یکی از فضایلی که رسول الله صلی الله علیه و آله در مورد امیرالمؤمنین علیهالسلام بیان فرمودهاند، شباهتی است که آن بزرگوار به برخی از انبیاء الهی داشتهاند.
اینگونه روایات بهخوبی نشان میدهند که رسول خدا (ص) در مقام بیان افضیلت و برتری امیرالمؤمنین (ع) بر دیگر مردمان است. انبیاء در زمان خودشان برترین افراد بودهاند؛ بنابراین وقتی خاتم الانبیاء (که سلام و درود خدا بر او و آلش باد) فضائل آن انبیاء را متجلی در فردی خاص میداند، مردم عاقل نیز پی به این امر میبرند که آن شخص خاص دارای ویژگیهایی است که دیگران ندارند. پس رجوع به او در همه حال لازم است. اهمیت این امر زمانی مشخص میگردد که رسول الله از دنیا رفته است در آن موقعیت دیگر کسی وجود ندارد که جامع صفات کمال باشد.
بهعنوان مثال در حدیث تشبیه چنین آمده است:
عبدالرزاق، از معمر، از زهرى، از سعید بن مسیب، از ابى هریره چنین نقل میکند: رسول خدا (ص) در جمع اصحاب خود فرمود:
هرکسى میخواهد به آدم در علمش، به نوح در همتش، به ابراهیم در خلق و خویش، به موسى در مناجاتش، به عیسى در سنتش و به محمد در بردباریش بنگرد، به شخصى که میآید بنگرد.
مردم گردنشان را دراز کردند و از جایشان تکان خوردند ببینند کیست؟ دیدند او على بن ابى طالب علیهمالسلام است. [1]
روایت دیگر: حارث همدانى ـ از اصحاب معروف امیرالمؤمنین (ع) ـ این گونه نقل میکند:
به ما خبر رسید که پیامبر (ص) در میان جمعى از اصحاب خود فرمود: به شما آدم را به علمش، نوح را در فهمش و ابراهیم را در حکمتش نشان بدهم.
چیزى نگذشت که امیرالمؤمنین (ع) آنجا حاضر شد.
ابوبکر گفت: اى رسول خدا مردى را به سه تن از پیامبران مقایسه فرمودى، خوشا به حال آن مرد. اى رسول خدا او کیست؟
فرمود: اى ابابکر! او را نمیشناسى؟
گفت: خدا و رسول او داناترند.
فرمود: او ابوالحسن، على بن ابى طالب است.
ابوبکر گفت: مبارک باد بر تو اى اباالحسن! و کجاست همانند تو اى اباالحسن! [2]
از جمله تشبیهاتی که رسول (ص) در مورد امیرالمؤمنین (ع) بهکار بردهاند، تشبیه ایشان با حضرت هارون (ع) است که به «حدیث منزلت» مشهور است.
این روایت از متواترات تاریخی و روایتهایی است که نه تنها شیعیان، بلکه اهل تسنن نیز در صحاح خود اعم از صحیحین بخاری و مسلم و غیره آن را بیان کردهاند.
این حدیث همان روایت مشهور است که رسول (ص) خطاب به امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: یا علی! منزلت تو به من همچون منزلت هارون برای موسی علیهماالسلام میباشد؛ الا اینکه بعد از من هیچ پیامبری نیست.
امیرالمومنین (ع) و ائمه اطهار (ع) میراثدار فضائل و مقامات انبیا الهی هستند
با مطالعۀ روایات دیگر میبینیم که این تشبیه امیرالمؤمنین (ع) به هارون (ع)، در زمینۀ نامگذاری فرزندانشان نیز وجود دارد.
یعنی همانگونه گه مقامات هارونی برای امیرالمؤمنین (ع) ثابت شده (که در پایان این نوشتار به آنها اشاره خواهیم کرد) دستور خداوند متعال نیز بر آن بوده که حتی در نامگذاری فرزندان ذکور نیز این تشبیهات صورت بگیرد.
شیخ المحدثین، مرحوم صدوق را در این مورد نقل میکنند:
و به همین اسناد از آن حضرت از پدرانش از على بن الحسین (ع) روایت کردهاند که فرمود: اسماء بنت عمیس مرا گفت: فاطمه علیهاالسّلام مرا فرمود: هنگامیکه به فرزندم حسن حامله گشتم و او را زائیدم، رسول خدا (ص) آمد و به اسماء گفت: فرزندم را بیاور. اسماء حسن را که در پارچۀ زردى پیچیده بودند، تسلیم وى نمود. پدرم پارچه را کنار انداخت و در گوش راستش اذان گفت، و در گوش چپش اقامه؛ سپس به على فرمود: فرزندم را چه نام گذاردهاى؟
گفت: یا رسول الله من بر شما در نامگذارى پیشى نگرفتهام، ولى دوست داشتم نام او را «حرب» گذارم. رسول خدا (ص) فرمود: من نیز در نام او بر خدایم سبقت نجویم. آنگاه جبرئیل فرود آمد و گفت: اى محمد خداوند على أعلى تو را سلام میرساند و میگوید: «على» نسبت به تو به منزلۀ هارون است نسبت به موسى، و رسولى بعد از تو نیست. فرزندت را همنام پسر هارون کن. رسول خدا (ص) پرسید: نام فرزند هارون چه بود؟ جبرئیل گفت: شبر، رسول خدا (ص) فرمود: زبان من عربى است (و این لغت عبرى). جبرئیل گفت: نام او را حسن بگذار. اسماء گوید: پس پیامبر نام کودک را «حسن» نهاد. چون روز هفتم شد دو گوسفند خاکسترى رنگ براى او عقیقه کرد و یک ران آن را با یک دینار به قابله داد. سپس سر نوزاد را تراشید و به وزن آن نقره تصدق داد و با گرد زعفران سر او را ملون نمود، و به أسماء گفت: مالیدن خون به سر نوزاد از رسوم جاهلیت است.
اسماء گوید: در سال بعد حسین (ع) متولد شد. رسول خدا (ص) به سراغ او آمد و فرمود: اى اسماء فرزندم را بیاور. اسماء حسین را در حالى که در پارچۀ سفیدى پیچیده شده بود به دست آن حضرت داد. ایشان (ص) در گوش راست او (ع) اذان و در گوش چپش اقامه خواند؛ آنگاه او را در آغوش گرفت و گریست. اسماء گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، گریه براى چیست و از چه رو میگریى؟ حضرت فرمود: بر حال این فرزندم میگریم، عرض کردم: یا رسول الله او هم اکنون به دنیا آمده است!
حضرت فرمود: ستمکاران او را پس از من شهید میکنند، خدا شفاعت مرا نصیب آنان نگرداند. آنگاه فرمود: اى اسماء این خبر را (که او را میکشند) به فاطمه نرسانید، زیرا او تازه فارغ گشته است. آنگاه رو به على کرده فرمود: نام فرزندم را چه نهادهاى؟ گفت: من بر شما سبقت در نام نجویم یا رسول الله، امّا دوست داشتم نامش را «حرب» گذارم. رسول خدا (ص) فرمود: من نیز بر خدای عزوجل سبقت نخواهم گرفت. در این حال جبرئیل نازل گشت و گفت: یا محمد! على أعلى تو را سلام میرساند و میگوید: چون على نسبت به تو مانند هارون نسبت به موسى است، این فرزندت را به نام پسر هارون بنام. رسول خدا (ص) پرسید: نام فرزند هارون چه بود؟ گفت: «شبیر» حضرت فرمود: این به زبان عبرى است و من عربى زبانم. جبرئیل گفت: او را «حسین» بنام. چون یک هفته گذشت رسول خدا دو گوسفند خاکسترى رنگ براى او عقیقه کرد و یک ران از آنها را با یک دینار به قابله عطا فرمود. سر طفل را تراشید و به وزن موهایش (نقره) تصدق داد و سرش را با زعفران سرخگون نمود، و فرمود: اى اسماء! خون مالیدن به سر نوزاد از رسوم زمان جاهلیت است. [3]
در روایتی دیگر آمده است:
نام امام حسن و امام حسین (ع) را خداوند انتخاب و از طریق وحی به رسول خدا (ص) ابلاغ کرد. این نام براساس نام ها فرزندان هارون نبی (ع) انتخاب شد
جابر گوید: وقتى دوران حاملگى حضرت فاطمه - سلام الله علیها - به حسن سپرى شد و نوزاد به دنیا قدم نهاد، قبلا پیامبر (ص) دستور داده بود که او را در پارچۀ سپید بپیچند؛ ولى خانمها نوزاد را در لباس زرد رنگى قنداق کردند. آنگاه فاطمه (س) به همسرش گفت: یا على براى این نوزاد نامی انتخاب فرما. أمیرالمؤمنین فرمود: من در نامگذارى او بر پیامبر خدا پیشى نخواهم گرفت. اندکى بیش نگذشت که پیغمبر (ص) آمد. نوزاد را چون دسته گلى بهدست گرفت و بوسهاى بر رخسار او زد، و زبان مبارکش را به دهان او گذارد. نوزاد آن را مکید. سپس روى به ایشان نموده و فرمود: مگر پیش از این به شما نگفته بودم که نوزاد را در پارچۀ سفید بپیچید؟ آنگاه دستور داد پارچۀ سفیدى آوردند و کودک را در آن پیچید و آن پارچۀ زرد رنگ را دور افکند. و آنگاه به گوش راست نوزاد اذان و به گوش چپش اقامه گفت؛ بعد رو به أمیرمؤمنان نمود و فرمود: نامش را چه نهادهاید؟ عرض کرد: منتظر شمائیم.
پیغمبر (ص) فرمود: من هم از خداوند در نامگذارى او پیشى نمیگیرم. خداوند به جبرئیل وحى کرد که براى محمد پسرى متولد شده، به سوى او شو، و از جانب من و خودت سلام و شاد باش ابلاغ کن و بگو چون على از براى تو همانند هارون است نسبت به موسى؛ بدین جهت این نوزاد را با پسر هارون همنام کن. جبرئیل خدمت رسول خدا (ص) شد و از جانب خدا و خود تهنیت و مبارکباد گفت و فرمان خدا که: پسرت را همنام فرزند هارون ساز. پیغمبر (ص) پرسید: نام پسر هارون چه بود؟ جبرئیل گفت: شبر. فرمود: زبان من عربى است. گفت: او را حسن نام کن؛ لذا حسن نامیده شد؛ و چون حسین (ع) قدم به دنیا نهاد، پیغمبر (ص) نزد ایشان آمد، و همان کارهایی را که وقت تولد حسن انجام داده بود تکرار نمود؛ آنگاه جبرئیل بر او نازل شد و عرض کرد: خداوند عزوجل ذکره تو را سلام میرساند و میفرماید: چون على نسبت به تو نظیر هارون است نسبت به موسى، لذا نام این کودک را نیز به نام پسر دیگر هارون بگذار. پرسید: نامش چه بود؟ گفت: شبیر. فرمود: من عرب زبانم. گفت: او را حسین نام نه؛ لذا پیغمبر اسم او را حسین نهاد. [4]
نکات جالبی در این روایات نهفته است.
اول اینکه امیرالمؤمنین (ع) حتی در نامگذاری فرزندان خودشان نیز بر رسول الله پیشی نمیگرفتند و رسول الله نیز نام فرزندان خود را بنابر وحی الهی میگذاشتند.
از این رو در روایتی دیگر بیان شده که نام «حسن و حسین» هدیهای از جانب خداوند متعال میباشد:
جبرئیل به رسول الله (ص) نام حسن بن علی و پارچهای حریر از لباس بهشتی را هدیه کرد و نام حسین از نام حسن مشتق شده است. [5]
نکتۀ بعدی اینکه خداوند متعال فرموده است منزلت امیرالمؤمنین (ع) برای رسول (ص) همچون منزلت هارون برای موسی (ع) است. یعنی مقامات هارونی را خداوند متعال برای امیرالمؤمنین (ع) ثابت کرده است.
بر اساس روایات به نظر میآید که نام امام حسن و امام حسین (ع) در تورات و انجیل نیز آمده است؛ زیرا بنابر روایتی از ابوهریره، راهبی به نزد خانه حضرت زهرا (س) آمد و از ایشان سراغ دو پسرشان را گرفت.
وی بعد از مشاهدۀ امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بر آنها بوسه زد و با گریه میگفت: نام این دو بزرگوار در تورات به «شبر و شبیر» و در انجیل به «طاب و طیب» آمده است. وی همچنین بعد از شنیدن صفات نبی گرامی اسلام، شهادتین را بر زبان جاری ساخت و مسلمان شد. [6]
به نظر میآید این تشابه در نامگذاری صرفاً در حد معرفی نبوده؛ بلکه این نامها در لسان دیگر اهل بیت علیهم السلام نیز آمده است.
- لذا رسول (ص) تصریح مینمایند:
دو ریحانۀ من در دنیا، حسن و حسین (ع) هستند. آنها را به نام دو سبط بنی اسرائیل، شبر و شبیر نام نهادم. [7]
- سلیم بن قیس به نقل از امیرالمؤمنین (ع) میگوید:
و عیسى پشت سر او به نماز میایستد و میگوید: همانا شما پیشوایانى هستید که هیچ کس را شایسته نیست بر شما پیشى جوید. پس او پیش میرود و با مردم نماز میگزارد و عیسى در صف پشت سر او میایستد. نخستین و برترین آنان رسول خدا (ص) است که پاداش او برابر پاداش جملۀ ایشان و همۀ کسانى است که از ایشان پیروى میکنند و به وسیلۀ ایشان هدایت یافتهاند. نام او عبارت است از: محمد و عبدالله و یس و فتّاح و خاتم و حاشر و عاقب و ماحى و قائد و نبى خدا و صفى خدا و حبیب خدا، و اینکه هر کجا خداوند یاد شود نام او نیز یاد میشود؛ او نزد پروردگار عالم یکى از گرامیترین آفریدگان خداست و محبوبترین آنان در پیشگاه خداوند؛ خداى تعالى هیچ فرشتۀ مکرم و هیچ پیامبر مرسلى، از آدم و غیر او، نیکوتر و محبوبتر از او نزد خود نیافریده است. در روز قیامت او را بر سریر خویش مینشاند، و شفاعت او را در مورد هرکس که او در حقّش شفاعت کند میپذیرد. قلم در لوح محفوظ به نام او، محمد رسول خدا (ص) جریان یافته و به نام پرچمدار روز رستاخیز بزرگ، که برادر و وصى او و وزیر او و جانشین اوست در میان امتش؛ و نزد خدا یکى از محبوبترین آفریدگان خدا پس از وى اوست؛ یعنى علی پسر عموى پدر و مادرى او، و ولى هر مؤمنى پس از او. سپس یازده تن از فرزندان محمد و فرزندان او (على). اولین آنان به نام دو فرزند هارون، شبّر و شبّیر خوانده میشود و نه تن دیگر از نسل آن فرزند کوچکتر یکى پس از دیگرى. آخرینشان کسى است که عیسى بن مریم پشت سر او به نماز میایستد. [8]
در اینجا نام امامین حسن (ع) و حسین (ع) به نام شبر و شبیر آمده است.
رسول خدا (ص): دو ریحانۀ من در دنیا، حسن و حسین (ع) هستند. آنها را به نام دو سبط بنی اسرائیل، شبر و شبیر نام نهادم
- در حدیثی در مورد امام باقر (ع) در گفتگو با مردی از اهل کتاب چنین میفرماید:
- شیخ (اهل کتاب) گفت: نامت چیست؟ امام باقر (ع) فرمود: محمد.
گفت: تو، محمد نبی الله هستی؟ فرمود: خیر. من فرزند دختر او هستم.
گفت: نام مادرت چیست؟ فرمود: مادر من فاطمه (س) است.
گفت: پدرت کیست؟ فرمود: نامش علی (ع) است.
گفت: تو فرزند ایلیا در زبان عبری و علی در زبان عربی هستی؟ فرمود: آری.
گفت: فرزند شبر هستی یا شبیر؟ فرمود: من فرزند شبیر هستم.
شیخ گفت: شهادت میدهم که هیچ الهی غیر از خدا نیست و شهادت میدهم که جد تو محمد، رسول الله است. [9]
- در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که در معرفی خودشان چنین میفرمایند:
· من جعفرم. من نهر عمیقم. من صاحب آیات سپیدم. من فرزند شبیر و شبر هستم. [10]
همین روایت در نوادر المعجزات ص137 آمده به این صورت:
وأنا ابن شبر و شبیر
شاید بتوان این تسمیه را در لسان اهل بیت (ع) این گونه را تفسیر کرد (البته شاید چنین برداشتی در روایات بیان نشده باشد) که:
اهل بیت (ع) ضمن اشاره به نام فرزندان هارون (ع) در تسمیۀ امام حسن و حسین (ع)، در حال تشویق عامۀ مردم به تدبر در آیات قرآنی و مقامات هارونی بودند تا مشخص شود آنکس که مقام او برای رسول الله همچون منزلت هارون برای موسی است، چه مقاماتی دارد؛ تا مشخص شود که جانشین و خلیفه و وزیر رسول الله چه کسی است.
همچنین در برخورد با اهل کتاب نیز به استناد نام بردن اسامی امام حسن (ع) و حسین (ع) در تورات، حقانیت اسلام را برای آنها معرفی نمایند.
مقامات هارونی:
حال با عنایت به اینکه مقامات هارونی برای امیرالمؤمنین ثابت شد، شاید بد نباشد که نیم نگاهی به این مقامات بر اساس قرآن داشته باشیم:
1. وزارت:
«وَاجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أَهْلی* هارُونَ أَخی» (طه 29-30)
و براى من از خاندانم وزیرى قرار بده، برادرم هارون را.
هم چنین خداوند متعال در سورۀ فرقان پیرامون این مقام میفرماید:
«وَلَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَجَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزیرًا» (فرقان 35)
و هر آینه ما به موسى کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیرش قرار دادیم.
در سورۀ قصص نیز سخن از وزارت هارون به میان آمده است؛ آنجا که از زبان موسى (ع) نقل میکند و میفرماید:
«وَأَخی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنّی لِسانًا فَأَرْسِلْهُ مَعی رِدْءًا یُصَدِّقُنی» (قصص 34)
و برادرم هارون، زبانش از من گویاتر است. پس او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند.
2. خلافت و جانشینی:
یکى دیگر از مقامهاى حضرت هارون، مقام خلافت و جانشینى او از موسى (ع) است. خداوند این مقام را چنین بیان میفرماید:
«وَقالَ مُوسى لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِع سَبیلَ الْمُفْسِدینَ» (اعراف 142)
و موسى به برادرش هارون گفت: در میان قومم جانشین من باش و (امور آنها را) اصلاح کن و از راه مفسدان پیروى نکن.
3. اخوت، مشارکت در رسالت، تکیهگاه محکم
چهارمین، پنجمین و ششمین مقام حضرت هارون از منظر قرآن، مقام خویشاوندى او با حضرت موسى (ع) است و اینکه هارون در رسالت حضرت موسى شریک و تکیه گاه او بوده است.
حضرت موسى (ع) از خداوند چنین درخواست کرد:
«وَاجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أَهْلی* هارُونَ أَخی* اشْدُدْ بِهِ أَزْری* وَأَشْرِکْهُ فی أَمْری» (طه 31-33)
و براى من وزیرى از خاندانم قرار بده، برادرم هارون را. و او را تکیهگاه محکمی براى من قرار بده و در کار من شریک گردان.
سخن پایانی:
در روایات معتبر مقامات هارونی برای امیرالمؤمنین (ع) ثابت شده است؛ تا جایی که حتی در نامگذاری فرزندان ایشان نیز این رویه وجود داشته است. اهل بیت (ع) نیز به این امور اشاره داشتهاند تا مردم را متوجه برخی امور کنند. همچنین با تدبر در مقامات هارونی بر اساس آیات قرآنی نیز میتوان پی برد که منصب خلافت بعد از رسول الله (ص) برای امیرالمؤمنین و فرزندان ایشان است.