معاویه درگذشت و یزید بر تخت حکومت تکیه زد. وى نخست در نامه اى به ولید، والى مدینه این گونه نوشت:
از عموم مردم براى من بیعت بگیر به خصوص از عبدالّله بن زبیر و حسین بن على. وى به پیوست این نامه، یادداشت کوچکى به اندازه گوش موش، به ولید ارسال مى کند. آن یادداشت کوچک چه بوده است؟ مدارک و اختلاف نسخه این نامه و یادداشت کوچک ضمیمه آن که سه گونه نقل شده است، به زودى بررسى خواهد شد. ولید امام حسین علیه السلام را به نزد خود طلبید و براى یزید تقاضاى بیعت کرد. حضرت در پاسخ به او فرمودند: مهلتى بده تا من قدرى فکر کنم. ولید نیز به حضرت گفت: فانصرف على اسم اللّه؛[1] برو در پناه خدا، برو به سلامت. امام حسین (ع) به سلامت از نزد ولید خارج شدند. ذهبى ضمن پرداختن به این قضیه مى افزاید: لم یشدد على الحسین؛[2] ولید به حضرت سخت نگرفت. مروان بى آن که جایگاه و سمتى رسمى داشته باشد، در آن جلسه حضور داشت. وى به ولید مى گوید: من به تو گفتم او را در همین جا بکش! چرا انجام ندادى؟ به راستى آیا با برخورد ولید و این سخن مروان، سر عزل مروان و نصب ولید را نمى توان فهمید؟ مروان در ادامه افزود: عصیتنی، لا واللّه لا یمکّنک مثلها من نفسه أبدًا؛ به خدا سوگند! دیگر دست تو به حسین نمى رسد و نمى توانى او را دست گیر کنى!
ولید در پاسخ گفت: الویح لغیرک یا مروان! إنک اخترت لی الّتی فیها هلاک دینی ودنیای. واللّه ما أحب أنّ لی ما طلعت علیه الشمس وغربت عنه من مال الدنیا وملکها وإنی قتلت حسینًا. سبحان اللّه! أقتل حسینًا إن قال: لا أبایع؟ واللّه إی لأظن أنّ امرءًا یحاسب بدم الحسین خفیف المیزان عنداللّه یوم القیامه؛[3]
این چه حرفى است که مى زنى؟ کارى کنم که در آن هلاکت دنیوى و اخروى باشد؟! اگر تمام دنیا را به من بدهند تا این که حسین را بکشم قبول نمى کنم. سبحان الّله! حسین را بکشم فقط به این جهت که مى گوید بیعت نمى کنم. قاتل او در نزد خدا، پرونده اش بى چیز است.
ما کلام ولید را نقل کردیم؛ اما کسى گمان نکند که ولید دوست دار سیدالشهداء (ع) بوده است. نه، او طرح و نقشه اى را که معاویه براى او طراحى کرده بود اجرا مى کرده است!
از آن چه که ذکر شد، معلوم مى شود که بین رفتار ولید بن عتبه و وصیت معاویه به یزید در رویارویى با امام حسین (ع) و ابن زبیر هم آهنگى وجود داشته است. معاویه به یزید وصیت کرد: هر جا عبدالّله بن زبیر را پیدا کردى، او را تکه تکه کن[4] و هر جا به سیدالشهداء (ع) دست یافتى با او مدارا کن.
پس این سفارش هاى معاویه و برخوردهاى ولید، از روى محبت به امام حسین (ع) نبوده؛ بلکه مطابق با نقشه و برنامه بوده است. عبدالّله بن زبیر شبانه و از بى راهه، مدینه را به سوى مکه ترک کرد. ولید بن عتبه لشکرى براى دست گیرى او فرستاد؛ در حالى که وقتى خبر حرکت امام حسین (ع) از مدینه به مکه به او رسید، ولید گفت: الحمدلّله!
شیخ مفید رحمه الّله علیه در این باره مى نویسد:
وهی لیله السبت لثلاث بقین من رجب سنه ستین من الهجره، واشتغل الولید بن عتبه بمراسله ابن الزبیر فی البیعه لیزید وامتناعه علیهم... فخرج حسین علیه السلام فی تلک اللیله وهی لیله الأحد لیومین بقیا من رجب متوجهًا إلى مکّه...؛
سیدالشهداء (ع) در شب شنبه و سه روز مانده به پایان ماه رجب سال ٦٠ هجرى در مدینه بودند که ولید بن عتبه، بیعت گرفتن از فرزند زبیر را پى گیرى مى کرد... . آن جناب در شب یک شنبه و دو روز به پایان رجب مانده به سوى مکه حرکت کردند... .
ولید مأمورانى را به منزل آن حضرت فرستاد تا ببینند آیا امام از مدینه خارج شده است یا خیر؟ آنان حضرت را در منزل نیافتند. در این هنگام ولید گفت:
الحمد للّه الّذی خرج ولم یبلتنی بدمه؛[5]
خدا را سپاس که او از مدینه خارج شد و دستم به خون او آغشته نگشت!
مهم ترین وجالب ترین نکته اى که در برخورد ولید با امام حسین (ع) به چشم مى خورد، روایتى است که بلاذرى آن را نقل کرده است. او مى گوید:
به آن جناب رو کرد ،« برو به سلامت»: پس از آن که ولید، امام حسین (ع) را احضار کرد و به او گفت: لو علمت ما یکون بعدنا لأحببتنا کما أبغضتنا؛[6]؛ اگر بدانى که پس از این از دیگران چه خواهى دید، به همین اندازه که اکنون از ما بدت مى آید، ما را دوست خواهى داشت.
شاهد بر این که برخورد ولید از روى نقشه قبلى صورت گرفته و هرگز مهر و محبتى در کار نبوده، این است که وقتى عبدالّله بن زبیر از مدینه به مکه حرکت کرد، ولید عده اى را به فرمان دهى حبیب ذکوان و سى نفر اسب سوار در پى او فرستاد تا او را دست گیر کنند.[7]
ولید آن گاه که خبر حرکت سیدالشهداء (ع) از مدینه به مکه را شنید، در مورد آن حضرت چنین عملى انجام نداد؛ بلکه گفت «الحمد للّه!»
اگر ولید مأمور بوده که یا از حضرت بیعت بگیرد و یا ایشان را به قتل برساند، پس معنا ندارد که پس از خروج چرا که مأموریت مذکور اجرا نشده و باید سرزنش و مؤاخذه مى شد. ،« الحمد لّله » : آن حضرت از مدینه بگوید ما هرگز این گونه نشد و درباره سرزنش و مجازات ولید به جهت این آزادى و اختیارى که به سیدالشهداء (ع) داده است هیچ نشانه اى نیافته ایم و اگر مؤاخذه اى نیز باشد، به جهت فرار عبدالّله بن زبیر است که دستور داشته او را تکه تکه کند و نتوانسته است.
گواه بر این مطلب این است که ولید پس از خروج سیدالشهداء (ع) از مدینه، هنوز در دستگاه حکومت شام احترام و جایگاه داشته است. ذهبى مى نویسد: ولید بن عتبه در سال ٦٢ از طرف حکومت، امیر الحاج بوده است.
علاوه بر این، وقتى معاویه (فرزند یزید)، پس از مرگ پدرش حکومت را قبول نکرد و او را به نوعى مسموم کردند، همین ولید بر جنازه معاویه نماز خواند... .
پس او مؤاخذه نشد؛ چرا که دستور را اجرا کرده بود و حتى بعد از مرگ معاویه (فرزند یزید)، اهل شام از او خواستند که خلیفه شود، اما او حاضر نشد این پیشنهاد را بپذیرد.[8]
چون مهم است مکررًا گفته و تأکید مى کنم که کسى نگوید ولید محب اهل بیت علیهم السلام بوده و به حضرت سیدالشهدا (ع) مهر و محبت داشته است؛ بلکه او مأمور بوده و دستور داشته که چنین رفتار کند.