مطالعات تاریخی همچون دیگر دانشها بر اصول و روشهای ویژهای استوار است که فقط با پیروی از آنها میتوان یافتههای تاریخی را پذیرفت. بایستی بر این نکته پافشاری کرد که شناخت پدیدههای تاریخی بیش از هر چیزی به شناخت و منابع آن پیوند دارد و میزان استحکام دادههای تاریخی به میزان استفاده آنها از منابع است و هرگاه مطلبی تاریخی از منبعی متقن استخراج نشده باشد، از سطح داستان و حتی افسانه هم فروتر میرود. نگاه به گذشته و یک واقعه تاریخی از دریچه منابع، امکان بازسازی یا ترسیم مقرون به واقع آن را فراهم میکند و پژوهشگر تنها از این طریق میتواند نگاه صحیحی نسبت به گذشته داشته باشد و همین مسأله حکایتگر منابع در مطالعات تاریخی است. پس تحریفهای پدید آمده در خصوص عاشورا و افسانهسازی و تخیلگرایی و گاه نقل داستانهای ذلتآور در اطراف آن، ریشه در دور شدن از حوزه علمی و روش صحیح مطالعه تاریخی دارد.
سه چهره از عاشورا
تردیدی نیست که تفسیر و برداشت هر کس از حادثه یا واقعهای، ناشی از نوع تصور آن برای او است؛ هر چند انگیزهها، سلیقهها و غرضها نیز در تحلیل و برداشت از حوادث بیتأثیر به نظر نمیرسد. حال تصور این واقعه آنگاه به واقعیت نزدیکتر است که بر اساس منابع اصلی و اولیه انجام شده باشد؛ اما اینکه تصور مذکور تا چه حد صحیح و دقیق بوده و توانسته ریشه در استفاده از منابع اولیه عاشورا پژوهی داشته باشد نیاز به یک تقسیمبندی دارد.
در واقع سه چهره از عاشورا وجود دارد:
1. عاشورایی که در نخستین روزهای سال 61 ه.ق در کربلا اتفاق افتاد، حادثهای بود که معتقدان به نصرت و یاری امام مظلومان آن را آفریدند و کسی دیگر در آن دخیل نبود.
2. عاشورایی که در تاریخ ثبت شده است و طبعا از صافی نگاه ناظران، راویان و تاریخ نگاران عبور کرده و خواه ناخواه نوع نگاه، فهم و درک و تفسیر راویان و تاریخ نگاران در آن تأثیرگذار بوده است.
این نکته نشان میدهد که در کنار مطالعه مقاتل و کتب تاریخ امام حسین علیهالسلام، بایستی از مؤلفین و صاحبان کتب رقم خورده پیرامون عاشورا هم غفلت نکرد و سهمی در اعتبار مطالب آنها نسبت به اغراض، اهداف و نوع نگاهشان به قضایا در نظر گرفت و مدخلیت داد.
3. عاشورایی که در بین مردم معروف است، این عاشورا آمیزهای است از آنچه در کربلا اتفاق افتاده و آنچه راویان، مورخان و نویسندگان به آن اضافه یا از آن کاستهاند؛ و امروزه در محافل و مجالس عاشورایی بیشتر با این چهره روبرو هستیم.
بیتردید همه آنچه که بین مردم مشهور است یا همه آنچه در منابع تاریخی، رجالی و حدیثی موجود است در بردارنده همه حقایق نیست چون بسیاری از مطالب موجود با یکدیگر قابل جمع نیستند یا اینکه نمیتوان با اطمینان گفت همه وقایعی که در کربلا واقع شده از طریق منابع تاریخی، رجالی و حدیثی آمده است و به دست ما نیز رسیده باشد، زیرا برخی از کتبی که در بردارنده مطالب مقتل امام حسین (ع) است در طول تاریخ یا از بین رفته یا دستخوش تحریف واقع شده است؛ لذا شناخت چهره حقیقی از وقایع رخ داده در کربلا نیاز به کار پژوهشی بر طبق مبانی تاریخی دارد.
نخستین راویان واقعه عاشورا
زمانی که حادثه کربلا اتفاق افتاد، بلکه تا پایان قرن اول ه.ق، هنوز نهضت علمی در جهان اسلام آغاز نشده بود، به همین دلیل کتاب مقتلی پیرامون عاشورا در قرن اول نداریم. در تاریخ اسلام و پس از قرن اول سنت مقتل نویسی، یعنی گزارش حوادثی که به مرگ و کشته شدن یک شخص یا گروه و چگونگی کشتن آنها منجر شده است، جایگاه بسیار گستردهای دارد. مقتل عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، مقتل حضرت امیرالمؤنین (ع) ، مقتل حجر بن عدی از صحابه حضرت امیر (ع) و مقتل سیدالشهدا (ع) از موضوعاتی است که بیشترین توجه تاریخنگاران و محدثان را به خود جلب کرده است، هر چند هیچ موضوعی در عالم اسلام به اندازه شهادت سالار شهیدان مورد توجه نویسندگان قرار نگرفته است. در جلد بیست و دوم کتاب شریف الذریعه مرحوم شیخ آقا بزرگ طهرانی (ره) بیش از 30 مقتل مربوط به امام حسین (ع) معرفی شده که تا قرن دهم هجری نگاشته شدهاند. این مقاله در پی تحقیق و بررسی و نقد مقاتلی است که در محدوده زمانی قرن دوم تا دهم هجری به رشته تحریر درآمدهاند. گفتنی است بیشتر کتابهایی که از قرن دهم به بعد نگاشته شدهاند، عموما و نه همه آنها فاقد ارزش مقتلی میباشند. خصوصا از دوره قاجار به بعد، رشد بیسابقهای در مقتل نویسی رخ نمود که عمده مشکل آنکه باعث شد این کتابها بعضا کتب تحریف ساز عاشورا هم بشوند این بود که از قرن دوم تا دهم مقتلنگاری توسط فحول و علمای اسلام اعم از شیعه و سنی نگاشته میشد، امثال شیخ مفید، سید بن طاووس و ابن شهرآشوب، حتی در اهل تسنن افرادی چون مسعودی، بلاذری، ابن اعثم کوفی، ابوالفرخ اصفهانی و... که به هر حال علیرغم نقد برخی مطالب این کتب، باز اینها عالم نویس نگاشته شد ولی کتب تألیفی دوره قاجار بزرگترین ضعفش این بود که دیگر امثال شیخ مفیدها نبودند که قلم به مقتلنگاری فرسایند بلکه در خیلی موارد منبریها و روضه خوانانی که بعضا کمترین اطلاعات رجالی، تاریخی، واقعه نگاری و... که در مقتل نگاری رکن اساسی بود را نداشتند و دیگر این فحول و علمای شیعه نبودند که از زمان قاجار مقتل مینوشتند و امثال کتابی مثل «قمقام زخار و صمصام بتار» از فرهاد میرزا، عموی ناصرالدین شاه که خود فقیه و عالم بوده، در این دوره زمانی کمتر به چشم میخورد. به طور کلی پس از آنکه سنت سوگواری در دوره صفویه و قاجاریه در جوامع شیعی به اوج خود رسید، نیاز این جوامع نیز به کتابهای عاطفی بیشتر شد، لذا در این دوران بیشتر با تکیه بر احساسات و عواطف و برای گریاندن مقتل نگاشته شد؛ که البته ضرورت نیاز به جنبههای احساسی و عاطفی در روضه خوانی از اصول مسلمه و ذاتیات روضه است و کلام در جهتدهی به این عواطف و حدود و ثغور آن است. پس این مقاتل بیش از آنکه به اهداف قیام امام یا بعد تاریخ قیام توجه داشته باشد، فقط به بعد تراژدی این واقعه و مظلومیت خاندان اهلبیت (ع) توجه دارد که این خود منشأ بروز افسانههایی در این دسته کتابها شده است.
ادامه دارد...