اگر قیام به معنای طراحی و اقدام علیه دستگاه حاکم باشد، حسینبنعلی علیهالسلام، چنین کاری نکرد. این کار ممکن است در شرایطی درست باشد، ولی حسین (ع) در زمانه خود هیچ طرح مسلحانه و حتی غیر مسلحانه برای شوریدن بر یزید نداشت. تاریخ در این زمینه روشن است. پس از شهادت امام دوم شیعیان، حسینبنعلی (ع) بیش از ده سال، امامت شیعیان را در دوران معاویه بر عهده داشت. پس از مرگ معاویه، یزید، عوامل خود را به مدینه میفرستد تا به طور ویژه و غافلگیرانه از حسین (ع) بیعت بگیرند. حسین (ع)، تن به این بیعت نمیدهد و از بیم حفظ جان خود، با ترفندهایی از مدینه میگریزد و به مکه میرود. چند ماهی در مکه میماند، ولی آنجا را هم امن نمییابد. هر چند اگر امام حسین (ع) در مکه غافلگیر نمیشد و به سبب نفوذ اجتماعی گسترده و همراهی یاران، توان احتمالی مقابله با حمله یزید را داشت، با این حال، حرمت حرم امن الهی را بالاتر از خونریزی میدانست. این است که حج را نیمهکاره گذاشت و به سمت کوفه رفت. هر جای دیگری حتی از مکه خطرناکتر بود. کوفیان حمایت کردهاند و کورسویی وجود دارد.
کوفیان که میترسند و پا پس میکشند، حسین (ع) سرگردان بیابان میشود. جایی برای رفتن ندارد، بخواهد هم، اجازه نمیدهند. یزید هم دست بردار نیست و میگوید یا بیعت یا مرگ. او از پایگاه اجتماعی بسیار وسیع نواده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باخبر است. حسین (ع) حتی اگر داعیهای هم برای حکومت نداشته باشد، باز هم دردسر است. او محبوب دلهاست، از خاندان پاک است. هیچ نقطه تاریکی در زندگیاش ندارد. حالا دیگر معاویه هم مرده است و آن عهدها هم که بسته بودند، همگی پایان یافته و گسستهاند و حسین (ع) لازم نیست بر عهد پیشین باقی بماند. اگر حسین (ع) فعال شود، با محبوبیت و عقلانیتی که دارد، نفوذ اجتماعیاش بیشتر و بیشتر میشود و چند صباح دیگر، عملا او رهبر جامعه مسلمین است و ممکن است با تک جملهای، بساط یزید در هم بپیچد.
یزید جز به بیعت راضی نیست؛ آن هم نه یک بیعت خشک و خالی. حسین (ع) حتی حق فعالیت اجتماعی هم ندارد. باید دربست تحت فرمان باشد. یزید میخواهد علاج واقعه قبل از وقوع کند. این است که خیلی سفت گرفته و تسمه از گرده همه کشیده است و با ترس و ارعاب میخواهد هرچه سریعتر کار حسین (ع) را تمام کند. حتی یک روز هم دیر است.
حالا حسین (ع) ناچار است میان این دو یکی را انتخاب کند. یا یزید را بپذیرد و به او رسمیت دهد، یا خون بدهد و او را از رسمیت بیندازد تا حق از باطل جدا شود. حسین (ع) اهل بده بستان هم نیست، پس طبیعی است که دومی را انتخاب کند. به این کلام حسین (ع) که در اواخر کار میگوید دقت کنید: «ای مردمان، این حرامیان، مرا بین دو چیز مخیر کردهاند، یا شهادت یا ذلت، هیهات منا الذله.»
حسین گریزی از دفاع از خود در برابر جنگی نابرابر نداشت. اصلا جنگی نبود. چند هزار نفر در برابر چند ده نفر که جنگ نیست؛ جنایت علیه انسانیت است. با این حال، حسین (ع) تا آنجا که توانست دیگران را از این صحنه دور کرد تا آتش این جنایت دامن مردمان کوی و برزن را نگیرد. خودش و بهترین یارانش جانانه مقاومت کردند و نور آفریدند و بر فراز تاریخ درخشیدند و راه از بیراهه جدا کردند.
روایت حسین (ع)، قصه جنگ و خونریزی نیست، قصه نور و تاریکی است.
ابتدا توجه داشته باشید که در مطالعه و تحقیق، الزاماً به دنبال یک کلمهی مشخصی مانند "قیام" نگردید، چرا که ممکن است از قیام تحت عنوان "خروج، جهاد، مقابله و ..." نیز یاد شود، چنان که در مورد امام زمان علیه السلام، هم به خروج حضرت مهدی عجّ الله تعالی فرجه، تصریح شده، هم به قیام ایشان، هم به فرج و ... . *- سپس دقت کنیم که خود ایشان در مورد حرکتشان چه فرمودهاند؟ آیا فرمودهاند که من دفاع میکنم، یا فرمودهاند: قیام و خروج و مقابله و مبارزه میکنم؟ دفاع از اسلام: یک – هنگامی که مروان بن حکم، برای بیعت او با یزید اصرار ورزید، در پاسخ فرمود: «اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ وَعَلَى الإسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّهُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ، وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آلهیَقُولُ: اَلْخِلافَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلى آلِ اَبى سُفیانَ» (موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام 285، ح252) ترجمه: (در این صـورت باید گفت): انا للّه و انا الیه راجعون - فاتحه اسلام را باید خواند هنگامی که امّت اسلام، رعیت چون یزیدی گردند؛ و من خودم از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود: خلافت بر آل ابوسفیان حرام است. امر به معروف و نهی از منکر: دو – در وصیت خود به برادرش محمد حنیفه، هدف اصلی "خروج = قیام" را بیان نموده و نوشتند: «وَ اِنّی لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاحِ فِی اُمَّهِ جَدّی صلی الله علیه و آله اُریْدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اَسیْرُ بِسیرَهِ جَدّی وَ اَبی عَلیّ بن ابی طالِبٍ عَلیه السَلام» ترجمه: [بدانید] من برای سرکشی و خوشگذرانی و فساد و ستم خروج نکردم؛ بلکه فقط برای دنبال کردن اصلاح امّت جدّم خارج شدم [خروج کردم] و تصمیم گرفتهام که امر به معروف و نهی از منکر نمایم و سیره جدّم [رسول خدا صلی الله علیه و آله] و پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام را دنبال نمایم.» رهبری و هدایتی امتی که طالب امام شدند: سه - ایشان پیش از خروج از مکه و نیز پیش از اعزام مسلم، نامهای در پاسخ درخواست مردم کوفه، به دست سعید و هانی فرستادند. در این نامه به درخواست مردم جهت برخورداری از امامی هادی تصریح شده است: «بِسم اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ مِنْ حُسَیْنِ بنِ عَلَیٍّ، اِلی الْمَلَأِ مِنَ الْمُؤمِنینَ وَ الْمُسْلِمیْنَ، اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّ هانِیاً وَ سَعیْداً قَدَما عَلَیَّ بِکُتُبِکُمْ وَ کانا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَیَّ مِنْ رُسُلِکُمْ وَ قَدْ فَهِمْتُ کُلَّ الَّذی اقْتَصَصتُمْ وَ ذَکَرْتُمْ وَ مَقالَهَ جُلِّکُمْ: اِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا اِمامٌ فَاقْبِلْ، لَعَلَّ اللّه ُ اَنْ یَجْمَعَنا بِکَ عَلی الهُدی وَ الْحَقِّ» ترجمه: بنام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن علی به سوی گروهی از مؤمنان و مسلمانان، پس از ستایش خدا، همانا هانی و سعید نامههای شما را آوردند و این دو نفر، آخرین فرستادههای شما بودند. من آنچه را که نوشته بودید و حکایت کردید درک کردم و سخن همه شما این بود که: امام و رهبر نداریم؛ به سوی ما بشتاب، شاید خداوند به وسیله تو ما را به هدایت و حق رهنمون سازد» . هدایت، با دعوت به کتاب خدا و سنّت رسول خدا صلوات الله علیه و آله و مقابله با بیعتها: چهار - در نامه به مردم بصره نوشتند: «وَ قَدْ بَعَثْتُ اِلَیْکُمْ رَسُولی بِهذَا الْکِتابِ، وَ اَنَا اَدْعُوْکُمْ اِلی کِتاب اللّه ِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله ، فَاِنَّ السُّنَّهَ قَدْ اُمیْتَتْ وَ اِنَّ البِدْعَهَ قَدْ اُحْیِیَتْ وَ اِنْ تَسْمَعُوا قَوْلی وَ تُطیعُوا اَمْری اَهْدِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللّه» ترجمه: اکنون قاصدم را با این نامه به سوی شما فرستادم و من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله می خوانم. پس به راستی سنّت [پیامبر] مرده و بدعتها زنده شده است. پس اگر سخنان مرا بپذیرید و از امرم اطاعت کنید، شما را به راهی که رشد [و اصلاح شما در آن[ است هدایت میکنم. سلام و رحمت خدا بر شما باد. جهاد در راه خدا: پنج - ایشان در مسیر کوفه، با فَرَزدق ملاقات مینماید و در شرح مفاسد دستگاه حاکم، ضرورت قیام و جهاد علیه ظلم و فساد و اولی بودن خود نسبت به دیگران برای این جهاد و قیام [با ذکر واژهی قیام - مَنْ قامَ]، چنین میفرمایند: «یا فَرَزْدَقُ إنَّ هوُلاءِ قومٌ لَزِمُوا طاعَهَ الشَّیطانِ، و تَرَکوُا طاعَهَ الرَّحْمانِ، و أظْهروُا الفسادَ فی الأرضِ، وَ أبْطِلُوا الحُدُودَ، وَ شَرِبُوا الخُمُورَ، وَ اسْتَأثَروُا فی أموالِ الْفُقَراءِ و المَساکینَ، وَ أنَا أولی مَنْ قام بِنُصرَهِ دین الله، وَإعزازِ شَرعِهِ، و الجَهادِ فی سَبیلِهِ لِتَکُونَ کَلِمَهُ اللهِ هِی العُلیا؛» ترجمه: ای فرزدق! اینان گروهی هستند که پیروی شیطان را پذیرفتند و اطاعت خدای رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکارا ساختند، و حدود الهی را از میان بردند، و باده ها نوشیدند، و دارایی های فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند، و من از هر کس به یاری دین خدا و سربلندی دیینش و جهاد در راهش سزاوارترم، تا آیین خدا پیروز و برتر باشد.» نکته: در بیانات ایشان هیچ ذکری از "دفاع" به میان نیامده است، بلکه همه خروج، قیام و جهاد است.