پس از شهادت حضرت حسینبنعلی علیهالسلام، مسلمانان به خونخواهی امام حسین (ع) و علیه حکومت ظلم و جور یزیدبنمعاویه شورش و قیامهای متعددی کردند. واقعه حره یکی از قیامهای علیه حکومت اموی بود؛ قیام مردم مدینه ضد حکومت یزید. در آن زمان، والی مدینه عثمانبنمحمدبنابیسفیان بود. اهل مدینه علیه او شوریدند و او و مروان و دیگر امویان را از مدینه بیرون کردند و با عبداللهبنحنظله بیعت کردند.
واقعه حره حدود 53 سال بعد از رحلت پیامبر (ص) اتفاق افتاد و از جمله وقایع حساس و سرنوشتسازی است که از زوایای مختلف میتوان به آن نگاه کرد.
خبر قیام مردم مدینه، با گزارش مروان به گوش یزید رسید. وی سپاهی انبوه را تحت فرمان مسلمبنعقبه به مدینه گسیل داشت. مهاجمان در منطقه «حره واقم» فرود آمده، به مدینه تاختند و سه روز به کشتار و غارت پرداخته و به نوامیس مسلمانان تجاوز کردند. مردم به حرم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پناه بردند. لشکریان یزید، حرمت حرم را نگه نداشتند و با اسبها به داخل حرم وارد شدند و مردم را قتل عام کردند. واقعه حره در 28 ذیحجه سال 63 ق رخ داد. یزید، دو ماه و نیم پس از این حادثه مرد.
***
واقعه حره حدود 53 سال بعد از رحلت پیامبر (ص) اتفاق افتاد و از جمله وقایع حساس و سرنوشتسازی است که از زوایای مختلف میتوان به آن نگاه کرد. در ابتدا باید به چند نکته درباره واقعه حره اشاره کرد. یکی از اسامی مدینه، ذاتالحرار است. حره به مناطقی اطلاق میشود که سنگهای آتشفشانی دارد. دور تا دور مدینه، حره است که یکی از اینها در شرق مدینه «حره واقم» است. بعضیها تصور میکنند واقعه حره در غرب مدینه اتفاق افتاده است؛ زیرا مسیر کاروانرو شام از غرب مدینه عبور میکند، اما واقعه حره در شرق مدینه روی داد. نقشه واقعه حره را عبدالملکبنمروان کشید. او به مسرف (مسلمبنعقبه) نقشه جنگ را داد.
در واقعه حره از انصار حدود 1700 نفر به شهادت رسیدند. کمترین رقمی که از شهدای انصار روایت شده، 1400 نفر است. از مهاجرین حدود 1300 نفر کشته شدند و از موالی حدود 3500 نفر به شهادت رسیدند. ابعاد حادثه را با همین اعداد و ارقام میتوان فهمید. بسیاری از افراد این آمار، صحابه پیامبر (ص) یا فرزندان آنها هستند.
پیش از اینکه وارد مدینه شوند، به او گفت که سپاه از سمت غرب وارد مدینه شود، مدینه را دور زند و در ناحیه شرقی مدینه، مستقر گردد و توصیه کرد سپاهیان مسرف جنگ را صبح شروع کنند تا آفتاب چشم محافظان و قیامگران مدینه را آزار دهد و برق سلاح و سپر و شمشیر و ابزار و آلات جنگی سپاهیان، بر چشم و دید آنها تأثیر گذارد. مسلمبنعقبه نیز چنین کرد. سپاه شام، سه روز به مردم مدینه فرصت داد تا با یزید بیعت کنند و در پایان این سه روز چون مردم حاضر نبودند بیعت کنند و مقاومت میکردند، اصل واقعه حره اتفاق افتاد. بعد از آن هم سه روز مدینه را به عنوان یک شهر حلال و مباح برای سپاهیان خودش اعلام کرد و آن فجایع اتفاق افتاد. (در ادامه تصاویر و نقشههایی نمایش داده شده که هر چند مربوط است به غزوات صدر اسلام، اما برای آشنایی بیشتر با جغرافیای شهر مدینه مفید است.)
با مرور بعضی آمار و ارقام، میتوان آنها را با واقعه کربلا یا وقایع مشابه دیگری که در تاریخ صدر اسلام اتفاق افتاده است، مقایسه کرد. در واقعه حره از انصار حدود 1700 نفر به شهادت رسیدند. کمترین رقمی که از شهدای انصار روایت شده، 1400 نفر است. از مهاجرین حدود 1300 نفر کشته شدند و از موالی حدود 3500 نفر به شهادت رسیدند. ابعاد حادثه را با همین اعداد و ارقام میتوان فهمید. بسیاری از افراد این آمار، صحابه پیامبر (ص) یا فرزندان آنها هستند.
بسیاری از شخصیتهای مطرح آن دوره، در واقعه حره هزینههای سنگینی پرداختند؛ برای نمونه عبداللهبنحنظله که رهبری این حرکت را بر عهده داشت، هم خودش به شهادت رسید و هم هشت نفر از فرزندانش شهید شدند. ابو سعید خدری فرار کرد و برای مدتی داخل غاری نزدیک مدینه مخفی شد و دیگر صحابه پیامبر (ص) هم هر کدام برای خود داستانی دارند. مورخان تقریبا متفقاند که بعد از قضیه مباح اعلام کردن مدینه، فقط هشتصد تن از زنان آزاده مدینه، باردار شدند و فرزندانی بهدنیا آوردند که معلوم نبود پدرشان کیست. میتوان فهمید که برای زنان دیگر مدینه چه اتفاقی افتاده است.
در این واقعه، مسلمبنعقبه اعلام کرد همه مردم مدینه باید به بردگی یزید با او بیعت کنند، نه به خلافت و مردم این شهر را وادار کرد که برده خلیفه شوند و اعلام کرد هر کس مقاومت کند نه فقط خودش بلکه پدر و مادرش هم بردهاند. این اقدام فقط به این خاطر بود که نه فقط آن نسلی را که در سال 63 هجری در مدینه بودند، تحقیر کند و به این روز بیندازد، بلکه روی عقدههای تاریخی هم سرپوش گذارد. اینکه فرزندان مهاجر و انصار اقرار کنند پدرانشان هم بَرده یزیدبنمعاویه و خاندان بنیامیه بودهاند.
واقعه حره فراز و فرود بسیاری دارد؛ در مراحلی از جنگ و درگیری، مردم مدینه پیروز شدند، حتی تا نزدیکی خیمه و خرگاه مسلمبنعقبه هم پیشروی کردند و در مراحل اولیه موفق هم شدند، اتفاقا از نظر نیرو هم درگیری نسبتا برابری بود، به لحاظ عده آنها حدود دوازده هزار نفر بودند، اینها هم حدود هشت تا ده هزار نفر و البته احتمال اینکه پیروز شوند هم در مراحلی بود. مخصوصا این تواریخی که بر اساس دیدگاه مشیتگرایانه نوشته شدهاند، معمولا این حوادث را قسری میبیند؛ مثلا میگویند مردم مدینه پیشبینی میکردند که این سپاه دارد میآید.
اگر بخواهیم در یک جمله شخصیت یزید را توصیف کنیم، او مجموعهای از عقدههای انباشته شده است که میخواست این عقدهها را در جایی خالی کند. بسیاری از این اقدامات، در واقع با این قصد انجام شد که نه فقط شرایط زمان خودش را کنترل کند، بلکه بسیاری از مسائلی را که برای بنیامیه اتفاق افتاده بود به نحوی تلافی نماید.
مورخانی چون طبری گفتهاند: مردم مدینه پس از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند آب چاههای مسیر کاروان شام را مسموم کنند تا اینها مجبور شوند از آب این چاهها بنوشند، مسیر بعضی از این چاهها را اصلا مسدود کردند، در چاههای مسیر هم جایگاههایی تعبیه کردند، مشکهای آب مسموم گذاشتند که اگر اینها آمدند و نیازی به آب پیدا کردند مسموم شوند و بمیرند. جالب است که امثال طبری گناهش را میاندازند گردن خدا و میگویند: در مدتی که اینها در فاصله وادیالقرا و خیبر تا حجاز حرکت میکردند دائم باران میآمد و اصلا احتیاجی به آب پیدا نکردند و سراغ این مشکها و آن چاههای مسموم نرفتند. این یک تصویر عمومی از واقعه حره است.
میتوان ابعاد موضوع را با سایر اتفاقاتی که در دوره خلافت یزیدبنمعاویه افتاد مقایسه کرد. ابعاد، کیفیت و عمق حادثه درخور بررسی است. هر پژوهشگری که بخواهد تاریخ صد ساله اول اسلام را بررسی کند به این حادثه باید به طور ویژه توجه کند. البته نه فقط این حادثه بلکه واقعه کربلا که مقدم است و بعد از آن هم ماجرای حمله به مکه و هتک حرمت مسجدالحرام که هر کدام از این حوادث میتوانند در جای خود، حساس، مهم و کلیدی باشند.
طبری در حوادث قضیه تبوک گفته است: کسانی که در مقابل رسول الله (ص) اردو زدند، جمعیتشان به اندازه کسانی بود که در کنار پیامبر (ص) بودند. تحولات تاریخ اسلام را باید بر اساس این تعارض دید؛ تعارض میان سنت و دین.
مجری و طراح اصلی تمام این حوادث یزیدبنمعاویه است. اگر بخواهیم در یک جمله شخصیت یزید را توصیف کنیم، او مجموعهای از عقدههای انباشته شده است که میخواست این عقدهها را در جایی خالی کند. بسیاری از این اقدامات، در واقع با این قصد انجام شد که نه فقط شرایط زمان خودش را کنترل کند، بلکه بسیاری از مسائلی را که برای بنیامیه اتفاق افتاده بود به نحوی تلافی نماید. اینکه چرا چنین اتفاقاتی باید در محدوده سال 60 تا 64 – 65 ق بیفتد و بعد هم استمرار پیدا کند؛ در زمان جانشینان یزید، عبدالملکبنمروان، در جامعه اسلامی چه فجایع دیگری به وقوع پیوست و چه اتفاقاتی افتاد و چه حریمهایی که هتک شد؛ چه در زمان خود عبدالملک و چه در زمان سلیمان و سایر خلفای اموی، باید مقداری به عقب بازگشت و ریشهیابی نمود. شاید همین ریشهیابیها بتواند به تحلیل بعضی از تحولات ادوار بعدی تاریخ اسلام و حتی تحولات امروز کمک کند. همین جاست که تاریخ میتواند سودمند باشد.
تحولات تاریخ اسلام را باید در تعارض دین و سنت جست. بعد از فتح مکه، یعنی زمانی که حکومت مستقر شد و جامعه توسعه کمی پیدا کرد، تعارض میان سنت و دین شروع شد. بعضیها تصور میکنند که این تعارض پس از رحلت پیامبر (ص) شروع شد؛ حال آنکه تعارض از زمان خود پیامبر (ص) در زمان فتح مکه شروع شده بود.
تعارض میان سنت و دین همیشه وجود دارد. وقتی که دین میآید و پا به عرصه وجود میگذارد، این تعارض شروع میشود؛ اما یک دوره این تعارض با کفار و مشرکین است. دورهای هم تعارض درون دین اتفاق میافتد. از سال فتح مکه این تعارض و درگیری آغاز شد و پس از پیامبر (ص) شدت گرفت. در این دوره نماد تفکر دینی تا سال 40 ق علیبنابیطالب (ع) بود. پس دعوای بین دین و سنت از آن مقطع تاریخی آغاز شد و بعد هم ادامه پیدا کرد. در مقابل بسیاری از چهرههایی که پس از رحلت پیامبر (ص) حاکمیت را در اختیار گرفتند، نمایندگان و حامیان سنتگرایی بودند. همین رویدادها دانسته و ندانسته تحولاتی را رقم زد که نهایتا به حاکمیت یزیدبنمعاویه، دیگر سفیانیان و مروانیان منجر شد. نمایندگان سنت در مواردی که فکر میکردند درست است با خود رسول الله (ص) هم مقابله میکردند. طبری در حوادث قضیه تبوک گفته است: کسانی که در مقابل رسول الله (ص) اردو زدند، جمعیتشان به اندازه کسانی بود که در کنار پیامبر (ص) بودند. تحولات تاریخ اسلام را باید بر اساس این تعارض دید؛ تعارض میان سنت و دین.
یزیدبنمعاویه که هوشمندی پدرش را نداشت، با وقاحت و گستاخی تمام در بازسازی همه ارزشهای جاهلی کوشید. پس از واقعه حره است که آن شعر معروف «لیت اشیاخی ببدر شهدوا…» را سرود و جهت مستقیم حملاتش را متوجه بنیهاشم کرد.
همه حوادث بعد از سقیفه بنیساعده در این قالببندی قابل تحلیلاند. عمربنخطاب با اعتقاد و صداقت تمام میگفت: من اصلا سیاست تسویه پیامبر (ص) را نمیفهمم؛ راست هم میگفت؛ به ویژه در مسائل اقتصادی، مگر در نگاه سنتگرا میتوان سید قریشی را برابر یک برده حبشی قرار داد؟ یا یک مولای تازه مسلمان را با مهاجر و انصار؟ آن ذهنیت سنتگرای عرب کاملا این منطق سنتی را میفهمید. عمر در دوره ابوبکر با اصرار تمام از وی خواست سیاست تسویه را رها کند. ابوبکر نپذیرفت و به راهبردی که پیامبر (ص) مشخص کرده بود اصرار ورزید، اما به مجرد اینکه خودش خلیفه شد، سیاستش را عملیاتی کرد که نتیجهاش ایجاد شکاف عمیق اقتصادی در جامعه بود. در آخرین ماههای خلافتش بهرغم سرمایه عظیمی که به جامعه سرازیر شده بود، متوجه وخامت اوضاع اقتصادی و اجتماعی شد.
واقعه حره دنباله تحولاتی است که از زمان پیامبر (ص) شروع شد و در زمان یزید به نقطه اوج رسید. شهادت امام حسین (ع) شروع این حرمتشکنیها بود.
ظاهرا به این جمعبندی هم رسید که علت گسترش فقر و فساد و وخامت اوضاع، عدول از سیاست پیامبر (ص) بوده است، اما دیگر برای بازگشت دیر شده بود. عثمان هم نماینده کامل تفکر سنتگرا و یکی از نمادهای این تفکر است. وقتی علی (ع) به خلافت رسید، با وجود وفاداری کامل به سیاست تسویه نبوی آنچنان نمایندگان سنت، قدرت گرفته بودند که دیگر کاری از هیچ کس ساخته نبود و با به قدرت رسیدن معاویهبنابیسفیان، سنتباوران جشن پیروزی گرفتند و در بسیاری موارد اسلام پوششی برای توجیه سنت شد؛ صورتی از اسلام منحط شد و سنت، محتوا را مدیریت کرد؛ اما یزیدبنمعاویه نماینده کامل و تمامعیار تفکرات سنتی بود، همه عقدههای منافرات بین هاشم و امیه و همه دعواهای سنتی را با خودش دارد، اینها اصلا دنبال موقعیت و فرصت بودند که عقدهگشایی کنند و اثبات کنند عاقبت سنتهاست که پیروز میدان است و دین نمیتواند جایگاهی در مناسبات اجتماعی داشته باشد. به همین خاطر وقتی موقعیتی بهدست آورد، یزیدبنمعاویه که هوشمندی پدرش را نداشت، با وقاحت و گستاخی تمام در بازسازی همه ارزشهای جاهلی کوشید. پس از واقعه حره است که آن شعر معروف «لیت اشیاخی ببدر شهدوا…» را سرود و جهت مستقیم حملاتش را متوجه بنیهاشم کرد.
یزید در ظاهر، خلیفه پیامبر (ص) بود و با مردم نماز میگزارد، اما وحی را بازی بنیهاشم برای کسب قدرت میدانست. مسلما این تعارض با یزیدبنمعاویه به اتمام نرسید و در تمام تاریخ اسلام تا به امروز تداوم داشته است. واقعه حره هم حلقهای از حلقات همین تحلیل است و البته اهمیتش به خاطر این است که یکی از حرمتشکنیهای بزرگ پس از واقعه کربلاست. پس از آن نمایندگان احیای سنت از این بدعتگذاریها بسیار انجام دادند. واقعه حره دنباله تحولاتی است که از زمان پیامبر (ص) شروع شد و در زمان یزید به نقطه اوج رسید. شهادت امام حسین (ع) شروع این حرمتشکنیها بود. بعد با واقعه قتل عام و شهادت سه هزار نفر مهاجر و انصار ادامه یافت. البته ابعاد مظلومیت امام حسین (ع)، بحث همراهی زنان و کودکان و خیلی مسائل دیگر، واقعه کربلا را متفاوت میکند، ولی نباید از یاد برد که در واقعه حره سه هزار نفر از مهاجر و انصار کشته شدند.
بعضی ادعا کردهاند رهبران واقعه حره نمایندگان رسمی عبداللهبنزبیر بودند، ولی این ادعا درست به نظر نمیآید. اینها هیچ وقت همبستگی ارگانیکی با عبداللهبنزبیر نداشتند و اگر کسانی هم در میانشان بودند که چنین علاقهمندیهایی داشتند نتوانستند نقشه خود را پیش ببرند. ارتباط رهبران واقعه حره با وقایعی که در مکه در حال رخ دادن بود، یک ارتباط سازمانی و برنامهریزی شده نبود.
بعد از شهادت امام حسین (ع) و مستقر شدن عبداللهبنزبیر در مکه، کسانی از مدینه به شام رفتند، یکی از آنها عبداللهبنحنظله بود. منذربنزبیر برادر عبداللهبنزبیر و شخصیتهای دیگر هم همراهیاش میکردند. آنها وقتی از نزدیک وضعیت نهاد خلافت را دیدند، تعارض میان خلافت مبتنی بر سنت و اسلام نبوی بر ایشان آشکار شد. نکته جالب این سفر آن است که یزید به هر یک از آنها یکصد هزار درهم پاداش داد.
حتی به عبداللهبنحنظله گفت: تو هشت پسر داری؛ به ازای هر یک از ایشان ده هزار درهم اضافه میدهم. منذربنزبیر به کوفه نزد عبیداللهبنزیاد آمد، به خاطر سوابق دوستی و آشنایی و به دلیل شهادت منذر در جریان استلحاق، عبیدالله به وی ارادت داشت، وقتی منذر به کوفه آمد و تکاپوهایی را آغاز کرد، خلافت یزید را نامشروع دانست و یزید متوجه شد نمایندگان مدینه بهرغم جوایز و هدایایی که از او گرفتند، علیه او تبلیغ میکنند؛ بنابراین به عبیدالله دستور داد که منذر را بکشد و بعد به مدینه و مکه برود. اول مسئولیت را به عبیداللهبنزیاد سپرد که قبول نکرد و در پاسخ فرمان یزید گفت: من دو جنایت را با هم مرتکب نمیشوم، همان یکی را که انجام دادم کافی است، نمیتوانم خانه کعبه را هم مورد هتک قرار دهم. سپس به دلیل سابقه دوستی با منذر به او اجازه داد کوفه را ترک کند و فرمان یزید را اجرا نکرد.
بعضی ادعا کردهاند رهبران واقعه حره نمایندگان رسمی عبداللهبنزبیر بودند، ولی این ادعا درست به نظر نمیآید. اینها هیچ وقت همبستگی ارگانیکی با عبداللهبنزبیر نداشتند و اگر کسانی هم در میانشان بودند که چنین علاقهمندیهایی داشتند نتوانستند نقشه خود را پیش ببرند. ارتباط رهبران واقعه حره با وقایعی که در مکه در حال رخ دادن بود، یک ارتباط سازمانی و برنامهریزی شده نبود. همچنین باید توجه کرد که ابن زبیر در سال 64 ق درست پس از وفات یزید، ادعای خلافت کرد و مردم را به خلافت خودش دعوت نمود، اما واقعه حره در روزهای پایانی ذیالحجه سال 63 ق اتفاق افتاد و یزید در ربیعالاول مرد.
از نظر زمانی هم این وقایع جالب توجه است. مسلمبنعقبه بعد از اینکه این فجایع را به بار آورد، در حالی که بیمار هم بود در میانه راه مرد و به مکه نرسید. عبداللهبنزبیر زمانی مردم را به بیعت با خودش دعوت کرد که خبر مرگ یزید به مکه رسید و قبل از آن ادعای خلافت نداشت. در واقعه حره منذر هست، اما خود عبدالله نیست. منذر برادر عبدالله هم از مدینه متواری شد و به برادرش پیوست. در واقع حتی یک قیامگر جسور مثل عبداللهبنزبیر تا زمانی که یزید در قید حیات بود جرئت نکرد مردم را به خلافت و بیعت با خودش دعوت کند. زمانی که خبر مرگ یزید به او رسید، شروع به دعوت برای بیعت کرد و خود را خلیفه رسمی جامعه اسلامی نامید. سنت تا این حد عمیق و ریشهدار است و اگر با منطق قرآنی بخواهیم به این تحولات نگاه کنیم هم این تحلیل قابل پیگیری است.
قرآن هم بر رسوب ریشهدار سنن در میان آحاد جامعه تأکید کرده است و مکررا بر این موضوع تأکید میکند که تعداد کسانی که میتوانند با ارزشهای اصیل دینی زندگی کنند قلیل است. بررسی تحولات جوامع بشری هم این فرضیه را تأیید میکند. بسیاری از تحولات تاریخ اسلام را در پرتو این نظریه میتوان بررسی و تحلیل نمود.