توجه به این امر که اقامت بیشتر آنان، نه تنها به هیچ رو به سود یزید نبود، بلکه سبب بروز انقلاب و شورش مردم بر ضد دستگاه حاکم میشد، از این رو یزید با شتاب، درصدد استمالت و دل جویى از اهل بیت (ع) برآمده، آنان را رهسپار مدینه کرد. بنابراین، باید پذیرفت که اقامت اهل بیت (ع) در شام، حداکثر بیش از ده روز نبوده است.
منکران ورود اهل بیت (ع) در اربعین اول
با توجه به آن چه درباره زمان ورود اهل بیت (ع) به دمشق و مدت اقامت آنان در شام نوشته شد، برخى از اندیشمندان نتوانستهاند ورود اهل بیت (ع) را به کربلا در اربعین اول بپذیرند و به دلایلى، آن را بعید یا حتى محال دانستهاند که در ذیل، دیدگاه آنان مطرح میشود:
1ـ اگرچه از گذشته در میان اندیشمندان شیعى مشهور شده است که ابن نماى حلى (متوفاى 645 ق) در کتاب مثیرالاحزان و سید ابن طاووس در کتاب لهوف نیز قائل به ورود اهل بیت (ع) در بیستم صفر سال 61 شدهاند[31] و برخى پژوهشگران معاصر نیز در مقام پاسخ گویى به این شبهه و رد نظر مخالفان، بر این نکته تأکید کردهاند[32]، اما چنین پندارى درست به نظر نمىرسد، زیرا هیچ کدام از این دو اندیشمند، در عباراتهایشان به آمدن اهل بیت (ع) به کربلا در روز بیستم صفر تصریح نکردهاند، بلکه تنها ورود اهل بیت (ع) به کربلا و ملاقات با جابر را گزارش کردهاند[33]، حتى ابن طاووس در اثر دیگرش به نام الاقبال بالاعمال الحسنه (که تا نُه سال مانده به آخر عمرش، یعنى تا سن هفتاد سالگى مشغول نگارش و تدوین آن بوده است[34]) پس از نقل قول شیخ مفید و شیخ طوسى و قولى که اربعین را روز ورود اسرا از شام به کربلا میداند، ورود اهل بیت را به کربلا در روز بیستم صفر سال 61 به صراحت نفى میکند. وى در این باره مینویسد:
در کتاب مصباح المتهجد دیدم که اهل بیت حسین (ع) همراه على بن حسین (ع) در روز بیستم صفر، به مدینه رسیدند[35] و در غیر مصباح یافتم که آنان به هنگام بازگشت از شام، در همان روز به کربلا رسیدند و هر دو قول (از جهت زمانى) بعید به نظر میرسد، چرا که عبیدالله بن زیاد (که لعنت خدا بر او باد) نامه اى براى یزید نوشت و براى فرستادن اسیران به شام از او اجازه خواست و او تا زمانى که پاسخ یزید را دریافت نکرد، اهل بیت (ع) را به شام نفرستاد که البته این کار، بیست روز و یا بیشتر طول کشید. هم چنین گزارش شده که هنگامى که اهل بیت (ع) را به شام بردند، آنان یک ماه در جایى بودند که از گرما و سرما مصون نبودند و صورت جریان آن است که آنان پس از اربعین، به عراق و یا به مدینه رسیدند اما عبور آنان از کربلا زمان بازگشت ممکن است، اما در روز بیستم صفر نبوده است، چرا که آنان طبق آن چه روایت شده است جابر بن عبدالله انصارى را ملاقات کردند و اگر جابر به عنوان زیارت از حجاز آمده باشد، رسیدن خبر به او و آمدنش به کربلا، بیش از چهل روز نیازمند است[36].
چنان که ملاحظه میشود ابن طاووس اصل آمدن اهل بیت را به کربلا نه در کتاب لهوف و نه در کتاب اقبال نفى نمىکند، همچنان که عبارت اخیر سید در اقبال، قرینه واضح بر آن است که وى در کتاب لهوف نیز حکم به ورود اهل بیت (ع) را در اربعین (چنان که به وى نسبت دادهاند) نداده است چرا که اگر وى چنین دیدگاهى داشت، در کتاب اقبال که سالها بعد از لهوف تألیف شده است، بیان میکرد که من از گفته خود در کتاب لهوف برگشته ام و نظر نهایى من در این باره، آن چیزى است که اکنون میگویم.
بنابر این، ابن طاووس و ابن نما از منکران ورود اهل بیت (ع) به کربلا در روز بیستم صفر سال 61 هستند.
2ـ علامه مجلسى (متوفاى 1111 ق) نیز از منکران ورود خاندان امام حسین (ع) به کربلا در روز اربعین است. وى در این باره نوشته است:
در اخبار، علت استحباب زیارت اربعین بیان نشده است. مشهور اصحاب علت استحباب را، بازگشت اهل بیت حسین (ع) در آن روز (بیستم صفر) به کربلا در زمان برگشت شان از شام و ملحق کردن على بن حسین (ع) سرهاى شهدا را به اجساد مطهرشان بیان کردهاند اما قول دیگر در این باره آن است که اهل بیت (ع) در این روز به مدینه بازگشتند. هر دو قول جداً بعید است، چرا که این مدت زمان (چهل روز) براى این دو امر (حضور در کربلا یا در مدینه) گنجایش ندارد، چنان که این امر از اخبار و قراین پیداست. اما این امر در سالى دیگر بوده است، این نیز بعید است[37].
3ـ میرزا حسین نورى (1254 -1320ق) نویسنده مستدرک الوسائل، در کتاب لؤلؤ و مرجان بعد از نقل عبارت سید ابن طاووس در لهوف مبنى بر آمدن اسرا به کربلا، به نقد آن میپردازد که در ادامه نوشتار، به تفصیل دلایل وى نوشته خواهد شد.
4ـ شیخ عباس قمى (متوفاى 1359ق) نیز به پیروى از استادش محدث نورى، منکر حضور اهل بیت (ع) در روز اربعین در کربلا شده است[38].
5ـ ابوالحسن شعرانى (متوفاى 1352ش) نیز از دیگر منکران ورود اهل بیت (ع) به کربلا در بیستم صفر است[39].
6ـ استاد شهید مرتضى مطهرى خبر ملاقات جابر با اهل بیت (ع) را منکر شده و میفرماید که تنها کسى که این مطلب را نقل کرده، سید ابن طاووس در لهوف است و هیچ کس دیگر به جز ایشان، نقل نکرده، حتى خود سید در کتابهاى دیگرش متعرض آن نشده است و دلیل عقلى نیز با آن سازگار نیست[40].
شایان توجه است که اگر مقصود استاد از خبر ملاقات، در خصوص روز اربعین است چنان که گفتیم ابن طاووس حتى در کتاب لهوف نیز چنین چیزى را نگفته است.
7ـ محمد ابراهیم آیتى از دیگر محققانى است که مسئله ورود اهل بیت (ع) را به کربلا در روز بیستم صفر سال 61، افسانه اى تاریخى میداند که نمىتوان براى آن سند قابل اعتمادى به دست داد[41].
8ـ دکتر سید جعفر شهیدى نیز از دیگر منکران این حادثه است[42].
موافقان ورود اهل بیت (ع) به کربلا
در مقابلِ منکران، برخى اندیشمندان قائل به حضور اهل بیت (ع) در کربلا در اربعین اول شدهاند یا دست کم از ظاهر کلام شان، چنین استفاده میشود:
1ـ ابوریحان بیرونى (متوفاى 440 ق) مینویسد:
و فى العشرین ردّ رأس الحسین (ع) الى مجثمه حتى دفن مع جثّته و فیه زیاره الاربعین و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام[43]؛ در روز بیستم (صفر)، سرِ حسین (ع) به بدنش ملحق و در همان مکان دفن گردید و زیارت اربعین درباره این روز (بیستم صفر) است و آنان (چهل نفر) اهل بیت او بودند (که) پس از بازگشت از شام (قبر امام (ع) را زیارت کردند.)
چنان که ملاحظه شد، بیرونى، افزون بر دلیل مشهور براى نامگذارى زیارت اربعین به این نام، دلیل دیگرى را بیان کرده و گفته است این زیارت را اربعین گویند، زیرا چهل تن از اهل بیت امام حسین (ع) روز بیستم صفر موفق به زیارت قبر سیدالشهداء (ع) شدند.
2ـ شیخ بهائى (متوفاى 1030 ق) میگوید:
روز نوزدهم[44] صفر، زیارت اربعین اباعبدالله الحسین (ع) است... در این روز که چهل روز از شهادت امام (ع) میگذشت، روز ورود جابر بن عبدالله انصارى براى زیارت قبر حضرت است و آن روز با روز ورود اهل بیت امام (ع) از شام به کربلا یکى شد، در حالى که آنان آهنگ رفتن به مدینه را داشتند[45].
3ـ سید محمد على قاضى طباطبائى
وى در قالب پاسخ گویى به شبهههاى محدث نورى که منکر وصول اهل بیت (ع) به کربلا در روز اربعین است، به اثبات امکان ورود اهل بیت (ع) در اربعین سال 61ق پرداخته است که در ادامه نوشتار به پاسخهاى وى نیز اشاره خواهد شد.
4ـ میرزا محمد اشراقى معروف به ارباب (متوفاى 1341 ق)
وى پس از بیان گزارش طبرى در بشاره المصطفى درباره زیارت جابر مینویسد:
در این خبر معتبر، مذکور نیست که زیارت جابر در روز اربعین بوده یا روز دیگر و نیز ذکر نشده که زیارت جابر در سال اول شهادت بوده یا بعد، لیکن مذکور در کتب شیعه، تحقق دو امر است. در هر حال، ورود اهل بیت (ع) را به کربلا در روز اربعین، بسیارى ذکر کردهاند، از عامه و خاصه... و در سیره و تاریخ محفوظ است که بعد از سال شهادت، اهل بیت (ع) مسافرتى به عراق ننمودهاند[46].
بررسى دلایل محدث نورى درباره انکار حضور اهل بیت (ع) در کربلا در اربعین اول
محدث نورى با ایراد هفت اشکال[47] بر دیدگاه سید بن طاووس، ورود اهل بیت (ع) را به کربلا در اربعین اول، منکر شده است که چون انکار این امر به طور مبسوط توسط وى صورت گرفته و دیگران در این باره از وى پیروى کردهاند، در ذیل، این اشکالها به اختصار و با اضافات و تغییراتى همراه با پاسخ آنها، آورده میشود:
اول: عدم تناسب زمان با حوادث: از حوادثى که در مدت چهل روز اتفاق افتاده است، یکى نامه عبیدالله به یزید براى کسب تکلیف درباره اسراست که حدود بیست روز یا بیشتر طول کشیده است، و دیگرى مدت اقامت اهل بیت (ع) در شام که برخى منابع، یک ماه[48] و برخى دیگر، یک ماه و نیم[49] نوشتهاند. بنابراین، مدت زمانى که صرف کسب تکلیف از یزید و رفتن اهل بیت (ع) به شام و اقامت در آن جا و سپس بازگشت آنان شده است، با حضور در کربلا و ملاقات با جابر در روز بیستم صفر از جهت زمانى ناسازگار است، از این رو نمىتوان پذیرفت که اهل بیت (ع) روز اربعین سال 61 در کربلا حضور داشتهاند.
نقد: شواهد تاریخىِ زیادى وجود دارد که برخى افراد، فاصله بین کوفه تا شام را حدود ده روز و حتى کم تر از چهار روز طى کردهاند. قاضى طباطبائى، این مؤیدها و شواهد را تا هفده مورد، گرد آورده[50] و آن چه را محدث نورى در این باره گفته است، صرف استبعاد دانسته و مسئله را از فرض امتناع که محدث نورى در پى اثبات آن بود، خارج ساخته است. البته برخى شواهد تاریخى که این محقق آورده، قابل خدشه و حتى غیرقابل پذیرش است، اما در مجموع، امکان این امر را اثبات میکند.
اما مسئله اقامت بیست روزه اهل بیت (ع) در کوفه به منظور کسب تکلیف عبیدالله از یزید، باید توجه داشت که در این باره، منابع کهن، سخنى از نامه ابن زیاد به یزید و کسب تکلیف او درباره اسرا و سرهاى شهدا به میان نیاوردهاند، بلکه در برخى تصریح شده است که ابن زیاد گزارش انجام مأموریتش را در نامه اى نوشته و به همراه سرِ امام حسین (ع) به شام فرستاده است[51]، چنان که در برخى دیگر، تنها به اصل آمدن پیک از سوى یزید مبنى بر امر کردن عبیدالله به فرستادن اهل بیت (ع) به شام، اشاره شده است[52].
بنابراین، آنچه درباره اجازه ابن زیاد از یزید ادعا شده، از نگاه گزارشهاى تاریخى نامعلوم و نامشخص است زیرا طبرى که واقعه کربلا را از افرادى هم چون امام باقر (ع)، حصین بن عبدالرحمان و هشام کلبى (شاگرد ابومخنف) نقل کرده، در هیچ کدام، سخنى از اجازه عبیدالله از یزید به میان نیاورده است؛ تنها در گزارش وى از عوانه بن حکم، به چنین مسئله اى اشاره شده که این خبر به دلیل اشکالهاى بسیارى که دارد، مخدوش و غیرقابل پذیرش است[53].
دوم: عدم بیان این جریان در منابع تاریخى کهن: طبرى[54] و شیخ مفید[55] (که هر دو، گزارش عاشورا را از ابومخنف نقل میکنند) و بعدها نیز طبرسى[56] (متوفاى 548 ق)، خوارزمى (متوفاى 568 ق)[57]، ابن اثیر (متوفاى 630 ق)، سبط ابن جوزى و عماد الدین طبرى[58] متعرض چنین حادثه اى نشدهاند. محدث نورى در این باره میافزاید:
و نشود که ایشان در سیر خود، به کربلا روند و جابر را ملاقات کنند و چند روزى عزادارى کنند و شیخ مفید آن را در محل معتمدى ندیده باشد یا دیده و در این مقام اشاره به آن نکند[59].
نقد، اولاً: عدم تصریح به وقوع این جریان، غیر از تصریح به عدم وقوع آن است، بنابراین نمىتوان از عدم تصریح مورخان، انکار آنان و در نتیجه، عدم وقوع آن را نتیجه گرفت، چرا که برخى حوادث و قضایاى تاریخى به علل گوناگون که در این جا جاى پرداختن به آن نیست در منابع تاریخى منعکس نشده است[60].
ثانیاً: چنان که نوشته خواهد شد برخى مورخان و اندیشمندان، به حضور اهل بیت (ع) در کربلا تصریح کردهاند، از جمله بیرونى، ابن نما، سید ابن طاووس و شیخ بهائى؛
ثالثاً: کلام شیخ مفید به گونه اى است که حاکى از حذف برخى حوادث تاریخى است:
فسار معهم فى جمله النعمان، و لم یزل ینازلهم فى الطریق و یرفق بهم کما وصّاه یزید و یرعونهم حتى دخلوا المدینه؛ آنان (اهل بیت (ع) ) همراه نعمان شدند و پیوسته نعمان آنان را در راه فرود میآورد و (چنان که یزید سفارش کرده بود) با آنان مدارا و رعایت حال شان را میکرد تا آن که وارد مدینه شدند.
تعبیر «حتى دخلوا المدینه» حاکى از آن است که در این بین، حوادث دیگرى بوده که شیخ مفید، متعرض آنها نشده است. البته این امر یا به سبب شیوه اختصار نویسى وى در کتاب ارشاد و یا به این علت است که مبناى ایشان در گزینش اخبار تاریخى، اخبار متواتر و یا دست کم اخبار مستفیض درباره یک حادثه است و چون خبر متواتر یا مستفیضى در این باره به دست وى نرسیده، از آوردن آن صرف نظر کرده است.
سوم: اخبار بازگشت اهل بیت (ع) به مدینه در بیستم صفر: چنان که گذشت، شیخ مفیددر مسارّ الشیعه و بعد از وى، شیخ طوسى در مصباح المتهجّد و علامه حلىدر العدد القویه[61] و منهاج الصلاح[62] و کفعمى در کتاب مصباح[63]، نه تنها اشاره به جریان ورود اهل بیت (ع) به کربلا نکردهاند، بلکه تصریح کردهاند که روز بیستم صفر اهل بیت (ع) از شام به مدینه بازگشتند.
نقد، در منابع یاد شده، هیچ تصریحى بر عدم حضور اهل بیت (ع) در کربلا نشده است، بنابراین، ممکن است گزارشهایى از حضور اهل بیت (ع) در کربلا وجود داشته (همانند گزارشى که ابوریحان نقل کرده) که یا به دست آنان نرسیده و یا رسیده است، اما به دلایلى به آن استناد نکردهاند.
افزون بر این چنان که اشاره شد ابوریحان و بعد از او شیخ بهائى، تصریح کردهاند که روز اربعین، اهل بیت (ع) در کربلا حضور داشتهاند.
چهارم: عدم بیان دیدار جابر با اهل بیت (ع) در روایت: کتابهاى بشاره المصطفى، مقتل الحسین خوارزمى و مصباح الزائر که جریان زیارت جابر را در روز اربعین گزارش کردهاند، از ملاقات وى با اهل بیت (ع) سخنى به میان نیاوردهاند، در حالى که اگر چنین حادثه اى اتفاق افتاده بود، به یقین گزارش میشد.
نقد، اولاً: چنان که اشاره شد، برخى از منابع، به زیارت قبر امام حسین (ع) توسط اهل بیت (ع) اشاره کردهاند؛
ثانیاً: به نظر میرسد که یا جابر بن عبدالله انصارى، دست کم دوبار موفق به زیارت قبر امام (ع) شده است، یک بار با عطیه عوفى که طبرى، خوارزمى و ابن طاووس در مصباح الزائر آن را گزارش کردهاند، و بار دیگر که ابن نماى حلى و سید بن طاووس گزارش گر آن هستند، و یا چون بناى سید ابن طاووس (همانند شیخ مفید) بر اختصار و گزینش حوادث بوده و آن چه از دیدگاه وى اهمیت داشته، مسئله دیدار جابر با اسرا (نه چگونگى آمدن جابر به کربلا) بوده است، از این رو جابر، اهل بیت (ع) را دیدار میکند، اما خبرى از همراهى وى با عطیه نیست.
پنجم: حرکت اهل بیت (ع) از راه سلطانى: محدث نورى بر این باور است که مسیر حرکت اهل بیت (ع) از کوفه به شام، یا از راه سلطانى بوده است و یا از راه بادیه. وى براى اثبات حرکت آنان از راه سلطانى، دلایل و شواهد ذیل را میآورد:
1ـ اگرچه اصل مقتل ابومخنف در دست نیست و آن چه موجود است، دست خوش تغییراتى شده و آن را از اعتبار و اعتماد انداخته است، ولى آن چه نسخههاى متعدد این کتاب بر آن متفق هستند، آن است که اهل بیت (ع) را از راه تکریت و موصل و نصیبین و حلب که راه سلطانى است، به شام بردهاند. این راه غالباً آباد و از دهکدههاى بسیار و شهرهاى آباد میگذرد و از کوفه تا شام حدود چهل منزل دارد و قضایاى متعدد و برخى کرامات، از قبیل قضیه راهب قِنَّسْرِین و نیز کراماتى از سر مبارک در ایام سیر از آن راه رخ داده، چنان که قطب راوندى[64] (متوفاى 573 ق)، ابن شهرآشوب[65] (متوفاى 588 ق) به نقل از خصائص نطنزى، و سبط ابن جوزى[66] (متوفاى 654 ق) نوشتهاند، که نمىتوان همه آنها را نادرست دانست، به ویژه آن که در برخى از آنها، انگیزه اى براى جعل وجود نداشته است.
2ـ عمادالدین طبرى در کتاب کامل بهائى ضمن گزارش حرکت اسرا، از نام چند شهر چنین یاد میکند که مؤیّد راه سلطانى است: «در آن سیر، به آمِد و موصل و نصیبین و بعلبک و مَیّافارقین و شیزر عبور نمودند». هم چنین وى ماجراهایى را در منازل، نقل کرده است[67].
بنابراین با توجه به مسیر حرکت و در نظر گرفتن کم ترین مدت زمان توقف اهل بیت (ع) در شام، بازگشت در اربعین اول، از محالات و ممتنعات است.
محدث نورى درباره احتمال حرکت اسرا از راه بادیه میگوید: اما اگر بپذیریم که مسیر حرکت از بیابان بوده است، باز هم بازگشت در اربعین اول ممتنع است، چرا که حد فاصل بین کوفه تا شام مستقیماً 175 فرسنگ (1050 کیلومتر) است. ورود اهل بیت (ع) به کوفه روز دوازدهم محرم و در کاخ پسر زیاد، روز سیزدهم بوده است. بنا به گفته ابن طاووس در اقبال، رفتن قاصد از کوفه تا شام و بازگشت وى به کوفه، کم تر از بیست روز امکان ندارد. مسئله اعزام پیک و بازگشت او را مورخانى هم چون ابن اثیر نیز در کامل آوردهاند[68]. اما احتمال فرستادن کبوترِ نامه رسان نیز قابل تصور نیست، چون در آن دوره، این کار معمول نبوده و نخستین بار این کار، توسط نورالدین محمود بن زنگى در سال 565 ق صورت گرفته است.
بنابراین، مدت اقامت یک ماهه در شام (چنان که ابن طاووس نوشته است) و طى کردن هشت فرسنگ (حدود 50 کیلومتر) در شبانه روز، مستلزم آن است که 22 روز در راه باشند که در مجموع بیش از چهل روز طول کشیده است. البته این مدت براى قافله اى که زنان، کودکان و ضعیفان را به همراه دارد، میسّر نبوده، در حالى که حضور در کربلا، بیش از زمان یاد شده را میطلبیده است.
نقد، در پاسخ این اشکال باید گفت که یکى از مسائل مبهم و نامشخص در تاریخ عاشورا، تشخیص مسیر حرکت کاروان اهل بیت (ع) از کوفه به دمشق است. منابع تاریخى متقدم، هیچ خبر معتبرى که مسیر حرکت کاروان اسرا را از کوفه به سوى شام مشخص کند، گزارش نکردهاند، اما با مراجعه به منابع تاریخى کهن و نقشههاى جغرافیاى این منطقه میتوان به این نتیجه رسید که در آن زمان، در مجموع، سه مسیر براى رسیدن به شام وجود داشته است:
مسیر اول، مسیر سلطانى و آباد بوده که از کنار برخى شهرها میگذشته است. این همان راهى است که محدث نورى با استشهاد به گفته عماد الدین طبرى از آن سخن به میان آورده است. هم چنین یکى از محققان معاصر، با بررسى و مطالعه این مسئله، مسیر حرکت کاروان اهل بیت (ع) را به شام از این راه، چنین نوشته است:
تکریت، موصل، لبا، کحیل، تل اعفر، نصیبین، حرّان، معره النعمان، شیزر، کفرطاب، حماه، حمص و دمشق[69].
فرهاد میرزا، از شهرهاى این مسیر، با تفصیل بیشترى چنین یاد کرده است:
حَصّاصَه، تکریت، اعمى، دیر عروه، صَلیتا، وادى الفحله، وادى النخله، أرمینیاء، لینا، کُحَیْل، جُهَیْنَه، مَوْصِل، تل اعفر، سِنجار، نَصیبَیْن، عین الورده، رَقّه، جَوسَق، بِشْر، بسر، حلب، سرمین، قِنَّسرین، مَعَرّه النعمان، شَیْزَر، کفرطالب، سیبور، عَقْر، حَماه، حِمْص، بعلبک و دمشق[70].
بنابراین مسیر، کاروان اسرا براى رسیدن به دمشق از راه تکریت به شمال عراق رفته و سپس وارد ایالت جزیره (شمال عراق کنونى و شمال شرقى سوریه) شده است، پس از آن از راه موصل به نصیبین رفته و در نوار مرزى کنونى ترکیه و سوریه، به حرّان رسیدهاند. سرانجام با طى کردن مسیر 1500 کیلومتر و در نهایت، عبور از مناطق غربى سوریه و پشت سر گذاشتن مناطق و شهرهایى همانند حلب، معره النعمان، حماه و حمص، وارد دمشق شدهاند.
مسیر دوم، مسیر مستقیم کوفه به شام است که از منطقه بادیه الشام میگذرد. این مسیر را اگرچه محدث نورى احتمال داده است، اما عبور کاروان اهل بیت (ع) از این راه با قراین و شواهد تاریخى، هم سو و موافق نیست، چنان که با این جمله از سخنان حضرت زینب (س) خطاب به یزید، سازگار نیست:
اَمِنَ العدل یابنَ الطُلَقاءِ تخدیرُکَ حرائرک و امائک و سوقُک بناتِ رسول الله (ص) سبایا قد هتکت ستورهُنَّ و ابْدَیْتَ وجوهَهُنَّ تحدّوا بهنّ الاعداء من بلد الى بلد و یستشرفهُنَّ اهلُ المناقلِ...[71]؛ اى فرزند آزاد شدگان! آیا از عدالت است که زنان و کنیزانت را در سرایت در پشت پرده جاى دهى، اما دختران رسول خدا (ص) را (در میان نامحرمان) به صورت اسیر حاضر نمایى که به پوشش آنان تعرض شود و صورتهایشان نمایان باشد و دشمنان، آنان را از شهرى به شهر دیگر ببرند و مردم آنان را ببینند....
بدیهى است که اگر مسیرکاروان اسرا از صحراى سوزان و بدون آبادى بادیه الشام بود، حضرت زینب (س) میبایست از تشنگى و گرسنگى طفلان امام (ع) و دیگر همراهان و مسائلى از این قبیل، انتقاد و شکایت کند، نه از گذشتن از شهرها و قرار گرفتن در معرض دید بیگانگان به عنوان اسیر.
همچنین در گزارش ابن اعثم و خوارزمى درباره مسیر حرکت از کوفه به شام، تصریح شده است که اسراى اهل بیت (ع) همانند اسیران ترک و دیلم، از شهرى به شهرى برده شدند[72].
مسیر سوم، مسیر معمول و مرسوم بین کوفه و شام است؛ یعنى مسیرى که از ساحل غربى رود فرات و از شهرهایى چون انبار، هیت، قرقیسیا، رقّه و صفین میگذرد. این راه، همان راهى است که سپاه امیرالمؤمنین (ع) آن را براى جنگ با معاویه پیمود[73]. هم چنین لشکریان معاویه (در رویارویى با سپاه امام حسن (ع) ) براى رسیدن به مَسْکِن، از این راه عبور کردند. این مسیر نه به درازى و طولانى مسیر سلطانى است و نه مشکلات مسیر کویر بى آب و سوزان را دارد. بنابراین، به نظر میرسد انتخاب این مسیر میانه، از احتمال بیشترى برخوردار باشد. البته شواهد موجود و کراماتى که در خصوص سر امام (ع) و اهل بیت (ع) در شهرهاى حلب، قنسرین، حماه، حمص و دیر راهب نقل شده است، به این دلیل که مشترک بین دو مسیر سلطانى و میانه است، نمىتواند شاهدى براى یکى از دو راه به شمار آید، اگرچه در صورت قوت آنها دلیلى دیگر، بر منتفى بودن مسیر حرکت کاروان از راه بادیه الشام است.
از آن چه گذشت، روشن شد که اگرچه احتمال رفتن اهل بیت (ع) به شام از مسیر اول منتفى نیست، اما دلایل متقن و شواهد محکم بر این امر وجود ندارد. بنابراین، دیگر نوبت به محاسبات مسافت بین دو منطقه شام و عراق و بررسى طول این مسیر نمىرسد، هم چنان که احتمال مسیر سوم به سبب کوتاهى و معمول و مرسوم بودن آن، بیشتر است. افزون بر این چنان که در پاسخ اشکال اول محدث نورى گذشت یکى از محققان معاصر، شواهد تاریخى زیادى آورده است که برخى از افراد، فاصله بین کوفه تا شام را حدود ده روز و حتى کم تر از چهار روز طى کردهاند، از این رو اگرچه حرکت کاروان اسرا (آن هم با شرایط خاص خود)، کندتر از طى کردن مسیر توسط یک نفر بوده است، اما دیگر نمىتوان محال بودن طى کردن مسیر کوفه به شام را توسط اسرا در مدت ده روز یا در نهایت، اندکى بیشتر، از منکر آن پذیرفت.
ششم: چرا جابر اولین زائر شمرده شده است؟ ششمین استدلال محدث نورى آن است که اگر اهل بیت (ع) و جابر در یک روز، بلکه در یک زمان به زیارت قبر امام حسین (ع) نائل شدند، پس چرا جابر به عنوان نخستین زائر امام (ع) دانسته شده و آن را از مناقب وى شمردهاند؟
نقد: از ظاهر سخن ابن طاووس استفاده میشود که جابر زودتر از اهل بیت (ع) به کربلا رسیده باشد:
فوصلوا الى موضع المصرع، فوجدوا جابر بن عبدالله الانصارى و جماعه من بنىهاشم و رجالاً من آل رسول الله قد وردوا لزیاره قبر الحسین (ع)، فوافوا فى وقت واحد، و تلاقوا....
بنابراین، جابر پیش از اهل بیت (ع) به کربلا رسیده است اما گویا وى از عبارت «فَوافَوْا فى وقت واحد»، هم زمانى ورود اهل بیت (ع) را با جابر به کربلا برداشت کرده است، در حالى که با ملاحظه دو تعبیر «فوصلوا» و «فوجدوا»، روشن میشود که تعبیر «فوافَوْا...» ناظر به اجتماع آنان براى گریه و عزادارى در یک زمان است، نه هم زمانى حضور آنان در کربلا. از این رو ممکن است جابر پیش از ایشان، به کربلا رسیده باشد و گروهى از بنىهاشم پس از جابر و پیش از ورود اهل بیت امام حسین (ع) به کربلا رسیده باشند.
هفتم: فرجام اسرا: محدث نورى در آخرین دلیلش، سه نکته را بیان کرده است:
1ـ در شام سخنى از بازگشت به کربلا نبوده است، چرا که پس از پشیمانى ظاهرى یزید، وى خاندان امام (ع) را بین اقامت در شام یا رفتن به مدینه مخیّر کرد که اهل بیت (ع) بازگشت به مدینه را برگزیدند و در آن جا اصلا سخنى از رفتن به کربلا نبود؛
2ـ هیچ قدر مشترکى بین راه شام به مدینه و شام به عراق وجود ندارد، چنان که کسانى که این راهها را رفتهاند به این امر (عدم وجود راه مشترک) معترف هستند؛
3ـ با پلیدى ذاتى و خبث باطنى که در یزید وجود داشت، بعید بود که اگر آنان درخواست بازگشت به کربلا را میدادند، او بپذیرد[74].
پاسخ: استبعادهایى که در این دلیل بیان شده است، استوار به نظر نمىرسد. اما درباره نکته اول و سوم، چنان که در منابع تصریح شده است، یزید از رفتار خود با اهل بیت (ع) اظهار پشیمانى کرده، تقصیر کشتن امام و یارانش را بر عهده ابن زیاد میگذارد. یکى از پیامدهاى این ندامت آن بود که اهل بیت (ع) را آزاد گذاشت که در شام بمانند یا به مدینه بروند و چون آنان رفتن به مدینه را اختیار کردند، به فرستادگان خود که اسرا را همراهى میکردند، دستور داد که با آنان خوش رفتارى کرده، هر جا و هر زمان که خواستند فرود آیند، با آنان موافقت کنند[75]. بنابراین اگر اهل بیت (ع) در دمشق چنین تقاضایى را از یزید کرده باشند، طبیعى است که یزید با توجه به تغییر اوضاع و شرایط و در نتیجه دگرگونى رویه و رفتارش نسبت به اسرا، ناچار باید این درخواست را میپذیرفت، هر چند این سازگارى با پلیدى ذاتى او مطابق نباشد، هم چنان که اگر اهل بیت (ع) پس از خروج از دمشق، از مأموران یزید خواسته باشند که آنان را به کربلا ببرند، میبایست آنان طبق فرمان یزید (چنان که ابن سعد نوشته است) اطاعت کنند. بنابراین اگر در شام سخنى از کربلا رفتن به میان نیامده است چنان که اشاره شد یا به این سبب بوده است که اهل بیت (ع) پس از خروج از دمشق، چنین درخواستى کردهاند و اساساً چنین درخواستى در شام مطرح نبوده و یا اگر نزد یزید چنین تقاضایى را مطرح کردهاند، چون مدینه مقصد نهایى بوده است و کربلا به منزله یکى از منازل بین راه به حساب میآمده؛ سخنى از رفتن به کربلا به میان نیامده است و یزید (با توجه به تعبیر ابن سعد) اجازه فرود آمدن در کربلا را نیز صادر کرده بود. بنابراین، پرسش یزید از اهل بیت (ع) ناظر بر محل اقامت دائمى است، از این رو منافات ندارد که قاصد مدینه، از کربلا عبور کند[76].
از آن چه گفته شد، درخواست اسرا مبنى بر رفتن به کربلا، چه در دمشق بوده باشد و چه در خارج آن، هیچ اشکالى در پى ندارد.
اما این که قدر مشترکى بین راه مدینه و عراق وجود ندارد، باید بررسى کرد که مسیر بازگشت اسرا از کدام راه بوده است؟ در این باره باید گفت منابع تاریخى سکوت کردهاند. البته برخى اندیشمندان شیعه هم چون ابن نما و ابن طاووس که به ملاقات اهل بیت (ع) با جابر در کربلا تصریح کردهاند، گویا بر این باور بودهاند که مسیر شام به مدینه، از عراق میگذشته است، چنان که گفتهاند چون کاروان اهل بیت (ع) از عراق عبور داده شد، اهل بیت (ع) به راهنما گفتند که ما را به کربلا ببر[77]. این در حالى است که طبق گزارش جغرافى دانان متقدم، اصلا راه شام به مدینه (یا به طور کلى حجاز) از راه شام به عراق، از ابتداى مسیر جدا بوده است، چنان که ابن خردادبه (متوفاى حدود 300 ق) مسیر کوفه (که نزدیک کربلا است) به دمشق را در قرن چهارم چنین نوشته است:
حیره، قطقطانه، بقعه، ابیض، حوشى، جمع، خُطى، جُبّه، قلوفى، روارى، ساغده، بقیعه، اعناک، اذرعات، منزل، دمشق[78].
و نیز همو و ابن رسته مسیر دمشق به مدینه را چنین نگاشتهاند:
منزل، ذات المنازل، سَرغ، تبوک، مُحْدَثَه، اقرع، جُنَینه، حِجر، وادى القرى، رحبه (رحیبه)، ذِى المَروه، مرّ، سویداء، ذى خُشُب، مدینه[79].
اگرچه اکنون هیچ نام و نشانى از منازل و مناطق یاد شده در منطقه عراق و شام وجود ندارد و نیز بر روى نقشههاى جغرافیایى اثرى از آنها به چشم نمىخورد، اما چنان که از این دو گزارش استفاده میشود، تنها نقطه مشترک بین دو مسیر کوفه و مدینه، مکانى به نام «منزل» است و از آن جا، راه مدینه از کوفه جدا میشود. از این رو اگر نپذیریم که اهل بیت (ع) از همان شهر دمشق و دربار یزید، قصد رفتن به کربلا را داشتهاند، ممکن است آنان از این نقطه مشترک، قصد رفتن به کربلا را کردهاند. بنابراین اگر از سخن ابن نما و ابن طاووس چنین برداشت شود که آنان مسیر مشترک طولانى براى مسیر شام به مدینه و کربلا قائل شدهاند، نمىتواند تعبیر این دو اندیشمند در این باره درست باشد، مگر آن که گفته شود که اساساً اهل بیت (ع) از همان راهى که به شام برده شدند، به عراق بازگشتهاند که البته این احتمال، در صورتى میتواند بر واقع منطبق باشد که اهل بیت (ع) یا از همان دربار یزید، مسئله رفتن به مزار امام حسین (ع) را نزد وى مطرح کرده و از او در این باره موافقت گرفته باشند و یا دست کم تا پیش از ترک تنها نقطه مشترک مسیر کوفه و مدینه، یعنى اقامت گاه «منزل»، به صورتى موافقت او را احراز کرده باشند، در غیر این صورت، منطقى به نظر نمىرسد که اهل بیت (ع) بدون هیچ انگیزهاى از راه عراق به مدینه بازگردند.
شواهد دیگر
از مجموع آن چه نوشته شد، امکان حضور اهل بیت (ع) در اربعین سال 61ق بر مزار امام (ع) اثبات شد، اما آیا در خارج و واقع نیز چنین حادثه اى اتفاق افتاده است؟ در پاسخ باید گفت: چنان که نوشته شد برخى نویسندگان، همانند ابوریحان بیرونى و شیخ بهائى، تصریح کردهاند که حضور اهل بیت (ع) در روز بیستم صفر بوده است. افزون بر این، قراین و شواهد دیگرى براى اثبات این مسئله وجود دارد که میتوان به آنها استناد کرد که عبارت اند از: محل دفن سر امام (ع)، الحاق سر امام (ع) به بدنش توسط امام سجاد (ع) در روز اربعین و وجه استحباب زیارت اربعین.
1. محل دفن سر امام (ع)
در این که سر امام حسین (ع) کجا دفن شده است، منابع تاریخى شیعه و سنى گزارشهاى گوناگونى آوردهاند تا آن جا که شش قول در این باره گفته شده است:
قول اول: سر به بدن ملحق شده است. این قول مشترک میان شیعه و سنى است. علماى شیعه، از جمله شیخ صدوق (متوفاى381 ق)، سید مرتضى (متوفاى 436 ق)، فتال نیشابورى (متوفاى 508 ق)، ابن نماى حلى، سید ابن طاووس (متوفاى 664 ق) شیخ بهائى و مجلسى این قول را بیان کردهاند.
شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابورى در این باره مینویسند: على بن حسین (ع) همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین (ع) را به کربلا بازگرداند.[80]
سید مرتضى در این باره میگوید: روایت کردهاند که سر امام حسین (ع) با جسد در کربلا دفن شد[81].
ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضى، از قول شیخ طوسى نقل کرده است که به همین سبب (ملحق کردن سر امام (ع) به بدن و دفن آن) زیارت اربعین (از جانب امامان (ع) ) توصیه شده است[82].
ابن نماى حلى نیز نگاشته است: آن چه از اقوال بر آن میتوان اعتماد کرد، آن است که بعد از آن که سر امام(در شهرها گردانده شد، به بدن بازگردانده شد و با جسد دفن شد[83].
سید بن طاووس نوشته است: اما سر حسین (ع)، روایت شده که سر برگردانده شد و در کربلا با جسد شریفش دفن شد و عمل اصحاب بر این معنا بوده است[84].
مجلسى، یکى از وجههاى استحباب زیارت امام حسین (ع) را در روز اربعین، الحاق سرهاى مقدس را به اجساد توسط على بن حسین (ع) بیان کرده است[85]. وى در جاى دیگر بعد از نقل اقوال دیگر در این باره مینویسد: مشهور بین علماى امامیه آن است که سر امام (ع) همراه بدن دفن شده است[86].
برخى اندیشمندان اهل سنت نیز این قول را بیان کردهاند:
ابوریحان بیرونى (متوفاى440 ق) در این باره مینویسد:
و فى العشرین ردّ رأس الحسین (ع) الى مجثمه حتى دفن مع جثّته...؛
در روز بیستم (صفر)، سرِ حسین (ع) به بدنش ملحق و با آن دفن گردید[87].
قرطبى (متوفاى 671 ق) مینویسد:
امامیه میگویند که سرِ حسین (ع) پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است و زیارت در آن روز را زیارت اربعین مینامند[88].
قزوینى نیز نگاشته است: روز اول ماه صفر، عید بنى امیه است، چون در آن روز، سر حسین (ع) را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه، سر ایشان به بدن، باز گردانده شد[89].
مناوى (متوفاى 1031 ق) نوشته است: امامیه میگویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و در کربلا دفن شد[90].
قول دوم: در کنار قبر امیرالمؤمنین (ع)[91]
قول سوم: مسجد رقه در کنار فرات
قول چهارم: بقیع نزد قبر مادرش فاطمه (س)
قول پنجم: دمشق
قول ششم: قاهره[92]
بررسى و تأمل در این اقوال، این نتیجه را در بردارد که دیدگاه اول، یعنى الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علماى شیعه است، از این رو این قول قابل اعتنا و پذیرش است و بنا بر گزارشهاى تاریخى چنان که اشاره شد این الحاق در روز بیستم صفر سال 61 بوده است.
2. الحاق سر به بدن
این مسئله از بازگشت اهل بیت (ع) به کربلا جدا نیست، زیرا چنان که گفته شده است بنا بر قول مشهور، این کار توسط امام زین العابدین (ع) صورت گرفته است[93] و هیچ گزارش تاریخى وجود ندارد که امام سجاد (ع) در زمان دیگرى به کربلا آمده باشد، بنابراین، حضور اهل بیت (ع) بر قبر امام (ع) نیز باید روز اربعین اتفاق افتاده باشد.
3. وجه استحباب زیارت اربعین
درباره وجه استحباب زیارت اربعین، دو امر بیان شده است. یکى، روایت امام عسکرى (ع) است که در آن، زیارت اربعین یکى از علایم مؤمن دانسته شده، و دیگرى تعلیم زیارت اربعین به صفوان بن مهران جمال توسط امام صادق (ع) است. پرسشى که در این باره مطرح است آن است که آیا وجه و انگیزه استحباب میتواند تنها عامل حضور یک صحابى بر قبر امام حسین (ع) در روز اربعین باشد یا در این روز باید وقایع دیگرى اتفاق افتاده باشد؟ بنابراین، الحاق سرِ مطهر امام حسین (ع) به بدن و حضور اهل بیت (ع) (که در میان آنان امام معصوم، یعنى امام سجاد (ع) حضور داشت) براى الحاق سر به بدن و زیارت قبر حضرت تنها میتواند وجه استحباب زیارت اربعین را توجیه کند، چنان که مجلسى یکى از وجوه محتمل استحباب زیارت اربعین را همین موارد، بیان کرده است[94]، و شیخ طوسى نیز وجه توصیه امامان (ع) را به زیارت اربعین، مسئله الحاق سر به بدن دانسته است[95].
جمع بندى و نتیجه گیرى
از مجموع آن چه گذشت شد روشن شد که اگرچه از نظر اخبار تاریخى و حدیثى، اثبات حضور اهل بیت (ع) در روز اربعین بر سر مزار سیدالشهداء (ع) چندان آسان نیست، اما با توجه به قراین و شواهدى که براى حضور اهل بیت (ع) در کربلا در بیستم صفر سال 61 بیان شد، پذیرفتنى است که اهل بیتِ امام حسین (ع) در این روز موفق به زیارت مزار سیدالشهدا (ع) شدهاند.
کتاب نامه
آیتى، محمد ابراهیم، بررسى تاریخ عاشورا، مقدمه على اکبر غفارى، چاپنهم: تهران، نشر صدوق، 1375.
ابن ابى طاهر طیفور، ابوالفضل احمد، بلاغات النساء، تعلیق برکات یوسف هَبُّود، بیروت، مکتبه العصریه، 1422ق.
ابن اثیر، اسد الغابه، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
الکامل فى التاریخ، تحقیق مکتب التراث، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1408ق.
الکامل فى التاریخ، چاپ دوم: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد، کتاب الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، 1411ق.
ابن حبان، محمد بن احمد ابى حاتم تمیمى بستى، الثقات، حیدر آباد، مؤسسه الکتب الثقافیه، 1395ق.
ابن خردادبه، مسالک و ممالک، ترجمه سعید خاکرند، چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و انتشارات تاریخى، 1371.
ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفیسه، ترجمه و تعلیق حسین قره چانلو، چاپ اول: تهران، امیرکبیر، 1365.
ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر، [بىتا]
«ترجمه الحسین (ع) و مقتله»، «تراثنا»، ش 10، 1408ق.
ابن شهرآشوب، ابوجعفر محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، تحقیق یوسف بقاعى، بیروت، دارالاضواء (افست ذوى القربى)، 1421ق.
ابن طاووس، سیدرضى الدین على بن موسى، الاقبال بالاعمال الحسنه فیما یعمل مره فى السنه، تحقیق جواد قیومى اصفهانى، چاپ اول: قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1416ق.
ابن عساکر، ابوالقاسم على بن الحسن، ترجمه الامام الحسین (ع)، تحقیق محمد باقر محمودى، قم، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، 1414ق.
ابن قولویه قمى، ابوالقاسم جعفر بن محمد، کامل الزیارات، تحقیق جواد قیومى، چاپ اول: قم، مؤسسه نشر الفقاهه، 1417ق.
ابن کثیر دمشقى، ابوالفداء اسماعیل، البدایه و النهایه، تحقیق على شیرى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1408 ق.
ابن مطهر حلى، رضى الدین على بن یوسف، العدد القویه، تحقیق سید مهدى رجایى، چاپ اول: قم، مکتبه آیه الله مرعشى نجفى، 1408ق.
ابن نما حلى، نجم الدین محمد بن جعفر، مثیرالاحزان، نجف، مطبعه الحیدریه، 1369ق.
اشراقى (ارباب )، میرزا محمد، الاربعین الحسینیه، چاپ دوم: [بیجا]، اسوه، 1379.
امین عاملى، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، [بیتا].
لواعج الاشجان، [بیجا]، مکتبه بصیرتى، [بیتا].
امینى، محمد امین، الرکب الحسینى فى الشام و منه الى المدینه المنوره، چاپ اول: قم، کوثر غدیر، 1381.
بهائى عاملى، محمد بن حسین، توضیح المقاصد، قم، مکتبه آیه الله مرعشى نجفى، 1407ق.
بیرونى خوارزمى، ابوریحان محمد بن احمد، آلاثار الباقیه عن القرون الخالیه، بیروت، دارصادر، [بیتا].
پاک نیا، عبدالکریم، «اربعین در فرهنگ اهل بیت (ع) »، نشریه «مبلغان»، ش 52، 1383.
تسترى (شوشترى)، محمد تقى، قاموس الرجال، چاپ اول: قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1424ق.
تقوى دامغانى، رضا، اربعین در فرهنگ اسلامى، چاپ اول: تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1368.
حرّ عاملى، محمد بن حسن، امل الآمل، تحقیق سید احمد حسینى، بغداد، مکتبه اندلس، 1404ق.
خوارزمى، ابوالمؤید موفق بن احمد المکى (اخطب خوارزم)، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوى، چاپ اول: قم، دارانوار الهدى، 1418ق.
خوئى، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، ]بى جا، بى نا[، 1413ق.
دینورى، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، 1960م.
ذهبى، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، چاپ نهم: بیروت، مؤسسه الرساله، 1413ق.
راوندى، قطب الدین سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، قم، مدرسه الامام المهدى (عج)، [بیتا].
سبحانى، جعفر، شخصیتهاى اسلامى شیعه، تحقیق و نگارش مهدى پیشوایى چاپ دوم: قم، توحید، 1373.
سبط بن جوزى، تذکره الخواص، تقدیم محمد صادق بحرالعلوم، تهران، مکتبه نینوى الحدیثه، [بیتا].
سید بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، چاپ اول: قم، الانوار الهدى، 1417 ق.
مصباح الزائر، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث.
سید مرتضى، رسائل المرتضى، تقدیم سید احمد حسینى، قم، دارالقرآن الکریم، 1405ق.
شهیدى، سید جعفر، زندگانى على بن الحسین (ع)، چاپ ششم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374.
زندگانى فاطمه زهرا (س)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1367.
صدوق، ابوجعفر محمد بن بابویه قمى، الامالى، تحقیق قسم الدرسات مؤسسه البعثه، قم، مؤسسه البعثه، 1407ق.
طبرانى، ابوالقاسم سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدى عبدالمجید سلفى، چاپ دوم: قاهره، مکتبه ابن تیمیه [بیتا].
طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، اِعلام الورى بأعلام الهُدى، تحقیق مؤسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث، چاپ اول: قم، مؤسسه آل البیت (ع)، 1417ق.
طبرسى، ابومنصور احمد بن على، الاحتجاج، تحقیق سید محمد باقر خرسان، نجف، دارالنعمان، 1386ق.
طبرى، عماد الدین ابوجعفر محمد بن ابى القاسم، بشاره المصطفى، تحقیق جواد قیومى اصفهانى، چاپ اول: قم، مؤسسه النشر الاسلامى،1420ق،
طبرى، عماد الدین حسن بن على، کامل بهائى، تهران، مکتبه المصطفوى، [بیتا].
طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، 1409ق.
المنتخب من ذیل المذیل، بیروت، مؤسسه الأعلمى، 1409ق.
طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، تحقیق حسن مصطفوى، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348.
تهذیب الاحکام، تحقیق حسن موسوى خرسان، چاپ چهارم: تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
رجال الطوسى، تحقیق جواد قیّومى اصفهانى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1415ق.
مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، 1411ق.
فرهاد میرزا معتمد الدوله، قمقام زخّار و صمصام بتّار، تهران، اسلامیه، 1377ق.
قاضى طباطبائى، سید محمد على، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا (ع)، چاپ سوم: قم، بنیاد علمى و فرهنگى شهید آیت الله قاضى طباطبائى، 1368.
قاضى نعمان تمیمى مغربى، ابوحنیفه، شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار، تحقیق سید محمد حسینى جلالى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، [بیتا].
قرطبى، محمد بن احمد، التذکره فى امور الموتى و امور الآخره، دارالکتب العلمیه، [بیتا].
قزوینى، زکریا محمد بن محمود، عجائب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات، (چاپ شده در حاشیه کتاب «حیاه الحیوان» دمیرى)، [بیجا]، [بینا]، [بیتا].
قمى، شیخ عباس، الدمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، تهران، اسلامیه، 1374 ق.
سفینه البحار، چاپ دوم: تهران، دارالاسوه، 1416ق.
منتهى الآمال، تحقیق ناصر باقرى بیدهندى، چاپ اول: قم، نشر دلیل، 1379.
کفعمى، ابراهیم بن على، المصباح، قم، منشورات رضى و زاهدى.
کلینى، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، الفروع من الکافى، تحقیق على اکبر غفارى، تهران، اسلامیه، 1363.
مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ دوم: بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.
جلاء العیون، چاپ اول: تهران، رشیدى، 1362.
محمدى رى شهرى، محمد، موسوعه الامام على بن ابى طالب (ع)، چاپ اول: قم، دارالحدیث، 1421ق.
مطهرى، مرتضى، حماسه حسینى، قم، صدرا.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، تحقیق مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، مؤسسه آل البیت، 1413ق.
المزار، تحقیق سید محمد باقر ابطحى، قم، مدرسه الامام المهدى (ع)، 1411ق.
مسارّ الشیعه (چاپ شده در جلد 7 مؤلفات شیخ مفید)، تحقیق مهدى نجف، چاپ دوم: بیروت، دارالمفید، 1414ق.
مناوى، عبدالرؤوف، فیض القدیر، چاپ دوم: بیروت، دارالمعرفه، 1391ق.
منقرى، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمدهارون، چاپ دوم: [بیجا]، مؤسسه العربیه الحدیثه، 1382 ق.
نورى طبرسى، میرزا حسین، چشم اندازى به تحریفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، تحقیق مصطفى درایتى، چاپ اول: قم، انتشارات احمد مطهرى، 1379.
نیشابورى، محمد بن فتال، روضه الواعظین، چاپ اول: بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1406ق.