در ادامه مقاله گذشته، به خصوصیات اخلاقی امام حسین میپردازیم.
حماسۀ امام حـسین (ع) در جـنگ صفین
مبارزه با بنیانگذاران بدعتها
داستانهایی از قـاطعیت امام حسین (ع)
خـداوند متعال در توصیف ویژگیهای مردان الهی و مبلغان راه حقیقت، شجاعت و شهامت را یکی از بارزترین صفات و خصلتهای آنـان مـیشمارد و میفرماید: «اَلَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ و َیَخْشَوْنَهُ وَلا یَخْشَوْن اَحَدا اِلاَّ اللّهَ وَکَفی بِاللّهِ حَسیبا؛[1] کسانی که رسالتهای الهـی را ابلاغ میکنند و تنها از خدا میترسند و از غیر او هیچگونه واهمه ندارند و خداوند برای حسابرسی کـافی است».
همچنین خداوند در سورۀ مـائده جـهادگران راه خدا را دلیر مردانی به شمار آورده است که در راه دفاع از حق و آرمانهای والای اسلامی هیچگاه خسته نمیشوند و از سرزنش و ملامت سستعنصران و منافقان و مخالفان هرگز شک و دودلی به خود راه نمیدهند. آنها با روحیۀ قوی و شهامت بـینظیر خود، تاج و تخت طاغوتهای زمان را به لرزه درمیآورند، به فضل و رحمت الهی دل میبندند: «یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهَ وَلا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ، ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ و َاللّهُ واسِعٌ علیم؛[2] آنان در راه خدا جهاد میکنند و از سـرزنش هـیچ ملامتگری نمیترسند و این (روحیۀ شجاعانه) فضل خداست که به هرکس که بخواهد عنایت میکند و خداوند وسعت دهندۀ دانا است».
حضرت اباعبداللّهالحسین (ع) نمونۀ بارزی از مبلغان با شـهامت پیامهای الهی است که در گفتار و کردار، روحیه قوی و عظمت نفس خود را نشان داد. در اینجا صفحاتی را از تاریخ شجاعت آن رادمرد الهی ورق میزنیم:
امام حسین (ع) از همان دوران کودکی و نوجوانی به صراحت لهـجه و بـیباکی و شجاعت معروف بود. او این خصلت ستوده را از جدش رسول اکرم (ص) و امیر مؤمنان علی (ع) به ارث برده بود. امام (ع) در یکی از روزهای اوایل خلافتِ خلیفۀ دوم، در مسجد پیامبر (ص) نشسته بود. آن حـضرت کـه دوران نوجوانی را سپری میکرد، متوجه شـد کـه عـمر بالای منبرِ پیامبر اکرم (ص) قرار گرفته و در مورد آیه اَلنَّبیُّ اَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ[3] برای مردم سخن میگوید. امام حسین (ع) با شـنیدن سـخنان مـتناقض خلیفه از جایش بلند شده و با شجاعت تمام فرمود:
«اِنـْزِلْ عـَنْ مِنْبَرِ اَبی رَسُولِ اللّهِ لا مِنْبَرِ اَبیکَ؛ از منبر پدرم رسول خدا (ص) فرود آی؛ نه منبر پدرت».
ابن خطاب از اعتراض شدیداللحن امـام یـکه خـورده و گفت: راست میگویی. بلی این منبر پدر توست نه پدر من. چـه کسی این سخن را به تو آموخت؟ آیا پدرت علی بن ابیطالب؟! امام حسین (ع) فرمودند: به جانم سـوگند! اگـر در ایـن مورد از پدرم هم اطاعت کرده باشم، بیراهه نرفتهام؛ چرا که او هدایتگر و مـن رهیافتۀ اویم.
آنگاه در ادامه فرمود: ای پسر خطاب! اگر مردم از ما اهلبیت (ع) پشتیبانی میکردند، تو نمیتوانستی بر آل مـحمد مسلط شـوی و بر منبرشان بنشینی. خدا آنگونه که سزای توست، سزایت دهد و از بدعتی کـه پدیـد آوردی بـه سختی بازجوییات کند.
خلیفه با خشم تمام از منبر پایین آمد. به همراه عدهای، نزد عـلی (ع) رفـت و گفت: ای اباالحسن! امروز از فرزندت حسین چه چیزها که ندیدم! او در مسجد رسول اللّه (ص) با صـدای بـلند با ما سخن میگوید و اوباش و اهل مدینه را علیه من میشوراند.[4]
حماسۀ امام حـسین (ع) در جـنگ صفین
امام حسین (ع) دلاور مردی بود که شجاعت و شهامتش دوست و دشمن را به حیرت آورده بود. حـماسه آفرینیهای آن حضرت در جنگهای جمل و صفین و نهروان زبانزد خاص و عام بود. عبداللهبنقیس از دلاوریهای امـام حـسین (ع) در جنگ صفین چنین گزارش کرده است:
در نبرد صفین در میان لشکر علی (ع) و در رکاب آن حضرت بـودم. ابـوایوب سلمی از فرماندهان معاویه به کمک نیروهای خود بر آب فرات مسلط شده و آن را بـه روی مـا بست.
لشکریان علی (ع) از شدت عطش به آن حضرت شکایت کردند. امیرالمؤمنین (ع) نیز برای بـازپسگیری آب فـرات عـدهای را فرستاد، اما آنان ناامید برگشتند.
مولای متقیان (ع) از گرفتاری پیش آمده به شـدت نـاراحت شد. در آن حال امام حسین (ع) عرضه داشت:
اَمْضی اِلَیْهِ یا اَبَتاهُ؟ پدر جان! آیا من برای بـاز کـردن راه آب بروم؟ علی (ع) فرمود: پسرم! برو.
حضرت سیدالشهدا (ع) به همراه عدهای بـه نـیروهای دشمن حمله کرده و آنان را از فرات دور کرد. خـیمهاش را در کـنار آب بـرافراشت و عدهای را برای حفاظت از آب گمارد.
آنگاه نزد پدر بـزرگوارش آمـد و پیروزی خویش را مژده داد. اما علی (ع) از شنیدن بازگشایی راه آب به گریه افتاد. به امـام گـفته شد: یا علی! این اولیـن پیـروزی است کـه در ایـن جـنگ به برکت حسین (ع) به دسـت آمـد، چرا گریه میکنید؟! امام فرمود: بلی درست است، اما من به یـاد روز عـاشورا افتادم که حسینم با لب تشنه بـه شهادت میرسد و از شدت ظـلم اسـب او شیهه میکشد و میگوید: ای وای از دست امتی که فرزند دختر پیامبرشان را کشتند.[5]
حضرت اباعبدالله (ع) همواره با تـوانمندی و اقـتدار کامل با دشمنان اسلام و زورگـویان و مـستکبران بـرخورد میکرد؛ هرکجا احـساس وظیفه میکرد، با شـجاعت تـمام از حق دفاع و اهل باطل را کوچک میکرد. داستان زیر نمونهای از اقتدار وَ جرئت آن حضرت را در مـقابل طـاغوت نشان میدهد.
در سال پنجاه و چهارم هجری، یـکی از کاروانهای حامل امـوال حـکومتی ـ کـه از یمن برای معاویه ارسـال شده بود ـ از مدینه میگذشت. امام حسین (ع) به یارانش دستور داد تا کاروان را توقیف و مـحمولههای آن را در مـیان نیازمندان بنیهاشم و دیگران تقسیم کنند. آنـگاه بـه مـعاویه نامهای بـه این شرح نـوشت: «اَمـّا بَعْدُ، فَاِنَّ عیرا مَرَّتْ بِنا مِنَ الْیَمَنِ تَحْمِلُ مالاً وَحُلَلاً وعَنْبرا وَطیبا اِلَیْکَ، لِتُودِعَها خَزائِنَ دِمـَشْقَ وَتـَعُلَّ بـِها بَعْدَ النَّهَلِ بِبَنی اَبیکَ، وَاِنّی اِحْتَجْتُ الیها فـَاَخَذْتُها، وَالسـَّلام؛ بـعد از حـمد و ثـنای الهی! با کاروانی از یمن مواجه شدیم که اموال و پوشاک و عنبر و عطرهای دیگر به سوی تو حمل میکرد تا آنها را در خزاین (کاخهای خود، در) دمشق ذخیره کنی و تشنگان فـرزندان پدرت را سیراب سازی (و در رفاه و آسایش خود و بستگانت صرف نمایی!) اما من به آنها نیاز داشتم و در آنها تصرف کردم. والسلام».
این حرکت انقلابی و شجاعانه سرور آزادگان جهان، موجبات نارضایتی و خشم معاویه را فراهم آورد و طـی نامهای، آن حضرت را از عواقب این کار بر حذر داشت.[6]
امام حسین (ع) در حرکت انقلابی دیگری در راه کربلا و در منزل تنعیم، قافلهای دیگر را که از یمن اجناس گران قیمتی به سوی شام و برای یزید میبرد، تصرف و کـرایۀ شتربانان را با کمال خوشرویی به آنان پرداخت کرد.[7]
در شجاعت و رشادت مانند پدر بزرگوارش عـلی (ع) بود. آن مرد میدان جهاد و مبارزه روحیۀ مقاومت و شکست ناپذیری خود را در نهجالبلاغه چنین توصیف میکند: «وَاللّهِ لَوْ تَظاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلی قِتالی لَما وَلَّیْتُ عَنْها، وَلَوْ اَمْکَنَتِ الْفـُرَصُ مـِنْ رقابها لَسارَعْتُ الیها؛[8] به خـدا سـوگند! اگر تمام عرب در نبرد با من پشت به پشت یکدیگر دهند، از صحنۀ جنگ روی برنمیگردانم و اگر فرصت باشد به پیکار همۀ آنها میشتابم».
در روز عاشورا امام حسین (ع) آنچنان شجاعانه میرزمید و با دلی پر قـوت؛ بـیباکانه نیروی دشمن را تارومار میکرد که کسی را یارای مقاومت در برابر آن حضرت نبود. او در حال مبارزه با رجزهای شورآفرین خود شجاعت روحی و عظمت نفس و معرفت والای خویش را نشان میداد. امام (ع) به راست و چـپ لشـکر حمله بـرده و میفرمود:
اَناالْحُسَیْنُ بْنُ عَلیّ |
آلَیْتُ اَنْ لا اَنْثَنی |
اَحْمی عیالاتِ اَبی |
اَمْضی عَلی دینِ النَّبیِ |
من حسین فرزند عـلی هستم. سوگند خوردهام که در برابر ستمگران تسلیم نشوم. از خانواده پدرم حمایت مـیکنم. پیـوسته بـر طبق دین پیامبر حرکت خواهم کرد.
یکی از فرماندهان نظامی یزید به نام تمیم بن قحطبه در مقابل امام قـرار گـرفت و گفت: ای پسر علی! تا کجا میخواهی دشمنی خودت را با یزید ادامه دهی! امـام حـسین (ع) فرمود: آیا من به جنگ شما آمدهام یا شما جنگ را بر من تحمیل کردهاید؟! مـن راه را بر شما بستهام، یا شما راه را به رویم بستهاید؟! شما برادر و فرزندان مرا شـهید کردهاید و حالا بین مـن و شـما شمشیر حکم فرماست.
فرمانده یزیدی گستاخانه و با غرور تمام به امام گفت: حسین! زیاده سخن نگو، نزدیک بیا تا شجاعت تو را ببینم! امام حسین (ع) با غرشی رعدآسا به پیش رفت و شـمشیر خویش را چنان بر گردن فرمانده مغرور دشمن فرود آورد که سر او به کناری پرتاب شد. این حرکت امام آنچنان اضطرابی در لشکر دشمن پدید آورد که «یزید ابطحی» از فرماندهان لشکر دشـمن بـه کوفیان نهیب زد که: آیا اینهمه لشکر از برابر یک نفر میگریزد؟
یزید ابطحی برای تقویت روحیۀ لشکر قدم پیش نهاد و برای مبارزه با امام اعلام آمادگی کرد. سربازان دشمن از دیدن او کـه در شـجاعت و نبردهای تن به تن معروف بود، خوشحال شدند. امام حسین (ع) به وی فرمود: آیا مرا میشناسی که اینگونه بیواهمه به میدان نبرد میآیی؟! یزید بدون اعتنا به سخن امـام حـمله را آغاز کرد، اما حضرت به او امان نداد و با دفع حمله وی چنان بر سرش کوبید که لاشۀ بیجانش بر زمین افتاد.
سماواتیان پرده برداشتند |
به نظاره گردن برافراشتند |
سماواتیان محو و حیران همه |
سـرانگشت حـیرت به دندانهمه |
که یـارب چـه زور و چـه بازوست این؟! |
مگر با قدر هم ترازوست این |
عجب صفشکن، پهلوان یلی است |
به نیروی و مردی بسان علی است |
ولی حیف کاین تشنهلب بیکس است |
غریب است و بییار و بیمونس است |
هـنگامی کـه عمرسعد شجاعت بینظیر ابا عبدالله الحسین (ع) را مشاهده کرد ـ که چگونه از کشتهها پشته میساخت و نیروهای دشمن را از هر سو بـه عـقب مـیراند ـ احساس کرد که دیگر لشکر او در مقابل هجوم امام تاب مـقاومت ندارند. به نیروهایش نهیب زد: اَلْوَیْلُ لَکُمْ اَتَدْروُنَ لِمَنْ تُقاتِلُونَ؟ هذا اِبْنُ قَتّالِ الْعَرَبِ، فَاحْمِلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جـانِبٍ؛ وای بـر شـما، آیا میدانید با چه کسی میجنگید؟ این فرزند کشندۀ عرب اسـت؛ پس از هر طرف بر او حمله کنید.
بعد از این فرمان از سویی چهار هزار تیرانداز دشمن، حضرت سیدالشهدا (ع) را آمـاج تـیرهای خـود قرار دادند و آن حضرت را تیرباران کردند؛ از سوی دیگر به سوی خیمهها هجوم بردند. در ایـن حـال سـرور آزادگان فریاد برآورد: «یا شیعَهَ آلِ اَبی سُفْیانَ اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَکُنْتُمْ لا تـَخافُونَ الْمـَعادَ فـَکُونُوا اَحْرارا فی دُنْیاکُمْ؛ ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمیهراسید، لااقـل در زنـدگی آزادمرد باشید».
شمر گفت: حسین! چه میگویی؟! امام فرمود: «اَنَا الَّذی اُقاتِلُکُمْ وَتُقاتِلُونی وَالنِّساءُ لَیـْسَ عـَلَیْهِنَّ جـُناحٌ فَامْنَعُوا عُتاتَکُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمی مادُمْتُ حَیّا؛ من با شما میجنگم و شما با مـن نـبرد میکنید، این زنان گناهی ندارند؛ تا من زنده هستم از تعرض یاغیانتان به خـانواده مـن جـلوگیری کنید».[9]
حضرت مهدی (ع) با اشاره به رشادتهای امام حسین (ع)، خطاب به آن حضرت مـیگوید: «فـَلَمّا رَأوْکَ ثابِتَ الْجَأْشِ غَیْرَ خائِفٍ وَلا خاشٍ، نَصَبُوا لَکَ غَوائِلَ مَکْرِهِمْ وَقاتَلُوکَ بـِکَیْدِهِمْ وَشَرِّهِمْ؛[10] زمـانی کـه لشکر کوفه تو را قویدل و نترس و پرجرئت یافتند (و توانایی جنگیدن مردانه با تو را در خود ندیدند)، دامهای (مرگآفرین) مکرشان را بر سر راهت نهادند و با حیله و شرارتشان به مقابله با تـو برخاستند».
از ویژگیهای وجود مقدس حضرت سیدالشهدا (ع) عشق به مناجات و عبادت است و این یکی دیگر از نشانههای بـارز بـندگان خاص الهی است. خداوند متعال در سورۀ فرقان دربارۀ بندگان خاص خود مـیفرماید: «اَلَّذیـنَ یَبیتُونَ لِرَّبِهِمْ سُجَّدا وَقیاما؛[11] (آنان) کسانی هستند کـه شبها بـرای خدا بیدار مانده و به سجده و قیام میپردازند».
عـبادت پروردگـار آثار ویژۀ تربیتی و مایۀ تکامل روحی و معنوی انسان دارد. عبادت و عرفان، روح و روان بندگان را بـا قـدرت بیمنتهای الهی و باکمال مطلق پیـوند مـیدهد. انسان را از مـرکب غـرور و خـودخواهی به زیر میکشد و در سلک خوبان عـالم و دلدادگـان حضرت حق قرار میدهد.
خداوند متعال در آیۀ دیگری در مورد پارسایان و بندگان ستوده خـویش مـیفرماید: «کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیلِ ما یـَهْجَعُونَ وَبِالاَْسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِروُنَ؛[12] آنها مقدار اندکی در شب میخوابند و در سحرگاهان استغفار میکنند».
امام حـسین (ع) در عبادت و عرفان و کسب مقامات مـعنوی بـه درجـهای از معرفت رسید کـه مـدال نفس مطمئنه به نـامش ثـبت شد.[13]
دعای عرفه امام حسین (ع) نمونهای دیگر از عرفان آن سیمای ملکوتی است؛ آنجا که بـه درگـاه خداوند عرض میکند:
«ماذا وَجَدَ مَنْ فـَقَدَکَ؟ وَمـَا الَّذی فَقَدَ مـَنْ وَجـَدَکَ؟ لَقـَدْ خابَ مَنْ رَضِیَ دُونـَکَ بَدَلاً ولَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغی عَنْکَ مُتَحَوِّلاً؛[14] (پروردگارا!) چه یافت آنکه تو را گم کرد؟ و آنکه تـو را یـافت دیگر چه گم کرده است؟ مطمئنا آن کـسی کـه بـه دیـگری به جای تـو راضـی شد زیانکار است و آنکه از تو روی گرداند در خسران خواهد بود!».
عصر روز تاسوعا عمرسعد فرمان حمله داد. حـضرت ابـوالفضل (ع) از سوی امام حسین (ع) مأمور شد تـا شـب عـاشورا را از جـفاکاران سـتمپیشه مـهلت بگیرد و جنگ به روز بعد موکول شود. حضرت اباعبداللّه (ع) انگیزۀ خویش را از تأخیر انداختن جنگ، به برادرش عباس (ع) چنین بیان داشت: «یا عَبّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسی اَنْتَ یا اَخـی... اِرْجِعْ اِلَیْهِمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ تُؤَخِّرَهُمْ اِلَی غُدْوَهٍ وَتَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشیَّهَ، لَعَلَّنا نُصَلّی لِرَبِّنا اللَّیْلَهَ وَنَدْعُوهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ یَعْلَمُ اَنّی کُنْتُ اُحِبُّ الصَّلوهَ لَهُ وَتِلاوَهَ کِتابِهِ وَکَثْرَهَ الدُّعاءِ وَالاِْسْتِغْفارِ؛[15] برادرم عباس! جـانم بـه فدایت، سوار شو... به سوی آنان برو و اگر توانستی جنگ را تا صبح فردا به تأخیر انداز و امشب آنان را از ما دور کن. شاید ما بتوانیم امشب در پیشگاه پروردگارمان به نماز و دعـا و اسـتغفار بپردازیم، او خوب میداند که من پیوسته نماز برای او و تلاوت قرآنش و بسیار دعا کردن و طلب آمرزش خواستن از درگاهش را دوست داشتهام».
امام حسین (ع) آنچنان عـشق بـه نماز و ذکر و دعا دارد که مـیخواهد شـبی را از دشمن مهلت گیرد و به راز و نیاز و نیایش بپردازد؛ این در حالی است که بـا صـلابت تمام در مقابل خواستههای نـامشروع دشـمن ایستاده و مقاومت میکند.
حضرت سیدالشهدا (ع) در طول زندگی خویش با تمام وجود به خداوند عشق میورزید و از عمق جان او را عبادت میکرد. خصلتهای نیک و عبادتها و راز و نیازهای عاشقانهاش، عارفان خداجوی را به اطرافش گـرد آورده بـود. تکتک یاران باوفای امام ـ آن پرورش یافتهگان مکتب حسینی ـ عابدان شب و شیران روز بودند. پیامبر اکرم (ص) در وصف چنین نیکمردانی میفرماید:
«رُهْبانُ اللَّیْلِ اَسَدٌ بِالنَّهارِ؛[16] (مردان خدا) شب به عبادت میپردازند و روز همچون شیر (نیرومند بـه انـجام وظیفه اقـدام میکنند)».
در اینجا به نمونههایی از یاران عارف و نیایشگر امام حسین (ع) اشاره میکنیم:
1- حضرت عباس (ع) با آنهمه فـضائل اخلاقی و سیرت و صورت زیبایی که داشت، اما اثر سجدههای طولانی در پیـشانی نـورانیاش بـیشتر جلوه میکرد؛ به همین جهت قاتل آن حضرت با حسرت تمام میگفت: «اِنّی قَتَلْتُ شابّا مَعَالْحُسَیْنِ بـَیْنَ عـَیْنَیْهِ اَثَرُ السُّجُودِ، فَما نُمْتُ لَیْلَهً مُنْذُ قَتَلْتُهُ؛[17] من جوانمردی را از همراهان حسین (ع) کشتم کـه در پیـشانیاش آثـار سجده نمایان بود و از آن زمان که او را کشتم یکشب (راحت) نخوابیدهام».
2- حضرت زینب کبرا (ع) نـیز در عبادت و عرفان به مقامی رسیده بود که امام حسین (ع) هنگام وداع از او التـماس دعا گفته و به وی فـرمود: «یـا اُخْتاهُ لا تَنْسینی فی نافِلَهِ اللَّیْلِ؛[18] خواهرم! مرا در نماز شب فراموش مکن».
و از امام زینالعابدین (ع) روایت شده که فرمود: عمهام زینب بعد از حادثه عاشورا از کوفه تا شام و در اوج بحران روحی، نمازهای واجب و مستحب خود را بـه نحو زیبایی انجام میداد، اما در برخی موارد نمازهایش را نشسته ادا میکرد؛ چرا که غذای خود را به بچههای یتیم میداد و گاهی خود گرسنه میخوابید.[19]
3- امام حسین (ع) هـنگامی کـه به بالین حبیب بن مظاهر آمد، به شبزندهداریهای وی اشاره کرده و فرمود:
«للّهِ دَرُّکَ یا حَبیبُ، لَقَدْ کُنْتَ فاضِلاً تَخْتِمُ الْقُرآنَ فی لَیْلَهٍ واحِدَهٍ؛[20] ای حبیب! خدا به تو پاداش نیک عنایت کند، تـو انـسان باکمالی بودی و در یکشب قرآن را ختم میکردی».
یاران امام حسین (ع) که در رفتار و گفتار آیینه آن حضرت بودند، در شب عاشورا چنان به مناجات مشغول بودند که نوشتهاند: زمزمههای عاشقانه آنان هـمانند صـدای زنبور عسل به گوش شنوندگان میرسید. «وَباتَ الْحُسَیْنُ وَاَصْحابُهُ تِلْکَ اللَّیْلَهَ وَلَهُمْ دَویٌّ کَدَویِّ النَّحْلِ ما بَیْنَ راکِعٍ وَساجِدٍ وَقائمٍ وَقاعِدٍ؛[21] شب عاشورا امام حسین (ع) و یارانش بیدار ماندند و صدایی چـون نـغمه زنـبورهای عسل داشتند. آنان در حال رکـوع و سـجود و قـیام و قعود بودند».
این نیایشگران عارف، همان کسانی بودند که فردای آن شب جانبازیها و حماسههای جاویدان آنان اهل آسمان و زمین را به تحیر واداشت. در حـقیقت ایـثار و فداکاریهای آنان نتیجه معرفت عمیق و کمال شناخت آنان از حـضرت حـق بود. آنان در خداشناسی و توحید به مقامی رسیدند که دردها و رنجهای جنگ را احساس نمیکردند. در روایات آمده است: «لَمْ یَجِدُوا اَلَم مـَسِّ الْحَدیدِ؛[22] درد بـرخورد آهن (نیزهها و شمشیرهای آهنین) را احساس نمیکردند».
نه اینکه آنان تیرها، شـمشیرها و نیزهها را نمیدیدند یا توجه نداشتند، بلکه درد و رنج جسمی آنها در مقابل شوق شهادت و لقا و رضایت پروردگار متعال رنگ بـاخته بـود و آنچنان از عشق الهی سرمست بودند که خود را فراموش کرده و به دنیای دیـگری میاندیشیدند.
از بارزترین نشانههای عبادت و عرفان در سیره حضرت حسین (ع)، بـرگزاری نماز ظهر عاشورا است. هنگامی که در ظهر عاشورا ابوثمامه صیداوی به حـضور آن حـضرت آمـده و در اوج جنگ با دشمن عرضه داشت: یااباعبدالله! فدایت شوم، گرچه این مردم با حملات و هجومهای پیدرپی خـود به تو نزدیک شده و میخواهند تو را به شهادت برسانند، اما به خدا سوگند! تـا مـرا نکشتهاند نمیتوانند به تو آسیبی برسانند. دوست دارم در حالی به ملاقات پروردگارم بشتابم کـه ایـن آخـرین نمازم را هم به امامت شما خوانده باشم. با شنیدن سخنان ابوثمامه، امام به آسـمان نـگاه کرده و فرمود: «ذَکَرْتَ الصَّلوهَ جَعَلَکَ اللّهُ مِنَ الْمُصَلّینَ الذّاکِرینَ. نَعَمْ هذا اَوَّلُ وقتها؛ نـماز را یـاد کـردی، خداوند متعال تو را از نمازگزارانی که به یاد خدا هستند قرار دهد. بلی الان اول وقت نماز است».
سـپس امـام فرمود: لحظاتی از دشمن آتشبس بخواهید! ولی هنگامی که دشمن آتشبس موقتی را نـپذیرفت سـالار شـهیدان در مقابل باران تیر دشمن به نماز ایستاد. دو نفر از یاران امام حسین (ع) به نامهای زهـیربنقین و سـعیدبنعبدالله حـنفی برای محافظت امام (ع) پیشاپیش ایستادند و سینههایشان را در مقابل تیرهای دشمن سپر قـرار دادنـد. حضرت به همراه یاران باقی مانده خود، نماز ظهر عاشورا را به پا داشت.
سعید که در مرکز خطر ایـستاده بـود، تیرهای دشمن را با دست و صورت و سینهاش دفع میکرد. هنگامی که نماز بـه پایـان رسید، او با بدنی خونین به زمین افتاد[23]؛ در حـالی کـه نفسهای آخر را میکشید چشمانش را گشود و با تبسمی مـلیح بـه سیمای امام حسین (ع) نگریست و در همان لحظه به امام عرض کرد: «اَوْفَیْتُ یـَابْنَ رَسـُولِ اللّهِ! ای پسر رسول خدا! آیـا مـن (به عـهد خـود) وفـا کردم؟»
سرور آزادگان از جاننثاری و فداکاری سعید تـقدیر کرد و با لحنی رضایتآمیز فرمود: «نَعَمْ اَنْتَ اَمامی فِی الْجَنَّهِ؛[24] بلی تو در بهشت پیـشاپیش مـن خواهی بود».
سـید بن طاووس نوشته است: هـنگامی کـه تیرهای بدنش را شمردند، به غیر از جراحات نیزه و شمشیر، سیزده تیر به دست و صورت و سـینه سـعید بن عبداللّه حنفی اصابت کـرده بود.[25]
آخـرین مناجات امام حـسین (ع) در گودال قتلگاه بود کـه آن حـضرت با پروردگار خود عاشقانه نجوا میکرد: «اَلّلهُمَّ مُتَعالَی الْمَکانِ... صَبْرا عَلی قَضائِکَ یا رَبَ لا اِله سِواکَ یا غیاثَ الْمُسْتَغیثینَ مالی رَب سـِواکَ وَلا مَعْبُودَ غـَیْرُکَ صـَبْرا عـَلی حُکْمِکَ یا غیاثَ مـَنْ لا غِیاثَ لَهُ...؛ ای خدایی که مقامت بس بلند است... در مقابل قضای تو شکیبا هستم. ای پروردگـاری کـه بهجز تو خدایی نیست! ای فریادرس دادخـواهان! مـرا جـز تـو پروردگـاری و معبودی نیست. بـر حـکم تو صابر و شکیبا هستم. ای فریادرس آنکه فریادرسی ندارد.
و آنگاه که صورت خونین به خاک گذاشت و آخـرین سـجدهاش را به جا آورد، فرمود: بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَفی سَبیلِ اللّه وَعـَلی مـِلَّهِ رَسـُولِ اللّه».[26]
امام حسین (ع) به عنوان پاسدار ارزشهای الهی و حافظ سنتهای پیامبر (ص)، برای پیشرفت اهداف والای اسلام از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد و از مهمترین اقدامات آن حضرت در مدت عمر بـابرکت خویش، تجدید حیات اسلام و احیای ارزشهای فراموش شده آن است. به همین جهت این جمله در میان اندیشمندان اسلامی به زبانها افتاده است که: «اَلاِسلامُ مُحَمَّدیُّ الْحُدُوثِ وَحُسینیُّ الْبَقاءِ یعنی، اسلام را حـضرت مـحمد (ص) به جهان بشریت عرضه کرد و حسینبن علی (ع) با تمام وجود از آن پاسداری و حمایت کرد».
در حقیقت شهادت خونین حضرت اباعبداللهالحسین (ع) و یاران باوفایش موجب شد که غبار جهل و ستم کـه در طـی سالهای بعد از رحلت رسول گرامی اسلام (ص) قوانین اسلامی را تحتالشعاع قرار داده بود، از چهره سنتهای حقیقی اسلام زدوده شود و نور درخشان معارف الهی بـار دیـگر به دلهای غفلت زده بتابد. چنانکه در زیارتنامۀ آن حضرت میخوانیم: «اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوه وآتَیْتَ الزَّکوهَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ؛[27] (یا اباعبداللّه!) شـهادت مـیدهم که تو نماز را به پاداشتی و زکـات را ادا کردی و امربهمعروف و نهیازمنکر کردی».
در اساس از دیدگاه فرهنگ وحیانی اهل بیت (ع)، احیای امربهمعروف و نهیازمنکر خیلی مهمتر و عظیمتر از سایر ارزشهای الهی است، همچنان که حضرت امام علی (ع) میفرماید: «وَما اَعْمالُ الْبِرِّ کُلِّها وَالْجِهادُ فـی سـَبیلِ اللّهِ عِنْدَ الامر بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهیِ عَنِ الْمُنْکَرِ اِلاّ کَنَفْثَهٍ[28] فی بَحْرٍ لُجّیٍ؛ تمام کارهای نیک و جهاد در راه خدا در مقابل امربهمعروف و نهیازمنکر همچون قطرهای در مقابل دریای مواج و پهناور است».
در واقع جهاد و سایر فرایض دیـنی بخشی از امـربهمعروف و نهیازمنکر به معنای وسیع آن است.
امام حسین (ع) چنان شیفتۀ حفظ دین و احیای امـربهمعروف و نهیازمنکر بود که هنگام وداع با قبر رسول خدا (ص) چـنین گـفت: «اَللّهـُمَّ اِنَّ هذا قَبْرُ نبیِّکَ مُحَمَّدٍ صلیاللهعلیهوآله وَاَنَا ابْنُ بِنْتِ نَبیِّکَ وَقَدْ حَضَرَنی مِنَ الاَْمْرِ ما قَدْ عـَلِمْتَ. اَللّهـُمَّ اِنّی اُحِبُّ الْمَعروُفَ وَاُنْکِرُ الْمُنْکَرَ وَاَسْألُکَ یا ذَالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ بِحَقِّ الْقَبْرِ وَمَنْ فـیهِ اِلاّ اخـْتَرْتَ لی مـا هُوَ لَکَ رِضیً وَلِرَسُولِکَ رِضیً؛[29] خداوندا! این قبر پیامبر تو است و من فـرزند دختر پیامبرت هستم. برای من پیشامدی رخ داده که خود میدانی. پروردگارا! من مـعروف را دوست دارم و از منکر بیزارم. ای صـاحب جـلالت و کرامت! به حق این قبر و صاحب آن از تو میخواهم راهی را برای من برگزینی که رضایت تو و رسولت در آن باشد».
امام حسین (ع) در نامههای به بزرگان بصره در مورد رواج سنتهای منفی در جامعه هـشدار داد و حمایت آنان را برای احیای سنتهای صحیح و حاکم شدن ارزشهای الهی خواستار شد و فرمود: «اَنَا اَدْعُوکُمْ اِلی کِتابِ اللّهِ وَسُنَّهِ نَبیِّهِ، فَاِنَّ السُّنَّهَ قَدْ اُمـیتَتْ وَاِن الْبِدْعَهَ قَدْ اُحْییَتْ وَاِنْ تَسْمَعُوا قَولی وَتُطیعُوا اَمْری اَهْدِکُمْ اِلی سَبیلِ الرَّشادِ؛[30] من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا میخوانم، چرا که سنت به تدریج از میان رفته و بدعت زنده شده اسـت. اگـر به سخنم گوش دهید و از فرمانم اطاعت کنید، شما را به سوی راه رستگاری راهنمایی خواهم کرد».
مبارزه با بنیانگذاران بدعتها
امام حسین (ع) بر این باور بود که با تمام وجود باید از ارزشهای اسـلامی حمایت شود؛ به همین جهت با زمامداران مستبد و ضد ارزشی بنیامیه هیچگاه سر سازش نداشت. او با حاکمان هواپرست و خودخواه مبارزه بیامانی را آغاز و جان خویش را با تمام هستیاش در این راه فـدا کرد. اساسا برای حفظ اصول یک مـکتب صـحیح و آسـمانی باید با بنیانگذاران بدعتها مبارزه شود و یک مسلمان آزاده در پاسداری از مکتب خویش با مؤسسان سنتهای منفی سازش نمیکند.
امام علی (ع) فرمود: «اَظْلَمُ النـّاسِ مـَنْ سـَنَّ سُنَنَ الْجَوْرِ وَمَحاسُنَنَ الْعَدْلِ؛[31] ظالمترین افراد، کسی است کـه سنتهای ظلم را در جامعه رواج دهد و سنتهای عادلانه را از میان بردارد».
امام حسین (ع) از هر فرصتی برای احیای معارف الهی بهره میجست. گـفتارها، نـامهها و اقـدامات عملی آن حضرت نشانگر این واقعیت است. امام در نامهای کوبنده اقـدامات غیرشرعی معاویه را زیر سؤال میبرد و او را به شدت مؤاخذه میکند و در آخر نامه میفرماید: «فَاَبْشِرْ یا مُعاوِیهُ بِالْقِصاصِ وَاسْتَیْقن بِالْحِسابِ وَاعـْلَمْ اَن للّهِ تَعالی کِتابا لا یُغادِرُ صَغیرَهً وَلا کَبیرَهً اِلاّ اَحْصاها؛[32] ای معاویه! قصاص (خدا) را به یـاد داشـته باش و به حسابرسی (الهی در روز قیامت) یقین کن و بدان که خداوند متعال کتابی دارد که از ثبت هیچ عـمل ریـز و درشـتی فروگذاری نمیکند».
معاویه پس از شهادت امیر مؤمنان علی (ع) و تحمیل قرارداد صلح بر امام حسن (ع)، به دنـبال راهـی بـود که با خاندان نبوت پیوندی برقرار کند. به این جهت مروان را مأمور ساخت تـا از امکلثوم دختر عبداللهبنجعفر برای یزید خواستگاری کند. او نیز در مجلسی که اعیان مدینه و سران بـنیامیه حـضور داشـتند، ضمن تمجید از فرزند ناپاک معاویه، طی سخنانی آرزو کرد که این ازدواج سربگیرد.
عبدالله بن جعفر هـمسر حـضرت زینب (س) تصمیمگیری نهایی را به دایی دختر یعنی حضرت اباعبدالله (ع) موکول کرد. امـام حـسین (ع) در همان جلسه بهپاخاست و خطاب به مروان و حضار چنین فرمود: «حمد و سپاس خداوندی را که مـا اهـل بیت پیامبر (ص) را برای پاسداری از دین خود و رهبری مردم برگزید و قرآن و وحـی خـود را بـر ما نازل کرد. ای مروان! تو سخن گفتی و ما گوش کردیم! اینکه گفتی پدر دختر هر چـه پیـشنهاد کـند آن را مهریۀ امکلثوم قرار خواهید داد. به جانم سوگند! ما اهل بیت در مـقدار مـهریه از سنت پیامبر (ص) عدول نمیکنیم. آن حضرت مهریۀ دختران و همسرانشان را بیست اوقیه معادل 480 درهم تعیین میکردند؛ امـا ایـنکه گفتی قرض پدرش را نیز ادا خواهید کرد، چه زمانی زنان ما بدهیهای ما را پرداخـتهاند کـه این دومی باشد؟! اما اینکه گفتی ایـن وصـلت ارتـباط بین دو قبیله بنیهاشم و بنیامیه را تقویت میکند و مـوجب صـلح و سازش و آرامش خواهد بود، به صراحت میگویم که دشمنی ما اهل بیت بـا سـران بنیامیه در راه خدا و به خاطر دیـن خـداست و هرگز بـرای رسـیدن بـه دنیا با شما مصالحه نخواهیم کـرد. روابـط نسبی این دشمنی را از میان برنداشت، چگونه پیوند سببی موجب صلح و دوستی خـواهد بود؟»
سـپس امام حسین (ع) تکتک سخنان مـروان را با قاطعیت و استدلال کـامل و مـنطقی پاسخ گفت و در پایان در مورد ازدواج دخـتر حـضرت زینب (س) فرمود: «ای مردمِ حاضر در مسجد پیامبر (ص)! گواه باشید که من دخـتر خـواهرم امکلثوم، فرزند عبدالله بن جـعفر را بـه عـقد پسرعموی او قاسمبنمحمدبنجعفر در آوردم و مـهریه او را چهارصد و هشتاد درهم قـرار دادم و زمین حاصلخیز خود در مدینه را به عنوان کمک هزینۀ زندگی به او بخشیدم.»[33]
در زمینۀ پاسداری امام حـسین (ع) از ناموس مسلمانان، واقعۀ نجات همسر عـبداللهبنسلام تـوسط حضرت ابـاعبدالله (ع) نـیز قابل توجه است.
امـام صادق (ع) فرمود: «اِقْرَأوُا سُورَهَ الْفَجْرِ فی فَرائِضِکُمْ وَنَوافِلِکُمْ، فَاِنَّها سُوَرَهُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلّی (ع)؛ مـَنْ قَرَأَها کانَ مَعَ الْحُسَیْنِ بنِ عـلیٍّ (ع) یـَوْمَ الْقـِیامَهِ فـی دَرَجَتِهِ مِنَ الْجَنَّهِ؛[34] سـورۀ فـجر را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانید؛ زیرا این سورۀ حسین بن علی (ع) است و هرکس آن را بـخواند، در روز قـیامت با حسین بن علی (ع) در درجه او از بـهشت خـواهد بود».
نـکتۀ قـابل تـوجه در ایـن روایت این است که از میان سورههای قرآن سورۀ فجر به آن حضرت اختصاص یافته است. فجر به معنای سپیده و روشنایی است. در روزگار ظلمت و تاریکی زمـامداران خودسر و مستبد بنیامیه که آثار و نشانههای روشن الهی کم کم به بوتۀ فراموشی سپرده میشد و ارزشهای الهی که با زحمات طاقت فرسای رسول گرامی اسلام در جامعۀ نوپای نبوی ایجاد شده بود، به تدریج فراموش مـیشد، امام حسین (ع) بـا فداکاری و نثار هستی خویش همچون سپیدهدم درخشید و با ارائۀ تصویر روشنی از مبانی و احکام اسلام، شاهراه انسانیت را تا قیامت روشن کرد.
خداوند متعال برای ارجگذاری این همه جاننثاری امام حسین (ع) در راه پاسـداری از ارزشهای الهی -که طبق عهد خود هستیاش را فدای آن کرد- هدیهای آسمانی به آن حضرت عنایت کرد. در حدیث موسوم به حدیث لوح در مورد مقام بلند آن حـضرت مـیفرماید: «جَعَلْتُ حُسَیْنا خازِنَ وحیی وَاَکـْرَمْتُهُ بـِالشَّهادَهِ وَخَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعادَهِ فَهُوَ اَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَاَرْفَعُ الشُهَداء دَرَجَهً. جَعَلْتُ کَلِمَتی التّامَهَ مَعَهُ وَالحُجَّهَ الْبالِغَهَ عِنْدَهُ، بِعِتْرَتِهِ اُثـیبُ وَاُعاقِبُ؛[35] مـن حسین را گنجینهدار وحی خود قرار دادم و او را با شهادت گرامی داشتم و (زندگیاش را) با سعادت به پایان بردم. پس او برترین کسی است که به شهادت رسید و در درجه، بالاترین شهیدان است. کلمۀ تام خـود را بـا او قرار دادم و حجت بالغۀ من در نزد اوست. میزان پاداش و کیفر در نزد من، خاندان حسین است».
آن حضرت در تمامی آن دوران حساس و بحرانی به اقتضای اوضاع روز و شرایط زمان، بهترین و شایستهترین شیوه را در حفظ مبانی اسلام و مبارزه با بـاطل و سـردمداران نفاق در پیـش گرفت و ثمرۀ این تلاشهای خستگیناپذیر و سراسر افتخار، شهادت عاشقانهای بود که رضایت حق را در پی داشت. به همین جـهت مصداق کامل این آیه شد: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ اِرْجِعی اِلی رَبِّکِ راضِیَهً مـَرْضِیَّهً فـَادْخُلی فـی عِبادی وَادْخُلی جَنَّتی؛[36] «ای نفس مطمئن! به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که تو از او راضی هستی و او هم از تو. پس در ردیـف بـندگان من به بهشت داخل شو!».[37]
در اینجا چه زیباست که عاشقان آن بندۀ برگزیدۀ الهـی و سـرور آزادگـان عالم، خطاب به حضرتش زمزمه کنند که:
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم |
بدان امید دهم جـان که خاک کوی تو باشم |
به وقت صبح قیامت که سر زخاک بـرآرم |
به گفتگوی تو خـیزم بـه جستجوی تو باشم |
از ویژگیهای مهم رهبران آسمانی که موجب توفیقات بیشتر آنان شده است، ایمان قوی، ارادهای پولادین و قاطعیت و صلابت در راه هدف است. حضرت کاظم (ع) در دعای روز 27 رجب فرموده است: «وَقـَدْ عَلِمْتُ اَنَّ اَفْضَلَ زادِ الرّاحِلِ اِلَیْکَ عَزْمُ اِرادَهٍ یَخْتارُکَ بِها؛[38] و من میدانم که بهترین توشۀ هجرت کننده به سوی تو، عزم و اراده (جدی) است که به وسیله آن تو را انتخاب میکند».
مسلما کسانی که با ایمان راسخ و معرفتی عمیق در راه خدا گام برمیدارند از ارادهای آهنین برخوردارند و برای رسیدن به اهداف عالیۀ خویش از مشکلات راه و مـوانع نـفسگیر آن هراسی به دل راه نمیدهند.
حضرت سیدالشهدا (ع) به عنوان رهبر قیام عاشورا از چنین اراده و صلابتی برخوردار بود. آن حضرت در پاسخ برادرش محمد حنفیه ـ که راههای مصلحتآمیزی برای حضرت پیشنهاد میکرد ـ انگیزۀ نیرومند و اراده خـللناپذیر خـود را در مبارزه با زمامدار خودکامه بنیامیه اینچنین ابراز کرد: «یا اَخی! لَوْ لَمْ یَکُنْ فی الدُّنْیا مَلْجَأٌ وَلا مَأْوَیً لَما بایَعْتُ یَزیدَ بنَ مُعاوِیَه؛[39] برادرم! اگر در روی زمین هیچگونه پناهگاه و مرکز امنی نـباشد، بـا یـزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد».
ایـن سـخن حـضرت امام حسین (ع) یادآور همان کلمات پرصلابت جد بزرگوارش رسول الله (ص) است، هنگامی که حضرت ابوطالب پیشنهاد مشرکان را مبنی بر خودداری آن حـضرت از ابـلاغ پیـام آسمانی خویش به وی بیان کرد.
رسول اللّه (ص) به عـمویش ابـوطالب چنین فرمود: «یا عَمِّ! وَاللّهِ لَوْ وَضَعُوا الشَّمْسَ فی یَمینی وَالْقَمَرَ فی یَساری علیان اَتْرُکَ هذا الاَْمْرَ حَتّی یـُظْهِرَهُ اللّه اَوْ اُهـْلِکَ فیهِ، ما تَرَکْتُهُ؛[40] عمو جان! به خدا سوگند! اگر آنان خـورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند که از این کار (دعوت به توحید و مبارزه با بتپرستی) دست بـردارم، هـرگز نـخواهم پذیرفت تا اینکه یا خداوند دین مرا پیروز کند یا در ایـن راه جـانم را از دست بدهم».
قرآن در سورۀ فتح به این ارادۀ مقاوم و استوار حضرت خاتمالانبیا (ص) و یارانش اشاره میکند و مـیفرماید: «مـُحَمَدٌ رَسـُولُ اللّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ؛[41] محمد (ص) فرستادۀ خداست و هـمراهان او در بـرابر کـفار مقاوم و سرسخت و در میان خودشان مهرباناند».
صلابت و قـاطعیت امـام حـسین (ع) را میتوان در جملۀ معروف آن حضرت به نظاره نشست که در آن گفتار تاریخی، علل و انگیزههای خـویش را از قـیام عاشورا بیان نمود و با صدای رسا به تمام آزادگان عالم فرهنگ مقاومت و پایـداری در راه حـق را چـنین آموخت: «اَلا وَاِنَّ الدَّعیَّ ابنَ الدَّعی قَدْ رَکَزَنی بَیْنَ اثْنَتَینِ، بَیْنَ السِلَّهِ وَالذِّلَّهِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ، یـَأْبی اللّه ذلِکَ لَنا وَرَسُولُهُ والْمُؤْمِنُونَ وَحُجُورٌ طابَتْ وَطَهُرَتْ وَاُنُوفٌ حَمیَّهٌ وَنُفُوسٌ اَبیّهٌ منان نـُؤْثِرَ طـاعَهَ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الْکِرامِ؛[42] آگاه باشید که ناپاک فرزند ناپاک (عبید اللّه بن زیاد) مرا برای پذیـرش یـکی از دو راه مجبور کرده است: بین مرگ و ذلت؛ اما هیهات که ما ذلت را بپذیریم، خـداوند مـتعال و رسـولش و مؤمنین و دامنهای پاک و مطهر و غیرتمندان و عزتمندان عالم، بر ما نمیپسندند که اطاعت از فرومایگان را بر مرگ شـرافتمندانه تـرجیح دهیم».
در فـرهنگ تعالی بخش امام حسین (ع) ذلت و حقارت و تسلیم در برابر ناحق معنی و مفهوم ندارد.
داستانهایی از قـاطعیت امام حسین (ع)
امام در طول زندگی سراسر افتخار خویش، اقتدار و ابهت و قاطعیت را نصبالعین خود قرار دادند و در مـقابل حرکتهای تجاوزکارانه با صولت حیدریه و صلابت محمدیه ایستادگی کرد و قدمی از مواضع حق خـود عـقبنشینی نمیکرد.
1- ابن ابی الحدید مینویسد: امام حسین (ع) در مـدینه یـک قطعه زمین مرغوب داشت و معاویه از روی طمع به دست عـوامل خود آن را تصرف کرده بود. سالار شهیدان با معاویه ملاقات کرده و ضمن دفاع از حـق خـود به وی گفت:
«معاویه! یکی از سـه راه حـل را انتخاب کـن! یـا زمـین را از من خریداری کن و قیمت عادلانه آن را بـپرداز، یـا زمین را به من بازگردان یا عبدالله بن زبیر یا عبدالله بن عـمر را بـرای داوری دعوت کن وگرنه چهارمین راه صـَیْلَمْ خواهد بود. معاویه پرسـید: آن دیـگر چیست؟ امام توضیح داد: یعنی از هـم پیمانهای خود دعوت میکنم و با اقتدار تمام حق را از متجاوز باز میستانم». معاویه تسلیم شد[43] و زمـین را بازگرداند.
2- پس از آنـکه معاویه حجر بن عدی را بـه هـمراه جـمعی از یاران امیر مؤمنان عـلی (ع) به شهادت رساند، در هـمان سـال به سفر حج رفت و در مجلسی با حضرت امام حسین (ع) ملاقات کرد. او ضمن صحبتهایش ـ بـرای زهرچشم گرفتن از دیگران و شاید هم بـرای تـرساندن امام (ع)ـ بـا غـرور خاصی گفت: «ای اباعـبدالله! آیا شنیدی که ما با حجر بن عدی و دوستان او که از شیعیان پدرت بودند چه کردیم؟! امـام حـسین (ع) پرسید: چه کردید؟! معاویه گـفت: آنها را کـشتیم، کـفن کـردیم و بر جنازهشان نـماز مـیت خواندیم!»
امام در پاسخ معاویه فرمود: «خَصْمُکَ القَومُ یا مُعاوِیَهُ، لکِنَّنا لَوْ قَتَلْنا شیعَتَکَ ما کَفَنّاهُمْ وَلا صَلَّیْنا عَلَیْهِمْ وَلا قَبَّرْناهُمْ؛ ای مـعاویه! ایـن قـوم (در روز قیامت در محکمه عدل الهی از تو دادخواهی خـواهند کـرد) و دشـمن تو هستند. امـا (بـدان!) اگر ما پیروان تو را کشتیم، آنها را کفن نمیکنیم و بر آنان نماز نمیخوانیم و آنها را دفن نمیکنیم».[44]
آن حضرت با اینکه با مشکلات فراوان روحی و جسمی و اجتماعی و سیاسی مواجه بود, اما هیچگاه در برابر خلافکاران و متجاوزان به حقوق خدا و مردم نرمش و سازش نکرد و جز خدا را برای خود تکیهگاهی قرار نداد. او در مقابل دشمن خونخوار و بـیرحم با روحیهای تزلزلناپذیر اعلان کرد: «اَلا اِنّی زاحِفٌ بِهذِهِ الاُْسْرَهِ عَلی قِلَّهِ الْعَدَدِ وَخِذْلانِ النّاصِرِ؛ من با این نیروی اندک و پشت کردن یاریدهندگان، در مقابل متجاوزان خواهم ایستاد».
آمدم در کربلا تا بـا خـدا سودا کنم |
از دل و جان حکم او را موبهمو اجرا کنم |
آمدم تا در ره عهدی که بستم با خدا |
دین و قرآن را به خون خویشتن احیا کنم |
امـام حـسین (ع) در صبح روز عاشورا، پس از ادای نماز صـبح، بـرای یارانش سخنرانی کرد و در بخشی از آن به تقویت روحیه سپاه پرداخت و اهداف عالی خویش را بار دیگر به آنان توضیح داد و ارادۀ خللناپذیر خویش را در ادامۀ مبارزه، بار دیگر بـه یـارانش ابلاغ کرد و آنان را بـه صـبر و استقامت و پایداری سفارش کرد و فرمود: «اِنَّ اللّهَ تَعالی قَدْ اَذِنَ فی قَتْلِکُمْ وَقَتْلی فی هذَا الْیَوْمِ، فَعَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ وَالْقِتالِ؛ (یاران من!) خداوند متعال به شهادت شما و من در این روز رضایت داده اسـت، پس مقاومت کنید و به مبارزه بپردازید».
امام در ادامه، با جملاتی که از عمق جان و ایمان سرشارش سرچشمه میگرفت، به یارانش چنین خطاب کرد: «ای شریف زادگان! صبر و بردباری داشته باشید و بدانید که مرگ پلی بـیش نـیست که شـما را از رنج و سختی عبور میدهد و به بهشت پهناور و همیشگی میرساند. چه کسی است که نخواهد از یک زندان به قـصری انتقال یابد؟ و همین مرگ برای دشمنان شما مانند آن است کـه از کـاخی بـه زندان و شکنجهگاه منتقل شوند. پدرم از پیامبر (ص) برای من نقل فرمود که: اِنَّ الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِنْ وَجَنّهُ الْکافِرِ وَالْمـَوْتُ جـِسْرُ هؤُلاءِ اِلی جنانِهِمْ وَجِسْرُ هؤُلاءِ اِلی جَحیمِهِمْ؛[45] دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پلی اسـت کـه اهـل ایمان را به بهشت و اهل کفر را به جهنم میرساند».
در ادامه به دیگر خصائص اخلاقی امام میپردازیم.