ولادت امیرالمؤمنین (ع)[1]
اولین امام مؤمنین و خلیفه الله بلافصل بعد از رسول الله خاتم النبیین (ص)، برادر، پسر عمو، وزیر و داماد او سید الوصیین امیرالمؤمنین على بن ابیطالب (ع) در روز جمعه 13 رجب در بیت الله الحرام، داخل کعبه معظمه به دنیا آمد، که قبل از او و بعد از او مولودى در آنجا به دنیا نیامده و نخواهد آمد.[2]
اسم شریفش على (ع) است. صاحب کتاب الانوار میگوید: على بن ابیطالب (ع) در کتاب خدا 300 اسم دارد.[3] مشهورترین القاب آن حضرت امیرالمؤمنین است و ابن شهر آشوب بیش از 850 لقب براى آن حضرت ذکر نموده است.[4]
القاب امیرالمؤمنین (ع)
مشهورترین کنیههای آن حضرت ابوالحسن (ع) است. اضافه بر اسامى و القابى که آن حضرت در کتابهای مختلف آسمانى به زبانهاى مختلف دارند. چه اینکه آن حضرت نزد اهل آشمان معروف به شمساطیل است. در زمین جمحائیل، در لوح قنسوم، در قلم منصوم، در عرش معین، نزد رضوان امین است، زند حورالعین اصب است، در صحف ابراهیم (ع) حزبیل است، در عبرانیه بلقیاطیس، در سریانیه شروحیل، در تورات ایلیا، در زبور اریا، در انجیل بریا، در صحف حجر عین، در قرآن على است.[5]
والدین امیرالمؤمنین (ع)
پدر والا مقام آن حضرت، سید بطحاء حضرت ابوطالب (ع)[6] و مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف، بانوى حرم حضرت ابوطالب (ع) است که انوار امامت و ولایت اولاً از آن خزانه عصمت و گنجینه حیاء و عفت به ظهور آمده و اولین هاشمیهاى است که چنین اختر فروزندهاى آورد.
آن حضرت نه تنها مادر امیرالمؤمنین (ع) بود، بلکه بعد از وفات عبدالمطلب (ع) - که شش یا هشت سال از سن مبارک پیامبر (ص) گذشته بود و آن حضرت به ابوطالب (ع) سپرده شده بود - فاطمه بنت اسد (ع) در حق پیامبر (ص) مادرى مىکرد و همیشه او را بر فرزندان خود مقدم مىداشت و همه روزه از آن حضرت علامات نبوت را مشاهده مىنمود و پیامبر خدا (ص) آن حضرت را مادر خطاب میکرد.[7]
همچنین بعد از رحلت حضرت خدیجه کبرى (ع)، پیامبر (ص) فاطمه الزهرا (ع) را به فاطمه بنت اسد (ع) سپردند. ایشان براى آن حضرت مادرى میکرد و در دامان عزت خود آن مستوره دو جهان را با جان و دل سرپرستى میکرد تا زمانى که از دنیا رفت.[8]
آن حضرت در سال چهارم هجرى در مدینه طیبه از دنیا رفت و در بقیع مدفون شد. هنگامى که امیرالمؤمنین (ع) خبر فوت والدهاش را به پیامبر (ص) دادند آن حضرت فرمودند: «او مادر من بود». بعد عمامه و لباسش را داد که فاطمه (ع) را به آنها کفن کنند و خود حضرت بر جنازه نماز خواند و چهل تکبیر بر جنازه گفت و فرمود: «چون چهل صف از ملائکه به جنازهاش نماز خواندند چهل تکبیر گفتم». بعد در قبر خوابید و هنگام دفن او را تلقین فرمود و دربارۀ او دعا کرد.[9]
نور امیرالمؤمنین (ع) در اصلاب پدران
حدیث ولادت امیرالمؤمنین (ع) هم دلالتى بر صلابت ایمان فاطمه بنت اسد (ع) مادر آن حضرت دارد.[10] نورى که از عرش پروردگار آمده بود، در انبیاء و اوصیاء یکى بعد از دیگرى منتقل شده تا به عبدالمطلب (ع) رسید و بعد آن نور دو قسم شد. نورى در پیشانى مبارک عبدالله (ع) پدر بزرگوار پیامبر (ص) که آن نور بعداً به پیشانى آمنه (ع) و سپس در صورت مبارک خاتم الانبیاء (ص) منتقل شد. نصف دیگر نور در پیشانى مبارک ابوطالب (ع) قرار گرفت.
خداوند به ابوطالب (ع) چند فرزند عطا فرمود: عقیل، طالب، جعفر، فاخته یا ام هانى، جمانه و على امیرالمؤمنین (ع). هنگامى که خداوند على (ع) را به ابوطالب و فاطمه بنت اسد (ع) داد، آن نور در صورت فاطمه بنت اسد (ع) درخشندگى مىکرد.
محل ولادت امیرالمؤمنین (ع)
مکان ولادت امیرالمؤمنین (ع) اشرف بقاع یعنى حرم است. اشرف اماکن حرم مسجد است و اشرف بقاع مسجد کعبه است. مولودى جز آن حضرت در آن مکان به دنیا نیامده است، آن هم در سید ایام روز جمعه، در ماه حرام و در بیتالحرام![11]
امیرالمؤمنین (ع) سه روز چشم مبارک را باز نکرد تا او را خدمت پیامبر (ص) آوردند. آنجا بود که چشم باز کرد. آن حضرت فرمود: «او مرا مخصوص به نظر خود قرار داد و من او را مخصوص به علم خویش قرار دادم».[12] سپس آن حضرت را در آغوش کشید به منزل ابوطالب (ع) آورد.[13]
پیشگویى از ولادت امیرالمؤمنین (ع)[14]
جابر بن عبدالله انصارى میگوید: راهبى بود به نام «مثرم بن رعیب» که 190 سال عبادت کرد بود، ولى حاجتى از خدا نخواسته بود. روزی از خداوند خواست یکى از اولیائش را به او بنمایاند. خداوند متعال جناب ابوطالب (ع) را نزد او فرستاد و بعد از آن که راهب دانست این آقا چه کسى است، به آن حضرت بشارت داد که اى ابوطالب، خداوند به تو پسرى عنایت میفرماید که او ولى خداست و اسم شریف او على است. هنگامى که او را درک کردى سلام مرا به او برسان و به او بگو که مثرم راهب، اقرار مىکند به وحدانیت خدا و به ولایت تو یا امیرالمؤمنین (ع) شهادت مىدهد.
هنگام رفتن جناب ابوطالب (ع) خرما و انگور و انار بهشتى میل فرمودند و به منزل آمدند. فاطمه بنت اسد (ع) بانوى حرم جناب ابوطالب (ع) هم خرمایى که پیامبر (ص) به آن حضرت داده بودند میل فرمود. پیامبر (ص) فرموده بودند: این خرما را کسى میخورد که مقر به توحید و نبوت من باشد.
بعد از آنکه پدر و مادر آن حضرت، میوههاى بهشتى را میل فرمودند وجود حضرت مولى الموحدین على بن ابیطالب (ع) به وجود آمد. هنگامى که فاطمه بنت اسد (ع) حامل آن وجود شریف شد، به زیبایى و نورانیتش افزوده شد.
انعقاد نطفه امیرالمؤمنین (ع)[15]
هنگامى که وجود شریف آن حضرت در بطن فاطمه بنت اسد (ع) قرار گرفت در مک زلزله شد و قریش بتها را به کوه ابوقبیس آوردند، ولى زلزله بیشتر شد و بتها به رو افتادند. آنان به ابوطالب (ع) پناه بردند و آن حضرت بالاى کوه آمد و فرمود: «مردم در این شب اتفاق مهمى افتاده است. خداوند خلقى را آفریده که اگر از او اطاعت نکنید اقرار به ولایت او ننمایید و شهادت به امامت او ندهید این زلزله ساکن نمیشود. پس به اطاعت و ولایت و امامت او اقرار کنید». سپس در حالى که اشک میریخت دستان مبارک را بلند نمود و فرمود: «پروردگار من و آقاى من، تو را میخوانم به محمدیت پسندیده و علویت بلند مرتبه و به فاطمیت درخشنده و نورانى که بر سرزمین تهامه به رحمت و مهربانى خویش لطف بفرمایى». دیگران آمین گفتند. دعا که تمام شد زلزله پایان یافت. عربها در زمان جاهلیت تاگرفتار میشدند این دعا را میخواندند و گرفتارى برطرف میشد.
جعفر بن ابیطالب (ع) صداى آن حضرت را از شکم مادر شنید و بیهوش شد. همچنین فاطمه بنت اسد (ع) به قصد طواف گرد خانه خدا میرفت، ولى ناگهان آن حضرت از داخل شکم دو پاى خود را به شدت فشار میداد و نمیگذاشت مادرش به محلى که بتها نصب شدهاند نزدیک شود و حال آنکه مادرش براى عبادت خانه خدا را طواف میکرد. زمانى دیگر، بتها در مقابل آن فرزند به دنیا نیامده به صورت به زمین میافتادند. شیر درنده طائف در برابر ابوطالب (ع) تعظیم کرد. هنگامى که آن حضرت على را جویا شد شیر گفت: شما پدر اسد الله و کمک محمد پیامبر خدا (ص) و مربى شیر خدا هستى.
مادر امیرالمؤمنین (ع) در کعبه
شب جمعه سیزدهم رجب بانوى بزرگوار ابوطالب (ع) احساس درد کرد، ولى با قرائت نامى مخصوص آرامش پیدا کرد. هنگامى که جناب ابوطالب (ع) خواست زنانى از قریش را براى کمک فاطمه بنت اسد (ع) بیاورد، از گوشه خانه ندایى رسید: «اى ابوطالب، صبر کن چرا که دست نجس نباید ولى خدا را لمس کند».
صبح هنگام فاطمه بنت اسد (ع) ندایى شنید: «اى فاطمه به خانه ما بیا». ابوطالب (ع) و پیامبر (ص) آن حضرت را به مسجد الحرام آوردند. عباس بن عبدالمطلب که به همراه جماعى در مسجد نشسته بودند، دیدند که فاطمه (ع) وارد مسجد الحرام شد و در مقابل کعبه ایستاد و نگاهى به سوى آسمان نمود و چنین فرمود: «پروردگارا، من به تو و به پیامبران و کتابهایى که از جانب تو آمدهاند ایمان دارم. من کلام جدم ابراهیم خلیل را تصدیق میکنم و او بوده که این خانه را بنا کرد و به حق فرزندى که در شکم من است و با من سخن میگوید و با گفتارش با من انس مىگیرد و من یقین دارم که یکى از آیات و نشانههای توست، که این ولادت را بر من آسان فرمایى».[16]
ناگهان حاضرین در مسجد الحرام دیدند که دیوار پشت آن سمتى که در کعبه است شکافته شد و فاطمه بنت اسد (ع) داخل شد. هر چه کردند قفل در کعبه را باز کنند ممکن نشد و دانستند که حکمت خداوند در کار است.[17]
فاطمه بنت اسد (ع) مىفرماید: هنگامى که داخل کعبه شدم دیدم حوا، ساره، آسیه مادر موسى بن عمران و مریم مادر عیسى آمدند. آنان به من سلام کردند: «السلام علیک یا ولیه الله» و در مقابلم نشستند.
آنچه در ولادت خاتم الانبیاء (ص) انجام دادند در ولادت على بن ابیطالب (ع) نیز انجام دادند، چه اینکه فاطمه بنت اسد (ع) در هنگام ولادت پیامبر (ص) حضور داشت و به ابوطالب (ع) ماجرا را خبر داد. حضرت ابوطالب (ع) قبلاً به او فرموده بود: «30 سال صبر کن تا خدا مولودى به تو عنایت کند مثل خاتم الانبیاء (ص) مگر در نبوت که وصى و وزیر او خواهد شد».[18]
روز ولادت امیرالمؤمنین (ع)
روز جمعه على بن ابیطالب (ع) مانند خورشید بر روى سنگ سرخ در گوشه راست کعبه طلوع فرمود. همین که قدم بر زمین کعبه نهاد، به سجده افتاد و دستها را سوى آسمان بلند نمود و فرمود: «اشهد ان لا اله الا الله و أن محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولى محمد رسول الله، بمحمد یختم الله النبوه و بى یختم الوصیه و انا امیرالمؤمنین» : «شهادت مىدهم که خدایى جز الله نیست و محمد (ص) پیامبر خداوند است و على وصى محمد رسول الله (ص) است. به محمد نبوت ختم میشود و به من وصایت کامل و تمام مىشود و منم امیرالمؤمنین».[19] سپس فرمود: «جاء الحق و زهق الباطل» : «حق آمد و باطل رفت».
در این هنگام که وجود سرپا جودش پاى بر این عرصه خاکى نهاده بود، بتهایی که در کعبه بود به صورت به زمین افتادند و آسمانها نورانى شد. شیطان فریاد برآورد:
«واى بر بتها و بت پرستان از این فرزند»!
سخنان امیرالمؤمنین (ع) پس از ولادت
آنگاه سلام بر زنان بهشتى نمود و حال آنان را پرسید. بانوان بهشتى او را در آغوش گرفتند و حضرت با آنان تکلم فرمودند. هنگامى که حضرت حوا (ع) او را در آغوش گرفت، آن حضرت فرمود: «سلام بر تواى مادر، حوا»! حوا (ع) پاسخ داد: سلام بر تو پسرم! على بن ابى اطالب (ع) از حال حضرت آدم پرسید. حوا (ع) پاسخ داد: غرق در نعمتهای خداوند است و در جوار پروردگار متنعم است. در این هنگام که آن حضرت داخل کعبه بود ابوطالب (ع) در کوچه و بازار صدا میزد: بشارت باد شما را که ولى خدا ظاهر شده است، همان کسى که وصایت به او تمام و کمال میشود.[20]
بعد از رفتن زنان بهشتى، پیامبران الهى حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسى، حضرت عیسى (ع) آمدند. امیرالمؤمنین (ع) با دیدن آنان حرکتى نمود و تبسم فرمود و آن بزرگواران بر حضرتش سلام کردند: «سلام بر تواى ولى خدا و خلیفه پیامبر خدا».
حضرت در جواب فرمود: «علیکم السلام و رحمه الله و برکاته»؛ و جداگانه بر هر یک سلام نمودند. آن بزرگواران یکى بعد از دیگرى او را در آغوش گرفتند و بوسیدند و زبان به مدح او گشودند و رفتند. سپس ملائکه آمدند و او را به آسمانها بردند و باز آوردند و بردند و هر بار کلماتى مخصوص در فضایل و مناقب حضرت میفرمودند.[21]
فاطمه بنت اسد (ع) میفرماید: با دوم در حالتى آن حضرت را آوردند که او را در حریر سفید بهشتى پیچیده بودند و به من گفتند: «او را از چشم بینندگان حفظ کن که ولى رب العالمین است. بدانکه وارد بهشت نمیشود مگر کسى که ولایت او را بپذیرد و امامت و ولایت او را تصدیق کند. خوشا به حال آن که تابع اوست و واى بر کسى که از او رویگردان شود. مثل او چون کشتى نوح است. هر که به آن پیوست نجات مییابد و هر که از آن بازماند غرق میشود و سقوط میکند». سپس در گوش او مطلبى گفتند که من نفهمیدم. بعد او را بوسیدند و برخاستند و بیرون رفتند و من ندانستم از کجا خارج شدند.[22]
سه روز در کعبه
فاطمه بنت اسد (ع) بعد از سه روز که مهمان الهى بود فرزند مبارک و محترم خود را در آغوش گرفته آماده خروج از کعبه شد که هاتفى غیبى چنین ندا داد: «اى فاطمه، نام این مولود را على بگذار، چرا که من خداى على اعلى هستم. من نام او را از نام خود گرفتهام و او را ادب آموختهام و امر خود را به او سپردهام و او را بر غوامض علم خود آگاهى دادهام، او در خانه من به دنیا آمده است. او اول کسى است که بر فراز خانه من اذن میگوید و بتها را میشکند و آنها را زا بالاى کعبه به صورت میاندازد. خوشا به حال کسى که او را دوست میدارد و از او اطاعت میکند و او را یارى مینماید. واى بر کسى که بغض او را دارد و از او سرپیچى میکند و او را خوار مینماید و حق او را انکار مینماید».[23]
در این سه روز در هر محفلى سخن از ولادت این مولود مبارک و استثنایى بود، بخصوص باز نشدن قفل در کعبه، شکافته شدن دیوار کعبه در روز و دیدن آن توسط کفار، این مطلب را به صورت یک مسئله عمومى درآورده بود.
طلوع نور على (ع) در آغوش پیامبر (ص)
صبح روز چهارم در مقابل دیدگان به انتظار نشسته، ناگهان دیوار کعبه از مکان قبلى شکاف برداشت به حدى که فاطمه بنت اسد (ع) با فرزند عزیزش از آنجا خارج شدند. مردم همه نگاه مىکردند و قبل از سؤال کسى، فاطمه بنت اسد (ع) از بعضى وقایع داخل خانه خبر داد و از عظمت آن مولود و غذاهاى بهشتى و اینکه نام این حضرت به نداى آسمانى على (ع) است.
ابوطالب (ع) و پیامبر (ص) پیش آمدند و فاطمه بنت اسد (ع) با مولود پیش آمد. حضرت مولى الموالى على (ع) فرمودند: «السلام علیک یا ابه و رحمه الله و برکاته». ابوطالب (ع) فرمود: «و علیک السلام یا بنى و رحمه الله و برکاته» و آن حضرت را در آغوش گرفت.[24] امیرالمؤمنین (ع) چشمان مبارک به صورت پیامبر (ص) باز کرد و تبسم فرمود و خود را حرکتى داد و فرمود: «السلام علیک و رحمه الله و برکاته».
پیامبر (ص) پاسخ سلامش را داد و آن حضرت را در آغوش گرفت و بوسید و دست در دست او گذاشت. آنگاه امیرالمؤمنین (ع) دست راست بر گوش نهاد و اذان و اقامه فرمود و به یگانگى خداوند عزوجل و نبوت پیامبر (ص) شهادت داد.[25] سپس از پیامبر (ص) براى قرائت کتب آسمانى اجازه خواست. بعد از آنکه پیامبر (ص) اجازه فرمود، سینه را صاف کرد و آنچه در صحف حضرت آدم و نوح و ابراهیم و موسى و عیسى (ع) بود قرائت فرمود. سپس شروع به قرائت قرآن نمود که هنوز نازل نشده بود. آن حضرت سوره مبارکه مؤمنون را آغاز کرد: «قد افلح المؤمنون ...». سپس در حالتى که آن حضرت در آغوش رسول الله (ص) بود به خانه ابوطالب (ع) بازگشتند.[26]
فاطمه بنت اسد (ع) مىفرماید: هنگامى که از کعبه خارج شدم و فرزند را نزد پیامبر (ص) گذاشتم، آن حضرت با زبان مبارک دهان على (ع) را باز کرد و او را با آب دهان مبارک تحنیک کرد و اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ آن حضرت گفت و فرمود: «این مولودى است که بر فطرت به دنیا آمده است».[27]
در روز سوم ولادت حضرت یا روز سوم خروج از کعبه و در بعضى اقوال دهم ذىالحجه، حضرت ابوطالب (ع) ولیمه مفصلی داد و فرمود: «بیایید برای ولیمۀ علی بن ابیطالب و قبلاً هفت بار کعبه را طواف کنید و بعد بر فرزندم على (ع) سلام کنید».[28]
کودکى على (ع) با پیامبر (ص)
امیرالمؤمنین (ع) درباره دوران کودکى خود و همراه بودن با پیامبر (ص) چنین میفرمایند: به هنگام کودکى، پیامبر (ص) مرا به دامان مىگرفت و به سینه مىچسباند. غذا را مىجوید و به دهانم مىگذارد. از بوى خوش خویش به مشام جانم می بویانید. او در گفتارم دروغ و در کردارم اشتباه و نادانى نیافت. خداوند پیامبر (ص) را از هنگام شیر خوارگى با بزرگترین فرشتگان همراه کرد تا شبانه روز او را در راه بزرگواریها و نیکیهاى جهان رهنمون باشد. من نیز از پیامبر (ص) پیروى مىکردم تا چنانکه کودک شیرخواری از مادر فرمان مىبرد و از کردارهاى او پیروى مىکند. هر سال به کوه حرا مىرفت و در این هنگام هیچ کس جز من او را نمىدید.[29]
حسین