مقدمه:
در بررسیهای انجام شده در آثار سفرنامهای که توسط سیاحان و مستشرقان غربی در عصر صفویه به رشته تحریر درآمده است، بعضاً عزاداری شیعیان ایرانی در ماه محرم مورد توجه آنان قرار گرفته که اکنون به صورت اختصار به معرفی هفت اثر میپردازیم و میزان گزارش دهی آنان را از این مراسم آیینی از نگاه خواهیم گذراند:
1. سفرنامه دن گارسیا دسیلوا فیگویروا:
دن گارسیا نجیبزاده متنفذ اسپانیایی در سن 57 سالگی به عنوان سفیر فیلیپ سوم به دربار شاه عباس کبیر رحمه الله علیه اعزام شد و به مدت تقریباً دو سال در ایران زندگی کرد؛ او که سیاستمداری پخته، مردی عالم و دقیق النظر است، در سفرنامه خود وضع جغرافیایی - سیاسی و اجتماعی بخش بزرگی از ایران را در دوران شکوهمند حکومت شاه عباس کبیر را مورد مورد مطالعه قرار داده است، همچنین در این اثر درباره کیفیت زندگانی طبقات مختلف مردم و آداب و رسوم ایرانیان آن روزگار به اشباع سخن گفتهشده است. وی در مدتی که در شهر اصفهان پایتخت حکومت صفوی سکونت داشته است، از نزدیک در عزاداری مردم این خطه در ماه محرم حضور یافته و این مراسم آیینی را با جزییاتی از جمله وصف واعظان و نحوه روضهخوانی آنان، حضور طبقات مختلف مردمی در مجلس عزا و نیز چگونگی عزاداری در کوچهها و معابر بیان نموده است.
2. سفرنامه تاورنیه:
ژان باتیست تاورنیه جهانگرد فرانسوی، درمجموع شش مرتبه و حد فاصل سالهای 1632 م تا 1668 به ایران سفر کرده و سلاطین صفوی از جمله شاه صفی، شاه عباس دوم و شاه سلیمان را درک نموده است. تاورنیه در بیان آنچه دیده و نوشته دقت کافی را داشته است و به همه امور روزمرهای که در اطراف خود دیده توجه و علاقه نشان داده است؛ وی در آخرین سفر خود و در سال 1667 م با مراسم عزاداری امام حسین علیهالسلام در شهر اصفهان روبرو میشود و در یادداشتهای خود مراسمی را که با حضور شاه صفوی برگزار گردیده را روایتگری میکند.
3. سفرنامه آدام الئاریوس:
آدام الئاریوس دانشمند آلمانی، به همراه یک هیئت تجاری در اواخر نیمه اول قرن یازدهم قمری و در دوران حکومت شاه صفی به ایران آمد وی ابتدا به مدت دو ماه در شهر اردبیل سکونت داشت، سپس با عبور از شهرهای سلطانیه، قزوین، ساوه، قم و کاشان در تاریخ سوم اوت 1637 میلادی به شهر اصفهان رسید. آدام در سفرنامه خود گزارشهایی را از شهرها، قوانین و آداب و رسوم حاکم در ایران ارائه میدهد و در توصیف ایرانیان مسلمان سعی میکند موضوع بیطرفی خود را حفظ و بدون هرگونه تعصب مذهبی با نگاهی محترمانه نسبت به توصیف مراسم مذهبی و آداب و رسوم ایرانیان اقدام کند. وی مراسم آیینی عزاداری محرم را در شهر اردبیل مشاهده نموده و گزارشهایی را از مراسم عزاداری شیعیان در صحن مزار شیخ صفی ارائه کرده است.
4. سفرنامه پیتر دلاواله:
پیترو دلاّواله (1586- 1652 میلادى) جهانگرد ایتالیایى بود که به کشورهاى ترکیه، ایران و هند سفر کرد. خاطرات سفرهاى خود را در بازدید از کشورهاى فوق به رشته تحریر درآورد. سفر دلاواله به ایران که از سال 1617 م (25 ذیحجهى 102 ق) شروع و شش سال به طول انجامید و با دوران سلطنت شاه عباس کبیر همزمان است. این سفرنامه که به صورت نامههاى متعددى نگارش یافته است، حاوى اطلاعات مهمّى درباره ایران دوره صفوى است. وی در مکتوب چهارم خود از عزاداری مردم اصفهان در ایام محرم سخن به میان میآورد و با اشاره به تشریفات مخصوص مراسم سوگواری، صحنهای تماشایی را برای مخاطبان خود ترسیم میکند.
5. سفرنامه کمپفر:
انگلبرت کمپفر سیاح و محقق آلمانی به مدت دو سال و در دوران حکمرانی شاه سلیمان صف وی، در ایران اقامت داشته است. وی سفرنامه خویش را بیشتر به توصیف دربار و ابعاد مختلف آن معطوف داشته است و از این رهگذر در ذکر آداب و رسوم دربار فصلی را به اعیاد و عزاهای ایرانیان اختصاص داده است، سپس به شرح عزاداری ایرانیان در ماه محرم طبق مشاهدات شخصی مطالبی را نقل کرده است.
6. سفرنامه کاتُف:
فدُت آفاناس یویچ کاتف، بازرگان نکتهسنج روسی است که شرح مشاهدات خود را از ایران در طی سالهای 1623 م تا 1624 م به رشته تحریر درآورده است. وی در ایامی که در شهر اصفهان بسر میبرده است در نوشتههای خود همچون دیگر مستشرقان بخشی را به اعیاد ملی و مذهبی ایرانیان اختصاص داده و به همین مناسبت گریزی کوتاه به عزاداری امام حسین علیهالسلام داشته است.
7. سفرنامه کارری:
سفرنامه جملى کاررى متضمن یادداشتهایی در زمینه مشاهدات و مطالعات این جهانگرد ایتالیائى در شهرهاى جلفا، تبریز، قم، اصفهان، شیراز، بندرلنگه و روستاها و دهکدههاى ضمن راه و یکى از مدارک جالب و پرارزشى است که وضع عمومى کشور ما را در اواخر دوران صفویه تشریح مىکند. وی در بخش دوم سفرنامه، به طور اختصاصى به مذهب، پوشاک، آداب و رسوم (ازدواج، مرگ و...). تفریحات و مشاغل و... پرداخته و با توجه به اینکه در مورد ماجرای شهادت امام حسین علیهالسلام دچار اشتباهاتی شده است اما اختصاص دادن بخشی مجزا به مساله عزاداری ایام محرم از عمق توجه این جهانگرد حکایت دارد.
الف ) اهمیت دهه اول محرم بر شیعیان:
ده روز اول ماه محرمالحرام با توجه به اشاراتی که از سوی معصومین علیهمالسلام به شیعیان رسیده است، در نزد شیعیان امامیه بسیار قابل احترام بوده و از شور و شعور وصفناپذیری برخوردار میشود. با شروع ماه محرم طبق سنت دیرین در جایجای کشور ایران خیمههای عزای آل الله برپا شده و نوای حزنانگیز مرثیه از هر کوی و برزنی به عرش اعلاء میرسد. اهمیت این ده روز عزاداری با توجه به اینکه مراسم عزای حسینی در گذشته مانند امروز وسعت نداشته از نگاه مستشرقان مخفی نمانده است و در ضمن اشارات خود به مبحث آیینهای عزاداری ایرانیان در ماه محرم، در عظمت دهه اول قلم خود را چرخانده و از این ایام مقدس بر اساس مشاهدات شخصی سخن راندهاند.
دن گارسیا مستشرق ایتالیایی در این باره مینویسد: «این ایام مقدس ده تا دوازده روز در همه مساجد و بازارها و دیگر اماکن عمومی برپا میشود و زن و پیر و جوان در آن شرکت میکنند» [1]
تاورنیه دهه اول را مقدمهای برای انجام باشکوه مراسم روز عاشورا برمیشمرد و با کمی اغراق اینگونه وضعیت شیعیان ایرانی را به تصویر میکشد: «مدت هشت یا ده روز قبل از مراسم عاشورا متعصبترین شیعیان سراسر بدن و چهره را سیاه میکنند ...» [2]
به نظر میرسد آوردن واژه «متعصبترین» در اینجا از تعجب نویسنده از این مراسم نشأت میگیرد و چون برایش عمق مصیبت قابل درک نبوده است این تعبیر را برای سوگواران بکار برده است.
آدام الئاریوس که نوع نگاهش نسبت به دیگران علمیتر است با ژرفنگری بیشتر به دنبال رمزگشایی «دهه بودن» ایام عزاداری است وی در سفرنامه خویش اینگونه میگوید: «مراسم سوگواری ده روز طول میکشد، به همین دلیل آن را عاشورا که به زبان عربی معنای ده میدهد مینامند» [3]
وی در ادامه این سوال را مطرح میکند: «اما چرا این مراسم ده روز به طول میکشد؟ میگویند زمانی که امام حسین [علیهالسلام] میخواستند از مدینه به کوفه مسافرت کنند دشمن، ایشان را ده روز تمام تعقیب کرد و تا لحظه شهادت دنبالشان بوده است» [4]
گرچه این دلایل به هیچوجه قابلقبول نبوده زیرا هیچ شاهد تاریخی بر آن وجود ندارد و فلسفه دهه بودن ایام عزاداری را نمیرساند، اما به نظر میرسد نوشتن این تحلیل از دهه عزاداری از دو حالت خارج نباشد یکی اینکه ممکن است این جملات تصورات ذهنی نویسنده باشد که بر اساس کلیاتی از واقعه عاشورا صادر شده است؛ و دیگری بر مبنای شنیدههایش از افراد عامیباشد و برای اینکه پرسش این دانشمند آلمانی را بیپاسخ نگذارند بر اساس بافتههای ذهنی خود این مطلب را به او گفتهاند و او در یادداشتهای خویش آورده باشد. به هر حال فارغ از هرگونه نقد و بررسی عمق دقت وی قابلتحسین است.
پیتر دلاواله که دهه اول محرم را در اصفهان درک کرده است مینویسد: «دهه اول محرم که عاشورا نامیده میشود ...ایرانیان، تمام این مدت را به طور مداوم عزاداری میکنند ...» [5]
کمپفر در بخشی که به ترتیب جشنها و مراسم اختصاص داده است، سخن خود را اینگونه آغاز میکند: «ده روز اول نخستین ماه یعنی محرم را روزهای عزاداری میشمارند زیرا در دهم محرم سال 61 هجری (ده اکتبر 680) امام حسین [علیهالسلام] به قتل رسید...» و در ادامه میگوید: «ایرانیان ده روز اول محرم هر ساله به تجدید خاطره این واقعه جانسوز میگذرانند ...» [6]
کاتُف که عزاداری پرشور شیعیان اصفهان را مشاهده میکرده است در سفرنامه خود میآورد: «روزهای عزا از اول محرم شروع و تا دهم ادامه مییابد ...» [7]
جملی کارری که به اشتباه عزاداری محرم را سوگواری امام حسن و امام حسین علیهماالسلام عنوان میکند و اینگونه مینویسد: «این مراسم ده روز به طول میکشد و تمام این مدت میدانها، گذرگاهها چراغانی و روشن و علمهای سیاه در همهجا برافراشته است ...» [8]
ب ) گونههای عزاداری:
شیعیان و محبان خاندان پیامبر صلی الله و علیه و آله در نقاط مختلف به با توجه به آداب و رسوم محلی خود و بر اساس میزان درکی که از بزرگترین مصیبت عالم دارند مراسم عزای حسینی را برگزار میکنند که تفصیل گونهها عزاداری و ریشههای آن در سیره معصومین در این جستار نمیگنجد.
به هر حال گونههای عزاداری که مصداق بارز شعائر الله هستند شامل موارد مختلفی میشود که برخی امروزه متداول نیست و جای خود را به شیوههای دیگری سپرده است و لذا برای عزای حسینی کسی نمیتواند قالب خاصی برای تمام دوران طرحریزی کند.
هر کدام از گونههای عزاداری به نوعی فلسفه را با خود همراه دارد که برای شخص عزادار یادآور آن حوادث خونبار و رقّت بار در روز عاشورا است که یزیدیان بر علیه خاندان پیامبر به کار بستند؛ و عزادار با انجام گونههای مختلف عزاداری به مواسات با خاندان وحی میپردازد.
به دلیل اهمیت و شاید جالب بودن گونههای عزاداری، نظر مستشرقان را به خود جلب کرده و هر کدام با توجه به روحیات و میزان درک خویش این مراسم آیینی را گزارش کرده و در پارهای از موارد آنچنان مخاطب غربی را نحت تاثیر قرار داده است که وی زبان به مدح و عظمت باز کرده است.
- مجلس روضه:
روضه و روضهخوانی در اصطلاح، به مرثیهخوانی و ذکر مصیبت برای معصومین (ع) و اهلبیت آنان گفته میشود که بسیار مورد تشویق امامان ما بوده و یکی از عوامل زنده ماندن دین و پیوند روحی و عاطفی انسانها با اولیاء دین است. معنای روضه در اصل، باغ و بوستان است، اما سبب اشتهار مرثیهخوانی به روضهخوانی آن است که مرثیهخوانان در گذشته، حوادث کربلا را از روی کتاب «روضه الشهداء» تألیف ملا حسین کاشفی میخواندند. نگاه سیاحان به مجلس روضه قابلتوجه است، زیرا به دلیل حضورشان از نزدیک در توصیف این مجالس جزئیات جالبی را گزارش کردهاند.
دن گارسیا که با دقت نسبتاً بالایی عزاداری را رصد میکرده، در گزارش خویش ابتدا به وصف روضهخوانان پرداخته و اینگونه موعظه گران را توصیف میکند: «موعظه گران در این مجالس علمای شرعند و اینان همان مقام را میان ایرانیان دارند که کشیشان در میان مسیحیان، غالباً ملّا یا قاضی نامیده میشوند» ص 307، او همچنین در مورد روضهخوانان به این مقدار اکتفا ننموده و در ادامهی وصف خویش از آنان مینویسد:
«این واعظان بر منبرهای بلند شبیه آنچه در محل سرودخوانی کلیسا دیده میشود، موعظه میکردند. در این معنی که پس از بالا رفتن از شش یا هفت پله منبر و نشستن بر آخرین آنها مانند موعظه گران اروپا با حرارتمام و اطوار و حرکات دست و سر و بازو به موعظه میپرداختند» [9]
به نظر حقیر در کلام این نجیبزاده اسپانیایی نوعی حس انتقام دیده میشود و پس از گذشت قرنها انگار هنوز زخم فتح اندلس در وجودش تازه است و با این تنظیر و تشبیه میخواهد به مخاطب خویش القا کند که فرهنگ اسلامی حتی در جزیی ترین مسائل متأثر از فرهنگ مسیحی است.
تاورنیه در توصیف عزاداریهای دهه اول محرم، مجالسی را که در شبها برپا میگردد روایت میکند: «همینکه خورشید غروب میکند در گوشه میدانها و بعضی چهارراهها منبرهایی را برای واعظان برپا میکنند و همه برای گوش دادن به سخن آنها میآیند و مردم آماده مراسم میشوند.» [10]
بر اساس این گزارش در آن زمان روضههای خیابانی، مجالسی بوده که جدای از آنچه در مساجد و تکایا برگزار برپا میشده است.
پیترو دلاواله که در ایام محرم در اصفهان بوده و عزاداری مردم این شهر را از نزدیک مشاهده میکرده علاوه بر روضههای خیابانی که تاورنیه ذکر کرده از برگزاری مراسم در مساجد و خانهها نیزسخن به میان آورده و با این تفاوت که او مجلس وسط میدان شهر را در هنگام ظهر ذکر میکند؛ او در توصیف مشخصهی خانههایی که در آن مجلس روضه منعقد میگشته را اینچنین مینویسد: «بعضی خانهها که با چراغهای فراوان و علامات عزاداری و پرچمهای سیاه مشخص شدهاند ...» [11]
انگلبرت کمپفر نیز همچون تاورنیه و پیترو دلاواله به وجود روضههای خیابانی اشاره میکند اما این محقق آلمانی به نکتهای اشاره کرده است که کمتر مستشرقان بدان توجه نشان دادهاند و آن هم اولین کتاب مقتل فارسی یعنی روضه الشهدا تالیف ملا حسین کاشفی است. وی در وصف مجالس سوگواری با تاکید بر این نکته مینویسد: «قبل از ظهر به میدانها و معابر عمومی میآیند و با تمام احترام به سخنان ملا که روزانه یکی از فصول دهگانه کتاب «روضه الشهداء» را میخواند، گوش فرا میدهند؛ فصل آخر این کتاب شامل گزارش و شرح شهادت حسین است» [12]
جملی کارری ضمن وصف مجالس و برپایی روضههای خیابانی، از رسم پذیرایی در مجالس خبر میدهد که هیچیک از مستشرقان مورد مطالعه از آن حرفی میان نیاوردهاند وی اینگونه به این مطلب میپردازد: «در سر گذرها صندلیهایی گذاشتهاند که هر چند گاه یک ملا بر روی آن مینشیند و سخنانی در منقبت و مصیبت کشتگان میگوید. همه ساکنان محلات در حالی که به عنوان سوگواری جامه کبود یا سرخ بر تن کردهاند در پای کرسی وعظ و مرثیه آنان مینشینند. بعضی از این اشخاص در بین وعظ دو ملا از میوه فصل نیز استفاده میکنند» [13]
- آیین سنگزنی:
آیین سنگزنی که قدمتی بیش از 4 قرن دارد و به گواه مستشرقان این شیوه عزاداری در دوره صفویه نیز در بین ایرانیان مرسوم بوده است؛ کسانی که مجری این آیین سنتی ـ مذهبی هستند این مراسم را حکایت سوگواری قوم بنی اسد میدانند که پس از واقعه عاشورا به کربلا میرسند و وقتی با پیکرهای بی سر و پارهپاره امام حسین علیهالسلام و اصحابش روبرو میشوند به نشانهی عزاداری سنگهایی را برمیدارند و بر سر و صورت خود میزنند و اکنون اینگونه عزاداری با سبک خاصی در برخی نقاط ایران برگزار میگردد که در این مقال فرصت تفصیل آن نمیباشد؛ این مراسم که معمولا توسط افرادی موسوم به چاک چاکوها انجام میشده که در بخشی مجزا به آنان خواهیم پرداخت به هر حال این شیوه عزاداری به دلیل ویژگیهای متمایز و تماشایی خود نظر مستشرقان را به خود جلب کرده و آنان در مکتوبات خویش اینگونه این شیوه عزاداری را روایت کرده و برداشتهایی را از اجرای این مراسم دارند :
آدام الئاریوس با مشاهده این شیوهی عزاداری توسط جوانان اردبیلی در وصف این آیین مینویسد: «این عمل گویا بزرگترین مفهوم سوگواری را دهد و تمثیلی از شهادت مظلومانه امام حسین علیهالسلام باشد» [14]
پیترو دلاواله آیین سنگزنی را اینگونه بیان میکند: «... دو قطعه چوب یا استخوانی را که در دست دارند، به یکدیگر میکوبند و از آن صدای حزنانگیزی به وجود میآورند و به علاوه حرکتی به سر و تن خود میدهند که علامتی از اندوه بیپایان آنهاست ...» [15]
مشاهده عزای سنگزنی همچنین برای تاورنیه نیز غم و اندوه فراوان شیعیان را انعکاس میدهد و با آوردن واژه «ناامیدان» در وصف عزاداران پرشور مینویسد: «دو قلوهسنگ در دست داشتند که بر هم میزدند و چون ناامیدان فریاد میکشیدند: حسین حسین حسین حسین تا آنجا که کف از دهانشان خارج میشد ...» [16]
کاتف بازرگان روسی به صورت خیلی مختصر به برگزاری مراسم سنگزنی در کوچه و بازار و میدانها اشاره میکند. [17]
- هیئتهای عزاداری محلات:
دستههای عزاداری از قدیمیترین شیوههای ابراز حزن و اندوه شیعیان به ساحت اهلبیت علیهمالسلام است به این صورت که اهالی محلات مختلف از مسجد و یا تکیه نزدیک محل سکونت خود با نظم خاصی با همنوایی و به شکل سینهزنی به راه افتاده در مسیر حرکت به عزاداری میپردازند، مقصد عزاداران متفاوت است اگر شهر یا روستا دارای امامزاده باشد مقصد نهایی دستههای عزاداری بدان محل ختم میشود و در غیر این صورت بیوت علما و میدان اصلی شهر و یا مسجد و یا تکیه محله دیگر مقصد خواهد بود.
در عصر صفوی نیز هر شهری به محلههای متعددی تقسیم میشد و هر محلهای هیئت عزاداری خاصی داشت هم چنانکه امروزه کموبیش چنین است.
در این بخش به گزارشهای مستشرقان از دستههای عزاداری اشاره خواهیم کرد و نکتهای که در این گزارشها آمده این است که دستههای عزاداری منحصر بهروز عاشورا بوده که عمدتاً با نوعی شبیه گردانی همراه است.
دن گارسیا مستشرق اسپانیایی در توصیف آخرین روز عزاداری مینویسد: «در آخرین روز عزاداری همه مردم خرده پای شهر در حالی که پرهائی بر عمامه های خود زده اند با طبل و سنج و سلاح در دست گرد میآیند ودسته دسته در محله ها و میدانها عمومی شهر حرکت میکنند ...» [18]
تاورنیه مراسمی را گزارش میدهد که در حضور شاه صفی دوم یا همان شاه سلیمان برگزار شده است. او دوازده دسته را که از محلههای مختلف به محل جلوس شاه آمده و در صفوف منظم آمادهاند که بهصورت دستههای عزاداری با انجام تشریفات خاص و با اجازه بیگلربیگی رئیس مراسم از مقابل جایگاه عبور کنند را ذکر کرده است. [19]
در گزارش پیترو دلاواله اینگونه آمده است: «از تمام اطراف و محلات اصفهان دستههاى بزرگى به راه مىافتد که بیرق و علم، با خود حمل مىکنند» [20]
آدام الئاریوس پس از مشاهده مراسم عزاداری اردبیلیها اینگونه مینویسد:
«در اردبیل پنج خیابان بزرگ و اصلى وجود دارد و هر یک از آنها مختص به صنف معینى است. این اصناف هر کدام دستۀ ویژه و جداگانهئى تشکیل دادند و براى خود مداحان معینى دارند که در مدح حضرت على (ع) و امام حسین (ع) اشعارى ساختهاند و کسى که بهترین صوت را داراست در حضور خان سرودۀ خود را با آواز مىخواند. صنفى که اکنون بهترین سروده و نوحه را ارائه دهد نامور مىشود و با دریافت شربت مورد تحسین و التفات اهالى قرار مىگیرد، به همین دلیل به صورت گروههاى مجزا یکى پس از دیگرى در دایرهئى منظم برابر خان و سفرا آمدند و به مدت دو ساعت به خواندن (یا بهتر گفته شود شیون و زارى) با تمام توانائى جسمى خود پرداختند» [21]
- سینهزنی و زنجیرزنی:
زنجیرزنی از سنتهای عزادارى در ایران است، در پاکستان و هندوستان نیز این شیوه از دیرباز رواج داشته است. مجموعهاى از حلقههاى ریز متّصل به هم که به دستهاى چوبى یا فلزّى وصل مىشود «زنجیر» نام دارد و آن را در ایام عاشورا، بهصورت دستهجمعی و در هیئتهای عزادارى، همراه با نوحهخوانى، بر پشت مىزنند و گاهى جاى آن کبود یا مجروح مىشود. غالباً این مراسم با سنج همراه است. [22]
سینهزنی یکی دیگر از انواع مراسم سنّتى عزادارى براى سیدالشهدا «ع» و دیگر ائمۀ مظلوم است که همراه نوحهخوانى و با آهنگى خاص بر سر و سینه مىزنند، گاهى هم سینۀ خود را لخت کرده، بر آن مىزنند. اصل این سنّت، بهویژه در میان عربها رواج داشته است. بعدها به صورت موجود در آمده که با انتخاب نوحههاى سنگین، حرکات دست بر سینه مىخورد. به فردى هم که بر سینۀ خود زده، عزادارى مىکند، «سینهزن» مىگویند.
اینگونه نوحهگرى، ابتدا بهصورت فردى بوده، امّا با مرور زمان به شکل گروهى و دستههای سوگوارى در آمده است. [23]
این دو شیوه عزاداری در عصر صفویه نیز مرسوم بوده است که از نگاه و قلم مستشرقان دور نمانده است.
دسیلوا فیگویروا در بیان عمق تأثر مردم اصفهان به هنگام شنیدن روضه، علاوه بر سینهزنی از لطمه زنی نیز توسط مستمعان خبر میدهد: «سخنان موعظهگران بهقدری تأثرانگیز است که زنها بهسختی اشک مىریزند و با سیلى بر چهره و با مشت بر سینه خویش مىکوبند» [24]
به گزارش انگلبرت کمپفر، مردم اصفهان شبها در قالب هیئت و دسته به سر چهارراهها و اماکن عمومی رفته، آتش روشن میکردند و برای عزاداری دور آن حلقه میزدند. آنان به تبعیت از آهنگ آواز نوحهخوان ضمن حرکت در دایرهای پا بر زمین کوبیده و با مشت به سینه میزدند. [25]
دلاواله مینویسد: «مستمعان با صداى بلند، گریه و زارى مىکنند. بهخصوص زنان به سینۀ خود مىکوبند و با نهایت حزن و اندوه و همه با هم آخرین بند مرثیهاى را که خوانده مىشود تکرار مىکنند و مىگویند: آه حسین... شاه حسین...» [26]
کاتف – بازرگان روسی- پس از بیان شبیه گردانی و دیگر انواع عزاداری در نهایت به عزای زنجیرزنی اشاره میکند [27]
- تعزیه، شبیهخوانی، شبیه گردانی:
اصطلاحات تعزیه، شبیهخوانی و شبیه گردانی هر سه به معنای نمایش مذهبی منظومی است که بر پایه ی داستانها و روایات مربوط به زندگانی و مصائب اهلبیت علیهمالسلام بهویژه وقایع و فجایعی که در محرم سال 61 ق در کربلا بر امام حسین علیهالسلام و خاندانش گذشت، بنا شده است.
مراسم تعزیه یا شبیهخوانی در زمان صفویان نیز صورت ابتدایی داشته یا بهتر بگوییم به شکل امروز یعنی تعزیه ناطق نبوده است.
آدام الئاریوس مراسم نعش گردانی در اردبیل را اینگونه گزارش میدهد:
«قبل از طلوع آفتاب ایرانىها مراسم نعشگردانى امام حسین (ع) را برگزار کردند. آنها اشدر و پرچمهاى معمولى خود را حمل مىکردند. اسبها و شترهایى را که بر پشت آنان پارچه نیلیرنگ انداخته بودند در شهر به گردش درآوردند. در پارچههاى یاد شده تیرهای فرو کرده بودند که به نظر مىرسید بر اثر تیراندازى به بدن چارپایان فرورفته باشد و نمایانگر تیرهایى بود که دشمن به بدن حضرت امام حسین (ع) فرو نشانده بود. بر پشت اسبها و شتران پسربچههایی نشسته بودند و در مقابل خویش تابوتهایی داشتند که با کاه و پوشال پر شده بود. اینها تمثیلى از فرزندان وحشتزدۀ خاندان امام حسین (ع) بودند. بر روى چند اسب دیگر دستارى زیبا، شمشیر، کمان و تیردانى پر از تیر به چشم مىخورد که نشاندهندۀ اسلحۀ امام حسین (ع) بود» [28]
دلاواله در بیان جزییات دستههای عزاداری محلات اصفهان مینویسد:
«بر روى اسبهاى آنان، سلاحهاى مختلف و عمامههاى متعدد قرار دارد و بهعلاوه چندین شتر نیز همراه دستهها هستند که بر روى آنها جعبههایى حمل مىشود که درون هر یک سه-چهار بچه، به علامت بچههاى اسیر حسین شهید [علیهالسلام] قرار دارند. علاوه بر آن، دستهها هر یک به حمل تابوتهایى مىپردازند که دورتادور آنها مخمل سیاهرنگی پیچیده شده و در روى آنها یک عمامه که احیاناً به رنگ سبز است و همچنین یک شمشیر جاى دادهاند و دورتادور تابوت، سلاحهاى گوناگونى که قبلا شرح آن را دادهام، چیده شده است و تمام این اشیاء روى طبقهاى متعدد، بر سر عدهاى قرار دارد که به آهنگ سنج و ناى، جستوخیز مىکنند و دور خود چرخ مىزنند. تمام طبق نیز به این نحو مىچرخد و منظرۀ جالبى پیدا مىکند.» [29]
تاورنیه جهانگرد فرانسوی نیز به شبیه گردانی کودکان کربلا اشاره میکند:
«بر روى عمارى، تابوتى کوچک به چشم مىخورد و در تابوت یک بچه کوچک که خود را به مردن زده بود. همۀ کسانى که این دو کودک را همراهى مىکردند مىگریستند و ناله و زارى عظیم مىکردند. این تجسم و نمایش طفلان حسین (ع) است که پس از شهادت امام، در دست یزید، خلیفۀ بغداد، گرفتار شدند و به قتل رسیدند» [30]
در گزارش مختصر کمپفر از مراسم محرم، به نظر میرسد که تنها صحنه شبیهسازی شده حمل تابوت امام مقتول نظرش را جلب کرده و او را به نوشتن شرح ماجرا واداشته است:
«در این روز مردم به صورت دستهجمعی تابوت امام مقتول را که چون سرپوش ندارد و جسد خونآلود پسربچهای که خود را به مردن زده از آن دیده میشود حمل میکنند، پسربچه در حین حرکت دسته آه میکشد و ناله میکند...» [31]
کاتف روسی نیز در وصف دستههای عزاداری پس از ذکر آیین سنگزنی، مراسم حمل تابوت که همراه با شبیه گردانی کودکان امام حسین علیهالسلام است را شرح میدهد:
«تابوتهایی مخمل دار در جلوی شترهایی که روی آنها بچههای لخت را طوی نشاندند که صورتشان به طرف دم شتر است حمل میکنند و فریاد میزنند: حسین ... حسین ... پیشاپیش تابوتها، چوبههای بزرگی را حمل میکنند و نیز به همراه اسبان آنها دو طفل لخت که بدن و سر و صورت خود به خونآلودهاند سوار بر اسب در حرکتند. روی اسب دیگری مرد لختی که خود را به پوست گوسفند خاکستری پیچانده است به طوریکه پشمهای گوسفند به بدن او تماس دارد و قسمت بی پشم به بیرون است بهآرامی با اسب حرکت میکند ...گویا منظور از بچههای خونین همان کودکان بیگناه اوست [امام حسین علیهالسلام] که شهید شدهاند» [32]
- قمهزنی یا عزای تطبیر:
قمهزنی مراسمى است که در بعضى شهرستانها و بلاد شیعى و توسّط برخى از عزاداران امام حسین «ع» اجرا مىشود و در تأسّى به مجروح و شهید شدن سیدالشهدا «ع» و شهیدان کربلا و بهعنوان اظهار آمادگى براى خون دادن و سر باختن در راه امام حسین «ع» انجام مىدهند. صبح زود عاشورا، با پوشیدن لباس سفید و بلندى همچون کفن، بهصورت دستهجمعی قمه بر سر مىزنند و خون از سر بر صورت و لباس سفید جارى مىشود. بعضى هم براى قمهزنى نذر مىکنند، برخى همچنین نذرى را دربارۀ کودکان خردسال انجام مىدهند و بر سر آنان تیغ مىزنند، در حدّى که از محلّ آن خون جارى گردد. قمهزنى نیز، مثل زنجیرزنی و شبیهخوانى و... از دیرباز مورد اختلافنظر علما و پیروان و مقلّدین آنان بوده و به استفتا و افتاء مبنى بر جواز یا عدم جواز آن مىپرداختهاند. [33]
کاتف در این باره مینویسد: «مردان و کودکان سرهای خود را میشکافند و خونآلود حرکت میکنند و نیز پوست دستها و سینههای خود را با تیغ میبرند و خون را به سر و صورت خود میمالند» [34]
کمپفر عزای تطبیر را این اینگونه شرح میدهد و این عمل را نوعی مواسات در برابر آن فاجعه برمیشمرد: «در بعضی از شهرها شرکتکنندگان در این تشییع جنازه با تیغی که در دست دارند به سر خود که تازه تراشیده شده زخم میزنند، به عبارت دیگر برش دایره مانندی در پیشانی و دو خراش طولی در جمجه ی خود ایجاد میکنند تا این قتل شرمآور را به صورتی محسوس مجسم کرده باشند» [35]
- چاک چاکو ها و رنگین کردن بدن:
یکی از جالبترین جلوههای عزاداری امام حسین علیهالسلام در عهد صفویه چاک چاکوها بودند. این افراد از طبقات پایین و فقیر جامعه تشکیل میشدند و در طول عزاداری، بدن لخت خود (غیر از عورتین) را با رنگهای قرمز (بیشتر با خون) و سیاه براق رنگ کرده و ضمن عزاداری کردن مردم به آنان صدقه و غذا میدادند.
پیتر دلاواله در وصف چاک چاکوها مینویسد:
«جمعى دیگر، در میدانها و کوچههاى مختلف و جلوى خانههاى مردم، برهنه و عریان، در حالى که فقط با پارچۀ سیاه یا کیسۀ تیرهرنگی، ستر عورت کرده و سر تا پاى خود را با مادهاى سیاه و براق، شبیه آنچه ما براى رنگ زدن جلد شمشیر یا فلزات دیگر استعمال مىکنیم رنگ زدهاند، حرکت مىکنند و تمام این تظاهرات براى نشان دادن مراتب سوگوارى و غم و اندوه آنان در عزاى حسین است. به همراه این اشخاص، عدهاى برهنه نیز راه مىروند که تمام بدن خود را به رنگ قرمز درآوردهاند تا نشانى از خونهایى که به زمین ریخته و اعمال زشتى که آن روز نسبت به حسین انجام گرفته است، باشد و همه با هم آهنگهاى غمانگیز در وصف حسین و مصایبى که بر او وارد شده، مىخوانند و دو قطعه چوب یا استخوانى را که در دست دارند، به یکدیگر مىکوبند و از آن صداى حزنانگیزى به وجود مىآورند و بهعلاوه حرکتى به سر و تن خود مىدهند که علامتى از اندوه بىپایان آنهاست و بیشتر به رقص، شباهت دارد و در همین حال ظرفهایى را که در دست دارند جلو اشخاصى که در میدان حلقهوار دور آنها جمع شدهاند، مىبرند و مردم به عنوان صدقه در آن پول مىاندازند.» [36]
دن گارسیا سفیر اسپانیایی چاک چاکوها را در شیراز و اصفهان دیده و در مورد آنها مینویسد:
«گروهى که همه بدنشان جز قسمتهایی که سرشت آدمى به پوشیدن آنها فرمان مىدهد برهنه است و بدن خود را با رنگ سیاه درخشانى چنان رنگین کردهاند که بىشباهت به حبشیهای براق پوست نیستند، در شهر به راه مىافتد. با آهنگ چند طبل کوچک به حالت رقص حرکت مىکنند. در صورت برخورد با گروه دیگرى از قماش خودشان با مشت و لگد به جان هم مىافتند؛ و اگر کارد یا خنجرى به دست بیاورند یکدیگر را مىکشند. اینان نیز کسانى را که در این برخوردها به قتل برسند شهید تلقى مىکنند و اینگونه مرگ را به فال نیک مىگیرند. کسانى هستند که در مراکز تجمع مردم گودالى مىکنند و تمام بدن برهنه خود را تا گردن در خاک فرو مىکنند بطوریکه جز سرشان بیرون نمىماند. اینان رفیقى دارند که از حاضران یا رهگذران برایشان صدقه جمع مىکند» [37]
تاورنیه فرانسوی در شرح عزاداری مردم اصفهان بدون اینکه نامی از چاک چاکوها ببرد افرادی را توصیف میکنند که رفتارشان تصدیق این گروه را میکند :
«متعصبترین شیعیان سراسر بدن و چهره را سیاه مىکنند و کاملاً لخت و عور، فقط با پارچهاى کوچک در برابر قسمتهایی از بدن که باید پوشیده بماند، به کوچهها مىروند. قلوهسنگى در هر دست دارند که به هم مىکوبند در حالى که هزاران پیچوتاب به تن و چهره مىدهند و مدام فریاد مىزنند: حسین، حسین، حسین، با چنان قوّتى که کف از دهانشان خارج مىشود.» [38]
آدام الئاریوس پس از گزارش حضور دستههای منظم عزاداری از وجود گروهی متشکل از هفت جوان برهنه خبر داده، مینویسد:
«در قسمت چپ گروهى متشکل از هفت جوان برهنه مىرقصیدند. اینها که چاکچاکو نام دارند خود را از سر تا به پا با نفت و خاکه- ذغال سیاه و براق کرده و فقط عورت خود را پوشاند بودند و زشت مانند شیاطین جوان به نظر مىرسیدند. سنگهایی را که در دست داشتند به یکدیگر مىکوبیدند و فریاد مىکردند: یا حسین (ع)، یا حسین (ع) ...» [39]
ج) حضور زنان در مراسم عزاداری:
مراسم و مجالس سوگواری ایام عاشورا و دیگر ایام سوگواری، از مهمترین صحنههایی بود که زمینه حضور زنان را در مسائل اجتماعی و مذهبی جامعه همراه و همدوش مردان فراهم میکرد و این در حالی بود که به سبب سنتهای حاکم بر جامعه، زنان بهویژه در جوامع شهری کمتر میتوانستند در محافل و مجالس عمومی ظاهر شوند و تواناییها و استعدادهای سازنده خود را به منصه ظهور برسانند. ایام عاشورا به آنها فرصتی میداد که نقش کلیدی اما فراموش شده خود را در ساختار جامعه نوین ایران ایفا کنند. اکثر سیاحان اروپایی که از زمان صفویه به بعد، به ایران سفر کردهاند از حضور فعال زنان در مجالس سوگواری و کم و کیف آن اطلاعات مفیدی به ما میدهند.
دن گارسیا دسیلوا فیگویروا به حضور زنان با طبقات اجتماعی مختلف در مراسم عزاداری اشاره دارد، وی با توجه به طرز پوشش و محل جلوس شان در مجلس، آنان را به سه گروه زنان پیشهوران و بنکداران، زنان بازرگانان و طبقات متوسط و زنان وزرا و درباریان تقسیم میکند.
فیگویروا درباره زنان شرکتکننده مینویسد: «در اطراف مسجد رواقهای بسیار باریکى بود که به شخصیتهای بسیار برجسته اختصاص داشت. این رواقها از صحن مسجد که غالباً زنان پیشهوران و بنکداران آن را اشغال مىکردند براى نشستن راحتتر بود. بین زنان طبقات پست گروهى از زنان بازرگانان و طبقات متوسط نیز بودند که از لحاظ لباس و زینت با زنان پائینتر از خود فرقى نداشتند زیرا هم اینان و هم آنان چادرهاى سیاه بر سر و روبندههاى سفید بر چهره داشتند... اما زنان وزرا و دیگر بزرگان دربارى کمتر در ملاء عام ظاهر مىشوند و همواره در اختفا بسر مىبرند- یا در سفرند و یا بیشتر اوقات در خانههاى خود محبوس و تحت حفاظت نگهبانانند ...خدمه بیشتر دارند و چون معمولا سوار بر اسب حرکت مىکنند پیش از دیگران به مجلس مىآیند چنانکه در مدت ادامه این تشریفات با اینکه همه زنان عزادار چادر سیاه و برخى زرد یا قهوهاى رنگ بر سر داشتند اینان به سبک خودشان لباسى تمام ابریشم بر تن و چادرهایی از پارچههاى لطیف زردوزى شده بر سر داشتند و بیشترشان با صورت باز نشسته بودند ... همه زنها از هر طبقه با دقت کامل مواعظى را که هرروز در این مسجد بهوسیله جدىترین و والامقامترین ملایان یا فقیهان ایراد مىشد گوش مىدادند... سخنان موعظهگران بهقدری تأثرانگیز است که زنها بهسختی اشک مىریزند و با سیلى بر چهره و با مشت بر سینه خویش مىکوبند ... همه زنان، از هر طبقه و در هر شرایطى که باشند در این ده دوازده روز عزا در خانههاى خود نیز روبنده از صورت برنمىگیرند و هر کاری را با صورت پوشیده انجام مىدهند و این نشانه نهایت اخلاص و سوگوارى آنان براى حسین [ع] است.» [40]
جملی کارری در مورد زنان عزادار مینویسد: «زنان ایران مانند دیگر زنان دنیا احترام زیادى به وعاظ و پیشگویان قائلند و عدهاى از آنان با اهداء پول نقره و حلوا و شربت گل از وعاظ جلب خشنودى و التماس دعا مىکنند» [41]
د) وضع ظاهری عزاداران:
از رسوم دیرینهی ایرانیان در اوقات عزاداری، پوشیدن لباسهای تیره و سیاه و نتراشیدن موی سر و صورت بود تا سوگواری خود را عیان سازند. این رسوم در عهد صفوی به وقت عزاداری پی گرفته میشد.
پیترودلاواله با کمی اغراق مینویسد: «تشریفات و مراسم عزادارى عاشورا به این قرار است که همه غمگین و مغموم به نظر مىرسند و لباس عزادارى به رنگ سیاه، یعنى رنگى که در مواقع دیگر، هیچوقت مورد استعمال قرار نمىگیرد، بر تن مىکنند. هیچکس سر و ریش خود را نمىتراشد و به حمام نمىرود و بهعلاوه نهتنها از ارتکاب هرگونه گناه پرهیز مىکند، بلکه خود را از هرگونه خوشى و تفریح محروم مىسازد» [42]
آدام الئاریوس که همراه هیئت آلمانی به دربار شاه صفی آمده بود، در وصف مراسم عاشورا در شهر اردبیل مینویسد:
«در طول مدت سوگوارى ایرانىها لباس عزادارى مىپوشیدند، مکدر و غمگین هستند، موى سر خود را اصلاح نمىکنند و این خلاف کردار روزانۀ آنهاست» [43]
پوشش زنان اصفهان در هنگام خروج از خانه چادر سفید و روبندی بود که تمام بدن و چهره آنان را میپوشاند [44] اما دن گارسیا در مورد پوشش ظاهری زنان در ایام سوگواری اینگونه ادعا کرده است: «همه زنان، از هر طبقه و در هر شرایطى که باشند در این ده دوازده روز عزا در خانههاى خود نیز روبنده از صورت برنمىگیرند و هر کاری را با صورت پوشیده انجام مىدهند و این نشانه نهایت اخلاص و سوگوارى آنان براى حسین [علیهالسلام] است» [45]
ه) احسان و اِطعام:
احسان و اطعام از جلوههای نیکوکاری و کمک و دستگیری از عزادارانی بود که با مشغول شدن به عزاداری، وقت و امکان تهیهی غذا و طعام برای خود را نداشتند. دراین زمینه بسیار جالب است که به یاد تشنگی امام حسین علیهالسلام و اصحابش، جمعی از خیرین آبانبار و سقاخانه میساختند تا مردم از تشنگی آسوده شوند.
فیگوئرا در این زمینه مینویسد: «یکى از علل اساسى خیرات و مبرات ایرانیان براى ساختن آب- انبارها و نجات مردم از تشنگى توجه به همین امر، یعنى تشنگى حسین و یارانش در همین واقعه است» [46]
در شهر اردبیل، عزاداران فقیر با غذاهایی که در آشپزخانه بقعهی شیخ صفیالدین پخته میشد، اطعام میشدند. تعدادی از این عزاداران به نوشتهی الئاریوس، شبها را به خانه خود نمیرفتند و به نشانه اندوه و غمی که از شهادت امام حسین علیهالسلام داشتند، بر خاکستر آشپزخانهی شیخ صفیالدین میخوابیدند. [47]
نتیجهگیری:
این مقاله مختصر، گویای بخش کوچکی از پتانسیلهای عظیم فرهنگ عاشورا است، مراسم عزای امام حسین علیهالسلام به دلیل جاذبهای که دارد هر انسان جویای حقیقت را به سمت خود میکشاند همانطور که سیاحان غربی با مشاهده آن بیتفاوت از کنارش عبور نکرده و در وصف این مراسم شورانگیز قلمفرسایی نیز نمودهاند ، گرچه در مواردی به خطا رفتهاند، اما در کل قابلتوجه و تامل است.
مراسم عزای حسینی در ظاهر سوگ و ناله و شیون است و در باطن فریادگر آزادی و انسانیت است و بزرگترین عامل بیدار کننده خردهایی است که فتنههای یزیدی در هر زمانی آنان را مغفول داشته است.
این مقاله مشتی است از خروار که به ما یادآور میشود که اگر این مراسم عظیم را با جلوهای مشروع به جهانیان نشان دهیم، دیگر توطئههای دشمنان مذهب اثر نخواهد داشت و از رهگذر فرهنگ ناب حسینی به معارف اصیل اسلام نبوی و علوی خواهیم رسید و جهانیان بهراحتی سره را از ناسره تشخیص داده و هر عمل شنیعی به اسم اسلام را نخواهند پذیرفت.
منابع:
1- الئاریوس، آدام، «سفرنامه آدام الئاریوس: بخش ایران»، ترجمه و تحشیه، احمد بهپور، سازمان انتشاراتی و فرهنگی ابتکار، تهران، 1363.
2- دلاواله، پیترو، «سفرنامه پیترو دلاواله»، مترجم، شعاع الدین شفا، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران، 1384.
3- تاورنیه، ژان باتیست، «سفرنامه تاورنیه»، مترجم، حمید شیرانی، نشر نیلوفر، تهران، 1383
4- فیگویروا، دن گارسیا دسیلوا، «سفرنامه دن گارسیا دسیلوا فیگویروا»، مترجم، غلامرضا سمیعی، نشر نو، تهران، 1363
5- کارری، جملی، «سفرنامه کارری»، مترجم، عباس نخجوانی، عبدالعلی کارنگ، انتشارات اداره کل فرهنگ و هنر آذربایجان شرقی، تبریز، 1348
6- کاتف، فدُت آفاناس یویچ، «سفرنامه کاتف»، ترجمه، محمد صادق همایونفرد، انتشارات کتابخانه ملی ایران، تهران، 2536 شاهنشاهی
7- کمپفر، انگلبرت، «سفرنامه کمپفر»، ترجه، کیکاووس جهانداری، انتشارات خوارزمی، تهران، 1363
8- محدثی، جواد، «فرهنگ عاشورا»، نشر معروف، قم، 1376