مقدمه
بزرگی حادثه کربلا و شهادت امام حسین (ع) و یاران اندکش در برابر لشکری کینهتوز، ابعاد گوناگون دارد. گذشته از جهات عملی و بزرگداشت این واقعه، بررسی علمی و جوانب آن به دلیل وجود آراء و نظرات مختلف از یک سو و ابهامها، پیچیدگیها، تحریفها و زیاده گوییها از سوی دیگر همچنان ادامه دارد.
از مسائل قابل بررسی درباره شهادت امام حسین (ع)، هدف یا اهداف آن حضرت و به عبارتی فلسفه قیام است. این موضوع از قدیم معرکه آراء بوده، در سده اخیر با تدوین دو اثر ماندگار یکی «شهید جاوید» و دیگری «شهید آگاه» و آثاری در زمینه علم امام جدّیت بیشتری یافت و در دهه اخیر ابعاد جدیدتری پیدا کرد. بررسی تجهیزات جنگی همراه امام و یارانش میتواند به تبیین و روشنشدن این نظریهها کمک کند. علاوه بر این تحریف و مبالغه در گزارش واقعه کربلا در سدههای اخیر بیشتر شده و ضرورت پالایش اخبار، ابهامزدایی و بازگشت به روایات اصیل و نزدیکتر به واقعه را دو چندان کرده است.
پژوهش حاضر با توجه به این ضرورت، بنا دارد بخش کوچکی از این حادثه عظیم را بکاود. پرسش این است که امام حسین (ع) و یاران او در کربلا چه تجهیزات جنگی، یعنی چه نوع سلاحی، در اختیار داشته و با آن جنگیدهاند؟ این سلاحها چگونه و از کجا تهیه شده است؟ فرضیه آن است که امام و یارانش سلاح مسافر داشتند و تجهیزات نظامی بیشتر، در دست یارانی بود که از کوفه یا لشکر عمر سعد به آن حضرت پیوستند.
برای این تحقیق پیشینهای یافت نشد. نویسندگان قدیم و جدید نه به صورت مستقل و نه در ذیل مباحثی دیگر، به بررسی جنگافزارها و سلاحهای به کار رفته در حادثه عاشورا نپرداختهاند. حتی در آثار مرتبط به جنگها یا تجهیزات جنگی در صدر اسلام چنین موضوعی طرح نشده است.
ضرورت بحث، چنان که اشاره شد، تلاش برای شناخت هرچه صحیحتر واقعه مهم عاشوراست و هدف از این نوشتار، تبیین بُعدی از این رویداد است تا بتوان به کمک آن مسائل مهمتری مانند هدف و برنامه امام برای حکومت یا جنگ و شهادت را حل کرد. اینکه آن حضرت برای حکومت رفت پس نیازی به سلاح و جنگ نداشت یا برای مبارزه رفت و باید مجهّز میبود، بخشی از ضرورت و اهداف این بررسی را دربرمیگیرد. همچنین این تحقیق میتواند پیشدرآمدی بر این پژوهش باشد که چه اندازه از کوفیان همراه امام بودند و آیا افراد مسلح را فقط آنها تشکیل میدادند؟
یکی از مشکلات تحقیق حاضر، عدم تصریح به اسلحه امام و یارانش در جنگ با دشمن است. گرچه در مواردی به شمشیر یا نیزه یا حتی چاقو تصریح شده ولی در بیشتر گزارشها تنها تعبیر کلی «قتال» و مشتقات آن یا «ضرب» به کار رفته است. بنابراین در مورد بسیاری از شهدای کربلا که فقط درباره آنها گفتهاند «جنگید و به شهادت رسید»، از سلاح به کار رفته اطلاعی نداریم. به نظر میرسد برخی هم بدون هیچ دفاعی هدف تیر دشمن قرار گرفتهاند.
منابع اصلی این تحقیق، اخبار دست اول و روایات مورخان نخستین است زیرا هرچه از زمان حادثه دور شویم از اعتبار روایات کاسته میشود. در این میان تکیه اصلی بر گزارشهایی است که از مقتل ابومخنف بر جای مانده و طبری، بلاذری و شیخ مفید آن را نقل کردهاند. از این رو بیشترین استناد نوشتار، به این کتابها خواهد بود و با آن که نگارنده از منابع عاشورا و قیام حسینی بیاطلاع نیست و به آنها آشنایی دارد اما تأکید مقاله بر گزارشهای ابو مخنف است و در موارد اندک از آثار دیگر بهره خواهیم برد. همچنین به جهت اهمیت واژگان در این پژوهش، ناچار به برخی کلمات و متون عربی اشاره میشود تا واژگان مربوط به جنگافزارها در منابع، پیش روی خواننده و در معرض داوریاش قرار گیرد.
پیش از هر چیز دو مطلب به عنوان مقدمه یا ورود به بحث باید روشن شود: نخست آن که تجهیزات جنگی آن زمان چه بوده و چه منابعی از آن سخن گفتهاند؟ دوم آن که عرب در سفرهای معمولی خود برای دفاع ضروری چه سلاحی حمل میکرد و سلاح مسافر چه بود؟
تجهیزات جنگی در سده نخست اسلامی
منظور از تجهیزات در سده نخست هجری که محل گفتگوی این نوشتار است، هر گونه جنگافزاری است که در آن زمان برای مقابله با دیگری یا دفاع و محافظت از خود یا حمل و نقل به کار میرفت. هر یک از این سلاحها به انواع سبک یا فردی و سنگین یا جمعی قابل دستهبندی است. از نوع نخست شمشیر، نیزه، تیر و کمان تجهیزات معمول برای هجوم بود. شمشیر فراتر از یک سلاح جنگی، پیوسته همراه عرب بود به گونهای که گاه در نماز هم از خود جدا نمیکرد (ابن سعد، 1418: 6/272). به گفته ابن منکلی (د. 778) که انواع شمشیرها را برشمرده، این جنگافزار همراه همیشگی بود که وجود آن از هر اسلحهای کفایت میکرد (ابن منکلی، 2000: 22؛ همچنین ر.ک: صفری، 1391: 354 و 355). خنجر بیشتر برای ترور استفاده میشد (سامرائی، 1364: 13) چنان که خلیفه دوم و امام مجتبی (ع) را به این وسیله ترور کردند (ابناثیر، 1385:3/50؛ ابن حجر، 1415:2/64). نیزه هم انواع گوناگون داشت. گونه بلند برای سواران و کوتاه برای پیادهنظام بود، همانسان که شمشیرها کوتاه و بلند داشت (جاحظ، 2002: 3/12؛ همچنین ر.ک: على، 1391:5 /422). از اینکه در برخی گزارشهای تاریخی، نیزهدار عطف به سوارهنظام شده و تیرانداز به پیادهنظام مرتبط شده است (مانند ابوشامه، 1422: 3.178؛ 4/62؛ صحارى، 2006: 2/504 ؛ قلقشندی، بیتا:6/527؛ 8/254) میتوان برداشت کرد که غالباً سواران مجهز به نیزه بودهاند. این دسته از نظامیان در میان ایرانیان از تجهیزات بیشتری برخوردار بودند (دینوری، 1960، ص73). این همه، جنگافزارهای فردی یا سلاح سبک به شمار میرود امّا از تجهیزاتی چون منجنیق به منظور کشتار جمعی استفاده میشد، چنانکه در نبرد بنی امیه با ابن زبیر به کار رفت (فاکهی،1424: 2/324)
نوع دوم (تجهیزات نگهدارنده) مانند زره، کلاهخود و سپر است. سپرها را از پوست میساختند و کلاهخود به اندازه سر بافته میشد و روی کلاه قرار میگرفت. عمّامه نیز به مثابه کلاهخود بود (علی، 1391:5/433). ابوالاسود دؤلی کاربردهای متعددی برای عمامه شمرده که از جمله سپر در جنگ و محافظت از گرماست (ابن حمدون، 1996: 5/428). از نوع سوم، اسب مهمترین وسیله حمل و بهرهمندی سواران جنگی بود و آن هم انواعی داشت. برای مثال در لشکر عمر بن سعد از مجفّفه یاد شده (ابن اثیر، 1385: 4/69؛ نویری:20 /449) که اسبهای مجهز و زره پوش است در برابر مجرده که اسبهای بدون پوستین و محافظ بود. در عین حال نمیتوان از آن به عنوان وسیله خاص نبرد یاد کرد.
بخشی از کتابهای لغت و آثار ادبی به توضیح انواع سلاحها و واژگان و محل ساخت هر یک پرداختهاند. مانند شمشاطی (د.377) در کتاب «الانوار» (11 و 35) و نویری (د.733) در «نهایه الارب» (6/200 تا 247). بخشی از کتابها به خصوص منابع سیره به شرح سلاح رسول خدا (ص) یا احادیث آن حضرت با سخنان خلفا درباره اسلحه پرداختهاند. آثار مستقلی نیز در این باره وجود دارد مانند کتاب «السلاح« عبدالملک اصمعی (د.216) و کتاب «السلاح» ابوعبید قاسم بن سلام (د.224). هر چند به شرایط استفاده از آن و چگونگی کاربرد سلاح در صدر اسلام و سدههای نخست هجری اشاره چندانی ندارند و به مسئله این تحقیق کمکی نمیکنند.
درباره تجهیزات احتمالی که فرد هنگام سفر همراه داشت، در منابع تاریخ صدر اسلام سخنی به میان نیامده است جز یک مورد که با تعبیر سلاح مسافر یاد شده و همه مورخان و نویسندگان از آن یاد میکنند. شاید بتوان از این رویداد قاعدهای کلی برای اسلحه مسافر برداشت کرد و آن صلح حدیبیه بود. یکی از بندهای صلح، این بود که محمد صلی الله علیه و آله از انجام مناسک عمره صرف نظر کند و سال بعد غیرمسلح و فقط با سلاح به عمره بیاید. پس از این مطلب که گاه با تعبیر «سلاح الراکب» آمده، توضیح داده شده که منظور از آن، شمشیرهای غلاف شده است (ابن هشام، بیتا: 2/318 ؛ واقدی، 1409:2/612).در یک مورد، از کمان نیز یاد شده (طبرسی، 1417:1/204) و برخی سلاح راکب را افزون بر شمشیر غلافشده آوردهاند (السیوف فی القُرُب و سلاح الراکب: نویری، 1423:17/231) که دو گونه سلاح را برای مسافر تصویر میکنند. اما نمیتوان به این زیادات اعتماد کرد؛ زیرا منابع متقدم، معتبر و فراوانتر، آن دو را به عنوان عطف توضیحی ذکر کردهاند (سلاح الراکب/المسافر: السیف فی القُرب) یا فقط یکی از آنها را آوردهاند ( ابوعبید، 1408:208؛ ابن کثیر، 1398:4/234 به نقل از بخاری) ضمن اینکه ظاهر از سلاح مسافر حداقل تجهیزات ضروری است که در آن زمان شمشیر بود. در گزارشهای دیگری از رویدادهای تاریخ اسلام، چنین تعبیری یافت نشد و جستجوی نگارنده برای آگاهی بیشتر از ویژگیهای سلاح مسافر به جایی نرسید. اما این خود نشان میدهد که همراه داشتن اسلحهای چون شمشیر برای مسافرتهای آن زمان و حوادث احتمالی و راهزنان و شاید حیوانات وحشی معمول بوده و در همه سفرها همراه داشتهاند. این مطلب به عنوان پیشفرضی در نوشتار حاضر به شمار میرود.
شواهد جنگ دوسویه
واقعه کربلا را نمیتوان کشتار دستهجمعی و بدون دفاع دانست. روشن است که امام حسین (ع) و یارانش از خود دفاع کردند و در نیمروزی که جنگ جدّی بود، مقاومت سرسختانهای از سوی آنان صورت گرفت. بیشک این نبرد، نابرابر بود اما دفاع جانانه و از سر اعتقاد و ایمان شیعیان واقعی، 88 کشته بر روی دست لشکر کوفه گذاشت (بلاذری، 1417: 3/411؛ مسعودی، 1409:3/63) یعنی عددی بیش از عدد مشهور شهدای کربلا.
علاوه بر دفاع و کشتن دشمن، شواهدی که برای وجود یک جنگ واقعی هر چند نابرابر در رخداد کربلا میتوان شمرد چنین است:
1- «قتال» و واژههای مشابه در منابع مربوط به عاشورا؛ در شب عاشورا که تصمیم دشمن بر جنگیدن شد، اعلام کردند یا تسلیم شوید یا با شما میجنگیم (مفید، 1416:2/90؛ ابنجوزی، 1412:5/337). در گزارشی که زَخر بن قیس به یزید ارائه داد گفت از حسین (ع) و یارانش خواستیم به حکم ابنزیاد تسلیم شوند یا بجنگند و آنها جنگ را انتخاب کردند (طبری، 1387:5/459).
در هنگام ملاقات امام با لشکر حرّ که هنوز اوضاع روشن نبود، زهیر به امام پیشنهاد کرد تا نیروی کمکی نیامده است با حرّ بجنگد و آنها را عقب بزنند ولی امام موافقت نکرد (طبری، 1387:5/409). پیداست تجهیزاتی داشتهاند که چنین پیشنهادی داده است. خود آن حضرت هم به حرّ فرمود با تو مبارزه میکنم (ناجَزتُک) و این زمانی بود که چند نفر از کوفه قصد پیوستن به امام را داشتند و حرّ اجازه نمیداد (ابومخنف، 1375:174). همچنین یاران امام در شب عاشورا هنگام اعلام وفاداری خود گفتند آیا تو را رها کنیم و با تیر و نیزههایمان نجنگیم؟ (طبری، 1387:5/419).
درباره بسیاری از یاران امام در روز عاشورا چنین آمده است که جنگید تا کشته شد مانند غِفاریان و جابریان و عابس و شوذب (طبری، 1387:5/422 و 443). اینکه بعد از ظهر «جنگ» جدّیتر شد (همان، 441) و هر گاه نیروهای عمر بن سعد به سوی خیمهها میآمدند یاران امام به شدت مانع آنها میشدند و آنها را از پای در میآوردند (همان، 438) شواهدی بر یک نبرد دو سویه، هر چند نابرابر است.
2- آرایش نظامی در دو طرف جنگ؛ امام یاران صد نفری خود را همانند لشکری سنگین آرایشِ نظامی داد. زهیر را فرمانده جناح راست و حبیب را فرمانده جناح چپ قرار داد و پرچم را به برادرش عباس سپرد (همان، 422).
3- وجود سواره و پیاده در اردوی حسینی؛ بنا به نقل ابومخنف 32 سوار و 45 پیادهنظام در کنار امام بودند (همان، 422). روایت عمار دهنی از امام باقر (ع) این رقم را به ترتیب 45 و 100 نفر میداند که با دیگر گزارشهای آماری کربلا سازگار نیست (طبری، 1387:5/389).وقتی امام برای مذاکره با عمر سعد نشستند با حدود 20 سوار حمایت میشد (طبری، 1387:5/413). وقتی برادرش عباس و عدهای را برای آوردن آب فرستاد، 30 سوار و 20 پیاده بودند (طبری، 1387:5/412). در شب عاشورا هم که عباس برای بررسی اوضاع نزد عمر سعد رفت، بیست سوار او را همراهی میکردند (همان: 5/416).
4- گزارشهای اجمالی از وجود سلاح در میان اصحاب امام؛ مثلاً در هنگام برخورد با حرّ میخوانیم اصحاب امام شمشیر بر دوش بودند (طبری، 1387:5/400).گزارشهای تفصیلی قابل بررسی است و مقاله پیش رو همین هدف را دنبال خواهد کرد.
5 - وجود تیراندازان و نیزهداران؛ در روایات مختلفی از واقعه عاشورا، به تیراندازی از سوی یاران امام اشاره شده است (همان، 435 و 436 و 437). چنانکه نافع بن هلال با تیرهای خود 12 نفر را کشت (همان، 422) . در حمله عمرو بن حجاج؛ فرمانده جناح راست عمر سعد، نیزه داران همراه امام چنان ایستادند که اسبهای آنها جرأت نکردند پیشتر آیند. (همان، 430)
بنابراین جنگی جدّی بود و هر دو طرف مصمم به مبارزه بودند. یاران امام نیز با وجود تعداد اندک، چنان جانفشانی میکردند که امید پیروزی بر لشگری گران را داشتند امّا اوضاع به گونهای دیگر رقم خورد.
اکنون که اصل جنگ در کربلا را نمیتوان انکار کرد و آن را کشتاری بدون دفاع دانست، وضعیت تجهیزات موجود در این جنگ نابرابر و شواهدِ بودن یا نبودن انواع سلاح را به بررسی میگذاریم. آنچه روشن است اینکه در حادثه کربلا حتی از سوی لشکر کوفه که به قصد جنگ بیرون شده بود، از تجهیزات سنگین و کشتار جمعی مانند منجنیق یاد نشده است. آنچه هست سخن از سلاحهای فردی و سبکی مانند شمشیر، نیزه، تیر و وسایل حفاظتی مانند زره و کلاهخود است.
بود و نبود تجهیزات
امام حسین (ع) در عاشورا سخنرانیهای متعددی ایراد فرمود و سعی در هدایت مردم داشت. در غالب این خطابهها شیوه بیرونآمدن آن حضرت و چگونگی ایستادنش برابر دشمن بیان شده است. از جمله ثبت شده که در یکی از این خطبهها با پیراهن و رداء و نعلین بیرون شد و مطالبی فرمود. (طبری، 1387:5 /401). در دیدار آن حضرت با عبیدالله بن حّر آمده است که امام نعلین خود را به پا کرد و سراغ عبیدالله رفت (همان، 407). در گزارشی دیگر از احوال امام آمده است که حتی لحظات آخر (که علی القاعده هنگام مبارزه بود) شب کلاهی بر سر داشت و شمشیر دشمن آن کلاه را شکافت و به سر رسید، آنگاه کلاه بلندی خواست و بر سر گذاشت و بر آن عمامه بست (همان، 448). این نشان میدهد امام از عمامه که استفادههای متعددی داشته به عنوان محافظ استفاده کرده است. پیشتر به کاربرد عمامه در جنگ اشاره شد اما تنوع کاربری آن، مانع است که سلاح جنگی به شمار آید. پس اگر امام تجهیزات و وسایل حفاظتی دیگری مانند پوتین و کلاهخود با خود داشت برای پاها یا سر مبارک خود بهره میبرد. چون در همین واقعه از تجهیزات مشابه استفاده شد و عابس شاکری یار کوفی امام، کلاهخود بر سر داشت (همان، 444).
بخشی از توصیف حُمید بن مسلم درباره چگونگی حمله به امام نشان میدهد که بدون مبارزه به آن مظلوم حمله میشد و امام دفاعی از خود نداشت (همان، 448). هرچند از برخی گزارشها هم هجوم امام استفاده میشود. گویا آن حضرت ابتدا با شمشیر از خود دفاع میکرد و آنچه بدون دفاع گزارش شده، مربوط به لحظات آخر عمر مبارک اوست.
شاهد دیگر بر نبود تجهیزات، شکل میدان آمدن یکی از نوجوانان اهل بیت است که منابع نامش را ذکر نکردهاند. این نوجوان از خاندان حسین (ع) بود و چوبی از خیمهها در دست داشت و پیراهن و شلواری بر تن. او وحشت زده به چپ و راست مینگریست که مردی از اسب فرود آمد و او را کشت (طبری، 1387:5/ 449 ؛ ابن کثیر، 1398:8/186). این خبر شباهت بسیاری به شکل بیرون شدن قاسم بن حسن دارد. درباره او هم گفتهاند شلوار (اِزار) و پیراهنی بر تن داشت با این تفاوت که شمشیری در دست (طبری،1387:5/ 447). بعید نیست این نوجوان همان جناب قاسم بوده که چوبی در دست داشته (نه شمشیر) و از خشم، خود را به رویارویی با دشمن زده است. چون نوجوان شهید دیگری از اهل بیت با این اوصاف سراغ نداریم.
وجود افرادی که بدون مبارزه و جنگ شهید شدند میتواند نشانه دیگری از نبود تجهیزات باشد. عبدالله بن مسلم بن عقیل، عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر، عبدالرحمن و جعفر فرزندان عقیل بدون مبارزه و با حملات یکسویه دشمن به شهادت رسیدند (همان، 447 و همان، 449).
این همه، بخشی از چهره حادثه عاشوراست ولی از سوی دیگر شواهدی بر وجود تجهیزات و گزارشهای متعددی از وقوع نبرد و مبارزه در این روز وجود دارد و همین جنگ و گریز سبب شد مبارزه، دست کم نیمروز به درازا کشد و عدهای از لشکر عمر بن سعد هم کشته شوند. پیشتر گفتیم اجمالاً جنگافزارهایی در دست یاران امام بود. اکنون این پرسش مطرح است که این جنگافزارها از کجا آمد و چگونه توزیع شد؟ آیا امام حسین (ع) و یارانش از مدینه یا مکه سلاحهایی چون شمشیر و نیزه را حمل میکردند؟
برای پاسخ به این سؤال، لازم است جزئیات مسیر و افرادی را که مسلّح بودند به بررسی بگذاریم. بدین منظور ابتدا به اوضاع مسیر حرکت امام و سپس به تفکیک درباره اسلحه خود آن حضرت و یارانش در مراحل مختلف سخن خواهم گفت.
شواهد وجود تجهیزات در مسیر مکه تا کوفه
درباره تجهیزات همراه امام و یارانش در مسیر حرکت به کوفه، آگاهی درست و دقیقی وجود ندارد. خبر رویارویی با کاروان یمنی به عبارات مختلفی آمده (طبری، 1387: 5/385؛ ابن طاووس، 1395: 139) ولی سخنی از کاربرد سلاح در آن نیست و شیخ مفید (146، 68) فقط از گرفتن شترهایی توسط امام برای همراهانش سخن میگوید. تنها گزارشی که به وجود سلاح در این مسیر اشاره میکند، دیدار فرزدق با امام حسین (ع) است که به گونههای مختلف و در منزلهای متفاوتی ذکر شده است ( بررسی این گزارشها را بنگرید در: طبسی، 1380: 186). طبری دو گزارش نقل میکند که یکی از ابو مخنف و دومی از هشام کلبی از عوانه بن حکم است. در خبر ابو مخنف توصیفی از کاروان امام نیست ولی در گزارش دوم فرزند فرزدق از پدرش نقل میکند که امام را در حال بیرون رفتن از مکه دیدم و شمشیرها و سپرهای خویش را همراه داشت (مَعهُ اسیافُه و تُراسه). این دو روایت به دنبال هم ذکر شده است (طبری، 1387: 5/386). دیگران توصیف فرزدق را گونهای دیگر آوردهاند. ابن سعد (د.230) به روایت فرزند فرزدق از قول پدرش میگوید کاروان امام را دیدم قبا بر تن و سپرهایی از پوست، همراه داشتند: علیهم الیَلامق و معهُم الدُرَق ( ابن سعد، 1416: 62) فاکهی (د. 278) در اخبار مکه (1/330). واژه جلامق را هم آورده که در پاورقی «کمان» معنا شده است (معهم الدُرِق/ علیهم الجَلامقۀ و الیَلامق) در روایت ابوالفرج اصفهانی (د.356) همه اوصاف جمع است: شمشیرها حمایل، کمانها بر دوش و قبا بر تن داشتند: مُتقلّدین السُیوف، مُتَنکّبین القسىّ، علیهم یَلامق (اصفهانی، 1407:21/257). عبارتها نشان میدهد که گزارش دستخوش نقل به معنا و تغییرات راویان شده است. به گفته یکی از محققان علاوه بر بیاعتمادی به اسناد، متن روایت مشتمل بر واژههایی است که دلالت بر ساختگی بودن آن میکند (سلمی، 1414:1/452). از اینکه دو تعبیر یلامق و دُرق (قبا و سپر پوستین) در شعری آمده و به خود فرزدق نسبت داده میشود، میتواند مؤید این خبر باشد؛ چه اینکه شعر در حافظه تاریخ بهتر ثبت و ضبط میشود:
لَقیتُ الحسینَ باَرض الصفاح علیه الیَلامِق و الدُرق (حموی، 1995: 3/412). هر چند قبا گاهی در جنگ استفاده میشده (ابن عساکر، 1415: 63/315)، اما لباس جنگی و مخصوص به آن نیست. اگر به استناد داستان فرزدق وجود سلاح در این مسیر را بپذیریم، پیش از اطلاع امام از شهادت مسلم و بازگشت عدهای است که از مکه با آن حضرت همراه شده بودند، یعنی ممکن است آنها با خود سلاح داشتهاند.
دو مطلب دیگر می تواند مؤید و شاهدی برای نبود تجهیزات در این مسیر باشد: نخست آنکه وقتی امام از مکه بیرون آمد و والی آنجا کسانی را برای برگرداندن آن حضرت فرستاد، او و یارانش توجهی نکردند و به راهشان ادامه دادند. در گزارش ابومخنف آمده است که دو طرف درگیر شدند و امام با اصحابش به سختی مقاومت کردند. زد و خورد آنان با تازیانه ها بود (طبری، 1387: 385/5). در این مرحله از سلاح دیگری نام برده نشده است. دوم آنکه در گزارشهای مسیر حرکت امام از مکه به کوفه، پیوسته از ذخیره کردن آب و حتی نام ظرفها سخن به میان آمده (طبری، 1387:5 /398 تا 401) اما به وجود سلاح یا تجهیزات دیگری در این کاروان اشارهای نرفته است.
در ادامه بحث از وجود تجهیزات به بررسی اسلحه امام و یارانش پرداخته میشود.
اسلحه امام
درباره جنگافزار امام از مدینه تا مکه گزارشی در دست نیست. مورخان گویند آن حضرت شبانه از مدینه بیرون آمد و همراه خانوادهاش به مکه وارد شد. اما هیچ سخنی درباره تجهیزات همراه آن حضرت مطرح نیست. در مسیر کوفه تا هنگام شهادت نیز تنها به شمشیر امام اشاره شده که موارد آن در ادامه میآید:
عصر روز نهم محرم که ابن سعد دستور شروع جنگ را صادر کرد، امام بر شمشیر خود تکیه کرده و سر بر زانو گذاشته بود (طبری، 1387:5/416). ساعاتی بعد در همان شب از امام سجاد (ع) نقل شده که پدرش شعر «یا دهرُ اُفٍ لَکَ مِن خلیلٍ» را خواند در حالی که غلام ابوذر (طبری، 1387:5/420) یا خود آن حضرت (خوارزمی، 1381: 1/338) مشغول اصلاح شمشیرش بود. در عبارت ابوالفرج اصفهانی (1381:113) اصلاح تیرهای متعلق به امام آمده است که البته در جای دیگری نیامده و مورد تأیید دیگر مورخان نیست. یک گزارش کلی درباره امام میگوید با شمشیرش بیرون شد و جنگید تا به شهادت رسید (طبری، 1387: 5/390). خبر دیگر میگوید با شمشیر خود میجنگید و دفاع میکرد (مفید، 1416: 2/111) همچنین آمده است در روز عاشورا به دشمن حمله میکرد و از دور او پراکنده میشدند (طبری، 1387: 5/450، 451 و 452) و سرانجام شمشیرش را مردی از بنیدارم ربود (طبری، 1387: 5/453، مفید، 1416: 2/112).
یکی از شواهدِ نبود اسلحهای دیگر برای امام آن است که مورخان گزارش ربودن جزئیترین وسایل او توسط لشکر دشمن و حتی نام ربایندگان را ثبت کردهاند اما جز لباس و شمشیر آن حضرت، از اسلحهای برای او نام نبردهاند. حتی از تعداد ضرباتی که بر بدن مبارک آن بزرگوار فرود آمده، سخن گفتهاند. (بلاذری، 1417: 3/409؛ طبری: 5 / 453؛ طبرسی، 1417: 1/469). حتی کسانی که از کشتار بسیار (یعقوبی: 1413، 158) یا اعداد و ارقام عجیب مانند 1800 نفر (مسعودی، 1417: 168) به دست امام سخن گفتهاند، به سلاح آن حضرت اشارهای ندارند. تنها ابن سعد (1416، ص 78) از دو شمشیر ربوده شده یاد میکند، ابن طاووس (1395: 214) از زره سخن میگوید و ابن شهر آشوب (1379:4/111) از کمان نام میبرد که هر سه خبر واحدند و ربایندگانی که ابن سعد نام برده، در جای دیگری نیست. از وسایل جابهجایی، ابومخنف اسبی به نام لاحق برای امام یاد کرده که در اختیار فرزندش علی بود (طبری: 5/407و 424) و گویا از همان برای مبارزه و دفاع استفاده کرد.
بنا به آنچه گذشت، تنها وسیله جنگی (نه هر گونه وسیله مشترک در جنگ و غیر آن) که منابع اصیل و معتبر برای امام حسین (ع) یاد کردهاند و میتواند گزارشی صحیح تلقی شود، شمشیر است.
اسلحه یاران
وقتی امام حسین (ع) از مدینه بیرون آمد جز خانواده، افراد دیگری او را همراهی نمیکردند (مفید، 1416: 2/34). کسانی که در مکه به او پیوستند زیاد نبودند و بنا به گزارش تاریخ، همه آنها با خبر شهادت مسلم، باز گشتند و تنها کسانی ماندند که از مدینه همراه امام بودند (طبری، 1387: 5/399؛ مفید، 1416:2/76). براین اساس میتوان گفت تا زمان اطلاع از شهادت مسلم، همراهان امام بسیار اندک بوده و علىالقاعده خانواده هم تجهیزات جنگی به همراه نداشتند یا تنها همان سلاح مسافر بوده است. با این حال اشاره شد که در واقعه کربلا افرادی از یاران امام، تیر و نیزه به کار بردند و حتی سوارهنظام بودند. پرسش این است که این افراد کیانند و از کجا آمده بودند و این جنگافزارها چگونه تهیه شد؟
عمده این افراد را کسانی تشکیل میدهند که در مراحل مختلف و از راههای گوناگون به امام پیوستند. چه مستقیم و مستقل از کوفه آمدند و چه پس از ورود به سپاه عمر سعد از آنها جدا شده و به امام پیوستند. از این دو دسته ذیل عنوان «کوفیان» یاد میشود و سپس از اهل بیت سخن به میان خواهد آمد. بدین ترتیب وضعیت مردان مسلّح در کربلا و تجهیزات آنها در قالب دو گروه بررسی میشود:
الف) کوفیان
پس از ممانعت از حضور امام حسین (ع) در کوفه و کشاندن او و یارانش به صحرای کربلا، به رغم بسته بودن راهها و سخت گیریهای ابن زیاد و گماشتن افرادی برای ممانعت از پیوستن به امام، عدهای از کوفیان خود را به او رساندند. ابن سعد میگوید مردمانی از کوفه به صورت تنها، دو نفری یا سه نفری خود را به حسین (ع) رساندند. این خبر به ابن زیاد رسید و پل را بست و نگذاشت کسی به کربلا برود بلکه مردم را به زور برای مبارزه با حسین (ع) گسیل کرد (ابن سعد، 1416: 69 و 70).
نام کامل افرادی که از کوفه به امام پیوستند، در دست نیست و به نظر میرسد بسیاری از شهدای کربلا از این جمع باشند. در لابهلای منابع تاریخی میتوان نام برخی از آنها را یافت. برای مثال فُضیل رَسّان (1406: 154) از دو برادر نام میبرد که از خوارج بودند و وقتی صدای مظلومیت امام و خانوادهاش را شنیدند از لشکر ابن سعد جدا شدند، سه نفر را کشتند و خود به شهادت رسیدند. طبق معمول باید این دو نفر از کوفه همراه عمر بن سعد آمده باشند. یا بلاذری (1417:3/384) و ابن اثیر (1409:1/146) از انس بن حارث کاهلی کوفی نام میبرند که از کوفه آمد و گفتگوی امام با عبیدالله بن حُرّ جُعفی را شنید ولی برخلاف ابن حرّ که آن حضرت را ترک کرد، نزد امام ماند. برخی نام وی را مالک بن انس کاهلی دانستهاند (صدوق، 1376: 161؛ ابن اعثم، 1411: 5/107). کوفیانی که همراه امام به شهادت رسیدند چهل نفر از هفتاد نفر بودند (ابن فقیه، 1416:209؛ براقی، 212).
نام کوفیانی که به آمدنشان از این شهر تصریح شده و اتفاقاً تجهیزاتی را با خود داشتند، چنین است:
1- ضَحّاک بن عبدالله مِشرَقی؛ او از کوفه خدمت امام رسید (طبری، 1387: 5/418). خود میگوید اسبم را برای محافظت در چادری پنهان کردم و پیاده جنگیدم، دو نفر را در برابر امام کشتم و دست یکی را قطع کردم (طبری، 1387: 5/445).
2- عُمیر کَلبی؛ شبانه از کوفه به کربلا آمد. امام از او تجلیل کرد و فرمود او برای جنگاوران، هماورد خوبی خواهد بود (طبری، 1387: 5 /429). در منابع از مبارزه عمیر با شمشیر یاد شده است ( طبری، 1387:5/ 430).
3- مسلم بن عُوسجه اَسدی؛ وی پس از آمدن مسلم بن عقیل به کوفه، در کنارش حضور داشت (بلاذری، 1417: 2/337، طبری: 5/347). در شب عاشورا که امام فرمود هر کس میخواهد، برگردد گفت: تو را رها نمیکنم تا نیزهام را در سینه دشمن فرو برم. تا وقتی دسته شمشیر در دستانم باشد با آن دشمن را خواهم زد و اگر سلاحی نداشته باشم آنها را با سنگ خواهم زد تا در راه تو کشته شوم (طبری، 1387: 5/419).
در روز عاشورا وقتی شمر به امام اهانت کرد مسلم گفت: اجازه بده او را با تیری بزنم که در تیررس من است و تیرم خطا نمیرود. امام فرمود نمیخواهم آغازگر جنگ باشم (طبری، 1387: 5/424). اگر این گزارشها دقیق باشد مسلم مجهز به نیزه، شمشیر و تیر بوده است.
4- حبیب بن مظاهر؛ از کوفیانی است که به امام نامه نوشت و او را دعوت کرد (بلاذری، 1417:3/369). در روز عاشورا از مبارزه او با شمشیر گزارش شده و افرادی را کشت (همان، 402؛ طبری: 5/439).
5- بُریَر بن خُضَیرِ؛ در روز عاشورا با شمشیر خود مبارزهای سخت کرد تا به شهادت رسید (طبری، 1387:5/432).
6 - نافع بن هلال؛ از چهار نفری است که از کوفه بیرون آمدند و پس از برخورد امام با لشکر حرّ به آن حضرت پیوستند (بلاذری، 1417:3 /382). حرّ میخواست مانع پیوستن آنان شود لیکن با مقاومت امام کوتاه آمد. درباره وی دو گزارش وجود دارد که بنا به هر دو، با نیزه به دشمن حمله کرده است. یکبار پیش از عاشورا هنگام مبارزه برای آوردن آب و یکبار در روز عاشورا (طبری، 1387:5/413 و 434).
گزارش دیگری از تیرهای نافع خبر میدهد و میگوید او نام خود را بر تیرهایش حکّ کرده بود و 12 نفر از دشمنان را کشت (طبری، 1387: 5/441) در خبر بلاذری (1417: 3/404) نیز کشتن 12 نفر آمده اما به جای نامش بر تیرها میگوید تیرهایش نشان داشت. رجزی که بلاذری نقل کرده این مطلب را تأیید میکند: أرمی بها معلّما أفواقها و النفس لا ینفعها إشفاقها
7- عمرو (عمر) بن خالد صیداوی؛ وی نیز از چهار نفری است که همراه نافع از کوفه به امام پیوستند. صیداوی همراه چند نفر دیگر با شمشیر مبارزه میکردند و یکبار در محاصره دشمن قرار گرفتند که عباس بن علی (ع) آنها را نجات داد ولی بار دیگر به میدان رفتند و شهید شدند (طبری، 1387:5/446).
8 - عابس بن ابی شَبیب شاکری؛ وی هنگام رسیدن مسلم بن عقیل به کوفه جزو اولین کسانی بود که با او بیعت کرد. پس از بیعت دیگران، مسلم او را همراه نامهای نزد امام فرستاد (همان، 355). وی در روز عاشورا با شمشیر خود بیرون شد. پس از مدتی کلاهخود و زره خویش را بیرون آورد و به مبارزه پرداخت تا به شهادت رسید (همان، 444). این تنها موردی است که در منابع معتبر برای رزمندهای در کربلا زره و کلاهخود گزارش شده است. اینکه وی این تجهیزات را از چه زمانی همراه داشته، دو احتمال وجود دارد: نخست آنکه هنگام نمایندگی مسلم به سوی مکه مجهز بود و همراه امام به کربلا رفت. دوم آنکه در مکه نامه مسلم را تحویل امام داد و به کوفه بازگشت و بار دیگر به امام ملحق شد. جستجوی نگارنده در اینباره که پیکها چه اندازه مسلح بودهاند، نتیجهای نداد و از گزارشهای تاریخی چنین برداشت میشود که نامهرسانها جز سلاح مسافر همراه نداشتهاند. از این رو باید گفت عابس به کوفه رفته و مسلح بازگشته است.
9- مُرقّع بن ثُمامه اسدی؛ وی از معدود افرادی است که از واقعه عاشورا جان سالم به در برد. ابن ثمامه در کنار امام میجنگید تا آنکه تیرهایش تمام شد امّا به مبارزه ادامه داد تا آن که افرادی از قبیلهاش به او امان داده، او را به کوفه بردند. ابن زیاد او را به محلی به نام زاره در بحرین تبعید کرد (بلاذری، 1417:3/410؛ طبری: 5/454). به گفته دینوری (1960: 259) پس از مرگ یزید و فرار ابن زیاد به شام، مُرقّع به کوفه باز گشت. بلاذری در جای دیگری میگوید مرقع در کربلا مجروح شد و از شدّت جراحت در کوفه از دنیا رفت (بلاذری، 1417: 11/183).هر کدام از دو گزارش درست باشد، حاکی از کوفی بودن وی است که به امام پیوست و تجهیزاتی از این شهر نظامی به همراه آورد.
10- سُوَید بن عَمرو خَثعَمی؛ وی از شهدای کربلاست که مجروح شد و به زمین افتاد. در آخرین لحظات به خود آمد که امام به شهادت رسیده بود. شمشیرش را برداشته بودند اما خنجری همراه داشت و با آن به دشمن حمله کرد تا آن که به شهادت رسید (طبری، 1387: 5/453). از وی اطلاع دیگری در دست نیست ولی به نظر میرسد او هم از کوفه به امام پیوسته باشد؛ چون او و راوی داستانش خثعمیاند و قبیله خثعم در کوفه حضور داشتند.
در مواردی که از سواره نظام نام برده شده نیز میتوان پی برد که اکثر آنان اهل کوفه بودهاند. زیرا پیشتر گفته شد سواران غالباً نیزه داشتند و مجهزتر بودند. در جریان آب آوردن، از نافع به عنوان یکی از سواران نام برده میشود. یا در شب عاشورا بیست سوار همراه با عباس بن علی (ع) برای تأخیر انداختن جنگ نزد دشمن رفتند و زهیر و حبیب هم بودند (طبری، 1387: 5/416؛ بلاذری، 1417: 3/392).
فرد دیگری که باید جزو کوفیانش شمرد، زهیر بن قین است با این تفاوت که او در راه بازگشت از حج به امام پاسخ مثبت داد و با او همراه شد. با توجه به موقعیت او و اینکه کاروانی مستقل داشته، گویا تجهیزاتی بیش از کاروان حج همراه داشته که در کربلا از وسایل جنگی او سخن به میان آمده است. شاهدان گفتهاند او بر اسبی با دُم ستبر نشسته و تا دندان مسلح بود: شاکٍ فی السّلاح (طبری، 1387:5/426). زهیر با حمله به شمر مانع هجوم او به خیمهها شد. همچنین جنگ سختی رقم زد و در رجز خود میگفت با شمشیرم از حسین (ع) دفاع میکنم (طبری، 1387: 5/439 و 441). البته دلیلی برای مجهز بودن وی در مسیر حج وجود ندارد و روشن نیست این مقدار تجهیزات را چگونه فراهم کرده است.
درباره کسانی که از لشکر عمر سعد به امام حسین (ع) پیوستند آگاهی دقیقی نداریم. به صورت کلی گفته میشود افرادی از آن سو به امام پیوستند. تعداد این افراد را 30 و 32 نفر نوشتهاند (ابن عبدربه، 1403: 5 / 128؛ ابن طاووس، 1395: 171). مورخان، پیوستن این گروه را پس از ردّ پیشنهادات امام از سوی عمر بن سعد میدانند (ابن عبدربه، همانجا؛ ابنعدیم، بیتا: 6/2617؛ ذهبی، 1419: 5/14). اینها غیر از کسانیاند که مستقیم از کوفه برای یاری امام آمدند.
از این میان تنها کسی که به نامش تصریح شده، ابو شَعثاء یزید بن زیاد کِندی است. او وقتی فهمید ابن سعد قصد جنگیدن با امام دارد، جدا شد و سوی امام آمد. در رجز خود به این مطلب اشاره کرد که من عمر سعد را رها کردم و به یاری حسین (ع) آمدم:
یا ربّ اِنّی للحسینِ ناصرٌ ولابنِ سعدٍ تارکٌ و هاجرٌ (بلاذری، 1417: 3/405؛ طبری: 5 / 445 و 446).
ابو شَعثاء در روز عاشورا بیشترین تیر را انداخت. طبری به نقل از ابو مخنف میگوید او تیرانداز ماهری بود. زانو زده و صد تیر به سوی دشمن انداخت که پنج تیر از آنها به هدف خورد. از این رو میگفت پنج نفر را کشتم (طبری، 1387: 5/446) اما روایت بلاذری (همان) از ابومخنف نشان میدهد در این روایت تصحیفی رخ داده و به جای عبارت «رَمی بمأئۀ اَسهُم» که طبری آورده بود، عبارت «رَمی ثمانیه اَسهُم» آمده و درست است. عبارت به خوبی گویاست که بین دو عدد «صد» و «هشت» به خاطر تشابه واژه عربی اشتباه شده و تصحیفِ چنین مواردی در کتابها و نسخههای کهن، بسیار معمول است. بنابراین ابو شعثاء تیرانداز ماهری بود که هشت تیر انداخت و پنج نفر را کشت تا آن که خود به شهادت رسید. علت مجهز بودن وی آن است که از لشکر عمر سعد جدا شد و تجهیزاتی را که برای جنگ با امام آورده بود، بر ضد دشمنانش استفاده کرد.
ب) اهل بیت
میدانیم پس از شهادت یاران امام حسین (ع)، خانواده او و بستگان نزدیکش به نبرد پرداخته و به شهادت رسیدند. دربارۀ اغلب آنان جزئیات نبرد وجود ندارد و فقط به شهادت آنان و قاتلشان اشاره شده است.کسانی از بنی هاشم که در صحنه نبرد حضور داشتند و مورخان از آنان با سلاحشان یاد کردهاند چند نفرند که نامشان در پی میآید:
1۔ حضرت ابوالفضل العباس (ع)؛ منابع از تجهیزات ایشان نام نبردهاند اما در صحنه از نبرد وی گزارش شده است. یکبار برای تهیه آب که ابومخنف میگوید عباس حمله کرد تا آنها که مشک آورده بودند آب بردارند (طبری، 1387: 5/412)؛ بار دیگر در روز عاشوراست که چند نفر از یاران امام در محاصره دشمن افتادند و عباس با حمله خود آنها را نجات داد (طبری، 1387: 5/446). البته در این موارد به اسلحه عباس اشاره نشده ولى على القاعده شمشیر بوده است. هنگامی که آن حضرت را از برادرش جدا کرده و به شهادت رساندند نیز صحبتی از اسلحه او نیست (دینوری، 1960: 257).
2- علی بن الحسین (ع)؛ مورخان از حمله علی اکبر به دشمن با شمشیر خبر دادهاند (طبری، 1387:5/446).
3- قاسم بن الحسن؛ بنا به روایت ابو مخنف وقتی قاسم به میدان آمد، شمشیری در دست داشت. عبارت چنین است: خرجَ إلینا غلامٌ کانَ وجهُه شقۀُ قمرٍ فی یده السیف، علیه قَمیصٌ و إزار و نعلان (طبری، 1387: 5 /447). پیشتر اشاره شد که فرد دیگری از خاندان امام حسین (ع) به صحنه نبرد آمد که اوصافی شبیه همین برای او گفته شده ولی به جای شمشیر، چوبی در دست داشت: خَرج غُلامٌ من آل الحسین و هو ممسکٌ بعودٍ من تلک الابنیه، علیه إزار و قمیص (طبری، 1387: 5/449). بعید نیست منظور از هر دو گزارش قاسم باشد. در نقل بلاذری (1417: 3/406) و ابن سعد (1416: 74) از اسلحه قاسم یاد نشده است. به هر حال درباره مسلحبودن و نبرد قاسم تردید جدی وجود دارد و به نظر میرسد پیش از هر گونه اقدام و مبارزه او را به شهادت رساندهاند.
به این نکته هم باید توجه داشت که اهل بیت بعد از یاران امام به میدان آمدند و امکان دارد از شمشیر کسانی که به شهادت رسیدهاند استفاده کردهاند.
با توجه به آنچه گذشت اهل بیت که تنها همراهان مدنی امام حسین (ع) بودند، تجهیزاتی جز شمشیر یعنی همان سلاح مسافر نداشتند.
نتیجه گیری
امام حسین (ع) و یارانش در کربلا با سلاحهایی از خود دفاع کردند و حتی عدهای از دشمنان را به خاک و خون کشیدند. اما با توجه به اینکه آن حضرت از مدینه برای جنگی خارج نشد، بنا به گزارشهای تاریخی که در اینجا بررسی و بدانها اعتماد شد، شخص امام جز شمشیر، سلاح دیگری نداشت و از آن استفاده نکرد. برخی گفتهها درباره تعدد شمشیر آن حضرت یا دیگر وسایل جنگی، به آن اندازه اعتبار و شهرت ندارد که بتوان سلاحهای دیگری برای او شمرد. امّا یاران او سلاحهایی چون تیر و نیزه و برخی زره و کلاهخود همراه داشتهاند. بررسی بیشتر نشان داد این یاران کسانی هستند که از کوفه به تدریج و در شرایط سخت و ناامن به امام ملحق شدهاند. چگونگی پیوستن برخی از آنها در گزارشهای تاریخی اشاره شده و چون به منظور یاری امام بیرون شده بودند، جنگ افزارهایی همراه داشتند. به همین دلیل نام تجهیزات و واژگان مربوط به جنگ پس از رویارویی با لشکر حرّ (که رفتن امام به کوفه غیرممکن شد) در گزارشها بیشتر آمده است. دستهای دیگر از شهدای کربلا کسانیاند که از لشکر عمر بن سعد به امام پیوستند و روشن است که آنان نیز مسلح بودند. در منابع از افرادی هم سخن به میان آمده که بدون سلاح بودند یا دست کم از اسلحه آنان یاد نشده و ممکن است از تجهیزات شهدا استفاده کرده باشند. بنابراین میتوان گفت امام و کسانی که از مدینه همراه او آمدند (که به تصریح مورخان جز خانوادهاش او را همراهی نمیکردند) و یا افرادی که نام و نشانی از جنگافزاهای آنان نیست، جز سلاح مسافر که شمشیر است، نداشتند.
جدول تجهیزات امام حسین (ع) در کربلا
نام جنگ افزار |
وقعه الطف |
الطبقات الکبری |
تاریخ طبری |
انساب الاشراف |
ابوالفرج اصفهانی |
الارشاد |
الملهوف |
مناقب ابن شهر آشوب |
شمشیر |
+ |
+ |
+ |
+ |
+ |
+ |
+ |
+ |
تیر |
|
|
|
|
+ |
|
|
|
کمان |
|
|
|
|
|
|
|
+ |
نیزه |
|
|
|
|
|
|
|
|
زره |
|
|
|
|
|
|
+ |
|
کلاهخود |
|
|
|
|
|
|
|
|
منابع و مآخذ
ابن اعثم، احمد (1411).الفتوح.تحقیق علی شیری.بیروت:دارالاضواء.
ابن عبدربه، احمد (1403).العقد الفرید.بیروت:دارالکتب العلمیه.
ابن اثیر، علی (1385).الکامل.بیروت:دارصادر.
ــــــــــ (1409).اُسد الغابه.بیروت:دارالفکر.
ابن جوزی، عبدالرحمن (1412).المنتظم.بیروت:دارالکتب العلمیه.
ابن حجر، احمد (1415)، الاصابه.بیروت:دارالکتب العلمیه.
ابن حمدون، محمد (1996).التذکره الحمدونیه.بیروت:دار صادر.
ابن سعد، محمد (1418).الطبقات الکبری.بیروت:دارالکتب العلمیه.
ــــــ (1416). ترجمۀ الامام الحسین (ع) من الطبقات الکبری.تحقیق سید عبدالعزیز الطباطبائی.قم:آلالبیت.
ابن شهر آشوب، محمد (1379).مناقب آل ابی طالب.قم:انتشارات علامه.
ابن طاووس، علی (1395).الملهوف.تصحیح و منبعشناسی مصطفی صادقی.قم:پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
ابن عدیم، عمر (بیتا) بُغیۀ الطلب.بیروت:دارالفکر.
ابن عساکر، علی (1415).تاریخ دمشق.بیروت:دارالفکر.
ابن فقیه، احمد بن محمد (1416).البلدان.بیروت:عالم الکتب.
ابن کثیر، اسماعیل (1398).البدایۀ و النهایه.بیروت:دارالفکر.
ابن منکلی ناصری، محمد بن محمدود (2000).الحیل فی الحروب.قاهره:دارالکتب المصریه.
ابن هشام، عبدالملک (بی تا).السیره النبویه.تحقیق مصطفی سقا و دیگران.بیروت:دار احیاء التراث العربی.
ابوشامه مقدسی، عبدالرحمن (1422).الروضتین فی اخبار الدولتین.بیروت:دارالکتب العلمیه.
ابوعبید، قاسم بن سلام (1408).الاموال.بیروت:دار الفکر.
ابومخنف، لوط بن یحیی (1375).وقعه الطف.تحقیق الیوسفی الغروی.قم:جامعه مدرسین.
اصفهانی، ابوالفرج علی (1381).مقاتل الطالبیین.تحقیق احمد الصقر.قم:المکتبۀ الحیدریه.
اصفهانی، ابوالفرج علی (1407).الاغانی.بیروت:دارالفکر.
براقی، سیدحسین (1381).تاریخ الکوفه.مشهد:بنیاد پژوهشهای اسلامی.
بلاذری، احمد بن یحیی (1417).انساب الأشراف، تحقیق ز کار و زر کلی.بیروت:دارالفکر.
جاحظ، عمرو (2002).البیان و التبیین، بیروت:دار و مکتبۀ هلال.
حموی، یاقوت بن عبدالله (1995).معجم البلدان.بیروت:دار صادر.
خوارزمی، موفق (1381).مقتل الحسین (ع). تصحیح سماوی.قم:انوار الهدی.
دینوری، احمد (1960).الاخبارالطوال.تحقیق عبد المنعم عامر.دار احیاء الکتب العربیه (افست نشر رضی قم).
ذهبی، محمد (1419).تاریخ الاسلام.بیروت:دار الکتاب العربی.
رسّان، فضیل بن زبیر (1406).تسمیۀ من قتل مع الحسین (ع).تحقیق جلالی.قم:آلالبیت.
سامرائی، عبدالجبار محمود (1364).«تقنیۀ السلاح عندالعرب».المورد.ش56.
سلمی، محمد بن صامل (1414).پاورقی الطبقات الکبری لابن سعد.الطائف:مکتبۀ الصدیق.
شمشاطی، علی بن محمد عدوی (1976).الانوار و محاسن الاشعار، بغداد:دارالحریه.
صحاری، سلمۀ بن مسلم (2006).الانساب.عمان:مطبعۀ الالوان.
صدوق، محمد بن علی (1376).الامالی.تهران:کتابچی.
صفری، نعمت الله (1391).کوفه از پیدایش تا عاشورا.تهران:مشعر.
طبرسی، علی بن فضل (1417).اعلام الوری بأعلام الهدی.قم:آل البیت.
طبری، محمد بن جریر (1387).تاریخ الأمم و الملوک.تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم.بیروت:دارالتراث العبری.
طبسی، محمدجواد (1380).مع الرکب الحسینی من المدینۀ الی المدینه، الجزء الثالث:وقائع الطریق، قم، مرکز الدراسات لممثلیۀ الولی الفقیه فی حرس الثوره.
علی، جواد (1391).المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام.بیروت:دار العلم للملائین.
فاکهی، محمد بن اسحاق (1424).اخبار مکه.مکه:مکتبۀ الاسدی.
قلقشندی، احمد (بیتا).صبح الاعشی، بیروت:دار الکتب العلمیه.
مسعودی (منسوب) (1417).اثبات الوصیه، قم:انصاریان.
مسعودی، علی بن الحسین (1409).مروج الذهب.تحقیق اسعد داغر.قم:مؤسسۀ دارالهجره.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1416).الارشاد.بیروت:تحقیق و نشر مؤسسۀ آل البیت.
نویری، شهابالدین احمد (1423).نهایۀ الارب.قاهره:دار الکتب.
واقدی، محمد بن عمر (1409).المغازی.تحقیق مارسدن جونس.بیروت:الاعلمی.
یعقوبی، احمد ابن واضح (1413).تاریخ.بیروت:اعلمی.
References
Abū Mukhnaf, Lūt Ibn Yahyā, 1996, Waqa 'at al-Lutf, Tahqiq al-Yūsifi al-Ghirawī,Qum, Jāmi 'ihyi Mudarrisīn.
Abū Shāmih Muqaddasī, 'abd al-Raḥmān, 2001, al-Rawdatayn fi Akhbār al-Dulatayn,Biyrūt, Dār al-Kutub al-'ilmīyah.
Abū ‘ubiyd, Qāsim Ibn Salām, 1987, al-Amwāl, Biyrūt, Dār al-Fikr.
ali, Jawad, 1971, al-Mufsal fi Tārīkh al-'arab Qabl al-Islām, Biyrūt, Dār al-'ilm li alMalā'īn.
Balādurī, Ahmad Ibn Yahyā, 1996, Ansāb al-Ashrāf, Tahqiqi Zakkār wa Ziriklī, Biyrūt, Dār al-Fikr.
Burāqī, Sayyid Husiyn, 2002, Tārīkh al-Kūfah, Mashhad, Bunyādi Pazhūhishhāyi Islāmī.
Dahabī, Muhammad, 1998, Tārīkh al-Islām, Biyrūt, Dār al-Kitāb al-'arabī.
Dīnwarī, Ahmad, 1960, al-Akhbār al-Tawāl, Tahqiqi 'abd al-Mun‘im'āmir, Dār Ihyā al-Kutub al-'arabīyah (Nashri Radi Qum).
Fakihī, Muḥammad Ibn Ishaq, 2003, Akhbāri Makkih, Makkih, Maktabat al-Asadī.
Hamawī, Yāqūt Ibn 'abullah, 1995, Mu'jam al-Buldan, Biyrūt, Dār Şadir.
Ibn 'abdurbih, Ahmad, 1983, al-'aqd al-Farīd, Biyrūt, Dar al-Kutub al-'ilmīyah.
Ibn 'adīm, 'umar, Bī Tā, Bughyat al-Talab, Biyrūt, Dar al-Fikr.
Ibn 'asākir, alī, 1994, Tārīkhi Damishq, Biyrūt, 'alim al-Fikr.
Ibn A'tham, Ahmad, 1991, al-Futūḥ, Tahqiqi Ali Shīrī, Biyrūt, Dar al-Adwā'.
Ibn Athīr, Alī, 1965, al-Kāmil, Biyrūt, Dār Şādir.
Ibn Athīr, 'alī, 1989, Asad al-Ghābah, Biyrūt, Dar al-Fikr.
Ibn Faqih, Aḥmad Ibn Muhammad, 1995, al-Buldān, Biyrūt, 'ālim al-Kutub.
Ibn hajar, Ahmad, 1994, al-Aşabah, Biyrūt, Dar al-Kutub al-'ilmīyah.
Ibn Hamdūn, Muhammad, 1996, al-Tadhkirat al-Hamdūnīyah, Biyrūt, Dār Şādir.
Ibn Hishām, 'abd al-Malik; Bī Tā, al-Sīrat al-Nabawīyah; Tahqiqi Mustafa Saqā wa Dīgarān; Biyrūt: Dār Ihya' al-Tarāth al-'arabī.
Ibn Juzī, 'abd al-Rahmān, 1991, al-Muntazam, Biyrūt, Dār al-Kutub al-'ilmīyah.
Ibn Kathīr, Ismā 11, 1978, al-Bidāyah wa al-Nihāyah, Biyrūt, Dār al-Fikr.
Ibn Minkulī Nāşirī, Muḥammad Ibn Mahmūd, 2000, al-Hīyal fi al-Hurūb, Qāhirih,Dār al-Kutub al-Misrīyah.
Ibn Sa'd, Muḥammad, 1995, Tarjumat al-Imām al-Husiyn () min al- Țabaqāt al-Kubrā; Tahqiqi Sayyid 'abd al-'azīz al-Tabatabā'ī; Qum: Al al-Bayt.
Ibn Sa'd, Muhammad, 1997, al-Tabaqāt al-Kubrā, Biyrūt: Dar al-Kutub al-'ilmīyah. Ibn Shahr Ashūb, Muhammad, 2000, Manāqibi Ali Abi Tālib, Qum, Intishārāti allāmih.
Ibn Tāwūs, ‘alī, al-Malhūf, 2016, Tashīḥ wa Manba' Shināsīyi Mustafā Şādiqī, Qum, Pazhūhishgāhi 'ulūm wa Farhangi Islāmī.
Isfahānī, Abū al-Faraj Alī, 1987, al-Aghānī, Biyrūt, Dar al-Fikr.
Isfahānī, Abū al-Faraj 'alī, 2002, Maqātil al-Țālibīn, Tahqiqi Ahmad al-Şaqar, Qum, al-Maktabat al-Hiydarīyah.
Jāḥiz, 'amru, 2002, al-Bayān wa al-Tabyīn, Biyrūt, Dār wa Maktabah Hilal.
Khārazmī, Muwaffaq, 2002, Maqtal al-Husiyn (), Taşhīhi Samāwī, Qum, Anwar alHudā.
Masūdī (Mansüb), 1996, Ithbāt al-Wasīyah, Qum, Anşārīyān.
Mas ūdī, "ali Ibn al-Husiyn, 1989, Murrawij al-Dahab, Tahqīqi As'ad Dāghar, Qum, Mu'assisihyi Dār al-Hijrah.
Mufid, Muhammad Ibn Muhammad Ibn Nu'mān, 1995, al-Irshād, Tahqīq wa Nashri Mu'assisihyi, Āl al-Bayt, Biyrūt.
Nuwīrī, Shahāb al-Dīn Ahmad; 2002, Nihāyat al-Arb; Qāhirih: Dar al-Kutub.
Qalqashandī, Ahmad, Bī Tā, Şubḥ al-A'shā, Biyrūt, Dār al-Kutub al-'ilmīyah.
Rassān, Fadīl Ibn Zubiyr, 1986, Tasmīyat min Qal Ma' al-Husiyn ('), Tahqiqi Jalālī, Qum, Al al-Bayt.
Şadūq, Muḥammad Ibn 'ali, 1997, al-Amālī, Tihrān, Kitābchī.
Şafarī, Ni'matuallah, 2012, Kūfih az Piydāyish tāāshūrā, Tihrān, Mash'ar.
Şaḥārī, Salmah Ibn Muslim, 2006, al-Ansāb, 'ummān, Matba'at al-Alwān.
Salmā, Muhammad Ibn Şamil, 1993, Pāwaraqi al-Tabaqāt al-Kubrā li Ibn Sa'd, alȚā'if, Maktabat al-șidīq.
Sāmirā'ī, 'abd al-Jabbār Mahmūd, 1945, Taqnīyat al-Silāḥ 'ind al-'arab, al-Murid, sh56.
Shimshātī, ‘ali Ibn Muhammad ‘adawī, 1976, al-Awār wa Mahāsin al-Ash‘ār, Baghdad, Dar al-Hurrīyah.
Țabarī, Muḥammad Ibn Jarīr, 1967, Tārīkh al-'umam wa al-Mulūk, Tahqiqi Muhammad Abū al-Fadl Ibrāhīm, Biyrūt, Dar al-Tarāth al-'arabī.
Tabarsī, 'alī Ibn Fadl, 1996, A'lām al-Warī bi 'a'lām al-Hudā, Qum. Āl al-Bayt.
Tabasī, Muḥammad Jawad, 2001, Ma' al-Rakab al-Husiynī min al-Madīnah ilā alMadīnah, al-Juz' al-Thālith: Waqā'i' al-Tarīg, Qum, Markaz al-Darāsāt li Mumthalīyat al-Walī al-Faqih fi Haras al-Thūrah.
Waqidī, Muḥammad Ibn 'umar, 1989, al-Maghāzī, Tahqiqi Mārsdin Juns, Biyrūt, alA'lami.
Ya'qūbī, Aḥmad Ibn Wādiḥ, 1992, Tārīkh, Biyrūt, A'lamī.