برخورد حضرت با زهری
امام سجاد علیهالسلام که خطر این سررشتهداران ناشایست فکری و فرهنگ در جامعه عصر خویش یعنی محدثان، مفسران، قراء و قضات درباری را جدی میدید، مبارزهای شدید را علیه آنان آغاز کرد.
حضرت ابتدا با برخوردهای نصیحتگرانه بنا داشت زهری را از این کار ناشایست باز دارد، لذا به طور غیر مستقیم به او فهماند که دنیاطلبی ریشه همه گناهان و ستمها است و هیچ چیز نزد خدا بعد از توحید و ایمان به نبوت مثل بغض دنیا نیست و توضیح داد که دنیاخواهی شعبههای فراوان دارد از جمله: کبر، حسد، عشق به زنان، حب ریاست، راحتطلبی، بزرگ خواهی، دوست داشتن ثروت.[1]
اینها نقاط ضعف زهری بود و حکومت هم با انگشت گذاردن بر همین نقاط ضعف، او را به خدمت گرفته بود. همچنین زمانی زهری همراه امام (ع) بود، حضرت دست به دعا و مناجات برداشت و ضمن آن به زهری فهماند: «ای نفس تا کی به دنیا دل میبندی و تکیهات را آبادانی آن قرار میدهی؟ آیا از نیاکانت عبرت نمیگیری؟»[2]
امام (ع) با این اندرزها سعی داشت او را به خطاهایش متوجه کند و به راه حق بازگرداند. سرانجام حضرت با نوشتن نامهای تند او را به شدت توبیخ کرد و راه و روشش را نکوهش نمود. به فرازهایی از این نامه توجه فرمایید: خدا ما و تو را از فتنهها نگه دارد و بر تو نسبت به آتش جهنم ترحم کند، چه اینکه در حالتی به سر میبری که بر هر کس که این حالت تو را بداند، شایسته است بر تو رحم آورد...
ببین که فردا در پیش خدا چه وضعی خواهی داشت، وقتی از تو در مورد نعمتهایش بپرسد که چگونه آنها را رعایت کردی؟ و حجتهایش که چگونه آنها را ادا نمودی؟ مپندار که خدا عذرهای تو را میپذیرد و بر تقصیر و کوتاهی تو راضی است؟ دور است، این چنین نیست. خداوند در کتابش از علما عهد گرفته که: «حجتها را برای مردم آشکارا بیان کنند و آنها را کتمان نکنند.»[3]
بدان کمترین چیزی که کتمان کرده و سبکترین باری که برداشتهای، این است که وحشت ستمگران را به انس تبدیل کردهای و با نزدیک شدن به آنان و اجابت دعوتشان، هر گاه خواستند راه ستمگری را برایشان هموار کردهای. چقدر میترسم که فردا قرین گناهت شوی و همنشین خائنان شوی و از آنچه به خاطر کمک بر ظلم ظالمان گرفتهای و اموالی که به ناحق از عطایای آنان کسب کردهای، سؤال شوی.
چیزهایی که حق تو نبود، وقتی به تو دادند، گرفتی. به کسی نزدیک شدی که نه حقی را به صاحبش باز گرداند و نه باطلی را رد کرد. تو دوستدار دشمن خدا شدی! آیا چنین نبود که آنان با نزدیک کردن تو به خودشان، تو را قطب آسیاب ظلم، پلی برای عبور به سوی کارهای خلاف و پلهای برای رسیدن به گمراهیشان ساختند؟ تو به سوی گمراهی آنان دعوت میکردی و رونده راه آنان بودی. به وسیله تو علما را در نظر مردم مورد شک قرار دادند و دلهای جاهلان را با وجهه تو به سوی خویش جذب نمودند. نزدیکترین وزرای آنان و قویترین یارانشان به قدری که تو فساد آنان را در چشم مردم اصلاح جلوه دادی، نتوانست برایشان مفید باشد. تو بر فساد کاریهای آنان سرپوش مینهی و پای خاص و عام را به دربارشان میگشایی.
چه ناچیز است آنچه به تو میدهند در برابر آنچه از تو میگیرند و چه بیارزش است آنچه برای تو آباد میکنند در برابر آنچه ویران میکنند، پس به حال خود بیندیش که دیگری به حال تو نیندیشد و به حساب خود برس که تو انسان مسئولی هستی.
اینک (اگر خواهی از این بدبختی نجات یابی) از هر چه (مال و مقام) داری، روی گردان تا به شایستگان بپیوندی... ما شکایت غم و غصه خویش و آنچه را که در تو میبینیم، به خدا میبریم و مصیبتهایی را که از تو به ما رسید، به حساب خدا میگذاریم...
بسیار بیمناکم که تو از آن گروه باشی که خدای متعال فرموده: «نماز را ضایع کردند، به دنبال شهوتها رفتند و به زودی به (کیفر) گمراهی خود میرسند.»[4]
خدا بار قرآن را به دوش تو نهاده و علم آن را به تو سپرده، اما تو تباهش کردهای، شکر خدایی را که ما را از آن بلاهایی که تو را بدان گرفتار کرده، در امان داشت. والسلام.»[5]
«خداوند، جان و مال مؤمنان را از ایشان خرید تا برایشان بهشت باشد. آنان در راه خدا میجنگند، میکشند و کشته میشوند. وعدهای است که حقیقتا در تورات و انجیل و قرآن به آن داده شده است؛ و چه کسی از خدا به عهد خود وفادارتر است؟ مژده باد شما را به این معامله که انجام دادید که آن رستگاری بزرگی است.»
امام (ع) و حسن بصری
حسن بصری در منی مشغول موعظه مردم بود، در همان حال امام سجاد (ع) از آنجا عبور کرد و به وی فرمود: آیا از این وضعی که هم اکنون داری، بین خود و خدای خود راضی هستی که اگر در همین حال مرگت فرا رسد هیچ نگران نباشی؟ حسن بصری گفت: نه، راضی نیستم.
حضرت فرمود: آیا به خود حدیث نفس میکنی تا تغییر وضع دهی و از این وضعی که راضی نیستی، بیرون آیی و به وضعی که از آن راضی هستی، وارد شوی؟
حسن چند لحظهای سرش را پایین انداخت، سپس گفت: من آن را خلاف واقع عرض کردم!
امام (ع) فرمود: پس انتظار میکشی بعد از حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیغمبری که با او سابقه رفاقت داری، بیاید؟
- نه، چنین انتظاری ندارم.
- پس انتظار داری به جایی غیر از این دنیا که در آن هستی، وارد شوی تا در آنجا وظایف را انجام دهی؟
- نه جایی غیر از دنیا برای عمل سراغ ندارم.
- آیا کسی را سراغ داری که ذرهای عقل داشته باشد و در عین حال در این دنیا از خودش راضی باشد؟ تو که میگویی به پیامبری جز محمد صلی الله علیه و آله امید نبستهای و جایی غیر از همین دنیا که در آن هستی سراغ نداری که بتوانی عملی انجام دهی و از این حالی که در آن هستی، راضی نیستی، پس چرا به جای آنکه خود را نصیحت کنی، مردم را پند میدهی؟
چون حضرت از پیش حسن بصری رفت، حسن پرسید: این آقا که بود؟
گفتند: او علیبنالحسین (ع) بود.
حسن گفت: او از خانواده علم و دانش است. پس از آن زمان، دیگر حسن بصری مردم را موعظه نکرد.[6]
احتجاج حضرت با عباد بصری
امام صادق (ع) میفرماید: عباد بصری در راه مکه، خدمت علیبنالحسین (ع) رسید و به او گفت: علی! جهاد در راه خدا و دشواریهای آن را کنار نهادهای و به سوی حج و خوشیهای آن روی آوردهای؟ در حالی که خدا فرموده است:
«خداوند، جان و مال مؤمنان را از ایشان خرید تا برایشان بهشت باشد. آنان در راه خدا میجنگند، میکشند و کشته میشوند. وعدهای است که حقیقتا در تورات و انجیل و قرآن به آن داده شده است؛ و چه کسی از خدا به عهد خود وفادارتر است؟ مژده باد شما را به این معامله که انجام دادید که آن رستگاری بزرگی است.»[7]
تو آن جهاد و آن وعده خدا را ترک کرده و به حج آمدهای؟
امام (ع) در جواب او فرمودند: دنباله آیه را نیز بخوان. عباد بقیه آیه را خواند: «توبهکنندگان، پرستندگان، ستایشگران، روزهداران، رکوعکنندگان، سجدهکنندگان، امر کنندگان به معروف و بازدارندگان از منکر و حافظان حدود الهی و مژده بده به مؤمنان.»[8]
چون عباد دنباله آیه را تمام کرد، امام (ع) در جوابش فرمود: «هر گاه اینگونه افرادی را که خداوند توصیف کرده است یافتی، در آن صورت جهاد به همراه آنان برتر از حج خواهد بود.»
امام زینالعابدین (ع) با این موضعگیری، سیره و روش اهلبیت (ع) را درباره شرکت در جنگ و جهاد بیان فرمود. نکته شایان توجه آن است که امام (ع) از یک سو، چون جنگ و مرزبانی مسلمانان موجب حفظ بیضه و کیان اسلامی میشود و خطر تهاجم دشمنان اسلام که در صدد ریشهکن ساختن اصل اسلام هستند، از بین میرود، برای آنان دعا کرده و آرزوی پیروزی و غلبه آنان را بر دشمنانشان از خدا میکند[9] و از سوی دیگر، چون این مرزبانیها و لشکرکشیها و در نتیجه جنگها، به امر حاکم و رهبر الهی و حقیقی جامعه اسلام نیست و این نیروها تحت فرمان حاکمان نالایق و ستمگر اموی مامور انجام این امور هستند، خود از شرکت در جهاد امتناع میورزد و بدین طریق موضع فقهی اهلبیت (ع) را در مورد جهاد و نبرد با مشرکان اعلام داشته، مهر بطلان بر سیاستهای بنیامیه در این امر زده و پاسخی دندانشکن در برابر اعتراض بعضی از افراد مبنی بر عدم شرکت حضرت در جهاد، ارائه میدهند. اینها نمونههایی از موضعگیریها و برخوردهای امام سجاد (ع) در برابر عقاید و افکار انحرافی جامعه عصر خویش بود. به طور یقین، حضرت در طول عمر شریفشان و به ویژه در مدت امامت و هدایتشان، از این قبیل موضعگیریها و برخوردها فراوان داشتهاند که تاریخ - به خاطر جو تاریک و پر اختناق حاکم - فقط موارد اندکی از آنها را ثبت و ضبط کرده است. به هر تقدیر، امام سجاد (ع) در تبیین معارف بلند الهی و تعالیم اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و رفع شبهات و انحرافات اعتقادی و اخلاقی جامعه اسلامی، لحظهای فروگذاری نکردند تا بالاخره در سال 95 ه.ق به جوار حق شتافتند و امامت و وصایت را به فرزند برومندشان، امام باقر (ع) سپردند.
برای مطالعه بخش نخست این نوشتار اینجا را کلیک کنید.