وصیت‌نامه نوشته‌ای است که به موجب آن موصی (وصیت‌کننده) عهودی را بر ورثه خود تحمیل کند یا طریق تقسیم یا مصرف اموال خود را پس از مرگ تعیین کند. وصیت‌نامه ممکن است به‌طور رسمی یا خودنوشته یا سرّی تنظیم شود و در پاره‌ای مواردِ فوق‌العاده وصیت ممکن است شفاهی باشد.

 

وصیت‌های امیرالمؤمنین (ع)

از امیرالمؤمنین(ع) چندین وصیت‌نامه باقی مانده است. برخی را پیش از ضربت خوردن فرموده و برخی را پس از آنکه متوجه دیدار حضرت حق گردید. قاضی محمدبن سلامه معروف به مضاعی (م. 405 ق) در مجموعه‌ای از سخنان امیرالمؤمنین (ع) که آن را دستور معالم‌الحکم نامیده، وصیت‌نامه‌هایی از آن حضرت آورده است. یکی از این وصیت‌نامه‌ها مختص به فرزندش امام حسن (ع) به عنوان وصی او در همۀ زمینه‌ها می‌باشد که وصیت‌نامه‌ای بسیار مهم است. سیّدرضی آن را در نهج‌البلاغه در ذیل یکی از نامه‌ها آورده است[1]‌ و آن مهم‌ترین وصیت‌نامه امیرالمؤمنین است که هنگام بازگشت از صفین در حاضرین[2]‌ نوشت.

 یکی دیگر از وصیت‌نامه‌های امیرالمؤمنین(ع) مختص به فرزندش امام حسین(ع) می‌باشد و دو تا از آنها خطاب به دو فرزندش حسنین علیهماالسّلام است که بعد از او یکی بعد از دیگری امامت جامعۀ اسلامی را در دست خواهند گرفت.

 

وصیت امیرالمؤمنین (ع) به فرزندش امام حسین (ع):
این وصیت را امیرالمؤمنین (ع) پس از وصیتی که به طور مختص به فرزند ارشدش امام حسن (ع) نوشت، خطاب به فرزند دومش امام حسین (ع) مرقوم فرمود:

پسر جانم! تو را سفارش می‌کنم به رعایت:

تقوای الهی در حال توانگری و تهیدستی،

پسر جانم! عزّتِ مؤمن در بی‌نیازیِ او از مردم است.

قناعت ثروتی است پایان ناپذیر.

گفتار حقّ در حال خشنودی و خشم،

میانه‌روی هنگام دولتمندی و تنگدستی،

رفتار عادلانه نسبت به دوست و دشمن،

کار کردن در حال شادابی و سست‌حالی،

و خشنودی از خدا در سختی و خوشی.

پسر جانم! هر شرّی که به دنبالش بهشت باشد، نتوان آن را شرّ دانست و آن خیری که آتش دوزخ در پی بود، نتوان آن را خیر به‌حساب آورد. هر نعمتی در برابر بهشت، ناچیز است و هر بلایی در قیاس با آتش دوزخ، سلامتی است.

پسر جانم! بدان هرکس عیب خود را ببیند، از پرداختن به عیب دیگران باز ماند.

هرکس جامۀ تقوی بر تن نکرد، هیچ جامه‌ای (عیب‌های) او را نپوشاند.

آن‌کس که به قسمت خدا خرسند باشد، بر آنچه از دستش رفته، اندوهگین نگردد.

هر که تیغ ستم بیرون کشد، سرانجام خونِ خود به آن بریزد.

هرکس چاهی برای برادرش کَند، خود در آن افتد.

هر که پرده دیگری بِدَرَد عیب‌های خانواده‌اش عیان شود.

هر که خطای خود را فراموش نماید، خطای دیگری را بزرگ شمارد.

هر که با کارها پنجه درافکند، خویشتن را هلاک سازد.

هر که خود را به گرداب‌ها افکند، غرق گردد.

هر که شیفته رأی خود شود، گمراه گردد.

هر که به عقل خود بی‌نیازی نماید، به لغزش افتد.

هر که بر مردم گردن‌فرازی نماید، خوار شود.

هر که با دانشمندان نشست و برخاست نماید، باوقار گردد و هر که با فرومایگان معاشرت کند، خوار گردد.

هر که با مردم عاقلانه رفتار ننماید، دشنام شنود.

هر که به مکانهای بدنام قدم نهد، متّهم شود.

هر که شوخی کند سبک شود.

هر که چیزی را بسیار انجام دهد، به آن معروف شود.

هر که پرگویی کند، خطاهایش بسیار باشد و هر که خطاهایش افزون‌تر شد، حیایش کمتر گردد. هر که حیایش کمتر باشد، پارسایی‌اش اندک بود و هر که پارسایی‌اش اندک باشد، دلش بمیرد و هر که دل مرده شد، راه به دوزخ برده است.

ای فرزند عزیزم! هر که به زشتی‌های مردم بنگرد و آنها را ناپسند شمارد، ولی چنان زشتی را برای خود بپسندد، بدون چون و چرا احمق است.

هر که بیندیشد، عبرت گیرد و هر که عبرت گیرد، عُزلت گُزیند و هر که عُزلت گزید، سالم ماند.

هر که شهوت را واگذارد، آزاد زندگی نماید.

هر که حسد را وانهد، محبوب مردم باشد.

پسر جانم! عزّتِ مؤمن در بی‌نیازیِ او از مردم است.

قناعت ثروتی است پایان ناپذیر.

هر که فراوان یاد مرگ کند، به اندکی از دنیا خشنود باشد.

هر که بداند گفتارش از کردارش به‌شمار می‌آید، جز در آنچه به سود (مادی و معنوی) اوست، زبان نگشاید.

پسر جانم! شگفتا از کسی که از کیفر بترسد، ولی از انجام گناه دست باز ندارد و امید ثواب داشته باشد ولی اهل توبه و عمل نشود.

پسر جانم! اندیشه، روشنی آورد؛ و غفلت، تیرگی؛ و نادانی، گمراهی.

خوشبخت کسی است که از دیگران پند گیرد.

ادب بهترین میراث است و خوش اخلاقی بهترین همنشین.

با قطع ارتباط با خویشاوندان، پیشرفتی (در زندگی) نباشد و با هرزگی، توانگری نباشد.

پسر جانم! سلامتی ده بخش است که نه بخش آن در لب فرو بستن است، جز ذکر خدا و یک بخش هم در ترک همنشینیِ کم‌خردان.

خدای را! خدای را! دربارۀ نماز، که نماز ستون دین شماست.

پسر جانم! هر که با پوشیدن لباسِ عصیان و نافرمانی از خدا، در مجالس خودنمایی کند، خداوند لباسِ ذلّت بر او پوشانَد.

هر که دانش جوید، دانا شود.

پسر جانم! سرلوحه دانش، نرم رفتاری است و آفت آن، پرخاشگری است.

شکیبایی بر مصیبت‌ها از گنجینه‌های ایمان است.

پاکدامنی زینتِ تهیدستی است و سپاسگزاری زینت توانگری.

دیدارِ زیاد ملال آور است.

اطمینان پیش از امتحان، خلاف دوراندیشی است.

خود شیفتگیِ مرد نشانه سستیِ عقل اوست.

ای پسر عزیزم! چه بسا نگاهی که حسرت به‌بار آورد و چه بسا سخنی که نعمت را بر باد دهد.

پسر جانم! هیچ شرافتی برتر از اسلام نیست و نه کرامتی ارجمندتر از پرهیزکاری و نه پناهگاهی محکم‌تر از خویشتنداری و نه شفاعت‌کننده‌ای کارسازتر از توبه و نه جامه‌ای زیباتر از سلامتی.

هیچ ثروتی، نیکوتر از خرسندی به روزی روزانه، فقرزدایی ننماید و هر که به گذران روزانه بسنده کند، زود به آسایش رسیده و آسوده خاطر گشته است.

پسر جانم! حرص و آز کلید سختی، مرکب دشواری و موجب پرت شدن در ورطۀ گناهان است.

شیفتگیِ به دنیا، فراهم‌کننده همه عیب‌هاست.

برای ادب کردن خود همین بس آنچه را که از دیگری بد می‌داری (از آن اجتناب نمایی‌).

برادرت همان حق را بر تو دارد که تو بر او داری.

هر که بدون عاقبت‌نگری خود را درگیرِ کارها نماید، در معرض حوادث قرار می‌گیرد.

چاره‌اندیشی پیش از پرداختن به کاری، تو را از پشیمانی ایمن می‌گرداند.

هر که از آرایِ گوناگون استقبال نماید، مواضع خطا را بشناسد.

شکیبایی، سپر ناداری است.

تنگ‌چشمی، روپوش بدبختی است.

حرص و آز نشانه نیاز است.

مهربانِ نادار بهتر از ثروتمندِ ستمکار است.

برای هر چیز، خوراکی است و خوراکِ مرگ، آدمیزاد است.

ای پسر عزیزم! هیچ گناهکاری را ناامید مکن، چه بسیار گناهکاری که عاقبت به خیر گشته و چه بسیار خوش‌کرداری که در پایان عمر تباه شده و جهنمی گشته است؛ ما از چنین سرنوشتی به خدا پناه می‌بریم.

ای پسر عزیزم! چه بسا عصیانگری که (توبه کرده و) نجات یافته و چه بسا فرمانبرداری که (تباه گشته و) سقوط نموده است.

هر که در جستجویِ راستی برآید، سختی بر او سبک گردد.

رشدِ نفس در سایه مخالفت با نفس (امکان پذیر) است.

هر ساعتی که می‌گذرد، عمر را می‌کاهد.

وای بر ستمکاران از داوریِ بهترین داوران و دانایِ نهان پنهان‌کاران.

پسر جانم! ستم راندن بر بندگان بدترینِ توشه است.

برای آن جهان، با هر جرعه‌ای، نای گرفتنی است و با هر لقمه‌ای در گلو ماندنی.

هرگز نعمتی را فراچنگ نیاوری مگر آنکه نعمتی را از دست بدهی.

چه‌قدر راحتی به سختی، تهیدستی به نعمت، مرگ به زندگی و بیماری به تندرستی نزدیک است.

خوشا به حال کسی که کنش و دانش، دوستی و دشمنی، گرفتن و نگرفتن، لب به سخن گشودن و نگشودن و رفتار و گفتار خود را برای خدا خالص گرداند.

آفرین، آفرین بر دانشمندی که اهل کنش و کوشش باشد و از شبیخون مرگ بهراسد و در حال آماده باش به سر برد و مهیّا گردد. اگرش پرسند، اندرز دهد و اگرش وانهند، سکوت اختیار نماید و سخنش درست باشد و سکوتش از درماندگی در پاسخگویی نباشد.

وای بر آنکه دچار محرومیّت و خواری و نافرمانی است و از خود نیکو پندارد، آنچه را از دیگری بد می‌داند و به مردم عیب گیرد، آنچه را خود مرتکب آن می‌شود.

پسر جانم! بدان که هرکس نرم‌گوی شود، دوست داشتنی است.

خداوند تو را به سوی هدایتش موفق نماید و به قدرت خویش از اطاعت‌کنندگانش قرار دهد که همانا او بخشنده و بزرگوار است.[3]

 

وصایای امیرالمؤمنین (ع) خطاب به حسنین علیهماالسّلام

اولین وصیت: ابن ابی‌الدّنیا وصیت امام را از طریق مختلف نقل کرده است. قسمت‌هایی از آن در زمینه مسائل مالی و بخشی از آن، وصایای دینی امام است. در این وصیت، امام توصیه به مسائل چندی کردند از جمله: صله‌رحم، ایتام، همسایگان، عمل به قرآن، اقامۀ نماز به عنوان عمود دین، حج، روزه، جهاد، زکات، اهل‌بیت رسول خدا (ص)، بندگان، امر به معروف و نهی از منکر.

امام‌ علی (ع) قبل از شهادت، فرزندانش را بخواند و برای گفتن وصیت آماده شد. او خطاب‌ به‌ حسنین علیهماالسّلام ‌فرمود: «شما دو فرزندم‌ را به‌ تقوای‌ الهی‌ توصیه ‌می‌کنم‌.

دنیا را مخواهید حتی اگر به شما روی آورد، و از هر چه از دنیا است و از دست می‌دهید، افسوس‌ مخورید.

پسر جانم! هیچ شرافتی برتر از اسلام نیست و نه کرامتی ارجمندتر از پرهیزکاری و نه پناهگاهی محکم‌تر از خویشتنداری و نه شفاعت‌کننده‌ای کارسازتر از توبه و نه جامه‌ای زیباتر از سلامتی

ستمگر را دشمن‌ و ستمدیده‌ را یار باشید.

شما دو نفر و دیگر خاندانم‌ و همه‌ آنان‌ را که‌ این‌ وصیت‌نامه‌ مرا دریافت‌ کنند، به‌ تقوای‌ الهی‌، نظم‌ در جریان ‌زندگی و کارها‌ و ایجاد صلح‌ و وحدت‌ در صفوف‌ خود توصیه‌ می‌کنم‌ که‌ از جدّتان‌ بارها شنیدم‌ که می‌فرمود: «آشتی‌ میان‌ دو تن‌ از هر نماز و روزه‌ای‌ ارزشمندتر است.»

خدای‌ را! خدای‌ را! دربارۀ‌ یتیمان‌، مبادا که‌ گاه‌ به‌ گاه‌ دهانشان‌ را بی‌قُوت‌ بگذارید یا در حضور خویش ‌تباهی‌شان‌ را شاهد باشید.

خدای را، خدای را، دربارۀ همسایگانتان، که مورد وصیت پیامبر شمایند، آن‌ بزرگوار همواره‌ چندان‌ درباره‌ آنان‌ سفارش‌ می‌کرد که‌ پنداشتیم‌ همسایگان‌ ما را از وارثان‌ قرار خواهد داد.

خدای‌ را! خدای‌ را! دربارۀ قرآن‌، مبادا در عمل‌ به‌ آن‌، بیگانگان‌ بر شما پیشی‌ گیرند.

خدای را! خدای را! دربارۀ نماز، که نماز ستون دین شماست.

خدای را! خدای را! در حق خانه پروردگارتان، آن را خالی مگذارید چندان که در این جهان ماندگارید، که اگر حرمت آن را نگاه ندارید، به عذاب خدا گرفتارید.

خدای‌ را! خدای‌ را! دربارۀ جهاد در راه‌ خدا با مال‌ و جان‌ و زبان‌هاتان‌. بر شما باد همبستگی‌ و فداکاری ‌متقابل‌ و زنهار از گسستگی‌ و پشت‌ کردن‌ به‌ همدیگر.

مبادا روزی‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر را وا نهید، که‌ در آن‌ روز سلطه‌ بدان‌ بر شما شکل‌ گیرد و از آن‌ پس ‌هر چه‌ برای‌ رهایی‌ از آن‌ سلطه‌ دعا کنید، پاسخی‌ نشنوید.»

سپس‌ فرمود: «ای‌ فرزندان‌ عبدالمطلب‌! مبادا که‌ با گفتن‌ پیاپی امیرمؤمنان‌ کشته‌ شد! امیرمؤمنان‌ کشته‌شد! در خون‌ مسلمانان‌ غوطه‌ور شوید. به‌ هوش‌ باشید که‌ به‌ خون‌خواهی‌ من‌ جز از قاتلم‌ هیچ‌کسی‌ نباید کشته‌ شود. هرگاه‌ از این‌ ضربت‌ جان‌ دادم‌، ژرف‌ بنگرید که‌ در برابر ضربت‌ او به‌ یک‌ ضربت‌ بسنده‌ کنید. مبادا که‌ آن ‌مرد مُثله‌ شود، که‌ من‌ خود از رسول‌ الله که‌ درود خدا بر او و خاندانش‌ باد، شنیدم‌ که‌ می‌فرمود: از مُثله‌ کردن‌، هر چند سگی‌ گزنده‌ باشد، بپرهیزید.»[4]

هیچ‌ حکومتی‌ را در طول‌ تاریخ‌ نمی‌توان‌ یافت‌ که‌ به‌ این‌ اندازه‌ برای‌ مخالفانش‌ حق‌ قایل‌ شده‌ باشد. مخالفان امیرالمؤمنین با امنیّت‌ و حرمت‌، تحت‌ لوای‌ حکومت‌ علوی‌ زندگی‌ می‌کردند.

امیرالمؤمنین بعد از وصیت‌ به‌ حسنین علیهماالسّلام‌ رو به‌ محمد حنفیه‌ کرد و فرمود: «ای‌ پسر من! شنیدی‌ که‌ برادران‌ تو را وصیت‌ کردم‌. تو را هم‌ وصیت‌ می‌کنم‌ و حجت‌ می‌گیرم‌ که‌ حرمت‌ ایشان ‌نگاه‌ داری‌ و کارهای‌ ایشان‌ را در چشم‌ و دل‌ خلق‌ بیارایی‌ و هیچ‌ کار بی‌رأی‌ ایشان‌ نگزاری‌.»

سپس‌ دوباره رو به‌ حسنین‌ کرد و فرمود: «برادر شما محمد را از جهت‌ شما وصیت‌ کردم‌ و شما را به‌ جهت‌ او وصیت‌ می‌کنم‌ که‌ برادر شما و پسر پدر شماست‌. شما دانسته‌ باشید که‌ من‌ او را دوست‌ داشته‌ام‌. شما از جهت ‌دوستی‌ من‌ او را دوست‌ دارید.»

 

وصیت دیگر امیرالمؤمنین(ع) به حسنین علیهماالسّلام:

هر که به عقل خود بی‌نیازی نماید، به لغزش افتد.

امام خطاب به دو فرزندش فرمود: «بر شما باد تقوای‌ خدای‌ تعالی‌. دست‌ در عهد خدای‌ تعالی‌ زنید و متفرق‌ نشوید. در اصلاح‌ ذات‌البَین‌، جِد و جهد کنید که‌ من‌ از رسول‌ خدا (ص) شنیدم‌ که‌ سعی ‌نمودن‌ در اصلاح‌ ذات‌البین ‌از نماز و روزه‌ افضل است‌. خویشان‌ را عزیز دارید و به‌ رحم‌ بپیوندید تا خدای‌ تعالی‌ حساب‌ روز قیامت‌ را بر شما سهل‌ و آسان‌ کند. یتیمان‌ و بیوه‌زنان‌ را عزیز دارید و جانب‌ ایشان‌ را رعایت‌ کنید و چندان‌ که‌ توانید در مال‌ دنیا با ایشان‌ مواسات ‌کنید. بر تلاوت‌ قرآن‌ و کار کردن‌ بدان‌ مواظبت‌ نمایید، آن‌چنان‌ که‌ هیچ‌کس‌ در اوامر و نواهی‌ آن‌ بر شما سبقت ‌نتواند گرفت‌. نماز را به‌ پای‌ دارید که‌ آن‌ ستون‌ دین‌ است‌. زکات‌ مال‌ بدهید که‌ گزاردن‌ زکات‌، آتش‌ خشم‌ خدای‌ تعالی‌ فرو نشاند. در داشتن‌ روزۀ‌ ماه‌ رمضان‌ همت‌ کنید که‌ سپری‌‌ از آتش‌ دوزخ است‌. به‌ شرایط‌ حج‌ و لوازم‌ مناسک‌ آن‌ قیام‌ کنید که‌ ما را بدان امر‌ فرموده‌اند. بر برّ و تقوا معاونت‌ کنید و برگناه‌ و ظلم‌ مدد ننمایید. ای‌ اهل‌ بیت‌ من‌! خدای‌ شما را نگاه‌ دارد و برکات‌ محمد رسول‌الله(ص) در میان‌ شما بماند. استغفرالله العظیم.»[5]‌‌

 

وصیت امیرالمؤمنین(ع) در باره اموالش:

امیرالمؤمنین(ع) تولیت‌ اوقاف‌ خود را به‌ امام‌ حسن(ع) و پس‌ از او به‌ امام‌ حسین(ع) داد و بدین ترتیب ابتدا امام حسن(ع) و سپس امام حسین(ع) را وصی خود قرار داد؛ چنان‌ که‌ در کتاب‌ وقف‌ به‌روایت‌ سیّدرضی‌ در نهج‌ البلاغه‌ آمده‌ است‌، در این وصیت آن حضرت در مورد اموالش چنین نوشت: «این چیزی است که بنده خدا، علی پسر ابوطالب، دستور می‌دهد درباره مال خود و بدان خشنودی خدا را می‌خواهد تا وی را به بهشت درآرد و آسوده‌اش دارد. حسن بن علی نگه‌داری مال مرا عهده‌دار شود. خود از آن مصرف نماید و به دیگری ببخشد آنسان که روا بود و شاید. اگر برای حسن حادثه‌ای پدید آید و حسین زنده باشد، او بدین کار بپردازد، وصیّت را انجام دهد چنانکه باید.

دو پسر فاطمه- حسن و حسین- را از صدقۀ علی همان است که از آنِ دیگر پسران است. من انجام این کار را به عهدۀ پسران فاطمه می‌گذارم تا خشنودی خدا را به‌دست آرم و به فرستاده او نزدیکی جویم و پاس حرمت او و خویشاوندی او را بدارم . . .»[6]

پس‌ از آن‌ به‌ فرزندانش‌ سفارش‌ کرد که‌ کسی‌ را از مرگش‌ آگاه‌ نکنند و شبانه‌ او را غسل‌ دهند‌ وکفن‌ نمایند. آنگاه خطاب‌ به‌ فرزندش‌ حسن‌(ع) که‌ گریه‌ می‌کرد، فرمود: «ای‌ فرزندم! خداوند عالمیان‌ دل‌ تو را به‌ صبر ساکن‌ گرداند و مزد تو و برادرانت‌ را در مصیبت‌ من‌ عظیم‌ و اضطراب‌ و آب‌ دیده‌ تو را ساکن‌گرداند. به‌ درستی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ تو را به‌ قدر مصیبت‌ تو اجر می‌دهد.»[7]

 

نتیجه:

امیرالمؤمنین(ع) در توصیه‌های‌ خود به‌ فرزندانش‌ شیوهای‌ حفظ‌ قدرت‌ را به‌ آنان‌ نیاموخت؛ بلکه‌ آنچه‌ بر آن‌ تأکید داشت‌ رعایت‌ اصول‌ اصیل‌ اسلامی‌ و مسائل‌ اخلاقی‌ و عدم‌ توجه‌ به‌ دنیا و مظاهر آن‌ است‌. او فرزندانش را به بندگی خدا و دوستی با مردم سفارش کرد که در این صورت است که می‌توان در هنگام مرگ مورد خطاب حضرت حق قرار گیرند که: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمطْمَئِنَّهُ ارْجِعی‌ إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلی‌ فی‌ عِبادی وَ ادْخُلی‌ جَنَّتی‌‌»