قتل عمر بن خطاب
در آخر شب نهم ربیعالاول سال 23 ه عمر بن الخطاب از دنیا رفته است[1] و قول اهل سنت روز چهارشنبه 26 ذیالحجه است.
این روز روز شادى اهل بیت (ع) و انبیاء و ملائکه و ساکنان اعلى علیین و دوستان امیرالمؤمنین (ع) و اولاد طاهرین ایشان است چرا که در این روز نفرین حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا (ع) به اجابت رسید.[2] روزى عظیم الشأن است و روز سرور شیعه و عید بزرگ آنهاست. حضرت رسول (ص) این روز را عید قرار داده و امر کرده است که مردم نیز عید قرار دهند و اعمال آن را به جا آورند.[3]
کسى که در این روز انفاق کند، خداوند او را میآمرزد. در این روز اطعام برادران دینى و خوشبو کردن آنان و توسعه بر اهل و عیال و پوشیدن لباس جدید و شکرگزاری به درگاه خداوند متعال و عبادت نمودن مستحب است.[4]
فضیلتها و اسمهایی براى این روز ذکرشده که ازجمله آنهاست: عید الله الاکبر، غدیر ثانى، عید فطر دوم، روز فرح شیعه، عید اهلبیت (ع)، روز قتل منافق، روز قبولى اعمال، روز پیروزى مظلوم، روز دوستى مؤمنین، روز پرهیز از کبائر، روز نابودى ضلالت و گمراهى، روز شکرگزاری.
ماجراى قتل عمر
عمر بن خطاب به دست ابو لؤلؤ که نامش فیروز و غلام مغیره بن شعبه بود، چند ضربه خنجر خورده که منجر به مرگ او شد.[5]
بنابر مشهور[6] هنگامى که ابو لؤلؤ ضربهها را بر عمر زد و خواست فرار کند، عدهای مانع شدند و 12 نفر را مجروح کرد که شش نفر از آنها مردند.[7]
ماجرا از این قرار بود که قبل از تکبیر نماز ابو لؤلؤ جلو آمد و ضربه بر کتف و ضربهای دیگر بر خاصره عمر زد. عمر افتاد، وعدهای جمع شدند و او را به خانهاش بردند. نزدیک بود خورشید طلوع کند که نماز را عبد الرحمن بن عوف با مردم خواند.
عمر در بستر مرگ
هنگامى که عمر را به خانه بردند مقدارى نبیذ آوردند و او خورد ولى از قسمتهای ضربت خورده خارج شد و معلوم نشد از کجا خارج شده زیر با خون هم رنگ بود. لذا عدهای گفتند: خلیفه شیر بخورد زیرا سفید است و معلوم میشود. شیر را خورد و از محل ضربهها خارج شد. حاضرین براى دل گرمیگفتند: «مانعى ندارد، ضررى نمیزند»! اما ضربههاى جناب ابو لؤلؤ کارگر شد و به خلیفه سابق ملحق شد. در روز سوم در جنب ابوبکر دفن شد.[8]
عمر مدت ده سال و شش ماه و چهار شب خلافت کرد. او اولین کسى بود که نام خود را امیرالمؤمنین گذاشت و ابوموسى اشعرى اولین نفرى بود که او را در منبر به این نام خطاب کرد.[9]
بدعت عمر براى آینده خلافت
عمر به ابن عباس گفت: این خلافت را به چه کسى واگذار کنم؟ او على بن ابى طالب (ع) را پیشنهاد کرد و گفت: شجاعت و فضیلت و قرابت و سبقت در اسلامش معلوم است. عمر گفت: در طبع او مزاح است! ابن عباس گفت: درباره عثمان چه میگویی؟ عمر گفت: اگر او خلیفه شود بنیامیه را بر گرده مردم مسلط مینماید.
ابن عباس گفت: درباره طلحه چه میگویی؟ عمر گفت: مردى متکبر است پیامبر را با کلامى که روز نزول آیه حجاب گفت آزرده است. او هنگام نزول آیه حجاب گفته بود: «وقتى از دنیا برود ما زنانش را به عقد خود در میآوریم».
ابن عباس گفت: درباره زبیر بن عوام چه میگویی؟ گفت: او مرد شجاعى است، ولى بسیار بخیل است. مردى بدخو و مفسد است، که گاهى انسان و گاهى کافر است. در مورد سعد و قاص گفت: مردى متکبر و متعصب است و به کار خلافت نمیآید. ابن عباس گفت: در مورد عبد الرحمن نظرت چیست؟ عمر گفت: او مرد ضعیف القلبى است.[10]
عمر هنگام مرگ امر خلافت را به شورى واگذار کرد و ابوطلحه انصارى را طلبید و به او گفت: بعد از مرگ من با پنجاه نفر از انصار با شمشیرهاى کشیده شش نفر را در خانه عایشه حاضر کنید: على بن ابى طالب (ع)، عثمان، طلحه، زبیر، سعد بن ابى و قاص، عبد الرحمن بن عوف. آنگاه سه روز آنها را مهلت دهید و بعد از آن اگر چهار یا پنج نفر بر نظرى متفق شدند و دو یا یک نفر مخالفان آنان بودند، مخالفین را به قتل برسانید و اگر سه نفر نظرى داشتد و سه نفر نظر دیگرى داشتند، آن طرف که عبد الرحمن بن عوف در اوست مقدم بدارید و سه نفر دیگر را گردن بزنید و اگر بعد از سه روز بر امرى اتفاق نکردند، هر شش نفر را گردن بزنید.
شورى بعد از مرگ عمر
بعد از مرگ عمر شورى در خانه عایشه تشکیل شد و زبیر بن عوام پسر عفیه حق خود را به پسردایى خود امیرالمؤمنین (ع) بخشید! طلحه بن عبیدالله هم حق خود را به عثمان بخشید! سعد بن ابى و قاص هم حق خود را به عبد الرحمن بن عوف بخشید.
عبد الرحمن به مسجد آمد و در جمع اصحاب به امیرالمؤمنین (ع) عرض کرد: من بیعت میکنم با شما به این شرط که عمل کنى به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و روش ابوبکر و عمر! امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: بلکه طبق کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و اجتهاد رأی خود عمل میکنم.
عبد الرحمن این کلمات را سه بار به عثمان گفت و عثمان قبول کرد. بار سوم عبد الرحمن با عثمان بیعت کرد و دیگران هم بیعت کردند، غیر از بنیهاشم و جمعى از بزرگان صحابه مثل عمار بن یاسر و مقداد بن اسود که بیعت نکردند.
اینکه جا دارد چند سؤال مطرح شود:
عمر در دوران جوانى به چه کارى مشغول بوده و در سفرهاى تجارتى چه شغلى داشته است؟
در جنگ حدیبیه و جاهاى دیگر چه کسى به پیامبر (ص) اعتراض کرد؟
چه کسى نسبت هذیان به پیامبر (ص) داد؟
چه کسى در خانه امیرالمؤمنین (ع) را آتش زد و گفت: «قصد دارم خانه را با اهلش بسوزانم، اگر چه فاطمه در آن باشد»؟
چه کسى محسن بن على (ع) را کشت؟
چه کسى به قنفذ دستور داد تا به دختر پیامبر (ص) تازیانه بزند؟
چه کسى ابوبکر را به غصب فدک ترغیب کرد و شهادت امیرالمؤمنین (ع) و ام ایمن و حسنین (ع) را رد کرد؟
چه کسى قباله فدک را از حضرت صدیقه (ع) گرفت و جسارت به صورت مبارک آن حضرت کرد؟
اولین کسى که دست روى دست گذاشتن را در نماز احداث کرد که بود؟
اولین کسى که خلافت را شورى حواله نمود چه کسى بود؟
اولین کسى که با همراهى ابوبکر سهم ذوى القربى را نداد چه کسى بود؟
اولین کسى که روز عید غدیر با على بن ابى طالب (ع) بیعت کرد و گفت: بخ بخ یابن ابى طالب، اصبحت مولاى و مولى کل مؤمن و مؤمنه چه کسى بود؟
اولین کسى که از کوزه نصارى وضو گرفت و آنها را پاک میدانست چه کسى بود؟
اولین کسى که شهادت مملوک را از درجه اعتبار ساقط کرد چه کسى بود؟
اولین کسى که متعه حج و متعه نساء را حرام کرد چه کسى بود؟
اولین کسى که دستور داد نافلههای ماه رمضان به جماعت خواند شود چه کسى بود؟
اولین کسى که گفت عجمها از یکدیگر ارث نمیبرند چه کسى بود؟
چرا هنگامى که شخصى از کوزه خلیفه خورد مست شد؟!
چه کسى بود که وقتى پس از مرگش یک هستم مال او را به چهار زن او قسمت کردند به هر زنى 83000 دینار رسید؟
چه کسى گفت: همه مردم از من باسوادترند حتى نسوزنها؟!
از چى کسى هرگاه سؤال میکردند و در جواب فرومیماند، میگفت: اشتغال به دلالى و خرید و فروش، مرا مانع از یادگرفتن مسائل شد؟
اینکه در کتب تاریخ با عبارتهای مختلف ذکر شده که عمر بن خطاب حسب وصیت ابوبکر به خلافت مسلمین نصب شده جاى چند سؤال دارد:
1. آیا وصیت ابوبکر نافذ است و وصیت اشرف مخلوقات خاتمالانبیاء (ص) در غدیر و غیر غدیر نافذ نیست؟
2. آیا پیامبر (ص) در هنگام رحلت نفرمود کاغذ و قلم بیاورید تا بگویم و نوشته شود مطلبى که بعد از من اختلاف نکنید؟ چرا نسبت هذیان به آن حضرت دادند و کاغذ و قلم نیاوردند و حال آنکه خداوند در قرآن میفرماید: «هر چه آن حضرت میفرمایند وحى است نه از نزد خود».[11] چطور براى ابوبکر کاغذ و قلم آوردند و کسى اعتراض نکرد. جالب اینکه او بیهوش میشد و به هوش میآمد و بعد از بسمالله عثمان از طرف خودش نوشت خلیفه بعد از ابوبکر عمر است و ابوبکر مخالفتى نکرد؟
بسیار سایت خوبی دارید. مستند و جذاب. اما با اسم امام حسین و کرب و بلا به دنبال وحدت باشید. من عاشق اهل بیتم، مرام اهل بیت وحدت بود. مولا علی(ع) که جان ناقابلم به فدایش 25 سال سکوت کرد و خون دل خورد و غم دل با چاه گفت. امام حسن (ع) برای حفظ اقلیت شیعه و رسوایی دستگاه جور، جام زهر نوشید. امام حسین(ع) در کربلا آغازگر جنگ نبود. امام سجاد(ع) به همسر دشمن خود و پدر و پدربزرگش پناه داد. بسیاری از این مطالب را بنده در سایت خوب شما خواندم و از اساتید این سایت آموختم. مرام اهل بیت وحدت بود. پس تصویر شاد پس زمینه بالا را تغییر دهید و به جایش عکسی ساده قرار دهید و از درج مطالبی که تحریککننده اختلاف میان اهل سنت و شیعه است بپرهیزید. راه روشن است و هر که طالب حقیقت باشد بیگمان خداوند او را هدایت خواهد نمود. این وعده اوست که تخلفناپذیر است. پس با برخی مطالب و تصاویر آب به آسیاب صهیونیزم عبری و صهیونیزم سعودی نریزیم و بگذاریم همه زیر پرچم حسین سلام الله علیه سینه بزنیم تا ظهور حضرت عشق. اجرتان با صاحب پرچم آزادگی حسین بن علی(ع).