رهبری جامعه اسلامی، در مسیری واژگونه و منحط در سال60، تبدیل به سلطنتی موروثی شد و معاویه در اقدامی عجیب و ناپسند فرزند فاسد و شرابخوار خود را به عنوان خلیفه مسلمین معرفی کرد و برای او بیعت گرفت. در تاریخ و نزد محققان جهان اسلام مبرهن است که معاویه برای دستیابی به قدرت از هیچ جنایت و خیانتی ابا نکرد، اما چگونگی توجیه مشروعیت این حاکمیت، پرسشی است که جواب آن را میتوان در بررسی سال های آغازین خلافت یافت، در آغاز دوره خلافت، فضای سیاسی جامعه با افرادی مواجه بود که در نظر عامه مردم مقبولیت کافی برای امر خلافت را نداشتند، اما همین افراد با استفاده از یک تیوری سیاسی-حکومتی توانستند زمام امور را در دست بگیرند.
براین اساس اگر حاکمی بتواند با قدرت سیاسی مخالفان خود را سرکوب کرده و از آنان بیعت بگیرد، از یک امت متفرق، "جماعت" به وجود آورده و توانسته به حکومتش مشروعیت ببخشد و به مقبولیت عامه دست پیدا کند.
بعدها همین اصل به عنوان "الحکم لمن غلب"(حکومت از آن کسی است که بر دیگران غلبه کند) به عنوان یک اصل مسلم در فقه اهل سنت پذیرفته شد و معاویه نیز بر همین اساس پایه های خلافت یزید را بنانهاد.[1]
معاویه بدون درنظر گرفتن عدم شایستگی یزید برای امر خلافت و همچنین عدم مقبولیت او در افواه عمومی آن روزگار، اقدام به تثبیت ولیعهدی یزید پس از خود کرد و تلاش نمود از تمام بلاد اسلامی برای او بیعت بگیرد، که با توجه به سابقه ی سرشار از فسق و فساد علنی یزید در نزد مردم،در ابتدا امری بعید به نظر میرسید. معاویه درجهت طرح و تثبیت این امر از هرگونه ظلم وجنایتی از جمله ارعاب،تهدید، تطمیع و تزویر، به صورت همزمان بهره برد. بدین گونه بود که با وجود مخالفت های فراوان، توانست ولیعهدی یزید را به سرانجام برساند.
در تاریخ، آغاز طرح جانشینی یزید و بیعت ستاندن برای وی را در نیمه ی دوم دهه پنجم هجری و طراح آن را مغیره بن شعبه«یکی از چهار داهیه عرب» می دانند.
معاویه در مسیر گرفتن بیعت برای یزید، با سه شهر مهم آن زمان یعنی کوفه، دمشق و مدینه درگیر بود و برای گرفتن بیعت از هرکدام، طرح و برنامه ای خاص داشت . این سه شهر هرکدام به دلایل مختلفی حایز اهمیت بودند: مدینه در دوران سه خلیفه ی نخست مرکز ثقل سیاسی و نظامی خلافت اسلامی و مرکز تجمع اصحاب رسول الله، فرزندان صحابه و بزرگان قریش بود و به همین دلیل بیعت گرفتن از آن برای معاویه اهمیت ویژه ای داشت و نوید همراهی جمع بزرگی از صحابه برای تبعیت از یزید را می داد که میتوانست موجب افزایش مشروعیت و مقبولیت خلافت یزید نزد مردم شود. کوفه نیز که تا قبل از خلافت معاویه_در زمان زمامداری حضرت علی (ع)_ پایتخت حکومت اسلامی بود و بسیاری از صحابه پیامبر و همچنین مخالفان حکومت وقت، در آن بسر می بردند و همراهی آنان با معاویه برای حفظ پایه های خلافت نوبنیان یزید بسیار مهم بود. و دمشق نیز به عنوان پایتخت حکومت فعلی و به دلیل تمرکز جمع بسیاری از حامیان حکومت اموی در آن و همچنین زیر نظر داشتن بسیاری از ولات تحت سرپرستی حکومت آن زمان، از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. در ذیل به اختصار به شرح اقدامات معاویه در جهت اخذ بیعت از این بلاد می پردازیم.
کوفه
در تاریخ، آغاز طرح جانشینی یزید و بیعت ستاندن برای وی را در نیمه ی دوم دهه پنجم هجری و طراح آن را مغیره بن شعبه«یکی از چهار داهیه عرب» می دانند.[2]
زمانی که معاویه اوضاع کوفه را آرام شده و بر وفق مراد یافت ترجیح داد اداره ی آن شهر را که بیش از شهرهای دیگر، مرکز تجمع و ازدحام پیروان علی بود، به فردی از خاندان بنی امیه بسپارد. پس مغیره بن شعبه را عزل و سعید بن عاص را به جای او گماشت. مغیره که فردی طماع و جاه طلب بود، برای از دست ندادن موقعیت خود، به شام نزد یزید رفت و پیشنهاد جانشینی یزید را نزد او مطرح کرد. یزید پرسید: به نظر تو این کار ممکن است؟ مغیره گفت: آری! پس یزید آنچه از مغیره شنیده بود به معاویه گزارش داد و معاویه، مغیره را فراخواند. مغیره دوباره پیشنهاد خود را نزد معاویه مطرح کرد. معاویه گفت:چه کسی مرا در این راه یاری می دهد؟ مغیره گفت: کوفه را به من بسپار و بصره را به زیادبن ابیه، که اگر این دو شهر را رام کنی، دیگر کسی نیست که با تو از سرناسازگاری درآید. معاویه به مغیره دستور داد دوباره به کوفه برگردد و با کسانی که مورد اعتماد او هستند گفت وگو کند و پیامد امر را بسنجد.
مغیره از آنجا به نزد یارانش در کوفه شتافت و درباره ی امر خلافت یزید با آنان به کنکاش پرداخت.پس آنان بیعت با یزید را پذیرفتند. مغیره از میان ایشان ده[3] نفر را انتخاب کرد، به هرکدام 30 هزار درهم داد و آنان را به سرپرستی پسرش موسی، روانه ی دربار معاویه کرد. این هییت در نزد معاویه، مسیله ی خلافت را آراستند و حمایت خود را ابراز داشتند. سپس معاویه گفت: در آشکار کردن این راز شتاب مکنید و بر رای خود باقی باشید.سپس به موسی ، پسر مغیره گفت: پدرت دین آنان را به چه قیمتی خریده است؟ گفت: به سی هزار درهم. معاویه گفت: دینشان برای ایشان بسی خوار گشته است(که اینقدر ارزان آن را فروخته اند.)[4] پس معاویه از حمایت ضمنی اهل کوفه اطمینان یافت و همت خود را معطوف به بیعت گرفتن از دیگر بلاد ساخت.
عموم شامیان نه تنها با این امر_خلافت یزید_ مشکلی نداشتند حتی از آن استقبال هم میکردند، زیرا حفط امویان بر سریر قدرت، مهم ترین امری بود که می توانست موجودیت آن ها را در قبال حجاز و عراق حفظ کند.
دمشق (شام)
معاویه برای بیعت گرفتن از شام با مشکل کمتری مواجه بود. عموم شامیان نه تنها با این امر_خلافت یزید_ مشکلی نداشتند حتی از آن استقبال هم میکردند، زیرا حفط امویان بر سریر قدرت، مهم ترین امری بود که می توانست موجودیت آن ها را در قبال حجاز و عراق حفظ کند.
با این حال، معاویه در گام اول در نطقی خطاب به مردم شام گفت که سنش زیاد شده و اجلش فرارسیده است و تصمیم دارد برای جانشینی خود شخصی را تعیین کند و از آنان جویای نظر شد. آن جمع پس از تبادل نظر،عبدالله بن خالدبن ولید را پیشنهاد دادند. این نظر بر معاویه گران آمد اما سخنی نگفت. چندی بعد عبدالرحمن بیمار گشت و معاویه طبیبی یهودی که در دربارش بود را نزد او فرستاد و با نوشیدن شربتی مسموم او را به قتل رساند.
معاویه در ادامه فعالیت های خود، در شام مجلسی نمایشی با حضور گروه هایی از مردم بصره و کوفه تشکیل داد و ضحاک بن قیس را واداشت تا در آن مجلس بحث ولایتعهدی یزید را به معاویه پیشنهاد داده و او را به گرفتن بیعت برای یزید تشویق نماید. پس از طرح این پیشنهاد توسط قیس، افرادی از پیش تعیین شده به حمایت از او پرداختند و موافقت خود را به معاویه اعلام داشتند. در این میان افرادی مانند احنف بن قیس نظر مثبتی به این امر نداشتند. احنف در نطقی خطاب به معاویه و یارانش ضمن مخالفت با ولایتعهدی یزید گفت که مردم حجاز و عراق تا زمانی که حسن بن علی(ع) زنده است به چنین کاری رضایت نمی دهند و با یزید بیعت نمی کنند. سخنان احنف موجب شک و دودلی در میان جمعیت شد. ضحاک در پاسخ، خشمگینانه بر مردم عراق تاخت و آنان را اهل شقاق و نفاق معرفی کرد و افزود: برای حسن و خاندانش از سلطنتی که خدا در زمین به معاویه داده است، چه بهره و حقی است؟ و خلافت موروثی نیست و از کلاله_فرزند دختر_ به ارث نمی رسد.
سپس عبدالرحمن بن عثمان به دفاع از معاویه پرداخت و با باطل دانستن سخنان احنف، سخنانی در تایید و تشویق معاویه به زبان آورد. معاویه نیز که فضا را مناسب یافته بود، سخنانی رعب آور، تهدید آمیز و حاکی از زور و فشار به زبان آورد. در پایان مجلس نیز مردم بیعت کرده و به خانه هایشان بازگشتند. و بدین ترتیب نقشه معاویه برای راضی کردن مردم شام و فریب کوفیان و بصریان حاضر در مجلس به ثمر نشست.
مدینه
معاویه برای گرفتن بیعت و جلب رضایت مردم و بزرگان مدینه، دو بار به این شهر سفر کرد. وی در سال های 50 و 56 حج به جاآورد و در همان سفرها چندروزی نیز در مدینه توقف داشت. در سفر اول که در سال 50 اتفاق افتاد، او با شخصیت های بانفوذی همچون: عبدلله بن عباس، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر دیدار کرد و قصد خود را مبنی بر جانشینی یزید بیان نمود و خواستار موافقت و حمایت آنان گشت.
این چهارتن هرکدام در بیانات مجزایی مخالفت خود را با این تصمیم اعلام کرده، یادآور شایستگی بیشتر خاندان اهل بیت برای برعهده گیری منصب خلافت شدند و موروثی کردن خلافت را امری برگرفته از سلطنت قیصر و کسری دانستند و آن را خلاف سنت پیامبر و حتی خلفای قبلی برشمردند. معاویه نیز در پاسخ گفت، خلافت از آن پسران عبدمناف است(زیرا آنان خویشاوندان رسول خدایند) وتا قیامت در دست آنان باقی خواهد ماند.سپس مدینه را ترک کرد و تا سال 51 از بیعت گرفتن برای یزید سخنی به میان نیاورد.
همچنین با تکیه بر توانایی های جوانان هاشمی سعی داشت چنین القا کند که جوانان نیز شایستگی خلافت را دارند و کمی سن و نبود تجارب ارزشمند دلیلی بر عدم شایستگی یک جوان نیست.
در فاصله بین سفر اول و دوم به مدینه، معاویه فرصتی یافت تا مخالفان و رقیبان احتمالی یزید را از بین ببرد و راه را برای جانشینی او هموار سازد. اشخاص سرشناسی مانند: حسن بن علی (ع)، حسین بن علی (ع)، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عباس، سعد بن ابی وَقاص، عبدالله بن زُبَیْر، عبدالله بن به عمر، مروان بن حَکم، عبد الرحمن بن خالد بن ولید، زیاد بن سُمیه و سعید بن عثمان از مخالفان مهم خلافت یزید بودند.معاویه با کشتن افرادی مانند: امام حسن (ع)، سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن خالد، عزل مروان از استانداری مدینه، تطمیع سعیدبن عثمان با سپردن حکومت خراسان به وی و بخشش صدهزار درهم به عبدالله بن عمر و... هدف خویش را پیش برد. معاویه در ادامه اقداماتش، در نامه ای به ولیدبن عتبه بن ابوسفیان_والی جدید مدینه_ به او فرمان داد تا از مردم مدینه برای یزید بیعت بگیرد. ولید مردم را به این امر فراخواند. در این میان ، از بنی هاشم حتی یک نفر دعوت حاکم را اجابت نکرد و عبدالله بن زبیر از کسانی بود که به شدت با این بیعت مخالفت کرد. ولید که در اجرای فرمان معاویه ناکام مانده بود، در نامه ای به معاویه نوشت که مردم مدینه به ویژه خاندان بنی هاشم از این امر سرباز زده اند و عبدالله بن زبیر بیش از همه دشمنی و خودداری خود را بیان نموده است و بدون ابزار جنگی نمی توان از ایشان بیعت گرفت.
معاویه در پاسخ، نامه هایی به هرکدام از بزرگان مدینه نوشت و به ولید دستور داد نسبت به حسین بن علی(ع) راه مدارا در پیش بگیرد و آسیبی به او نزند، زیرا او خویشاوند است و حق بزرگی بر گردن ما دارد و مانند شیری در بیشه است و نمی توان در بحث و مجادله بر او چیره شد. همچنین دستور داد از درگیری با عبدالله بن زبیر پرهیز کند تا خود نزد او برود.
معاویه در سفر دوم به مدینه در سال56 به ولیدبن عتبه دستور داد با خشونت و شدت عمل بیشتری برای یزید بیعت ستاند. در این میان معاویه با عایشه دیدار کرد و رضایت ضمنی او را جلب کرد، با بزرگان مدینه دیدار های خصوصی برگزار کرد، بر منبر مسجد از کمالات و فضایل یزید سخن گفت، شاعرانی را با هدایای گزاف تطمیع کرد تا اشعاری در ستایش یزید بسرایند و سیمایی مقدس، معنوی و پذیرفتنی از او در اذهان مردم بسازند. وی همچنین با تکیه بر توانایی های جوانان هاشمی سعی داشت چنین القا کند که جوانان نیز شایستگی خلافت را دارند و کمی سن و نبود تجارب ارزشمند دلیلی بر عدم شایستگی یک جوان نیست.
اینگونه بود که معاویه علارغم اعتراض ها و افشاگری های امام حسین (ع) و کارشکنی سایر مخالفان توانست مدینه را نیز در بیعت با یزید همسو کند.
بدین ترتیب معاویه با وجود مخالفت های فراوان و سرباز زدن بنی هاشم و عده ای از صحابه و همچنین کارشکنی های برخی از نزدیکان دربار، توانست با حربه ی تهدید و تطمیع از اکثریت مردم بیعت بگیرد و ولیعهدی یزید را به عنوان امری مسلم و عمومی به جامعه اسلامی بقبولاند. البته چنین امری به سرعت انجام نشد و حدود یک دهه طول کشید تا معاویه بدعت بزرگ موروثی نمودن خلافت اسلامی را شکل دهد.
جالب بود ..... تشکر .......
چقدر مکان جغرافیایی تو اعتقادات مردم موثر بوده
کوفه و کوفیان عجب داستان هایی در دل دارند
جامع و کامل بود ممنون