مرگ زیاد بن ابیه
زیاد بن ابیه در سال 53 ه در کوفه به هلاکت رسید.[1] هنگامى که به معاویه پیوست برادر معاویه شد و زناى مادر خود را قبول کرد. سمیه کنیز حارث بن کلده طبیب بود. حارث او را به چراندن گوسفندان وادار کرده بود ولى طبع زشت و شهوانى سمیه آنقدر در صحرا ننگ به بار آورد که حارث او را از خود راند. از آن پس سمیه اسماً خود را به عبید چوپان ثقفى چسباند و رسماً جزء فواحش طائف درآمد و حیثیت خاندان عبید را هم لکه دار کرد.
برادرى او با معاویه یکى از راههایی بود که معاویه براى جلب زیاد به طرف خود به کار گرفت. او مجلسى ترتیب داد و از عدهای به عنوان شاهد در آنجا استفاده کرد که از جمله ابو مریم مشروب فروش طائف بود. او برخاست و به زیاد گفت: شبى ابوسفیان به طائف آمد و از من فاحشهای خواست. در آن شب کسى جز سمیه نبود. صبر کردیم تا رفت و آمدها کم شد. سمیه را براى او فرستادم. زیاد زناى مادر خود را قبول کرد و برادر معاویه شد! معاویه هم براى باوراندن این نسبت به او خواهرش را به خانه او فرستاد و دستور داد چادر از سر بر دارد چرا که محرم اوست.[2]
زیاد بعد از برادرى با معاویه برائت از حضرت امیرالمؤمنین (ع) و قتل شیعیان على بن ابى طالب (ع) و غارت اموال آنان را شروع کرد. دست بریدن، شکم پاره کردن، با دار آویختن، زنده به گور کردن، میل سرخ شده به چشمان شیعیان کشیدن، فرزندان را سر بریدن، خانه خراب کردن و آتش زدن از جمله کارهاى او بود. عبد الرحمن بن حسان را به جرم محبت على بن ابى طالب (ع) زنده در گور کرد.[3]
در بصره و کوفه سیزده هزار نفر را به جرم شیعه بودن یا به احتمال شیعه بودن کشت و بعد به معاویه نوشت: من تا به این حد خواسته تو را انجام دادم و این کارها با دست چپم بود. اگر حکومت حجاز به من واگذار شود با دست راستم که بیکار است همین عمل را انجم میدهم و تصمیم دارم از مردم عراق در مسجد بخواهم که برائت از على (ع) و مدح خاندان امیه را علنى نمایند. هر کس قبول نکند او را بکشم و خانه او را خراب کنم، چون این خبر منتشر شد، امام حسن (ع) و شیعیان نفرین کردند و بعضى امیرالمؤمنین (ع) را در خواب دیدند که او را نفرین کرد و آن ملعون قبل از عملى کردن تصمیمش به مرض طاعون مبتلا شد و به درکات جحیم واصل گردید.[4]
«برای مشاهده مطالب بیشتر در مورد زیاد بن ابیه یه این لینک مراجعه نمایید.»
سال شهادت امام حسن 49 یا 50 هست و مرگ زیاد 53 پس زمان امام حسین علیه السلام بوده.