در بخش نخست این مقاله گفته شد که درباره انگیزه و هدف انقلاب کربلا و مسائل آن، نظرات و دیدگاههای فراوانی از سوی دانشمندان اهل سنت طرح شده است اما آنچه بین اهل سنت در مواجهه با ,واقعه عاشورا مطرح و مشهور است، داشتن دو نوع تفکر و دیدگاه تحت عناوین: موافقان قیام؛ و میانهروها یا موافقان محتاط است. در این سلسله مقالات سعی شده است تا آراء و اندیشههای گروه اول و برخی عبارات و جملات ایشان بیان گردد تا با تحلیل آنها بتوان به این نتیجه که عاشورا و قیام حسینی میتواند به عنوان عاملی در جهت رسیدن به وحدت و تقریب شیعه و اهل سنت منجر شود، دست یافت. در قسمت نخست با معنا و مفهوم اهل سنت و جماعت آشنا شدیم و در ادامه به نظر برخی موافقان قیام و همچنین نواندیشی و نوگرایی میان معاصران اهل سنت پرداختیم.
در این قسمت به نظرات برخی دیگر از موافقان قیام در میان اهل سنت میپردازیم:
ابنعماد، ابوالفلاح عبدالحیبناحمد (1032-1089 ه.ق)
او در کتاب «شذراتالذهب» خود آورده است: «حسن بصری میگوید از اهلبیت امام حسین (ع) شانزده تن که در آن روزگار کسی همانند آنها نبود، همراه او به شهادت رسیدند و بدکاری، سر حضرت را نزد ابنزیاد برد و گفت: بهترین مردم از نظر مادر و پدر را کشتم. ابنزیاد بر او خشم گرفت و او را کشت... آنگاه اهلبیت (ع) را اسیر کردند. خدا انجام دهنده آن را بکشد و خوار گرداند هر آن کس را که بدان امر کرد و رضایت داد». (ابنعماد، 1414 ق، ج 1، ص 67)
همچنین مینویسد: «همه علما در تحسین قیام امام حسین (ع) علیه یزید اتفاق دارند» (همان، ص 68)
وی نیز همانند سایر مسلمانان خطای یزید و اطرافیانش را نابخشودنی و مستحق نفرین میداند و قاتلان امام حسین (ع) و ظالمان در حق وی را دلیل بر زندیق بودن، نبود ایمان در قلب آنها و بیاعتنایی به مقام نبوت (ص) میداند. او از اینکه ارکان دین و شریعت تا زمان نابودی دولت آنها (اموی) حفظ شد، خدا را شکر میکند و میگوید: اعمالی که امویان و ملوک آنها با اهلبیت (ع) کردند، شاهد این سخن پیامبر (ص) است که: «هلاکت امت من در دستان کودکی از قریش است». وی عمل یزید در کشتار اهلبیت (ع) و آواره کردن و تازیانه زدن بر آنها را همانند با عمل به سربنارطاه عامری فرمانده معاویه میداند که تاریخ اخباری، از رفتار فجیع وی با علی و کشتن فرزندان عبیداللهبنعباس نقل کرده است. (همان)
عاصمی مکی (1111 ق)
وی در مورد برخی اتفاقات در زمان یزید میگوید: «از جمله فتنههای زمان یزید، کشتن حسین (ع)، فاجعه حره، خراب کردن مدینه بعد از حره و سنگباران کعبه با منجنیق است». (عاصمی مکی، 1419 ق، ج 3، ص 210)
آلوسی معتقد است: یزید شخص خبیثی بوده که هرگز به رسالت پیامبر (ص) ایمان نداشته و مصائبی که بر اهل حرم الهی و نبوی و عترت وی در زمان حیات و ممات دارد و تمام گناهانی که از او سر زده است، کمتر از گناه کسی نیست که یک برگ از قرآن را در نجاست بیندازد. پس گمان نمیبرم کارهایی که از یزید سر زده بر هیچ یک از مسلمانان مخفی باشد. بر فرض پذیرفتن مسلمانی یزید، وی آنقدر گناه کرده که قابل گفتن نیست، در نتیجه به اعتقاد من به طور مشخص لعن وی جایز است.
ابنجوزى عبدالرحمنبنعلی (510-597 ق)
او در کتاب «الرد علىالمتعصبالعنید المانع من ذمالیزید» مینویسد: «گویندهاى از من پرسید: آیا لعن یزیدبنمعاویه به خاطر جنایتى که مرتکب شده جایز است یا خیر؟ گفتم: علماى پرهیزگار نظیر امام احمد، لعن او را روا دانستهاند». (ابنالجوزی، 1403 ق، ص 6). شیخ محمد محمودى در پاورقى این مطلب را بیان میدارد: «یکى از علماى بزرگ به نام شیخ عبدالکریم والدین نویسنده «مجمعالفوائد و معدنالفرائد» میگوید: این کتاب را در کتابخانه حرم نبوی (ص) در مدینه منوره به سال 1384 مشاهده کردم. در آنجا نوشته بود: مسلمانان اجماع دارند که اولاد فاطمه سلام الله علیها از ذریه پیامبر (ص) هستند و باید بر آنان صلوات و درود فرستاد. آن گاه احادیثى را در فضل على و فاطمه و حسن و حسین (ع) میآورد و مینویسد: یزید لعین و پیروانش از کسانى بودند که به اهلبیت رسول (ص) اهانت کردند؛ از این رو مستحق غضب، دشمنى و لعن شدند. هرکس میخواهد از جواز لعن بر یزید آگاه شود به آن کتاب مراجعه کند». ابنجوزی در ادامه مینویسد: «افرادى که لعن یزید را جایز نمیدانند، از آن ترس دارند که لعن او به پدرش معاویه سرایت کند». (همان)
ابنجوزی پایان روایت امام احمدبنحنبل در لعن یزید را به شرح زیر نقل میکند: «احمد گفت: چگونه لعنت نشود کسی که خدای تعالی در کتاب خود، او را لعن کرده است؟ پسرش صالح گفت: لعن خدا بر یزید در کتاب خدا در کجا وجود دارد؟ احمد گفت: در فرموده خدای تعالی «پس آیا امید دارید که فراموش کنید کسانی را که بر روی زمین فساد و رحمها را قطع میکنند؛ آنان کسانی هستند که خداوند آنها را لعنت کرده است؛ پس آنان را لال و چشمهای آنان را کور گردانید» آیا فسادی بزرگتر از قتل حسین پیدا میشود؟ نیز خدای تعالی فرمود: «کسانی که پیامبر خدا و رسول او را اذیت میکنند، خداوند در دنیا و آخرت آنها را لعنت میکند» و چه اذیتی به محمد از قتل حسین (ع) شدیدتر است؟ یعنی آن حسینی که نور چشم پیامبر خدا (ص) و دختر او فاطمه بتول (س) بود». (همان، ص 16)
سبط ابنجوزی یوسفبنقزاوغلی (581- 654 ق)
وی یزید را به شدت محکوم و از امام حسین (ع) جانبداری میکند. او در کتاب «تذکرهالخواص» میگوید: «جد من، یزید را لعن میکرد. کسانی از متعصبان اهل سنت بر او خرده گرفتند. در پاسخ به آنان گفت: قرآن مجید، کسانی را لعن و نفرین کرده و از جهنمیان دانسته که از یزید، گناه کمتری داشتهاند؛ در حالی که گناه یزید، بسیار بیشتر از آنان است». وی دلایلی برای کفر یزید و رد توجیه مخالفان جواز لعن وی میآورد. (سبطبنجوزی، 1379، صص 380-381)
خلاصه سخن او این است که بر تن کردن لباس خلافت، شروطی دارد که از آن میان، بیعت مردم با خلیفه باید صحیح، از روی رضایت، اختیار و آگاهی مسلمانان باشد، اما بیعت با یزید قابل نقض بود و اجتهاد امام حسین (ع) هم بر عدم جواز بیعت بلکه بر وجوب خروج بر ضد یزید حکم میکرد؛ زیرا که ستمها و فجایع یزید بیشمار بود. (همان، صص 381-386).
آلوسی بغدادی (1270 ق)
او پس از نقل حدیث پیامبر (ص) که میفرماید: «به خدای سبحان پناه میبرم از ابتدای سال شصت و حکومت بچهها». اشاره به حکومت یزید رانده شده دارد که بر خلاف علاقه دوستدارانش خداوند او را لعنت کرده است؛ زیرا او در ابتدای سال شصت ه.ق حکومت مینمود. (آلوسی بغدادی، 1405 ق، ج 6، ص 192)
وی ضمن اشاره به ادله جواز لعن یزید میگوید: به علت فراوانی خصایص خبیثه و ارتکاب گناهان کبیره از سوی یزید در زمان استیلا و تسلطش بر اهل مدینه و مکه، هیچگونه تردیدی در لعن او باقی نمیماند. گروهی از علما از جمله طبرانی، قاضی ابویعلی، ابنجوزی، علامه تفتازانی و جلالالدین سیوطی، بر کفر و لعن او تصریح و جزم دارند.
وی معتقد است: یزید شخص خبیثی بوده که هرگز به رسالت پیامبر (ص) ایمان نداشته و مصائبی که بر اهل حرم الهی و نبوی و عترت وی در زمان حیات و ممات دارد و تمام گناهانی که از او سر زده است، کمتر از گناه کسی نیست که یک برگ از قرآن را در نجاست بیندازد. پس گمان نمیبرم کارهایی که از یزید سر زده بر هیچ یک از مسلمانان مخفی باشد. بر فرض پذیرفتن مسلمانی یزید، وی آنقدر گناه کرده که قابل گفتن نیست، در نتیجه به اعتقاد من به طور مشخص لعن وی جایز است. او که کسی فاسقتر از یزید سراغ ندارد میگوید: «ظاهرا یزید تا آخر عمرش توبه نکرده و احتمال توبه او حتی از احتمال ایمانش ضعیفتر است و به غیر از ابنالعربی کسی با جواز لعن بر یزید مخالفت نکرده است. ابنالعربی و برخی از موافقان وی، لعن یزید و کسی را که به قتل حسین (ع) راضی باشد را جایز ندانستهاند». (همان) آلوسی در ادامه به جان خود سوگند یاد میکند که این اعتقاد (ابنالعربی)، گمراهی دور از راه حقی است که از گمراهی یزید بیشتر است. (همان)
ادامه دارد...
برای مطالعه بخش اول این مقاله اینجا را کلیک کنید.