در مورد واقعه عاشورا کارهای پژوهشی گوناگونی صورت گرفته است که به بررسی ابعاد مختلف این رویداد سیاسی- ایدئولوژیک پرداخته است.
اکثر این نوشتهها عاشورا و فضای سیاسی آن را خارج از گفتمان رویداد این واقعه مطالعه کردهاند و مطالعهشان بر پایه فهمی که خودشان از واقعه در زمان زندگی خود داشتهاند انجام شده است. مثلاً عاشورایی که شریعتی روایت میکند با عاشورایی که گاندی راوی آن است بسیار تفاوت دارد؛ چرا که هر یک از اینها حسین خویش و عاشورای خویش را با دیدی متفاوت تفسیر میکنند. پرسش این است که چگونه میتوانیم عاشورای سال 61 را بفهمیم یا فهمی نزدیک به مردم آن سالها داشته باشیم. پیشنهادی که این نوشته درصدد طرح آن است مطالعه آثاری است که به آن زمانها منسوب شده است. آثاری که از جنس نوشته هستند و از جنس زبان. آری زبان. بهنظر میرسد زبان کلید حل مشکل فهمهای متفاوت است؛ چرا که میتوان زبان را آیینه فرهنگ و اجتماع دانست و بلعکس. این زبان است که واقعیت اجتماعی را میسازد. مثلاً به این جملهها دقت کنید: فردا شب میروم سینما . مادرم امروز از تهران میرود مکه. این جملهها چگونه در بستر اجتماعی فهمیده میشود؟ باید کسی با مفهوم «سینما» و کارکرد اجتماعی آن آشنا باشد تا جمله اول را متوجه شود. در جمله دوم نیز رابطه به همین منوال است. کسی اگر در عصر حاضر و فضای اجتماعی زیسته باشد متوجه میشود که از تهران تا مکه با اسب و الاغ و حتی قطار نمیروند؛ بلکه از فرودگاه با هواپیما این سفر انجام میشود.
اینها مثالهایی هستند برای فهم این نکته که چگونه زبان یک ساختار اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را بازتاب میدهد؛ همچنین زبان با این کاربرد، این ساختار را تولید و بازتولید میکند. یعنی رابطۀ زبان و اجتماع دوسویه و متقابل است. زبان با کاربردش در بستر اجتماعی آن قدر به کار رفته که به امری طبیعی تبدیل شده است. این طبیعی سازی با زبان انجام میشود. در تعریف طبیعی سازی گفتهاند: طبیعی سازی به فرآیندی گفته میشود که در آن پدیده بواسطه رسانه طوری در یک جامعه نشان داده میشود که آن پدیده طبیعی جلوه میکند و نبود آن پدیده در جامعه امری غیر طبیعی مینماید[1]. گاهی این پدیدهها در زبان هستند و در راستای منافع قدرت در جامعه طبیعی میشوند. یعنی صاحبان قدرت در طول تاریخ با استفاده از ابزار زبان، توانستهاند بعضی پدیدهها را در جامعه به نفع خود طبیعی جلوه دهند.
با مطالعه و پژوهش در خطبههای ایراد شده در برهه زمانی پیش از عاشورا و هنگام بیعت با مسلم بن عقیل میتوانیم تا حدودی به سطحی از ساختار اجتماعی حاکم بر کوفه دست یابیم
این نوشته و نوشتههای دیگر درپی بازخوانی آثاری از جنس زبان هستند که ساختار اجتماعی سیاسی و فرهنگی آن روزگار را بازتاب میدهد. این مطالعه با بررسی این آثار در پی رسیدن و نزدیک شدن به فضاهای فکری فرهنگی و اجتماعی روزگار عاشوراست؛ بنابراین تمرکز مطالعه خود را بر خطبههای ایراد شده و گزارش شده در آن زمان میگذاریم؛ زیرا این خطبهها کارکردهای اجتماعی و سیاسی داشتند و میتوانیم نشانههایی در راستای مطالعه خویش در آنها بیابیم. هدف از مطالعه خطبهها رسیدن به فهم اجتماعی کوفه پیش از عاشوراست. با مطالعه و پژوهش در خطبههای ایراد شده در برهه زمانی پیش از عاشورا و هنگام بیعت با مسلم بن عقیل (ع) میتوانیم تا حدودی به سطحی از ساختار اجتماعی حاکم بر کوفه دست یابیم و با این شناخت، درک وقایع کوفه و عاشورا برایمان سادهتر میشود.
خطبه 1: اولین خطبهای که میخواهیم مطالعه کنیم خطبه معاویه بن ابی سفیان است که پس از صلح با امام حسن (ع) در کوفه ایراد کرده. این خطبه نشاندهنده گفتمانهایی است که معاویه در پی طبیعی سازی آن در کوفه است؛ بنابراین میتواند فضای فکری روزهای عاشورا را ترسیم کند.
متن خطبه:
فخطب معاویه أهل الکوفه فقال:
«یأهل الکوفه، أ ترانی، قاتلتکم على الصلاه و الزکاه و الحج. و قد علمت أنکم تصلون و تزکون و تحجّون، و لکنى قاتلتکم لأتأمّر علیکم و على رقابکم، و قد آتانى اللّه ذلک و أنتم کارهون، ألا إن کل مال أو دم أصیب فى هذه الفتنه فمطلول، و کل شرط شرطته فتحت قدمىّ هاتین، و لا یصلح الناس إلا ثلاث: إخراج العطاء عند محله، و إقفال[2] الجنود لوقتها، و غزو العدو فى داره، فإنه إن لم تغزوهم غزوکم» ثم نزل. [3]
با پژوهش در این خطبه در مییابیم که معاویه در پی طبیعی سازی گزارهای گفتمانساز بوده که میگوید: من با شما به نبرد برخواستم برای اینکه بر شما امیری کنم که به تحقیق خداوند مرا، بر این داشت و شما کراهت داشتید... . معاویه خویش را نماینده خدا میدانست. این گزاره، نکتۀ مهمی را نشان میدهد: گفتمان زمان معاویه به مردم القا میکرده که السلطان ظل الله و کار سلطان کار خداست. به بیان دیگر، معاویه در پی طبیعی جلوه دادن و توجیه کردن حکومت خود بر مردم با استفاده از این گفتمان بوده و خود را نمایندۀ خدا میدانسته است.
خطبه دوم: خطبه نعمان بن بشیر پس از آمدن مسلم بن عقیل (ع) به کوفه است که نشان دهنده گفتمانهای سیاسی- دینی کوفه در نگاه اموی است.
گفتمان زمان معاویه به مردم القا میکرده که السلطان ظل الله و کار سلطان کار خداست
متن خطبه:
أما بعد، فاتقوا اللّه عباد اللّه، و لا تسارعوا إلى الفتنه و الفرقه، فإن فیهما یهلک الرجال، و تسفک الدماء، و تغصب الأموال- و کان حلیما ناسکا یحب العافیه- قال:
إنى لا أقاتل من لم یقاتلنى، و لا أثب على من لا یثب علىّ، و لا أشاتمکم، و لا أتحرّش بکم، و لا آخذ بالقرفه[4] و لا الظّنّه و لا التّهمه، و لکنکم، إن أبدیتم صفحتکم[5] لى و نکثتم بیعتکم، و خالفتم إمامکم، فو اللّه الذى لا إله غیره لأضربنکم بسیفى ما ثبت قائمه فى یدى و لو لم یکن لى منکم ناصر، أما إنى أرجو أن یکون من یعرف الحقّ منکم أکثر ممن یردیه الباطل. فقام إلیه عبد اللّه بن مسلم بن سعید الحضرمى حلیف بنى أمیه، فقال:
«إنه لا یصلح ما ترى إلا الغشم[6]، إن هذا الذى أنت علیه فیما بینک و بین عدوک رأى المستضعفین» فقال: «أن أکون من المستضعفین فى طاعه اللّه أحبّ إلىّ من أن أکون من الأعزّین فى معصیه اللّه» ثم نزل.[7]
چیزی که در این خطبهها جلب توجه میکند، وجود واژۀ «امام» است که در نگاه این گفتمان، پیروی از یزید پنداشته شده. یعنی امویان این واژه را در برابر واژۀ «امام» که در دید شیعیان و گفتمان امامیه, امام حسین (ع) بود، به کار میبردند؛ به بیان دیگر امویان یزید را در جایگاه «امام» میشناختند و این امر در کاربرد زبانی ایشان یک امر طبیعی تلقی میشده است. مسئله بعد والی اموی دفاعش از حریم اموی را مساوی با طاعه الله قرار میدهد که یک بعد ویژه ایدئولوژیک به کلام او میبخشد.
خطبه بعد: خطبه عبید الله بن زیاد است که پس از دستگیری هانی بن عروه در کوفه ایراد کرد. این خطبه نیز مانند خطبه قبلی نکات قابل توجه بسیاری دارد.
متن خطبه:
«أما بعد، أیها الناس: فاعتصموا بطاعه اللّه و طاعه أئمتکم، و لا تختلفوا، و لا تفرّقوا، فتهلکوا و تذلّوا و تقتلوا، و تجفوا و تحرموا، إن أخاک من صدقک، و قد أعذر من أنذر»[8]
عبارت: چنگ زنید به فرمانبرداری خدا و امامانتان. این ساختار سیاسی- دینی را بازتاب میکند که گوینده کلام در پی بازتولید این گفتمان است که: اطاعت از من اطاعت از خدا است و به این اطاعت چنگ زنید. نکتۀ قابل توجه در کنار هم آوردن امام، الله و طاعت است که به تولید معنای مورد نظر ابن زیاد منجر شده است.
نتیجه گیری: با مطالعه این نمونهها از امویان دریافتیم ایشان خلافت را با امامت درآمیختند و خویش را از طرف خدا مأمور میدانستند؛ و میتوان گفت: این ساختار فکری باعث امتزاج حق و باطل در فهم اجتماعی کوفه پیش از عاشورا شده بود. شاید این نوع باورسازی منجر به تنها ماندن مسلم بن عقیل در کوفه شد.... .
منابع:
- صفوت، احمد زکی، جمهره خطب العرب فی عصور العربیه الزاهره، قاهره :مکتبه العلمیه، بی تا، چاپ اول.
- Fairclough, N. (1995). Critical discourse analysis: The critical study of language. Longman.
- Bakhtin, Mikhail M. "The dialogic imagination: Four essays by MM Bakhtin (M. Holquist, Ed.; C. Emerson & M. Holquist, Trans.)." (1982).