رمضان، ماه خدا نام دارد: «شهر الله». بیتردید این ماه مبارک در ذهن و ذائقه هرکسی به نوعی متجلی میشود و به عبارت دیگر، هیچ مسلمانزادهای نیست مگر آنکه از رمضان المبارک در ذهن و دل خویش خطور و خاطرههایی دارد. لحظات فرا رسیدن افطار، دلشوره خواب ماندن در سحر، یادمان مراسم شب قدر و... دهها موضوع و مسأله که حول رمضان با ویژگیهای روزها و شبهایش پدید میآید و از دیرباز تاکنون در زندگی مردم فرهنگ عامه از نقشی برجسته برخوردار بوده و هست. به گمان راقم این سطور، ماه رمضان به منشوری رنگین و چند ضلعی میماند که در عین هماهنگی اجزا و اضلاع، هر ضلع برای خویش نماد و نمودی خاص دارد و بزرگ و کوچک، مرد و زن هریک به فراخور حال و حس خویش به سوی یک یا چند وجه از وجوه این منشور جلب میشوند و به آن بیشتر دل میبندند. برخی در این ماه به ایفای نذر و نیاز میپردازند و برخی دیگر به تلاوت قرآن مشغول میشوند. در یک کلمه، زندگی «مؤمنان به رمضان» رنگ و بویی دیگر میگیرد و گویی یکایک شئون زندگی از خور و خواب و رفتوآمد و نیز امرار معاش و جلوههای تلاش آدمیان به وضوح دگرگون میشود و از این دگرگونیهاست که «فرهنگ رمضان» پدید میآید، فرهنگی بدیع و دامنگستر، زنده و پویا، روحانی و آسمانی و نیز زیبا و ماندگار؛ و صد البته مانند هر پدیده اجتماعی دیگر در راه و رفتار برخی از مردم با افراطها و تفریطهایی قرین میشود و در پیرامون آن زایدههایی از خرافه، مراسم بومی و نیز بعضا رنگ و ریا را میتوان دید.
با این حال، رمضان ماه کسب فضایل و رفع رذایل، ماه تقرب به خداوند، ماه آشنایی بیشتر با قرآن و اهلبیت رسالت و در یک کلام، بهار ایمان و قرآن برای مردمان است و بیتردید ستیغ عبودیت و بندگی در هیچیک از ماههای سال قمری چونان ماه رمضان بلندمرتبه و رفیع نیست. در این ماه عزیز، با یک سوگ و یک سرور بزرگ رو به روییم: میلاد امام همام ابا محمد مجتبی علیهالسلام که دلها را آکنده از شور و شعف مینماید و شهادت قطب ولایت عظمی، امیر مؤمنان، علی (ع) که جانها را به درد و داغ میگذارد. آیا تقارن تولد و شهادت این دو پیشوای معصوم، تلویحا بیانگر این مهم نیست که شادی و غم مؤمنان تماما در بستر عبودیت خدا و برای خداست؟ نمیدانم. ذهن خسته و بسته راقم این سطور، تقارن این میلاد و آن شهادت را در ماه خداوند خالی از علت و حکمت نمیبیند؛ ولی علت و حکمتی که از حد فهم و ادراک او خارج است. باری رمضان با همه وجوه خویش قرنهاست که در زندگی مردم مسلمان ساری و جاری بوده و هست و در ایران اسلامی ظهور مراسم و مناسک ماه روزه را در ادبیات دیرپای فارسی نیز میتوان دید. به یقین ادبیات هر قومی آیینه تمام نمای فرهنگ و سنن آن قوم است و لذا پرداختن به رمضان و مسائل فردی و جمعی آن از شاخصههای ادوار ادبی ایران است و آنچه را که تا کنون باز گفتیم، به وضوح در نظم و نثر فارسی میتوان یافت.
در این مقاله نگاهی داریم به رمضان در شعر ایران زمین. بدیهی است که با غور و تفحصی از سر فراغت و فرصت بیشتر «رمضان در شعر فارسی» کتابی مستقل خواهد شد. امید آن که این وجیزه مقبول افتد و توفیق نگارش آن کتاب فراهم آید. بمنه و کرمه.
هر چه خاک اوست عمر و عزت شما باد. زندهیاد پدرم اهل تهجد بود. در تمام سالهایی که در خانه پدری در پی سپر روزگار نوجوانی و جوانی بودم، هرگاه نیمهشبی بیدار میشدم، او را نشسته بر سجاده نماز میدیدم. نماز شبش را آهسته میخواند تا خواب خوش اهل خانه آشفته نشود. در ماه مبارک رمضان یک ساعت به اذان مانده برای خوردن سحری بیدارمان میکرد و به خواندن نماز شب سفارش مینمود و گاه که با کاهلی ما در انجام این نافله گرانقدر رو به رو میشد، میگفت: «لا اقل دعای سحر را فراموش نکنید!»
فقط در اسحار ماه رمضان بود که نماز شب را با صدای بلند میخواند و تو گویی هم اینک «دو گوشم بر آواز اوست». بدینگونه با رمضان و سحرهای روحانی و افطارهای آسمانیاش مأنوس شدیم. در ذهن کودکی و نوجوانی ما حلاوت صدای گرم مؤذنی که اذان میگفت و سحوریخوانانی که در نیمه شبها بر بالای منارههای مساجد به مناجاتخوانی میپرداختند، از شیرینی زولبیاهای بزرگ و کوچک کم نداشت. در طی قرنهای متمادی که از نسلی به نسل دیگر پیونده خورده است، پدران و مادران به فرزندانشان آموختهاند که خوردن خرما در افطار مستحب است و نخوردن سحری- حتی اگر لقمهای بیش نباشد- مکروه و براساس همین آموزشهای خانگی، مؤمنان آموخته بودند که در شبهای قدر نباید خوابید و سیراب و سیر کردن روزهداران اجری عظیم در پیشگاه خداوند خواهد داشت.
بنابراین هرکه روزه سکوت بگیرد، چون دهان جسمانی را از گفتههای ناپسند دنیوی باز میدارد، دهان روحانی او با شمیم نفس مسیحایی، حیاتبخش جانهای مرده و دلهای خسته و آزرده میشود.
رمضان به راستی فرهنگی بزرگ و دلنشین دارد. فرهنگی آکنده از هزاران معرفت و نور و شکوه عاطفی و اخلاقی. در این میانه شاعران، آگاه و ناخودآگاه، در کلام موزون خویش جلوههایی از این معرفت و معاریف را به کار میگرفتند. چنانکه وقتی «شاطر عباس صبوحی»، شاعر کمسواد اما پرقریحه، میگوید:
روزهدارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری افطار رطب در رمضان مستحب است
در واقع مضمون یک حدیث را دستمایه لطافت ذوق و کلام خویش ساخته است و یا هنگامی که «عهدی ترشیزی» رباعی زیر را میسازد که:
آمد رمضان نه صاف داریم و نه درد
وز چهره ما گرسنگی رنگ ببرد
در خانه ما ز خوردنی چیزی نیست
ای روزه برو! ور نه ترا خواهم خورد [1]
در واقع به شکل غیرمستقیم اما مؤثر و دلنشین، افکار عمومی را به این مهم توجه میدهد که مبادا اغنیا از حال فقرا در این ماه غفلت نمایند و باید بدانند که چه بسیارند کسانی که در خانه از خوردنی هیچ ندارند و اگر اینان روزه خود را به دلیل فقر و تهیدستی فروگذارند، در این خطای خطیر، ثروتمندان جامعه نیز در پیشگاه خداوندی مأخوذ خواهند بود. شعر ذیل از سعدی ناظر بر این معناست که روزه از برای آن میگیریم تا درماندگان و گرسنگان را درخورد و خوراک خویش سهیم گردانیم؛ وگرنه همان غذای روز را در شب بلعیدن که هنری نیست:
مسلم کسی را بود روزه داشت
که درماندهای را دهد نان و چاشت
وگرنه چه لازم که زحمت بری
ز خود بازگیری و هم خود خوری [2]
اما روزه در نفس خویش موجب ایجاد کمال است و به عنوان اجرای تکلیفی از تکالیف الهی رذیلتسوز و فضیلتپرور است؛ تا جایی که روزه اگر حتی روزه آیین اسلام هم نباشد که «خور و خواب و خشم و شهوت» را در نهاد آدمی فرو مینهد؛ بلکه روزه سکوت باشد، یعنی روزهای که در روزگار مریم عذرا و زکریای نبی رواج داشت و در شریعت اسلام منسوخ است -به دلیل آن که نوعی ریاضت برای تربیت است- در چشم صائب تبریزی شاعر بلند آوازه سبک اصفهانی ارجمند است و کمالبخش:
هر که از حرف جهان روزه مریم گیرد
میتواند به نفس کار مسیحا کردن
و یا:
هر که از نخل تمنا روزه مریم گرفت
نقل انجم در گریبانش چو عیسی ریختند [3]
بنابراین هرکه روزه سکوت بگیرد، چون دهان جسمانی را از گفتههای ناپسند دنیوی باز میدارد، دهان روحانی او با شمیم نفس مسیحایی، حیاتبخش جانهای مرده و دلهای خسته و آزرده میشود و این همان معناست که مولوی در باب روزه و خودداری از اکل و شرب گفته است:
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورنده لقمههای راز شد [4]
و حکیم صفای اصفهانی، عارف شوریدهرنگ و فارغ از نام و ننگ گوید:
کسی که روزه مریم گرفت، کرد افطار
ز خوان دولت دیدار دل، به وجه حسن
کدام دل نه همان مضغه صنوبر فام
که سختتر بود از سنگ در سراچه تن
بل آن لطیفه روحانی بلندمقام
عیان به صورت انسان و سیرت روشن
تهی ز غیر خدا روزهدار و روزهگشای
بروی یار که افطار اوست از دیدن
خدای فرمود الصوم لی به احمد پاک
که جان زندهدلانش نیازمند بدن
شکم نمودن از نان تهی نه روزه اوست
ز غیر او دل خود کن تهی به سر و علن
همی نگویم پر کن شکم ز نان حرام
چنو که گردد بیت الحرام بیت حزن
طعام عرشی جوع است و آب عشق عطش
نه آن که تا به لبان آیدت برنج و لبن ... [5]
و حق نیز جز این نیست که روزه، بازداشتن جسم است از خوردن و بخشیدن و خوراندن روح است از لقمههای روحانی.
باری، آنان که تفاوت عزت روحانی و ذلت و نیاز جسمانی را به یمن تربیت و تعلیم آسمانی دریافتهاند، با فرا رسیدن ماه رمضان از صمیم جان شادمان میشوند و با پایان پذیرفتن و رفتن آن اندوهناک و هراسان میگردند.
مسعود سعد سلمان، سخنور بیبدیل عهد غزنوی در قصیدهای از اتمام ماه روزه با دردمندی چنین میگوید:
رسید عید و ز ما ماه روزه کرد گذر
وداع باید کردش که کرد رای سفر
به ما مقدمه عید فر خجسته رسید
براند روزه فرخنده ساقه لشکر
برفت زود ز نزدیک ما و نیست شگفت
که زودتر رود آن چیز کو گرامیتر
مه صیام درختی است بار او رحمت
به آب زهد توان خورد هم ز شاخش بر
بزرگوار مها و خجسته ایاما
چه گفت خواهی از ما به خالق اکبر
نداشتیم ترا آنچنان که واجب بود
شدی و ماند حقت خلق را به گردن بر ... [6]
اما در برابر اینگونه دردمندیها و اظهار اشتیاق به ماه روزه و رنجوری از دوری آن، گاه در ادب فارسی با ابیاتی رو به رو میشویم که شاعر به صراحت تمام از اینکه از رنج روزهداری آسوده گردیده است، اظهار نشاط میکند؛ چنانکه جیحون یزدی گوید:
رسید عید و بد انسان به روزه بست جهات
که جز فرار ز گیتی نیافت راه نجات
گذشت آن که صدای مؤذنان بلند
نمود ترجمی «ان انکر الاصوات»
به لب رسیدی جان تا به شب رسیدی روز
همان نیامده شب، روز زد به که رایات
مگر که روز بد از زادههای مادر
عوج که بر درازی او رشک برد ظل قنات [7]
و لذا شاعری چون جیحون، نه تنها از رفتن ماه روزه غمگین نیست؛ بلکه از این که صدای مؤذنان بدآواز را نمیشنود و روزهایی به بلندی «عوج بن عنق» را در انتظار شب و افطار نمینشیند، خرسند است. باید پذیرفت که قبول تکلیف همواره بر عامه مردم از عوام و خواص سخت بوده است؛ چنانکه قرآن کریم نیز استعانت جستن از روزه و نماز را فقط برای خاشعین سهل و شیرین قلمداد میکند:
«و استعینوا بالصبر و الصلوه و إنّها لکبیره الاّ علی الخاشعین» [8]
و از روزه و نماز یاری جویید و البته این دو فریضه جز بر اهل خشوع سنگین و دشوار آید.
از این گذشته از روزگاران دور، اهل فسق و فجور برای احترام نهادن به ماه خدا و دوری از محرمات در این ماه مبارک مراسمی در دو سه روز آخر ماه شعبان داشتهاند که اصطلاحا آن را «کلوخاندازان» یا «سنگ اندازان» و... مینامیدند. [9]
در این مراسم اهل شرب و بنگ نهایت افراط را در استعمال اینگونه مناهی روا میداشتند تا پس از آن جامه توبه درپوشند و با ادای روزه در ماه صیام به عبادت کوشند! و لذا رؤیت هلال ماه شوال برای این گروه شادیخور به منزله فراغت از ریاضت روزه و اتمام ایام عبادت محسوب میگردید. جیحون یزدی گوید:
عید آمد و ما را ز غم روزه رها کرد
این مرحمت از عید نیاید که خدا کرد [10]
درحالیکه رسیدن ماه رمضان را چنین توصیف میکند:
ماه رمضان تافت ازین برشده طارم
شاهد به تألم شد و زاهد به تنعم
مردم نروند ار ز پی خوردن روزه
امسال رود روزه پی خوردن مردم... [11]
با اینحال اگر حافظ بزرگ میگوید:
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت [12]
و یا:
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد [13]
نمیتوان قاطعا حکم کرد که عارفی چون او در این اظهار اشتیاق همان مناهی مورد توجه شادخواران را در نظر دارد؛ زیرا به قول هاتف اصفهانی:
مدیحهسرایان اهل بیت رسالت (ع)، برخلاف شاعران درباری از اهل عامه، میلاد امام مجتبی (ع) و شهادت امام علی (ع) را در رمضان دستمایه بزرگداشت ماه مبارک و ارزش معنوی روزه مینمودند.
هاتف! ارباب معرفت که گهی
مست خوانندشان و گه هوشیار
از می و بزم و ساقی و مطرب
وز مغ و دیر و شاهد و زنار
قصد ایشان نهفته اسراری است
که به ایما کنند گاه اظهار... [14]
بنابراین میان شراب طهور اهل معرفت و شراب انگور شادخواران تفاوتی بنیادی وجود دارد. با این حال این حکم را فقط در حق عارفان صاحبدل میتوان نمود؛ وگرنه کسی چون ناصرالدین شاه قاجار که به گفته ارباب تذکره روزی در آخر رمضان در باغ سلطنتی قدم میزد و بر بالای بام چشمش به جمال زیبارویی میافتد و میگوید:
در شب عید آن پریرخ بیحجاب آمد برون
و ظرفی حاضر بود و گفت:
ماه میجستند مردم، آفتاب آمد برون [15]
به یقین منظور نظرشان روحانی نبوده است! همچنان که مسعود سعد نیز در وصف دلبر روزهداری میگوید:
ای بت شکرلبِ شیریندهان
خوبتر از عمری و خوشتر ز جان
روزه همیداری و مردمکشی
راست نیایند به هم این و آن
هرچه ترا دارد از روزه سود
داردت از کشتن عاشق زیان [16]
و از اینگونه ابیات و اشعار در دواوین متقدمین و متأخرین بسیار میتوان یافت؛ چنانکه قریب به همین مضمون را در مورد رسیدن عید فطر و شتافتن به دیدار دلبر در اشعار زندهیاد ملک الشعرا بهار نیز میتوان دید [17] و نتیجه گرفت که در اینگونه اشعار، شاعر به واقعهای صرفا ذهنی و خیالی پرداخته است؛ وگرنه دامن بسیاری از این سخنوران، آلوده اینگونه مناهی هرگز نبوده است؛ اما دقیقا برخلاف اشعاری که از آنها بوی تفنن ذوقی و ادبی را میتوان دریافت، در ادب فارسی با اشعاری رو به رو میشویم که مضامین عینیت و وقوع داشته است. به این معنی که شاعران در عید فطر به اسلام سلاطین حاضر میشدند و فرا رسیدن عید فطر را به زبان نظم تبریک و تهنیت میگفتند. بدیهی است که در تشبیب اینگونه قصاید نیز با همان تفنن ذوقی رو به رو میشویم؛ ولی اصل شعر در زمان و مکانی معین و در خطاب به شخصیتی معروف و تاریخی سروده شده است. از زمره اینگونه اشعار میتوان به قصایدی از ابنیمین فریومدی اشاره کرد که در مطلع یکی از آنها فرا رسیدن ماه رمضان را اینگونه تهنیت میگوید:
شهریارا! ماه روزه بر تو میمون باد و هست
همچو عیدت روزها یکسر همایون باد و هست [18]
و یا امیر معزی در ستایش سلطان سنجر، فرا رسیدن عید فطر و اتمام ماه روزه را اینگونه بیان مینماید:
جشن عید اندر شریعت سنت پیغمبر است
قدر او از قدر دیگر جشنها افزونتر است
هست این جشن جهانافروز در سالی دو بار
ملک را فر ملک هر روز جشنی دیگر است [19]
و بدیهی است که امیر معزی در این شعر به عید فطر و عید قربان نظر داشته است.
به هر حال استفاده ابزاری از رمضان و ملحقات آن برای تقدیم مدیحه به امرا و سلاطین از قدمتی تاریخی برخوردار است. جالب آنکه مدیحهسرایان اهل بیت رسالت (ع)، برخلاف شاعران درباری از اهل عامه، میلاد امام مجتبی (ع) و شهادت امام علی (ع) را در رمضان دستمایه بزرگداشت ماه مبارک و ارزش معنوی روزه مینمودند. از جمله این آثار میتوان به مثنوی بسیار زیبای زندهیاد محمدعلی ریاضی اشاره کرد که در ولادت سبط اکبر (ع) میگوید:
وحی خدا از افق ایزدی
نور حسن از افق احمدی
ای رمضان از تو شرف یافته
نور تو بر جبهه او تافته
نیمه ماه رمضان عزیز
گیسوی مشکین تو شد مشکبیز
نور خدا تافت از آن روی ماه
خاصه از آن چشم درشت سیاه
سرخی گل عکس گل روی توست
ظلمت شب سایه گیسوی توست
این مقاله را با ذکر این نکته به پایان میبریم که در ادب منظوم فارسی وقایعی را میتوان یافت که مقارن با ایام ماه مبارک رمضان بوده است؛ از جمله آن که میگویند: چون امیر خلیل در ماه رمضان به محاصره هرات اقدام کرد، مولانا حسنشاه از شعرای دربار میرزا حسین بایقرا شعر ذیل را سرود و با تیری به میان لشکر امیر خلیل انداخت:
یاران پیام ما برسانید بر خلیل
گویید اگر ترا سرِ سرباختن بود
در روز روزه درد سر ما و خود مده
عیدی بیا که وقت قپق تاختن بود [20]
و قپق به کدویی گویند که بر سر چوبی میگذاشتند و در میدان نصب میکردند تا سربازان با هجوم به آن به تمرین نظامی بپردازند.
بگذریم. اولین شعری را که درباره ماه رمضان شنیدم، بیت زیر از شاطر عباس صبوحی است که از مرحوم پدرم به یاد دارم. جالب آن که خود وی از فقهای بزرگ و راستین روزگار ما بود و از شاگردان مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی.
شاطر عباسی صبوحی گوید:
روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه
بخورد روزه خود را به خیالش که شب است