مقدمه
زیارت عاشورا یکی از منحصر به فردترین زیاراتی است که در مناسبت های مختلف به خواندن آن سفارش شده است. علما و عرفاء و عوام از ناحیه این زیارت به مقاماتی رسیدهاند و بسیاری از بزرگان در خواندن روزانه زیارت عاشورا مداومت داشتهاند؛ به نحوی که حتی بعضی از بزرگان در مواقعی که بیمار بودهاند یا کسالتی داشتهاند، برای خواندن آن نایب میگرفتهاند. یکی از مهمترین فقرات زیارت عاشورا، لعنهای این زیارت است که بر دو نوع است: در لعنهای عام زیارت عاشورا، دوازده طبقه لعن وجود دارد؛ مانند: فَلَعَنَ اللَّه أمَّهً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهلَ الْبیْتِ / وَ لَعَنَ اللَّه أُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُم الَّتِی رَتَّبَکُم اللَّه فِیهَا / وَ لَعَنَ اللَّه أُمَّهً قَتَلَتْکُمْ / وَ لَعَنَ اللَّه الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بالتَّمْکِینِ منْ قتَالِکُم ؛ و لعن های خاص، به بعضی از سرکردههای ظلم تعلق گرفته است، مانند: وَ لَعَنَ اللَّه ابْنَ مَرْجَانَهَ / وَ لَعَنَ اللَّه عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ / وَ لَعَنَ اللَّه شَمِراً (https://article.tebyan.net/)
زیارت شریف عاشورا علاوه بر نسخه رایج که اولین منبع آن، نسخههای خطی متأخر«مصباح المتهجد» شیخ طوسی است دو گونه دیگر نیز دارد که در «کامل الزیارات» ابن قولویه قمی و نسخههای متقدم «مصباحالمتهجد» شیخ طوسی نقل شدهاند. در هیچ یک از نسخه های غیر رایج این زیارت، عبارت« وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثَّانِىَ وَالثَّالِثَ والرَّابِعَ» به اینگونه نیست. دکتر مهدی ایزدی در مقاله «تحلیل و نقد یکی از فقرات نسخه رایج زیارت عاشورا» گونههای مختلف این عبارت را با یکدیگر مقایسه و نسخه رایج را مورد نقد و بررسی قرار داده است. ایشان نسخه «کاملالزیارات» و نسخه متقدم «مصباح المتهجد» را دارای قدمت بیشتر و سازگاری بیشتر با سیره ائمه (ع) در انشاء زیارتهای مأثور دانسته است. (ایزدی و ملکی معاف، 1392: 157-179)
در بین علمای بزرگ معاصر، علامه عسکری[1] (ره) - عالم بزرگوار و سختکوشی که ده ها سال از عمر با برکت خود را در راه پژوهش در کلام و تاریخ و حدیث صرف کرد- که زیارت عاشورای مشهور و معروف را دارای مؤیدات و توثیقات خبری و غیر قابل تشکیک دانسته[2] و خود ملتزم به خواندن آن بوده است در کتاب «منتخبالادعیه» که به چاپ رسیده، در نقل زیارت عاشورا به متن مندرج در «کامل الزیارات» اعتماد کرده و آن را آورده است. در کاملالزیارات که از لحاظ تاریخ جمعآوری، به «مصباح المتجهد» شیخ طوسی تقدم دارد، به لعن دشمنان آل محمد (ص) و لعن یزید، ابنزیاد،آلمروان و آلامیه تصریح شده و اشارهای به اشخاص دیگر وجود ندارد و این با لعن مندرج در مفاتیحالجنان منطبق نیست … علامه عسکری این متن را برای ایجاد وحدت بین مسلمین، بر متن مندرج در مفاتیح به نقل از مصباح ترجیح داده است و حتی معتقد بود این فقره مورد اختلاف، در نسخههای قدیمی مصباح هم دیده نمیشود. (www.pirastefar.ir)
تفاوت نظر اندیشمندان شیعه در مورد عبارت «وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثَّانِىَ وَالثالِثَ والرَّابعَ»، هرگز شوق و رغبت شیعه به خواندن این زیارت قدسی را کاهش نداده است. جایگاه و عظمت خاص زیارت عاشورا نزد شیعه به خاطر دو رکن است: رکن نخست زیارت عاشورا، «تولی» است که با سلام های آن، ارتباط با امامان معصوم ( برقرار گردیده و وجه اشتراک همه دوستداران و ارادتمندان اهل بیت (ع) میگردد و در معنای خاص آن، ولایتپذیری آنان نسبت به امامان معصوم (ع) را رقم زده و در گامی فراتر، انتظار حقیقی برای ظهور قائم آل محمد (ص) را فراهم میسازد.
رکن دیگر زیارت عاشورا که در حقیقت، رکن اساسی آن به عنوان شاخصه ویژه در اعتقاد شیعه میباشد، «تبرّی» و «بیزاری» از دشمنان اهل بیت (ع) است که به عنوان وجه تمایز مذهب شیعه از دیگر مذاهب، مطرح میگردد و مرزهای اعتقادی آنان را متمایز میسازد تا پیروان این آیین با نمایانساختن این مرزها، «حبّ» و «بغض» خود را آشکار سازند و همواره بین حقّ و باطل، خیر و شرّ، عدل و ظلم و حسین و یزید، یک طرف را برگزینند. (عصیری، 1393: 206-207)
اما ادعای تفرقهافکنی زیارت عاشورا، شبههای است که باید در مجامع علمی شیعه، پاسخ مستدل بر آن ارائه گردد تا مانع از رسیدن شبههاندازان و تفرقهافکنان به اهداف پلیدشان گردد. در این زمینه تاکنون کتابها و مقالات علمی- پژوهش تدوین نشده است. نوآوری پژوهش حاضر، پاسخ به شبهات معاندان و مخالفان شیعه در خصوص «توهین به خلیفه اول و دوم و سوم» در زیارت عاشورا است.
فرق «لعن» و «سبّ»
«لعن» چنانچه از النهایه (ابن الاثیر، 1367: 4/255) و المصباح المنیر (المقری الفیومی، 1414: 2/554) و مقائیساللغه (ابن فارس،1404: 5/252) استفاده میشود به معنی طرد و تبعید است و لعنت، از جانب خدای تعالی به معنای طرد از مقام قرب و تبعید از جوار رحمت خود است و از جانب خلق، به معنای نفرین و درخواست این طرد و تبعید از جانب خداوند است.
در قرآن کریم، 41 آیه وجود دارد که واژه «لعن» و مشتقات آن در آنها استعمال گردیده است. (عبدالباقی، 1408: 649-650) از آن جمله آنجا که میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلْعنُهُمُ اللَّه وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ (بقره: 159)
علامه طباطبایی در ذیل قسمت پایانی این آیه شریفه میفرماید:
لعنت خدا، به این معنا است که خداوند، ایشان را از رحمت و سعادت دور میکند و لعنت لعنتکنندگان، نفرین و درخواست لعنت خداست. (طباطبایی، بیتا: 1/ 587)
«سبّ» در لغت دارای معانی مختلفی است. این کلمه مصدر باب «سبَّ یسبُّ» به معنای دشنام دادن و ناسزا گفتن است. (ابن منظور، 1408: 2/228) در متون فقهی تعاریف متعددی برای سبّ ارائه شده است که وجه مشترک آنها، شرط قصد اهانت و وارد کردن نقص بر شخص مسبوب میباشد. (گرایلی، 1395: 121- 140) در نتیجه هر سخنی که به قصد تحقیر و اهانت و ایراد نقص بر دیگری بیان شود سبّ به شمار خواهد آمد. ( انصاری، 1410: 1/196)
نهی از سبّ در قرآن کریم
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَینَّا لِکلِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُون؛ (انعام: 108)
(به معبود) کسانى که غیر خدا را مىخوانند دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روى (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند! اینچنین براى هر امتى عملشان را زینت دادیم سپس بازگشت همه آنان به سوى پروردگارشان است و آنها را از آنچه عمل میکردند، آگاه مىسازد (و پاداش و کیفر مىدهد).
- از فرمایش مرحوم شیخ طوسی در تفسیر التبیان در شأن نزول آیه فوق چنین استفاده میشود که گروهی از مسلمانها، خدایان و بتهای مشرکان را دشنام میدادند. ابوجهل گفت:
ای محمد! یا دشنام به معبودهای ما را ترک میکنی و یا اینکه ما هم معبود تو را دشنام خواهیم داد. در این جا بود که این آیه شریفه نازل شد. (طوسی، بی تا: 4/232)
در اینجا بود که این آیه شریفه نازل شد.
- در تفسیر قمی ذکر شده که از امام صادق (ع) معنای این حدیث نبوی سؤال شد که میفرماید:
إِنَّ الشِّرْکَ أَخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَى صَفَاهٍ سَوْدَاءَ فِی لَیْلَهٍ ظَلْمَا؛
همانا شرک از حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه رنگ آن هم در شب تاریک مخفیتر است.
امام (ع) در پاسخ فرمود:
کَانَ الْمُؤْمِنُونَ یَسُبُّونَ مَا یَعْبُدُ الْمُشْرِکُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ کَانَ الْمُشْرِکُونَ یَسُبُّونَ مَا یَعْبُدُ الْمُؤْمِنُونَ فَنَهَى اللَّهُ عَنْ سَبِّ آلِهَتِهِمْ لِکَیْ لَا یَسُبَّ الْکُفَّارُ إِلَهَ الْمُؤْمِنِینَ فَیَکُونَ الْمؤْمِنُونَ قدْ أَشْرَکُوا بِاللَّهِ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ فَقَالَ وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ؛
مؤمنان همواره خدایان مشرکان را دشنام میدادند و آنها نیز در واکنش، معبود مؤمنان را سبّ میکردند. پروردگار متعال هم با این آیه کریمه، مؤمنان را از این کار باز داشت تا اینکه کفار، معبود آنها را دشنام ندهند؛ زیرا که اگر مؤمنان، معبود آنها را دشنام دهند و آنان نیز در پاسخ معبود مؤمنان را دشنام دهند، در حقیقت مؤمنان دچار شرک خفی شدهاند. یعنی بدون این که خود بفهمد درجاتی از شرک دارند. (قمی، 1363: 1/213)
- در تفسیر شریف عیاشی ذکر شده که عمرالطیاسی، تفسیر همین آیه مورد بحث را از امام صادق (ع) پرسید. شرح این گفتوگو چنین است:
یَا عُمَرُ رَأَیتَ أَحَداً یَسُبُّ اللَّهَ. فَقُلْتُ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ فکَیْفَ؟ منْ سبَّ وَلِیَّ اللَّهِ فَقَدْ سَبَّ اللَّهَ؛
ای عمر آیا تاکنون کسی را دیدهای که خداوند را دشنام دهد؟! عمر میگوید: عرض کردم فدای شما شوم چگونه چنین چیزی ممکن است؟! فرمود: کسی که ولی خدا را دشنام دهد، خداوند را دشنام داده است. (نوری، 1408، 12/306)
- مرحوم کلینی در کافی، نامهای را از امام صادق (ع) خطاب به شیعیان نقل میکند که در قسمتی از آن نامه چنین آمده:
إِیاکُمْ وَ سَبَّ أعْدَاءِ اللَّهِ حَیْثُ یَسْمَعُونَکُمْ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ قَدْ یَنْبَغِی لَکُمْ أن تعْلَمُوا حدَّ سَبِّهِمْ لِلَّهِ کَیْفَ هُوَ إِنَّهُ مَنْ سَبَّ أوْلِیَاءَ اللَّهِ فَقَدِ انْتَهَکَ سَبَّ اللَّهِ وَ منْ أظلَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِمَّنِ اسْتَسَبَّ لِلَّهِ وَ لِأوْلِیَاءِ اللَّهِ فَمَهْلًا مَهْلًا فَاتَّبِعُوا أمْرَ اللَّهِ وَ لَا حوْلَ وَ لَا قوَّهَ إِلَّا باللَّه؛
برحذر باشید از دشنام دادن به دشمنان خدا، در هر جایی که صدای شما را بشنوند، تا مبادا آنان از روی عداوت و نادانی به خداوند دشنام دهند. برای شما شایسته است که کیفیت و محدوده سبّ آنها به خاطر خدا را بیاموزید. همانا کسی که اولیای الهی را دشنام دهد، کارش به دشنام خداوند کشیده میشود. نزد خداوند چه کسی ظالمتر است از شخصی که خدا و اولیای او را در معرض دشنام قرار دهد. پس آرامش و سکون داشته باشید و شتابزده عمل نکنید. مطیع امر خداوند باشید و لا حول و لا قوۀ الا بالله. (کلینی، 1407: 8/7-8)
- شیخ صدوق هم در کتاب الاعتقادات از امام صادق (ع) در تفسیر آیه مورد بحث چنین نقل میکند:
لَا تَسُبُّوهُمْ فَإِنَّهُمْ یَسُبُّوا عَلَیْکُم؛
آنها را دشنام ندهید، زیرا آنها هم شما را دشنام خواهند داد. (ابن بابویه، 1371: 107)
- به امام صادق (ع) عرض کردند:
إِنَّا نَرَى فِی الْمَسْجِدِ رَجلًا یعْلِنُ بِسَبِّ أعْدَائِکُمْ وَ یَسُمّیهِمْ فَقَالَ (علیه السلام): مَا لَهُ لَعنَهُ اللَّه تعَرَّضَ بِنَا…؛
ما در مسجد شخصی را دیدیم که آشکارا و با بردن نام، دشمنان شما را سبّ میکرد. امام (با ناراحتی) فرمودند: چیست بر او؟! خداوند لعنتش کند که به ما تعرّض کرد. (یعنی: این شخص با این عمل، چه چیز بدست میآورد غیر از این که باعث شود آنها هم مقابله به مثل کرده و ما را لعن کنند؟!).» (ابن بابویه، 1371: 107)
- این روایت از امام باقر (ع) است که خداوند به موسی (ع) فرمود:
سرّ پنهان مرا در نهان خود کتمان کن و با دشمنان من و خودت، آشکارا مدارا کن.
آنگاه فرمود:
وَ لَا تَسْتَسِبَّ لِی عِنْدَهُمْ بإِظْهَارِکَ مکْنُونَ سِرِّی فَتَشْرَکَ عَدُوِّی وَ عَدُوَّکَ فی سبِّی؛
با علنی کردن اسرارم، مرا در معرض دشنام دشمنان من و خودت قرار مده؛ چرا که در غیر این صورت، تو هم شریک آنها در این سبّ شدهای! (نوری، 1408، 12/307)
با توجه به آیه و روایات فوق، چنین نتیجه میگیریم:
- قانون و قاعده اوّلی، استفاده از گفتار نرم، زیبا، متین و برهانی با همه انسآنها است. در این دستور هم تفاوتی میان مؤمن و غیر مؤمن نیست، زیرا به صورت مطلق فرمود:
قُولُوا لِلناسِ حسْنا؛
با مردم به نیکی سخن گویید. (بقره/83)
البته تبصرهای بر این قاعده و قانون اوّلی وارد است و آن این که به صورت محدود و در حالت اضطرار و ناچاری، جهت تحریک یک انسان برای شکوفا شدن فطرتش و همچنین به جهت آشنایی دیگران با حقایق، علاوه بر لعن، سبّ هم جایز است.
تبصرهای بر این تبصره هم وارد شده و آن تبصره چنین است: در این سبّ باید بازتابهای منفی و مثبت آن ارزیابی شود. اگر بازتاب مثبت آن بیشتر بود، انجام شود؛ اما اگر بازتاب منفی آن بیشتر بود، در آن شرایط استفاده از سبّ ممنوع میشود.
- بازتاب منفی سبّ با ذکر نام در مورد شخصیتهای بارز و سرشناس «کفر»، «شرک» و «نفاق»، بیشتر از سبّ به صورت کلی و عناوین عام است. همچنین این تبصره بر تبصره، بیشتر در حوزه الفاظی است که نمونهاش در قرآن کریم نیامده باشد تا سبّ با الفاظی قرآنی مثل «افّ» و «رجس». در یک کلام فقیه باید همواره در عمل به این دو تبصره مرجحات باب تزاحم را ملاحظه کرده و اهمّ آنها را برگزیند.
- هرگز از آیه و روایات نمیتوان تقدّسی ریشهای و اصیل برای به اصطلاح مقدسات آنان تصور کرد، بلکه ظاهر آیه و روایات این است که مفسده سبّ آنها و مقدساتشان در خود سبّ نیست، این مفسده در تالی فاسد و بازتاب منفی آن است؛ مفسدهای به نام برانگیخته شدن احساسات مشرکان برای دشنام به مقدسات اصیل و ریشهای مسلمین. از این رو در روایات قید «حَیثُ یَسمَعُونَکُم؛ هر جا که صدای شما را میشنوند» و نیز قید «آشکارا سبّ کردن» مطرح شده است.
- به تصریح فقیه نامدار شیعه مرحوم شیخ انصاری به دلیل آیه مذکور همان گونه که سبّ خدا و مؤمنین حرام قطعی است، هرگونه زمینهسازی برای تحقق این گناه بزرگ نیز حرام است. از جمله نمونههای این زمینهسازی، ایجاد انگیزه بر سبّ خدا و مؤمنین است که در اثر ایجاد عناد و دشمنی است که به سبب سبّ ما انجام میشود. (انصاری، 1410: 1/197)
- هرگز آیه فوق به معنای زندگی مسالمتآمیز با «جبت» و «طاغوت» و «بتپرستان» نیست و در همه حالات اصل «برائت» و «بغض فی الله» اصلی خدشه ناپذیر، مسلّم و قطعی است.
بنابراین از آیه و روایات یاد شده هرگز نفی تبصره اوّل استفاده نمیشود، بلکه این آیه و روایات با بیانی که شد تبصرهای بر تبصره هستند، اما به هر حال آزادی عمل در لعن (دور باش گفتن از رحمت الهی) بیش از سبّ و دشنام است.
تبصرهای دیگر: علاوه بر بازتاب منفی ایجاد عناد، تبصره دیگری هم وجود دارد؛ آن تبصره این است که اگر سبّ و یا حتی لعن صریح و با ذکر نام و نشان باعث شود که فضایی هیجانی ایجاد شده و در نتیجه جاهلان قاصر نتوانند به خوبی حق را بشناسند، استفاده از چنین روشی پسندیده و راجح نیست. (عندلیب، 1392: 216-218) علت این که علی (ع) در جنگ صفین بزرگانی مثل «حُجر بن عدی»، و «عمرو بن حمق» را از آشکارا لعنکردن شامیان منع فرمودند از این جهت بود. حُجر بن عَدی و عمرو بن حَمِق، در میان مردم از اهل شام برائت جسته و آنها را لعن میکردند. امیرالمؤمین (ع) به دنبال آنها فرستاده و دستور دادند از کارشان دست برداند. آن دو نزد حضرت آمدند و عرض کردند: یا امیرالمؤمنین! آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمودند: بله. عرض کردند: آیا آنها بر باطل نیستند؟ حضرت فرمودند: بله. آن دو عرض کردند: با این حال، چرا ما را از این کار منع میکنید؟ حضرت فرمودند: برای شما نمیپسندم که دشنامدهنده باشید و در جمع مردم حاضر شده، از دیگران برائت جویید! البته اگر میخواهید زشتیهای آنها را توصیف کنید، از اوصاف و اعمال آنها برای مردم بگویید. این کار، بهترین گفتار و رساترین روش در اقامه دلیل و حجت است. به جای اینکه آنها را سبّ کنید و از آنها برائت جویید، اینگونه بگویید: «خداوندا! خونهای ما و آنها را حفظ کن. میان ما و آنها صلح و دوستی ایجاد کن. آنها را از گمراهیشان هدایت کن تا اینکه جاهلان آنها حق را بشناسند و از سرکشی و دشمنی بازگردند. آنان که اصرار بر این سرکشی و دشمنی آن دارند.» این کار نزد من دوستداشتنیتر و بهتر است. آن دو گفتند: «یا امیرالمؤمنین! موعظهات را پذیرفتیم و با ادب شما مؤدّب شدیم». (منقری، 1404: 103)
نهی از سبّ در سیره معصومین (ع)
امام صادق (ع) در ضمن نامهای مفصل به شیعیان میفرماید:
از این بپرهیزید که به دشمنان خدا دشنام دهید آن هنگام که آنها میشنوند [یا آن هنگام که از آن ها دشنام میشنوید]؛ [چنانکه خداوند میفرماید:] «فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ» (آن ها نیز بدون آگاهی به خدا دشنام خواهند داد.) بر شما لازم است که بدانید حد دشنام به خدا کجاست و آن ها چگونه به خدا دشنام میدهند. قطعاً هر که به اولیای خدا دشنام دهد به خدا دشنام داده است و چه کسی پیش خدا ستمکارتر است از کسی که وسیله ی دشنام به خدا و اولیای خدا را فراهم سازد. آرام آرام از اوامر الهی پیروی کنید و حول و قوهای نیست مگر به خدا.
در ابتدای این روایت آمده است که اسماعیل بن جابر گفت:
امام صادق (ع) این نامه را به اصحاب خود نوشت و به آن ها دستور داد این نامه را به یکدیگر بیاموزند و در آن درنگ کنند و آن را بررسی کرده، به کارش بندند. آن ها هم هر یک نسخهای از آن را در نماز خانه منزل خویش نهاده بودند و هرگاه نمازشان به پایان میرسید در آن مینگریستند.
در روایتی دیگر آمده است ابوحنیفه (یکی از پیشوایان اهل سنت) روزی نزد امام صادق (ع) شرفیاب شد و عرض کرد: «در کوفه نزد ما جماعتی هستند که معتقدند شما ایشان را فرمان دادهاید از فلان و فلان و فلان [یعنی خلیفه اول و دوم و سوم] برائت جویند. آیا صحیح است؟» امام (ع) فرمود: «وای بر تو ای ابوحنیفه، این صحیح نیست. به خدا پناه میبرم.» ابوحنیفه عرض کرد: «خدا حالتان را نیکو کند. این جماعت امر را در این دو نفر[خلیفه اول و دوم] خیلی بزرگ شمرده اند و [لعن این دو را سخت پیگیر هستند.] امام (ع) فرمود: «از من چه انتظاری داری؟» ابوحنیفه عرض کرد:« نامهای به ایشان مرقوم فرمایید.» حضرت فرمود: «به چه مضمون؟» ابوحنیفه عرضه داشت: «از ایشان بخواهید از این دو نفر دست بردارند.» امام (ع) فرمود: «[در این صورت] اطاعتم نمی کنند.» (ابن بابویه، 1385: 1/91)
احتمالاً ملاقات احتمالی ابوحنیفه بعد از ارسال نامهای بوده است که امام (ع) برای شیعیان نوشته بود. چون ایشان آن هنگام به تمام شیعیان دستور داده بود که این نامه را بیاموزند و در آن درنگ کنند و به کارش بندند. کسانی که به خلاف آن عمل میکردند به نامههای بعدی امام (ع) نیز اهمیتی نمیدادند؛ خصوصاً اگر نامه توسط ابوحنیفه به دست آنها میرسید. (مسائلی،1393: 82)
جواز «لعن» در قرآن کریم
خداوند متعال در قرآن کریم، 37 بار «لعن» را با انتساب به خودش و نیز یک بار با انتساب به مردم به کار برده است. و این حد به کار بردن این واژه فی حد ذاته، دلیل بر مشروعیت «لعن» از حیث اصل اولی است. با مراجعه به قرآن کریم، پی میبریم که خداوند متعال، «لعن» را در چهار مورد به کار برده است: (تبریزی، 1389: 210-213)
- در مورد ابلیس؛ آنجا که میفرماید:
وَإِنَّ علَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ؛
و همانا لعنت من بر توست تا روز جزا. (ص:78)
- در مورد عموم کافران؛ آنجا که میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِینَ وَأَعَدَّ لَهمْ سعِیرًا؛
همانا خداوند لعنت کرده کافران را و برای آنان جهنم را آماده نموده است. (احزاب:64)
- در مورد اهل کتاب به طور عموم و یهود به طور خصوص؛ آنجا که میفرماید:
لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسرَائِیلَ علَى لِسانِ دَاوُودَ وَعیسَى ابنِ مرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ؛
لعنت شدند کسانی که از بنی اسرائیل کافر شدند، به زبان داوود و عیسی بن مریم. (مائده:78)
- مواردی که لعنت بر عنوان عامی وارد شده، که قابل انطباق بر مسلمین و حتی برخی صحابه است؛ مثال:
الف) ظالمین:
أَلَا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ. (هود:18)
ب) کاذبین:
وَالْخَامِسَهُ أَنَّ لَعْنَهَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ. (نور:7)
ج) ایذای رسول (ص):
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَهِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا. (احزاب:57)
د) رمی محصنات به زنا:
إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنیَا وَالْآَخرَهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ. (نور:23)
ه) قتل مؤمن:
وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عظِیمًا. (نساء:93)
و) نفاق:
وَعَدَ اللَّهُ الْمنَافِقِینَ وَالْمنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِیمٌ.( (توبه:68)
ز) فساد و قطع رحم:
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فی الْأَرْض وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ| أُولَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّه فأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ. (محمد:22-23)
بارزترین مورد لعن بعضی از صحابه در قرآن عبارت است از:
وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآَنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طغْیَانًا کَبیرًا
مفسران گفتهاند: «شجره ملعونه» در قرآن کریم، همان دودمان حکم بن ابی العاص است و «رؤیا» همان رؤیای پیامبر( در خواب است که فرزندان مروان بن حکم، بر منبرش ، بالا و پایین میروند. (فخر رازی، بیتا، 20/236؛ البیضاوی، 1410: 2/453؛ الواحدی النیشابوری، 1415: 3/114)
جواز «لعن» در سیره معصومین (ع)
با مراجعه به سنت معصومین (ع) پی میبریم که ایشان تعبیر «لعن» و مشتقات آن را در موارد بسیاری، به کار بردهاند که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد:
1. سیره رسول خدا (ص)
الف) رسول اکرم (ص) به هنگام شهادت خویش فرمود:
جَهِّزوا جیشَ اُسَامَه، لَعَنَ اللهُ مَن تخَلَّفَ عنهَا؛
سپاه اسامه را روانه کنید، خداوند لعنت کند کسی را که از آن سرپیچی کند. (شهرستانی، 1415: 1/30)
ب) پیامبر اکرم (ص) به طور خاص، معاویه را لعن و نفرین فرمود. (منقری، 1404:218) همچنین روایاتی دال بر ذمّ و لعن بنی امیه از آن حضرت (ع) به ما رسیده است و معاویه منکر آنها نشده است. ( مسعودی، 1409: 3/ 12-13)
2. سیره امیرالمؤمنین علی (ع):
امیرالمؤمنین (ع) در موردی خطاب به اشعثبنقیس فرمود:
عَلَیْکَ لَعْنَهُ اللَّهِ وَ لَعْنَهُ اللَّاعِنِینَ. (نهجالبلاغه، خطبه 19)
در جای دیگر خطاب به مغیرهبناخنس فرمود:
یَابْنَ اللَّعِینِ الاْبْتَرِ». (نهجالبلاغه، خطبه 135)
خطبه سوم نهج البلاغه (خطبه شقشقیه) و دیگر خطبهها و نامههای امیرالمؤمنین (ع) درباره ناکثین، قاسطین و مارقین، سندی صحیح بر سیره آن حضرت (ع) در این باب خواهد بود. (القبانچی، 1421: 1/392 و 8/413)
3. سیره امام حسین (ع):
اباعبدالله الحسین (ع) در بالین «زهیر بن قین» یار با وفای خود چنین فرمودند:
لَعَنَ اللهُ قاتِلیکَ، لَعنَ الله الَّذینَ مُسِخُوا قِرَدَۀً و خَنازیر. (السماوی، 1408: 99)
آن حضرت (ع) بعد از شهادت علی اکبر (ع)، عاملان شهادت ایشان را نفرین کرده و فرمود:« قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَی الرَّحْمَنِ وَ عَلَی رَسُولِهِ وَ عَلَی انْتِهَاکِ حُرْمَهِ الرَّسولِ علَی الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَا». (مفید،1380: 459)
هم چنین پس از آنکه حرمله تیرى به سوى عبدالله بن حسن (ع) رها کرد و او را در دامن عمویش به شهادت رساند، امام دست به سوى آسمان بلند کرد و آن قوم را نفرین نمود:
أَللّهمَّ أَمْسِکْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَکاتِ الاَرْضِ، أللّهُمَّ فإنْ مَتَّعْتَهُمْ إلى حین فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً وَاجْعَلْهُمْ طرائِقَ قِدَداً، وَلا تُرْضِ عَنهُمُ الْوُلاهَ أبَداً فَإنَّهُمْ دَعُونا لِیَنصُرُونا فَعَدَوْا عَلَیْنا فَقَتَلُونا؛
خدایا، قطرات باران را از آنان دریغ دار و برکات زمین را از آنان باز دار، خدایا! اگر تا زمان مرگشان مهلتشان داده اى، پس بین آنها تفرقه بینداز، و گروه گروهشان قرار ده، و حاکمان را هرگز از آنها راضى مگردان، چرا که آنان ما را دعوت کردند تا یارى کنند؛ ولى بر ما دشمنى ورزیدند و ما را کشتند. (مفید،1380: 465-466)
دو خبر در فضیلت لعن قاتلان امام حسین (ع)
روایت اول از کتاب امالی شیخ صدوق میباشد که سند را به حضرت رضا (ع) میرساند؛ (ابن بابویه، بیتا:129) آن حضرت (ع) به ریان بن شبیب فرمود:
اگر خواستار آن هستی که در غرفه های بهشت همنشین پیغمبر و آل او شوی بر قتله حسین (ع) لعن کن و اگر خواهی که ثواب شهیدان در رکاب حسین (ع) را دریابی، هرگاه که حسین (ع) را یاد میکنی بگو: «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا»
و در کاملالزیارات از داوود رقّی، چنین نقل میکند:
در خدمت حضرت صادق (ع) بودم که آب خواست؛ چون تناول فرمود گریه کرد و چشمانش در اشک غرقه شد. آن گاه فرمود: یا داوود، لعن الله قاتل الحسین (ع) که هیچ بندهای نیست که آبی بنوشد و حسین (ع) را یاد کند و قاتلان او را لعنت کند مگر آنکه خداوند تعالی برای او صد هزار حسنه بنویسد و صد هزار سیئه محو کند و صد هزار درجه برای او بلند فرماید و همچون کسی است که صد هزار بنده آزاد کرده باشد و در روز قیامت، خداوند او را خنکدل و آسودهخاطر محشور میفرماید. (ابن قولویه، بیتا:106)
مراد از «اولی»، «دومی» و «سومی» در زیارت عاشورا، چه کسانی هستند؟
برخی بر شیعیان اعتراض میکنند: شما که مدعی وحدت بین شیعه و سنی هستید چرا در زیارت عاشورا، خلفا را لعن و نفرین میکنید؟ در پاسخ این گروه میگوییم:
الف) «لعن» کردن فحش و ناسزا نیست، بلکه «لعن» در مقابل «رحم» و «لعنت» در مقابل «رحمت» قرار دارد و انسان عاقل و مسلمان باید بداند که چه خطی در ذیل رحمت الهی قرار دارد و چه خطی مشمول این رحمت نبوده و خارج از دایره آن قرار میگیرد. و گرنه دوستشناسی و دشمنشناسی یا همان «تولی و تبری» ممکن نبوده و محقق نمیگردد. لذا هر انسانی و البته هر مسلمانی، عدهای را «مرحوم» و عدهای را «ملعون: دور از رحمت» میشناسد؛ منتهی باید دقت کند که خودش و امیال نفسانیاش را به جای خدا ننشاند، بلکه داوری او را بر اساس ملاکها و شاخصههای وحی، سنّت نبوی و سیره اهل عصمت (ع) قرار دهد.
ب) بیان امام باقر (ع) در زیارت عاشورا که در واقع دانشگاه تعلیم اصول «تولی و تبری» است، همان است که فرمودند و ضرورتی ندارد که ما برای ضمایر آن مصداقیابی نماییم. اگر لازم بود نام ببرند، میبردند و ابایی نداشتند. چنانچه نام برخی را بیان داشتند.
امام (ع) دقت و توجه زائر (شیعه یا سنّیِ) امام حسین (ع) را در این زیارت به نکته بسیار مهمی جلب مینمایند. میفرمایند: با توجه به ماجرای اسفبار کربلا که مشهود عینی همگان بود، شما مردم «یزید» شناس شدید و او را ملعون مینامید (چنان چه حتی بسیاری از اهل سنت وی را لعنت میکنند)؛ اما سطحینگر و ظاهرگرا نباشید.
زیارت عاشورا متذکر میگردد که یزید، صاعقه نبوده که به ناگاه از آسمان نازل شود و یا زلزله نبود که به ناگاه زیر پای امت اسلامی را بلرزاند و تخریب نماید؛ بلکه حاصل چهار جریان انحرافی قبل از خود و نیتجه بیبصیرتی و اهمال مسلمین نسبت به چهار جریان انحرافی پیشین بود. لذا تأکید مینماید «و یزید خامساً: و پنجمینشان یزید».
ج) زیارت عاشورا با این بیان ژرف میآموزد که جریانشناس و جریانگرا باشید؛ نه اینکه روی افراد خاص تکیه کنید. به فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (ع): «حق را بشناسید، اهلش را خواهید شناخت»، نه اینکه شخصگرا باشید و دائم به دنبال مصادیق و اشخاص بگردید.
جریان انحرافی را باید شناخت. وقتی انسان صراط مستقیم و جریان انحرافی را شناخت، اهل آن را در هر زمان خواهد شناخت. حتی خلافت انحرافی را نیز (در هر زمان) یک جریان انحرافی حاکم بر اذهان عمومی مردم به قدرت میرساند. و گرنه از دست شخص تنها (یا حتی با چند همدست، پیرو یا طرفدار) کاری بر نمیآید، حتی امام علی (ع) نیز باشد، خانه نشین میشود.
انحراف و حتی انحرافات ایجاد شده در صدر اسلام، مختص آن دوره نبوده که اذهان گمان کنند مقصود، فلان شخص و فلان شخص بوده است. بلکه اگر آنان نبودند، کسان دیگری پرچمدار انحراف میشدند و هم اکنون نیز عین همان صراط و عین همان انحرافات وجود دارد، در حالی که آن افراد دیگر در میان ما نیستند. نه حضرت امیرالمؤمنین ( هست و نه اصحاب سقیفه، نه معاویه هست و نه امام حسن (ع)، نه یزید هست و نه امام حسین (ع) ...، ولی خطوط، جریآنها، توطئهها، اختلافافکنیها و تفرقه بین مسلمین و انداختن آنان به جان یکدیگر، هم چنان همآنها هستند. از این رو در ادامه سلامها یا لعنها، تولیها و تبریهای زیارت عاشورا «الی یوم القیامه» آمده است.
د مشکل اختلاف میان شیعه و سنّی، به زیارت عاشورا بر نمیگردد که گمان کنیم کنار گذاشتن آن موجب رفع اختلافات شده و یا زیارت امام حسین (ع) از دور یا نزدیک موجب تشدید اختلافات میشود. این دروغی القایی برای حذف فرهنگ عاشورا در اذهان عمومی شیعه و سنّی است.
این که شایع میکنند زیارت عاشورا موجب تشدید اختلافات شیعه و سنی میشود، به ضرر اهل سنّت است؛ چرا که ناخودآگاه القا مینماید آنها طرفداران معاویه و یزید هستند، در حالیکه چنین نیست. چهارمین خلیفه آنان حضرت علی (ع) هستند و اکابرشان و حتی بسیاری از خودشان به اهل بیت (ع) اردات داشته و دارند. فقط وهابیت که ساخته و پرداخته و نیز دست نشانده انگلیس و امریکاست، عناد دارند. (www.x-shobhe.com)
معمولاً در اماکنی که وهابیون، فعالیت گسترده دارند و دنبال سوژهسازی علیه شیعیان میباشند به شکلهای مختلف میکوشند تا با دستاویز قرار دادن برخی موضوعات حاشیهای، افکار عمومی را علیه شیعیان بسیج کرده و از آن بهرهبرداریهای تبلیغاتی کنند؛ به عنوان نمونه همه ساله در مراسم حج و یا عمره در کنار قبور ائمه بقیع (ع) هنگامی که زائران شیعه با کتابهای مفاتیح الجنان مشغول توسل به امامان چهارگانه خود در آن مکان مقدس هستند، مأموران وهابی سعودی جلو میآیند و کتابهای شیعیان را از دست آنان میگیرند و میپرسند: «مراد از اولی، دومی و سومی که در زیارت عاشورا «لعن» میکنید چه کسانی هستند؟»
این شبهه را به چند روش میتوان پاسخ داد (عصیری،1393: 209-212):
- ما از کجا بدانیم منظور از این چند نفر، چه کسانی هستند؟ اگر گوینده این جملات میخواست مراد خود را آشکار بگوید که میگفت و به اجمال و ابهام واگذار نمیکرد و شما که علم غیب را حتی برای انبیا نیز قائل نیستید چگونه توقع دارید ما بدانیم که مراد از این سه نفر، چه کسانی هستند؟!
- ما (وهابیت) که چنین پیشداوری را از سوی شیعه میکنیدکه مراد شیعیان از لعن اولی، خلیفه اول اهل سنت و مراد از دومی، خلیفه دوم از اهل سنت و مراد از سومی، خلیفه سوم اهل سنت است پس به همین روال آیا جرئت میکنید چهارمی را نیز خلیفه چهارم خود، یعنی علیبنابیطالب (ع) بدانید؟ اگر پاسخدهنده بگوید: «نمیدانم» میگوییم: از کجا آن سه تا را فهمیدی، ولی این چهارمی را نفهمیدی؟ همانگونه که درباره چهارمی گفتی: «نمیدانم» ما نیز درباره همان سه نفر میگوییم: «نمیدانیم» و هرگونه پیشداوری درباره آن سه نفر را رد میکنیم.
- در معتبرترین منابع اهل سنت از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است که اگر کسی استحقاق لعن و نفرین نداشته باشد و چنین شود همان لعن و نفرین برای او تبدیل به رحمت و برکت میگردد. (مسلم بن الحجاج النیشابوری، 1419: 4/1592) اگر چنین است ناراحتی شما چیست؟
- از همه جالبتر پاسخی است که مرحوم شیخ طوسی در شرایطی بسیار سخت داده است: «در تاریخ آمده که چون دشمنان شیخ طوسی نزد خلیفه عباسی سعایت او را کردند و خلیفه، منظور از این چهار نفر را که در زیارت عاشورا آمده و مرحوم شیخ طوسی آن را در کتاب «مصباح المتهجد» آورده، پرسید، پاسخ داد: «اشتباه به عرض شما رساندهاند؛ مراد از اولی، «هابیل» است که قابیل را به ناحق کشت؛ «دومی» قیدار، پِیکننده شتر حضرت صالح (ع) است؛ «سومی» قاتل حضرت یحییبنزکریا (ع) است و «چهارمی» ابنملجم، قاتل علیبنابیطالب (ع) است.» خلیفه با شنیدن توجیه شیخ طوسی (ره) از زرنگی او خوشش آمد و نه تنها سخن سعایتکنندگان را نپذیرفت، بلکه جایگاه شیخ را نزد خود رفعت بخشید و آنان را تنبیه نمود. (شوشتری، 1377: 1/481-482)
بنابراین در پاسخ شبهه اندازان، بدون اینکه «به یقین حکم کنیم منظور از این چهار نفر چه کسانی هستند» میگوییم: آنان کسانی هستند که به پیامبران (ص) و اهل بیت (ع)، ظلم آگاهانه روا داشتهاند که به خاطر ظلم آگاهانه، مستحق لعن و نفرین میباشند و هیچ مسلمانی نیست که مخالف لعن دشمنان پیامبران و اهل بیت (ع) باشد.
نتیجهگیری
برخی اظهار داشتهاند: «زیارت عاشورا، برگشت به تاریخ گذشته و موجب تفرقه بین مسلمانان است و مصلحت در حذف فقرات حاوی لعن و سبّ قاتلان سیدالشهداء (ع) میباشد؛ زیرا مانع وحدت است و ما نباید وحدت مسلمین را فدای یک امر تاریخی کنیم. گذشتگان مسئول کار خود میباشند و ما هم مسئول حفظ وحدت مسلمانان هستیم.»
در پژوهش حاضر پس از بررسی جایگاه تاریخی «لعن» و «سبّ» در قرآن کریم و سیره معصومین (ع) به این نتیجه رسیدیم که «سبّ» رفتار ناهنجار فردی است که جامعه آن را نمیپذیرد و از نظر قرآن و سنت نبوی و اهل بیت (ع) مطرود است؛ اما مفهوم «لعن»، غیر از مفهوم «سبّ» است و از جهت لغوی و شرعی، با آن تفاوت دارد. لعن، مفهوم و معنایی عقیدتی است که مساوی با «دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا» میباشد. قرآن کریم، این مفهوم را درباره شیطان، کفار، اهل کتاب، منافقین و افراد مسلمانی که گناهان کبیره مرتکب شدهاند به کار برده است و پیامبر اکرم (ص) این مفهوم را در مورد مسلمانانی که مرتکب کارهای خلاف شرع میشدند، بیشتر به کار برده است. پیروان اهل بیت (ع) بر خلاف آن چیزی که به آن متهم شدهاند تمام صحابه رسول خدا (ص) را لعن نمیکنند؛ بلکه تنها کسانی را لعن میکنند که خدا و رسول (ص) ، آنان را لعن کردهاند.
سخن آخر اینکه: در منظر شیعیان، «لعن» یک ضرورت عقیدتی است (تبری) و تبریّ قلبی از هرگونه عقیده، اخلاق و عمل باطل، ممدوح است؛ زیرا هیچ مزاحمتی با ملاک های دیگر ندارد؛ اما از لعن علنی در موارد زیانبار، برابر قانون تزاحم با مصالح مهم دینی، باید پرهیز شود.
[1] کانال علامه عسکری (ره) در پیامرسانهای اجتماعی: قسمتی از پیام مقام معظم رهبری (ره) در پی ارتحال علامه محقق حاج سید مرتضی عسکری (ره) @Allameaskari1
[2] براى آشنایى بیشتر با مباحث رجالى سند زیارت عاشورا، به دو کتاب ارزشمند «شفاء الصدور فى شرح زیاره العاشور» تألیف آیتالله میرزا ابوالفضل تهرانى (ره) که از شاگردان میرزاى شیرازى بود و نیز «اللؤلؤ النضید فى شرح زیاره مولینا ابى عبدالله الشهید» نگارش آیت الله شیخ نصرالله شبسترى(ره) مراجعه فرمایید.
شما آیا روایات و آیات متعدد که دارای سب و در جواز سب به دشمنان خدا و اهلبیت علیهم السلام هستند را ندیده اید که بعید می دانم، اما با غرض باطنی در صدد تزریق نظر شخصی خودتان در مورد مذهب هستید. متاسفانه اگر اندکی ترس از خداوند می داشتید، این چنین به خدا و اهلبیت طاهرین علیهم السلام دروغ نمی بستید به این گونه که سب را از لسان ایشان مطرود و غیر قابل قبول جلوه بدهید. مطمئن باشید جوابگوی چنین اکاذیبی هر چه زودتر خواهید بود، الا اینکه خداوند به شما توفیق توبه عنایت فرماید.