تاریخ چیست؟ آیا تاریخ گذرگاهی است به وسعت تمام بشریت، که پیوندی همیشگی با حال و آینده دارد یا آنکه تنها نگارشی انتخابی از گذشته بشر است. بیتردید ساده انگاری تاریخ عاقلانه نیست، با تاریخ میتوان هویت گمشده انسانها را یافت و با شناخت آن حتی به هویتی فرا تاریخی رسید. از طرف دیگر ارتباط فرهنگ و تاریخ خود فلسفهای است برای لزوم فهم تاریخ. به قول یونگ، فرهنگ رودخانهای است به وسعت تاریخ.
برای بنای تاریخ قابل اعتماد، فهم تاریخ الزامی است. فهم تاریخ به معنای جا ماندن درگذشته نیست بلکه به معنی سنجش درست هر آن چیزی است که از نسلهای قبل به ما رسیده و خواه یا نا خواه باید آنها را با خود حمل کنیم. اما اگر اصول فهم تاریخ را درست دریابیم، میتوانیم تمام آنچه را حکومتها و سیاستها برای حفظ منافع خویش بر ما تحمیل کردهاند رد کنیم و تاریخ خودمان را بسازیم. تاریخ میتواند جستجویی ارزشمند برای درک حقیقت باشد. از همین رو باید تاریخ را فهمید؛ اما شناخت تاریخ به همین سادگی نیست.
مایکل استنفورد دریکی از تألیفهای خود با نام «درآمدی بر فلسفه تاریخ» برای فهم مخاطبینش از تاریخ مثالی آورده، تصور کنید کودکانی در بیشهای سرگرم هستند و غاری نزدیک آنهاست بچهها نمیدانند که خرسی در غار است. آنها نه میتوانند آن را ببینند و نه صدایش را بشنوند. اما معتقدند که خرس آنجاست، زیرا میتوانند جای پنجههای بزرگی را ببینند که به غار منتهی میشود و از آن بیرون نیامده است. حدس آنها میتواند درست باشد؛ اما از طرف دیگر، میتوانیم به راههایی بیندیشیم که احتمال خطای آنها را نشان میدهد؛ مثلاً خرس از ورودی پشتی خارج شده باشد؛ هنگام بیرون رفتن، بر روی سنگها پا گذاشته باشد که هیچ جای پایی را نشان نمیدهد؛ کسی ردپای خرس را تقلید کرده باشد تا بچهها را دست بی اندازد و مانند آن. ما از شواهد میتوانیم حضور خرس را در غار پیشبینی کنیم اما برای یقین کردن باید جرئتش را داشته باشیم که وارد غار شویم تا آن خرس را دقیقاً با چشمان خودمان ببینیم.
تاریخ بر دوپایه شواهد و تفسیر قرار دارد. قدم اصلی برای دستیابی به واقعیت یک گزارش بررسی درست شواهد است و بعد پیوندی است که میان شواهد و حقیقت برقرار میشود که بهوسیله ذهن صورت میگیرد.
تاریخ دقیقاً همانند غاری است که استنفورد به آن اشاره میکند. از طرفی اگر خرسی در غار باشد، خطری کودکان را تهدید میکند. طبیعی است که هیچیک از کودکان در بیشه جرئت رفتن به غار را پیدا نمیکنند. اما اگر کمی عاقل باشند از شواهد موجود همانند ردپای خرس بیشه را ترک میکنند، تا جانشان محفوظ باشد. مثال زیبای مایکل استنفورد پژوهشگر صاحبنظر تاریخ اهمیت تاریخ را بازگو میکند و انسان عاقل را نسبت به فهم تاریخ دعوت میکند.
از آنجا که اهمیت تاریخ در کنار اعتبار تاریخ معنا مییابد و تاریخ درگذشته به وقوع پیوسته است و رویدادهای گذشته را نمیتوان مستقیماً مشاهده کرد، نقطه تاریک تاریخ دقیقاً از همینجا آغاز میشود. چراکه همین تصور که تاریخ را نمیتوان مستقیماً مشاهده کرد، برخی از نظریه پردازان را دچار نوعی درک نادرست از تاریخ کرده است. آنچه از گذشته باقی است تنها روایات و توصیفهایی است که مورخ آن را نقل کرده است؛ اما برای شناخت گذشتهای که مورخ توصیف کرده است، میتوان اصولی عقلانی بهعنوان نحوه کار برای شناخت واقعیت رویدادها به دست آورد و به بخش عمدهای از آنچه مورخ برای ما میگوید اعتماد کرد.
تاریخ بر دوپایه شواهد و تفسیر قرار دارد. قدم اصلی برای دستیابی به واقعیت یک گزارش بررسی درست شواهد است و بعد پیوندی است که میان شواهد و حقیقت برقرار میشود که بهوسیله ذهن صورت میگیرد. در قلمرو تاریخ، حقیقت تا حدودی به شواهد موجود بستگی دارد. شواهد در تاریخ مانند علم حقوق ضروری است؛ زیرا تاریخ درگذشتهای به وقوع پیوسته که اکنون از آن چیزی روشن و معلوم نیست. شواهد میتواند بقایای مادی برجای مانده از رویداد باشد یا گزارشهایی از خود واقعه یا وقایع دیگر که بهگونهای به رویداد موردنظر اشاره داشتهاند. اصول بررسی شواهد شامل بررسی آثار و بقایا و دستیابی به اطمینان از بقایای برجای مانده است. در مرحله بعد شناسایی سیر تاریخی و تحول بقایا و گزارشها با دقت بر این امر که این سند چگونه به ما رسیده و تحت تأثیر چه عواملی تغییر کرده است، سپس در مرحله سوم به منشأ و ریشه آن میپردازیم. در همین مرحله است که شناسایی نویسنده سند اهمیت مییابد. هر چیزی که هویت نویسنده یک گزارش را شکل میدهد، میتواند در قصد او از توصیف رویداد سهیم باشد. مورخ گاهی گزارشگر رویدادی بوده که باعث حفظ منافعش است و همچنین ممکن است برای دفاع از مذهبی که پیرو آن بوده واقعهای را توصیف کند از همین رو باید در قدم اول، گزارشگر یک سند را به درستی شناسایی کرد.
نکته اصلی درباره شواهد، گرایشهای موجود در شواهد است چون تاریخ را بیشتر فاتحان مینویسند تا مغلوبان. از همین رو برای دستیابی به واقعیت رویداد باید تمامی آنچه میتواند سبب تحریف یا پوشاندن گزارشی شود شناسایی گردد.
نوشتار فوق، تلاشی است برای تبیین اعتماد به تاریخ. هر چند تاریخ همواره از شواهد دروغین پر است اما میتوان با در نظر گرفتن چهارچوبهایی مبتنی بر اصول عقلانی شواهد درست و نادرست را از هم تفکیک کرد و به تفسیری درست از یک واقعه دست یافت و بهواسطه وجود شواهد دروغین، کلیت تاریخ را نمیتوان زیر سؤال برد.
تحلیل جالبی بود
بسیار عالی. استفاده کردم.